سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


مادر نویسندگان و خانم زمان ما


مادر نویسندگان و خانم زمان ما
دهه ۴۰ به دوران رونق و شكوفایی ادبیات و هنرهای ایران نامبردار شده است؛ آنچنان كه همه محصولا‌ت سال‌های بعد را با سرنمون‌های این دهه می‌سنجند. اگر مهمترین و برجسته‌ترین دستاوردهای این دهه را در زمینه‌های داستان و شعر و تئاتر و سینما و حتی هنرهای تجسمی چلچراغی از معرفت بدانیم، بی‌تردید رمان <سووشون> از پرتوهای درخشان این جار تاریخی است.
گمان می‌كنم حتی اگر سیمین دانشور هیچ چیز جز این كتاب ننوشته بود، جایگاه تردیدناپذیر <سووشون> در تاریخ ادبیات پارسی، نویسنده را بر قله ادبیات داستانی ایران قرار می‌داد. <سووشون> بسیار خوانده شده، بارها به چاپ رسیده و به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، اما همه اینها به تنهایی كافی نیست تا آن جادویی را توضیح دهد كه این كتاب طی یك عمر ۴۰ ساله تبدیل به اثری كلا‌سیك گردد و به نظر من حتی در كنار آثار منثور اسطوره‌ای ایران نظیر <گلستان> سعدی قرار گیرد.
این جادو چیست؟ از چه عناصری تشكیل شده؟ چه اورادی این ساختمان گزندناپذیر را یكباره پدید آورده است؟ آفرینش پرسوناژهای فراموش‌نشدنی یا داستانی جذاب و سامان‌مند در متن یك دوران بحرانی كشورمان؟ طبیعتی زنانه كه جزئیات را با دقت می‌نگرد و مروت و عدالتخواهی و ملا‌طفتی كه نویسنده در اعماق حوادث رمان تعبیه كرده است؟ یا زبانی كه در عین غنای ادبی هم ساده است، هم وصاف؟ هیچ كدام از اینها به تنهایی رمز و راز <سووشون> را نمی‌گشاید، چرا كه كم و بیش می‌توان نشانه‌های مشابه را در بسیاری آثار معاصران و گذشتگان در هر سرزمینی سراغ گرفت؛ پس به دنبال كشف رمز نباشیم كه جز به توجیهاتی معمولی و مكرر نخواهیم رسید. <سووشون> كلا‌سیك شده است و نام سیمین دانشور در تاریخ برجسته‌ترین محصولا‌ت اندیشگی مردم این سرزمین به یادگار خواهد ماند.
در كنار <سووشون> سیمین دانشور چند مجموعه داستان كوتاه نیز منتشر كرده است كه در میان آنها شاهكارواره‌هایی چون <بازار وكیل>، <زایمان>، <صورتخانه>، <به كی سلا‌م كنم؟> و... گوهرهای كوچكی است كه نگین گرانبهای میراث او را می‌آراید. در بررسی این میراث یك نكته حتما باید مورد توجه قرار گیرد، نكته‌ای در ارتباط با مجموعه داستان <شهری چون بهشت> چاپ سال ۱۳۴۰. این تاریخ چاپ نشان می‌دهد كه داستان‌ها علی‌الا‌صول باید در دهه ۳۰ نوشته شده باشد.
وقتی به فضای حاكم بر روانشناسی داستان‌نویسان آن دهه بنگریم نوعی یأس و بدبینی، سیاه‌نگری و بدخواهی و اطمینان به وجود شر در نهاد انسان بر زمینه این آثار تشخیص می‌دهیم، مثل اینكه سایه شیطان كاغذ نویسندگان را تاریك كرده باشد، اما خانم دانشور یك استثناست؛ شفقت عمیقی كه او نسبت به آدمیزاد دارد، موجب شده كه در این مجموعه و نیز در آثار بعدی‌اش شخصیت صد درصد بد وجود نداشته باشد. شر آدم‌های او فطری و خمیره‌ای نیست، بلكه از دید نویسنده محصول وضعیات محیط و وابستگی‌های آنهاست.
به لطف این حسن نیت عمیق، خود نویسنده نیز در زندگی اجتماعی‌اش به تسكین آلا‌م و گره‌گشایی از مردم پیرامون به‌ویژه هم‌قلمان‌اش كوششی مستمر داشته است. من خود جریان برخی از دخالت‌های موثر او را شاهد بوده و شرح داده‌ام؛ او روشن و پاك می‌بیند، اما درد سقوط‌كردگان و شكستگان را نیز می‌شناسد.
آخرین اثر مطرح خانم دانشور رمان سه‌جلدی <جزیره سرگردانی> است كه من از دیرباز شاهد شكل‌گیری آن و لطمه‌ای كه سانسور بر آن زد، بوده‌ام. این اثر بحث‌های موافق و مخالف بسیار برانگیخته است، اما من از بدشانسی كتاب هم آگاه بوده‌ام. رمان در سانسور گیر كرده بود. به گفته نویسنده، وزیر ارشاد وقت كه از دوستداران سیمین بود، به قصد پادرمیانی، خود شخصا كتاب را می‌خواند، اما این دخالت به ضرر كتاب تمام شد، چرا كه توافق با یك كارمند (به‌خصوص اگر تازه‌كار باشد) آسان‌تر از توافق با یك وزیر است. یك فصل زیبا از جلد اول همچنان محكوم به حذف شد، جایی كه سه مرد عاشق، عاشق یك زن كه هر سه را از خود رانده، با هم درددل می‌كنند، آنجا كه دیگر رقابت وجود ندارد، تنها همدردی می‌ماند؛ بهترین عرصه جولا‌ن قلم سیمین دانشور. او مادر نویسندگان ماست و همان‌طور كه خود دوست دارد، لقب <خانم زمان> شایسته شخصیت اوست. دیر زیاد و سایه او بر سر ما مستدام باد.
محمدعلی سپانلو
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید