پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

چرا اسراییل اهداف حمله به غزه را نمی گوید؟


چرا اسراییل اهداف حمله به غزه را نمی گوید؟
با گذشت ۹ روز از آغاز تهاجم هوایی اسراییل به نوار غزه که منجر به کشته و زخمی شدن حدود ۲۰۰۰ نفر از ساکنان فلسطینی نوار غره شده است،نیروی زمینی اسراییل از روز یکشنبه وارد شهر غزه شده است.
این در حالی است که مقامات تل آویو با درس گرفتن از جنگ ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ با گروه حزب الله لبنان،این بار به صراحت اهداف خود را قبل از حمله به نوار غزه اعلام نکرده اند.
در جنگ ۳۳ روزه اسراییل و حزب الله ،مقامات نظامی و سیاسی اسراییل دستگیری دو سرباز اسراییلی از سوی نیروهای حزب الله را بهانه حمله خود به لبنان قرار دادند و در ابتدای حمله ،هدف خود از آغاز تهاجم نظامی به لبنان را آزادی دو سرباز خود از دست حزب الله دانستند.
اما با وجود تلاش ۳۳ روزه ارتش کلاسیک اسراییل ،این ارتش پر سازوبرگ در برابر نیروهای بی ساز و برگ اما چریکی حزب الله قافیه را باخت و نتوانست به هدف از پیش اعلام شده خود که همانا آزادی دو سرباز اسراییلی از دست نیروهای حزب الله بود،برسد.
در تمام عملیات نظامی و جنگ ها ،همواره مبنای قضاوت ،میزان موفقیت طرف های درگیر در دست یابی به اهداف از پیش تعیین شده است.
در جنگ ۳۳ روزه لبنان نیز اگر از این زاویه به ارزیابی برنده و بازنده نگریسته شود ،باید تاکید کرد که اسراییل در این جنگ از نیروهای حزب الله شکست خورد.
اما موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که همانطور که درعالم سیاست قایل به "سیاست اعلامی و سیاست اعمالی" هستیم،این موضوع گاه خود را در استراتژی های نظامی نیز نشان می دهد.بدین معنا که می توان درگیری ها و جنگ های نظامی را بدون در نظر گرفتن اهداف از پیش اعلام شده (که جنبه تبلیغاتی و غیر جدی و یا سطحی و توجیهی دارد) از منظر اهداف کلان و استراتژیک و یا سیاست های اعمالی مورد ارزیابی قرار داد.اگر از این به درگیری های نظامی کشورهای مختلف جهان نگریسته شود،برای هر کشوری مجموعه اهداف استراتژیک تقریبا ثابت و همیشگی قابل تعریف است.
برای مثال برای ایران همواره و به لحاظ تاریخی حضور و جولان نیروهای خارجی در خلیج فارس و دریای عمان امری نامطلوب بوده است و ایران بنا بر واقعیت های انکار ناپذیر ژئوپلتیکی و استراتژیکی ،این حق و نقش را برای خود قایل است که کنترل و امنیت مرزهای دریایی جنوب کشور را در اختیار داشته باشد.
این هدف استراتژیک با حضور یا عدم حضور افراد و حکومت ها تغییری حاصل نمی کند.مثلا همانطور که شاه عباس صفوی به پاک کردن پهنه آبی خلیج فارس از شر حضور نیروهای پرتغالی همت داشت،در زمان قاجار هم علی رغم تضعیف دولت مرکزی، شاهان قاجار همواره مالکیت تاریخی ایران بر جزایر این پهنه آبی امری تردید ناپذیر می دانستند.بنابراین در دوران پهلوی هم شاه سابق،حتی ترجیح داد مالکیت ایران بر جزیره بحرین را با ژاندارمی منطقه و اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه همیشه ایرانی (و اشغال شده به دست نیروهای بریتانیایی)تعویض کند.
در زمان جنگ ایران و عراق پس از انقلاب اسلامی نیز جمهوری اسلامی ایران در همان روزهای نخست جنگ با انهدام توان دریایی عراق در کرانه های شمال غرب خلیج فارس برای همیشه کنترل این آبراه را به دست گرفت.
از این قبیل مثال ها درباره اهداف ژئوپلتیک و استراتژیک تقریبا ثابت کشورها بسیار می توان آورد. بنابراین اگر برای طرف های دخیل در بحران خاورمیانه هم قایل به اهداف استراتژیک باشیم ، باید با ارزیابی دقیق معادلات سیاسی و اقتصادی در منطقه و جهان ، برای بازیگران مطرح در بحران خاورمیانه اهدافی استراتژیک و بلند مدت تعیین کنیم و هر نوع کنش، واکنش و درگیری و عملیات نظامی میان طرف های دخیل در بحران را با محک این اهداف استراتژیک و بلند مدت مورد ارزیابی قرار دهیم.
از این منظر با کمی مسامحه و تعدیل در الگوی کشوری" نیل تا فرات " برای اسراییل،می توان هدف استراتژیک تل آویو در این منطقه از جهان را نه صرفا توسعه طلبی ارضی ،بلکه تفوق استراتژیک بر این پهنه جغرافیایی از جهان دانست که در قالب تز " از نیل تا فرات "مطرح می شود.
به عبارت بهتر مقامات اسراییلی در ۶۰ سال گذشته همواره در جهت دست یابی به این هدف استراتژیک بوده اند که پهنه نیل تا فرات را برای خود امن سازند و هیچ قدرت مخاصم با اسراییل در این پهنه آن قدر توان نیابد تا اسراییل را با چالش وجودی مواجه سازد.
با توجه به مخالفت اکثریت قریب به اتفاق کشورهای خاورمیانه با استقرار حکومتی با شاخصه های حکومت اسراییل در منطقه ،مقامات تل آویو به خوبی آگاهند که اگر بازدارنده های موثر و تفوق استراتژیک نداشته باشند،حتی یک روز از سوی افکار عمومی ملت های منطقه (به ویژه از سوی افکار عمومی کشورهای عربی منطقه) تحمل نخواهند شد.
از این منظر تمامی تلاش های اسراییل در ۶۰ سال گذشته ایجاد توازن استراتژیک در منطقه خاورمیانه به نفع خود بوده است. بنابراین الگوی نیل تا فرات بیش از آنکه یک راهبرد واقعی باشد یک الگوی آرمانی و کلامی است ولی از منظر اهداف استراتژیک اسراییل، پیاده سازی این الگو نه به مفهوم تصرف تمامی سرزمین های واقع در این پهنه جغرافیایی است (که نه اساسا ممکن است و نه مطلوب ) بلکه رسیدن به سازوکاری است که متضمن اهداف زیر باشد:
▪ اولا: تمامی کشورهای همسایه اسراییل موجودیت این رژیم را به رسمیت بشناسند. مصر در سال ۱۹۷۸ و اردن در سال ۱۹۹۴ این کار را کردند. اما هنوز سوریه و لبنان به چنین توافقی با اسراییل دست نیافته اند.
▪ ثانیا: تلاش برای از بین بردن نیروهای سیاسی مسلح ضد اسراییلی در کشورهای منطقه و سپردن اختیار اداره این گروه ها به دولت هایی که پای قرار داد صلح با تل آویو را امضا کرده اند.
به عبارت بهتر مقامات اسراییل در ۳۰ سال گذشته و همزمان با رشد یافتن گروه های مبارز ضد اسراییلی در لبنان،سوریه و فلسطین همواره تلاش کرده اند تا با مقابل هم قرار دادن منافع دولت های متبوع این گروه ها با حکومت هایشان،بساط فعالیت این گروه ها را جمع کنند.
▪ ثالثا: تلاش برای حفظ تفوق استراتژیک-اتمی اسراییل در منطقه خاورمیانه .
پرواضح است که در این چارچوب سنگ اندازی در فعالیت های هسته ای ایران معنا می یابد. از این رو با نگاهی به اولویت ها و اهداف استراتژیک اسراییل در منطقه می توان به خوبی اهداف اصلی هر نوع کنش یا واکنش نظامی یا سیاسی تل آویو در منطقه خاورمیانه را بهتر درک کرد.
در جریان جنگ ۳۳ روزه لبنان، اسراییل علی رغم نابودی تاسیسات زیربنایی لبنان نتوانست در جنگ چریکی ۳۳ روزه بر حزب الله لبنان فایق آید و از سوی دیگر در دست یابی به هدف از پیش اعلام شده (و در واقع بهانه حمله به لبنان ) در آزاد کردن دو سرباز اسراییلی نیز ناکام ماند.
اما باید در نظر داشت که کدام یک از سه مورد اشاره شده جزو اهداف استراتژیک اسراییل از حمله به لبنان بودند.
- نابودی کامل حزب الله
- نابودی تاسیسات زیربنایی لبنان
- آزادی دو سرباز اسراییلی به اسارت در آمده از سوی نیروهای حزب الله
مقامات تل آویو به خوبی می دانستند و می دانند که نابودی کامل حزب الله در لبنان با توجه به حمایت ها و پایگاه گسترده ومردمی این نیرودر لبنان،تقریبا غیر ممکن است .
از سوی دیگر تل آویو به خوبی می داند که نابودی کامل تاسیسات زیر بنایی لبنان اتفاقا به ضرر اسراییل خواهد بود چرا که این کار اتفاقا زمینه حضور کشورهای مخالف اسراییل در جنوب لبنان را به بهانه هایی چون بازسازی و حمایت از مردم لبنان مهیا تر خواهد کرد.
همچنین بعید می نماید که اسراییل موجودیت ارتش خود را برای آزادی دو سرباز وارد یک جنگ تمام عیار با حزب الله لبنان کند.چرا که اگر هدف آزادی سربازان بود ،می توانست این کار را با معامله یا معاوضه با اسرای لبنانی یا فلسطینی محقق کند.
بنابراین هر چند که هر سه هدف فوق می توانستند بخشی از اهداف جانبی حمله اسراییل به لبنان در سال ۲۰۰۶ باشند،اما هدف اصلی نبودند . از این رو به نظر می رسد هدف اصلی حمله اسراییل به جنوب لبنان تشدید اختلافات داخلی در این کشور و در مقابل هم قرار دادن احزاب سیاسی و گروه های سیاسی مسلح لبنانی از جمله حزب الله بوده است.
از این منظر مقامات تل آویو با تبلیغات وسیع ویرانی های ناشی از جنگ تلاش داشتند تا حزب الله را مسبب این جنگ جلوه دهند و دیگر نیرو های سیاسی را مقابل حزب الله قرار دهند.البته اشتباه عمده اسراییل در جنگ ۳۳ روزه لبنان این بود که برای نبرد رسانه ای و اطلاعاتی با حزب الله برنامه ای نداشت و نیروهای حزب الله توانستند با تبلیغ بر روی هدف از پیش اعلام شده و سیاست اعلامی اسراییل ،ناکامی اسراییل در دست یابی به اهداف از پیش اعلام شده را به عنوان یک شکست عمده و فضاحت بار برای اسراییل بدانند.
از این رو به نظر می رسد مقامات اسراییلی با درس گرفتن از تجربه لبنان در حمله به نوار غزه ،مانور چندانی روی اهداف از پیش اعلام شده ندادند و اساسا این بار علی رغم حمله به لبنان،اهدافی را از پیش اعلام نکرده اند.
این نکته ای بود که به خوبی از سوی سید حسن نصرالله دبیر کل جنبش مقاومت حزب الله لبنان و مقامات حماس به خوبی درک شد و دبیر کل حزب الله لبنان در سخنان هفته گذشته خود با اشاره به عدم اعلام اهداف حمله نظامی به غزه ،این سیاست و تاکتیک اسراییلی ها را ناشی از " ترس بر آورده نشدن اهداف عملیات " مورد ارزیابی قرار داد.
نکته ای که به نظر می رسد به درستی از سوی دبیر کل حزب الله لبنان درک شده است،این است که این بار مقامات اسراییلی به صراحت هدف خود را از تهاجم گسترده به غزه اعلام نکرده اند،تا اگر ضعف یا شکستی در اهداف شان بود بتوانند به گونه ای از زیر بار آن شانه خالی کنند.کاری که دولت ایهود اولمرت در جنگ ۳۳ روزه با لبنان موفق به انجام آن نشد و کمیته تحقیق " وینوگراد " بعدها با انتشار گزارش خود شخص اولمرت و مقامات بلند پایه ارتش را در باخت اطلاعاتی و تبلیغاتی اسراییل در برابر حزب الله لبنان مقصر دانستند.
مازیار آقازاده
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران