جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


بازیگری


بازیگری
اگر نگاهی به کتاب «بازیگری» نوشته «جان هاروپ» بیندازیم متوجه خواهیم شد هر کسی نمی تواند در جایگاه بازیگر بنشیند و ایفای نقش کند. هر کارگردانی باید متوجه باشد که انتخاب بازیگر یکی از مهم ترین شاخصه های ساخت فیلم است و اگر بدون توجه بدین مهم هرکسی را به صرف اینکه چهره خوبی دارد، وارد دنیای پر رمز و راز سینما و تلویزیون کنیم بر ضعف خود انگشت گذاشته ایم. کمال تبریزی بدون توجه بدین مهم نقش کودکی شهریار را در انفعال محض بدون اینکه نقشی درخور بدو بدهد دنبال می کند و برای کاستن از ضعف داستان پدر وی را جایگزینش می کند که شهریار در سایه او می افتد و نمی تواند از خود نمودی داشته باشد. کارگردان با انگشت گذاشتن بر مدلول هایی که هیچ سنخیتی با شخصیت فرعی داستان ندارد سعی می کند دلالت های تاریخی را به تماشاگر نشان بدهد اما غافل است که دال و مدلول ها با هم همنوایی و همخوانی ندارند.
« مه یر هولد»یکی از نظریه پردازان هنر سینما نیز بحثی به عنوان بیومکانیک را مطرح می کند که به اعتقاد وی حرکت هر انسانی ضرباهنگی دارد که فرد دیگر این ضرباهنگ را ندارد. با این منطق آهنگر، شاعر، راننده و... ضرباهنگی دارد که باید برای حفظ تعادل از منطق خود پیروی کند و بازیگرانی که این توانایی را نداشته باشند نوآموزان این رشته اند. مه یر هولد نقص بازیگر مدرن را نادانی مطلق او از قوانین بیومکانیک می داند. بر این اساس حرکت های ما و خم شدن بدن هایمان از الگوی دقیقی باید پیروی کند. در غیر این صورت نتوانسته ایم بازیگر موفقی باشیم. وی می گوید؛ «اگر شکل درست باشد، لحن ها و حس ها هم درست خواهند بود چون آنها را در حالت فیزیکی معین می کنند.» دقت در سریال شهریار نشان می دهد کارگردان نتوانسته است از این خصیصه استفاده کند. این ضعف به خصوص در پیرسالگی شهریار که سیروس گرجستانی نقش او را بازی می کند بیشتر به چشم می آید. برای روشن شدن مطلب زندگی استاد را به چهار دوره قسمت می کنم و ادامه می دهم.
الف) دوره کودکی
دوره کودکی محمدحسین در فضایی پرتنش سپری می شود که اوج آن در حیدربابا نمایان است. شهریار در اثر جاودانه خود - حیدربابا- چنان استادانه در اپیزودهای مختلف کودکی خود را تعریف می کند که اگر کارگردانی بدون در دست داشتن فیلمنامه تنها با تکیه بر این اثر می خواست کودکی وی را به تصویر بکشد اثری جاودانه خلق می کرد. در این شعر ما با شخصیت های مختلفی آشنا می شویم که هر کدام در زندگی استاد وزنی داشته اند و شهریار تنها با نام بردن آنها از کنارشان نمی گذرد بلکه برای هر کدام شان داستانی نقل می کند و بند بند شعر حیدربابا روایت داستان های ماندگاری است که کارگردان هیچ بهره یی از آنها نبرده است. برای همین وی برای انتخاب بازیگر خردسال نیازی احساس نکرده و نقش کودکی را به کسی می سپارد که حتی برای روز بعد در ذهن افراد برای خود جا باز نمی کند. به دلیل کم مایگی نقش کودکی که نویسنده نتوانسته از عهده اش برآید نقش بازی کودکی نیز با رخوت پیش می رود و ما نه می توانیم خان ننه را بشناسیم و نه دیگر بستگان شهریار را و در کارکرد آنها خود شهریار را. کودکی شهریار در این سریال مرده و کم رمق و از جان افتاده است. در این قسمت حتی کودک آنقدر نقش پیدا نمی کند که به تعبیر مه یر هولد اشارات و حرکاتش بتواند ضرباهنگ را حفظ کند.
ب) دوره جوانی
دوره جوانی شهریار در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ ایران سپری شده است. اگرچه پرداخت ناموفق نویسنده در دوره کودکی را می توان قصور و کوتاهی وی فرض کرد اما ضعف در پردازش دوره جوانی به دلایلی از جمله عشق های آتشین شهریار و رفتار درویش مسلکانه اش در ارتباط با بزرگان فرهنگ و ادب خاصه با زنان آن روزگار از جمله قمرالملوک وزیری و زیاده روی در برخوردهای خوشباشی وی، از طرف نویسنده توجیه پذیر است. نویسنده برای به ثمر رساندن اثر ناچار به خودسانسوری می شود. اگرچه کم جانی متن در این دوره اندکی مورد قبول و اغماض است اما عدم پرداختن به مقطع تاریخی که علل عقب ماندگی کشور نیز ریشه در آن سال ها دارد از ضعف عمده متن در دوره جوانی شهریار به شمار می رود. و اما نقش جوانی شهریار را کاریکاتوریست جوان و نامی کشور «اردشیر رستمی» به عهده دارد. ضعف بازیگری از وزانت رستمی نخواهد کاست چرا که او برای نخستین بار در مقابل دوربین می ایستد و تا حدودی بازی مورد قبولی ارائه می دهد و به تعبیر جان هاروپ بازیگر برای خود سبکی نیز ابداع می کند. عواملی از جمله عاشقانه بودن داستان در مقطع جوانی شهریار، برخوردهای سیاسی با عشق وی و بحران هایی که در داستان ایجاد می شود موجب می شود ضعف بازی رستمی به چشم نیاید. اما در قسمت هایی از سریال که کارگردان داستان درخوری برای روایت ندارد و سعی می کند با شعرخوانی رستمی آن را جبران کند، متوجه ضعف در بازی وی می شود یا حداقل تماشاگر این ضعف را متوجه می شود. اردشیر رستمی بنا به کاراکتری که دارد می تواند شوخ طبعی شهریار را حفظ کند اما با گردن کج و مظلوم و ترس خورده اش وزانت و اقتدار شهریار را زیر سوال می برد. کارگردان با توجه به متن فیلمنامه سعی می کند از شهریار جوان چهره یی تاثیرگذار بسازد و چه جفایی که به شاعران بزرگ آن روزگار نمی کند. طرفه اینکه جوان تبریزی همانند یک پهلوان ظاهر می شود و همه را زیر پرچم خود می گیرد و تمامی داستان نهایتاً به او ختم می شود. و این تضاد تا پایان جوانی شهریار وجود دارد و باز به تعبیر مه یر هولد، اردشیر رستمی نمی تواند با حرکات و سکناتش توازن را حفظ کند و شخصیتی را با تمامی مشخصه هایش به نمایش درآورد. در هر حال صدای گرم و شهریاروارانه اردشیر رستمی و تسلطی که بر اشعار شهریار دارد موجب می شود این دوره از زندگی استاد تا حدودی مورد قبول واقع شود. حتی در نظر بیننده عام غلط خوانی بعضی از شعرها توسط رستمی از زیبایی اثر نمی کاهد. کارگردان به پیروی از متن رستمی را مجبور به شعرخوانی می کند و اگر شخصیت یکه اردشیر رستمی نبود این مقطع از زندگی شهریار نیز چهره نیمه واقعی او را نشان نمی داد و اثر کاملاً انتزاعی می شد. موفقیت نسبی این قسمت وامدار رستمی است.
ج) دوره میانسالی و پیری
ضعف عمده سریال شهریار هم در فیلمنامه و هم کارگردانی در دوره میانسالی و پیری وی نمود عینی پیدا می کند و کارگردان حتی نمی تواند توقع بینندگان عام تلویزیون را نیز برآورده کند. «سیروس گرجستانی» که پیش از نقش آفرینی در این سریال، بیشتر در نقش کمیک ظاهر شده است، نقش میانسالی و پیری شهریار را می پذیرد و از استاد چهره یی نه چندان مناسب به نمایش می گذارد. شهریار از جمله معدود شاعرانی است که پیش از مرگ به شهرت می رسد و ارتباط عمیقی با جهان ادبیات و خالقان این جهان پیدا می کند. بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب در این سال ها با او معاشرت و از تجربه های وی خوشه چینی می کنند اما کمال تبریزی تنها با استناد به عصبیت و افسردگی شهریار در این مقطع و گره زدن آن با مرگ همسرش سعی می کند از وی چهره یی بیمار نشان بدهد. بعد از این شهریار از انقلاب اسلامی دفاع خواهد کرد و اشعاری برای دفاع از آنها خواهد سرود و روند داستان به خوبی نشان می دهد که کارگردان با بزرگنمایی آن سعی خواهد کرد مسیر آینده هنری خود را هموار کند؛ همین ضعف به تنهایی می تواند پاشنه آشیل سریال باشد. هر چند آشیل این داستان هر عضوش به نحوی آسیب پذیر است. گرجستانی همانند رستمی نمی تواند شعرهای شهریار را با لحن و صدای او تقلید کند و تنها به صرف اینکه قیافه اش اندکی به شهریار شباهت دارد برای ایفای این نقش انتخاب می شود و از این روی پایان سریال با صدای اردشیر رستمی که شعر درخشان عزیزه خانم را دکلمه می کند به پایان می رسد. مروری بر کتاب هاروپ و مه یر هولد نشان می دهد که بازیگر تنها به صرف برخورداری از شباهت نمی تواند نقش تاریخی را به عهده بگیرد. تمامی حرکات، البسه، رفتار و برخورداری از نشانه گذاری که امکان رمزگشایی را به بیننده می دهد می تواند نقش تاریخی را ماندگار کند. گرجستانی از طرفی با ضعف متن مواجه است و از طرف دیگر بازیگر صاحب سبکی نیست و با دریدگی چشم ها و نمایه های رفتاری بیننده را بیشتر به طرف هزل سوق می دهد تا زندگی یک شخصیت تاریخی. اگر قرار بود به ضعف بازی دیگر شخصیت های این سریال بپردازم بحث به درازا می کشید. به ناچار از آن می گذرم.
● شخصیت پردازی
ضعف شخصیت پردازی برخلاف بازیگری به عهده نویسنده است و عدم آشنایی سجاده چی با شهریار و عدم بهره مندی از مشاورانی که در این مسیر بتوانند او را یاری کنند، موجب شده کاریکاتوری از شخصیت ها را شاهد باشیم. این پروژه ملی با توجه به اینکه شخصیت های تاریخی بسیاری را وارد معرکه می کرد، باید مشاوران کارکشته و آگاه بسیاری را در ورای خود می داشت. بیشتر کاراکترهای این سریال نقش تاریخی در ادبیات و سیاست کشور اعمال کرده اند اما ما تنها به صورت گذرا این موضوع را می بینیم و کارگردان برای پوشاندن ضعف شخصیت های داستانی افرادی را وارد داستان می کند که بود و نبودشان در سریال چندان به چشم نمی آمد. معمولاً در داستان از این افراد به عنوان «شخصیت های فضاساز» استفاده می کنند تا داستان در خلأ رخ ندهد. پرداخت بیش از حد به زندگی ابوالقاسم شیوا، صاحبخانه شهریار و حتی لاله برای ایجاد فضای داستانی است اما وقایع مهم زندگی شهریار لابه لای زندگی این شخصیت های فرعی و فضاساز مدفون می شود. نویسنده گرامی برای اینکه همه هنرمندان آن دوره را به نفع شهریار مصادره نکند، ناچار به مطالعه و تحقیق بود که به نظر می رسد این اتفاق نیفتاده یا زحمتی در حد یک اثر ملی کشیده نشده است. نویسنده برای مشروعیت بخشی به محمدحسین شهریار که بدان نیز پایبند نمی ماند و در پیرسالی این مشروعیت را از وی می ستاند؛ بسیاری از چهره های ماندگار ادبی را زیر سوال می برد. در حقیقت در این اثر هیچ شخصیتی به مرحله شخصیت بودگی نمی رسد و ابتر می ماند.
● اتمسفر و فضای داستانی
مشخصه هایی چون زبان، لحن، پوشش و مکان زندگی می تواند به عنوان عوامل نشان گذار در هر اثری مورد استفاده قرار بگیرد. به دلیل اینکه بیشتر قسمت های سریال به جوانی شهریار می پردازد و این نقش را اردشیر رستمی که خود تبریزی است، عهده دار است زبان و حتی لحن توانسته در فضاسازی سریال نقش عمده و موفقی داشته باشد و دارد اما استفاده بیش از حد کارگردان، تبریزی، از فضاهای بسته برای سریال امکان همنوایی را از بیننده در بازآفرینی فضاهای داستانی می گیرد. حتی شعرهای شهریار برای نشان دادن فضای زندگی اش موفق تر از دوربین هایی است که سعی در نشان دادن چنین فضاهایی دارند. هر چند کارگردان می تواند از تخیل خود استفاده کند اما بهره گیری از زیستگاه هر هنرمندی می تواند به خوبی شخصیت او را نشان دهد. رفت و آمد مدام شهریار در پارک گلستان، محل زندگی وی که یکی از سنتی ترین و در عین حال مدرن ترین محله های تبریز است، استفاده از گل هایی همانند شمعدانی که شهر تبریز بدان ها شهره است می تواند روحیه ستیزنده و در عین حال عارف مسلکانه شهریار را به خوبی نشان دهد. دریغ که کمال تبریزی بدون استفاده از تجارب خود در شهر تبریز از فضای تئاتری و بسته بیشترین استفاده را می کند که به غیر از شهریار هر هنرمند دیگری می توانست جای او را بگیرد. سکانس های موفقی که پری دنبال شهریار می آید و بیرون با هم قرار می گذارند و پارکی که آن دو در آنجا قدم می زنند، نشان می دهد اگر تبریزی با متن پر و پیمان و درخوری مواجه می شد توانایی بازآفرینی فضایی که بتواند تبریز را نشان دهد دارا بود اما شتابزدگی و بی حوصلگی در امر نوشتن و اجرا این امکان را از دست کارگردان گرفته است. حتی میزانسن قسمت های پایانی از جمله گورستان، خانه آیت الله مرعشی و بیت به بیت با شهریار خواندن شعر علی ای همای رحمت نشان می دهد که کارگردان با شتاب درصدد تمام کردن سریال برآمده است و دیگر دغدغه نشان دادن چهره واقعی شهریار را ندارد.
منبع : روزنامه اعتماد