سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


چشم آبی


چشم آبی
لم‌ داد روی‌ نیمكت‌ پارك‌؛ جایی‌ كه‌ همیشه‌ می‌نشست‌. دستش‌ می‌لرزید و آب‌ توی‌ لیوان‌ لب‌پر می‌زد. آفتاب‌ راست‌ روی‌ سنگریزه‌های‌ زمینِ بازی‌ پارك‌ می‌خورد و هرمش‌ لوله‌ می‌شد و روی‌ پوست‌ چغر صورتش‌ می‌نشست‌. چادر سیاه‌ از روی‌ مقنعه‌اش‌ سر خورد و بین‌ شانه‌ و دسته‌ نیمكت‌ گیر كرد. خطی‌ از عرق‌ از دو طرف‌ صورتش‌ سرازیر بود.
نگاهش‌ در اطراف‌ گم‌ شد. دستش‌ رفت‌ توی‌ كیف‌ دستی‌ای‌ كه‌ كنار پایش‌ بود. شیشهٔ‌ قرص‌ را بیرون‌ آورد: قرصهای‌ آبی‌ و قرمز و زرد. دستش‌ لرزید. زل‌ زد به‌ آنها. صدایی‌ پردهٔ‌ گوشش‌ را لرزاند: «قرصات‌ یادت‌ نره‌، دختر! می‌خوریا! حالیت‌ شد یا نه‌! نكنه‌ یه‌ دفعه‌...»
تلخی‌ قرصهای‌ نوبت‌ صبح‌، ته‌ حلقش‌ جوشید. گرهی‌ بین‌ ابروهایش‌ افتاد. سرخ‌ شد و پلكهایش‌ روی‌ هم‌ نشست‌. لیوان‌ آب‌ و قرصها را یكجا رها كرد. سرش‌ را میان‌ دستها گرفت‌. نگاهش‌ خیرهٔ‌ لیوان‌ آب‌ و قرصهای‌ روی‌ زمین‌ ماند.
«چند ساله‌ كه‌ شما قرص‌ مصرف‌ می‌كنید؟» «قبل‌ از ازدواج‌ از مریضی‌تون‌ چیزی‌ به‌ شوهرتون‌ گفته‌ بودید یا نه‌؟» «شوهرتون‌ گفته‌ كه‌ دو هفته‌ بعد از به‌ دنیا اومدن‌ بچه‌، پیت‌ نفت‌ رو خالی‌ كردید روی‌ خودتون‌. این‌ حقیقت‌ داره‌؟» «می‌دونید اگه‌ همین‌طور سكوت‌ كنید، این‌ كارتون‌ یه‌ فریب‌ به‌ حساب‌ می‌یاد؟»
حرفهای‌ قاضی‌ داشت‌ به‌ دلش‌ چنگ‌ می‌زد، كه‌ صدای‌ مرد، تنش‌ را لرزاند:
ـ قرارمون‌ كجا بود؟! كنار نگهبانی‌ پارك‌ یا اینجا؟!
هیكل‌ چاقش‌ را تكانی‌ داد. چادر را روی‌ سرش‌ كشید. نگاهش‌ در چشمهای‌ آبی‌ دختركِ همراه‌ مرد گم‌ شد. دست‌ دراز كرد طرف‌ او. با همهٔ‌ صورت‌ خندید.
ـ چطوری‌ خانم‌ خانمها...؟
ـ ...می‌خوام‌ سوار تابت‌ كنم‌. می‌خوام‌ سوار سرسرت‌ كنم‌. می‌خوام‌...
موهای‌ طلایی‌ دخترك‌ از دو طرف‌ سرش‌ با كش‌ صورتی‌، دم‌ موشی‌ بسته‌ شده‌ بود. چتریهایش‌ صاف‌ و یكدست‌، روی‌ پیشانی‌اش‌ نشسته‌ بود.
دخترك‌ نگاهش‌ را از نگاه‌ زن‌ گرفت‌. رفت‌ پشت‌ پای‌ مرد، شلوارش‌ را چنگ‌ زد.
ـ نه‌، نمی‌یام‌. نمی‌خوام‌ بیام‌ پیس‌ اون‌. عمه‌ شوری‌ می‌ده‌ اون‌ منو...
مرد زانو زد كنار پای‌ دخترك‌. عرق‌ پیشانی‌اش‌ را با كف‌ دست‌ گرفت‌. دامن‌ چین‌دار صورتی‌ را دور كمر دخترك‌ صاف‌ كرد. دستهای‌ نرمش‌ را توی‌ دست‌ گرفت‌. لاك‌ صورتی‌رنگ‌ ناخنش‌ را بوسید.
ـ نه‌، نه‌ بابایی‌. سوار نشو. نگاه‌ كن‌ ببین‌ برات‌ چی‌ خریده‌!
زن‌ دست‌ برد بزاق‌ گوشهٔ‌ لبش‌ را با سر آستین‌ پاك‌ كرد. مرغابی‌عروسكی‌ را كه‌ روی‌ نیمكت‌ بود برداشت‌ و نشان‌ دخترك‌ داد.
ـ بیا. بیا ببین‌ چی‌ واست‌ خریده‌ مامان‌. پفكم‌ واست‌...
دخترك‌ یك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ زن‌ برداشت‌. برگشت‌ به‌ طرف‌ مرد. اشك‌ توی‌ چشمهایش‌ لرزید. دست‌ روی‌ صورت‌ مرد گذاشت‌.
ـ بابا، تو نلو! همین‌ زا...
زن‌ خم‌ شد. لرزه‌ به‌ دستش‌ افتاد. دخترك‌ را بغل‌ زد. مرغابی‌ و پاكت‌ پفك‌ توی‌ دست‌ دخترك‌ جا گرفت‌. مرد به‌ ساعتش‌ نگاهی‌ انداخت‌.
ـ الان‌ یك‌ ربع‌ داریم‌ به‌ یازده‌. تا یك‌ ربع‌ به‌ یك‌، می‌شه‌ دو ساعت‌.
این‌ را گفت‌ و چند قدم‌ بالاتر، روی‌ نیمكتی‌ كه‌ به‌ تنهٔ‌ درخت‌ چسبیده‌ بود نشست‌. درست‌ روبه‌روی‌ زن‌. دست‌ برد و روزنامه‌ جامانده‌ را برداشت‌. دختر روی‌ زانوی‌ زن‌ جا خوش‌ كرد. زن‌ چتری‌ جلو سرش‌ را به‌ طرف‌ بالا برد. نگاهش‌ در آبی‌ چشمهایش‌ گم‌ شد.
ـ مرغابیتو چقدر دوست‌ داری‌؟ هان‌؟ زبونشو نگاه‌ كن‌! این‌ دفعه‌ كه‌ اومدم‌ ببینمت‌، چی‌ می‌خوای‌ برات‌ بخرم‌؟ بگو برام‌...
شوری‌ پفك‌، زیر زبان‌ دخترك‌ مزه‌ كرده‌ بود. انگار كه‌ زبان‌ قرمز مرغابی‌ را به‌ بازی‌ گرفته‌ بود.
زن‌ نگاهی‌ به‌ مرد انداخت‌. سر و صورت‌ مرد پشت‌ صفحهٔ‌ روزنامه‌ گم‌ بود. دست‌ دخترك‌ را گرفت‌. نرم‌ پا توی‌ زمین‌ بازی‌ گذاشت‌...
جیغ‌ دخترك‌ از روی‌ تاب‌ بلند شد، لابه‌لای‌ صدای‌ بازی‌ بچه‌ها پیچ‌ و تاب‌ برداشت‌ و روی‌ سنگریزه‌ها به‌ زمین‌ نشست‌. مرد یكه‌ خورد. از روی‌ نیمكت‌ كنده‌ شد. ورقهای‌ روزنامه‌ روی‌ زمین‌ پخش‌ شد. دست‌ روی‌ دست‌ كوبید. به‌ طرف‌ زمین‌ بازی‌ دوید. چند نفری‌ را كه‌ جلوتر از او رسیده‌ بودند پس‌ زد. دختر را از روی‌ زمین‌ بلند كرد و به‌ دوش‌ انداخت‌. لبهایش‌ لرزید و سر زن‌ داد كشید: كار خودت‌ رو كردی‌؟...
گفت‌ و تیز و تند به‌ طرف‌ خیابان‌ قدم‌ برداشت‌. ردی‌ از خون‌، پشت‌ پیراهن‌ آبی‌مرد را خط‌ انداخته‌ بود.
زن‌، از زمین‌ بازی‌، سنگین‌ پا روی‌ آسفالت‌ سیاه‌ گذاشت‌. پوست‌ صورتش‌ از داغی‌ آفتاب‌ سرخ‌ شده‌ بود. دست‌ برد و بزاق‌ گوشه‌ لبش‌ را با سر آستین‌ پاك‌ كرد. تكانی‌ به‌ خودش‌ داد. كنار شمشادها به‌ دنبال‌ صدای‌ دخترك‌ پا تند كرد.
ـ صبر كن‌ چشم‌آبیِ مامان‌! وایسا. بهم‌ نگفتی‌ دفعهٔ‌ دیگه‌ كه‌ می‌یام‌ ببینمت‌، چی‌ دوست‌ داری‌ برات‌ بخرم‌؟
زهرا پور قربان
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید