یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

نماد توسعه متوازن


نماد توسعه متوازن
مفاهیم توسعه و رشد از دامنه دوره تجدد بر آمده اند; از آن بذر روییده اند و در آن آفاق تاریخی شکل یافته اند. این شرایط و احوال دوره یافت متناقض را پدید آورده اند: گروهی برآنند که بایستی به تکرار تاریخ برآمد همان خاک را در این مرز و بوم بازسازی کرد پیش انگاره های دوره مدرن را بارور کرد و میوه توسعه را از درخت مدرنیسم باز چید… و این همه راهی است که نسخه نویسان الگوی توسعه غربی در پیش دارند.
و گروهی دیگر توسعه را (میوه حرام) درخت ممنوعه (تجدد) می دانند. باور دارند که در بستر الحاد و دین زدایی و گریز از هویت الهی است که تجدد و توسعه شکل گرفته از این روی نمی توان با مقوله هایی از این گونه سر هم راهی داشت!
اما نگاه سوّم آن است که می توان با درک ژرف از اندوخته ها و آموزه های دینی ـ ملی و نیز نگاه دادورزانه به تجربه های بشری در دوره تجدد به بومی سازی الگوی توسعه برخاست آن را در خاک خودی نشاند و از آفتها و بیماریها پیرایش کرد. این روش گرچه
دشوار بنماید اما کارآمدی و سازواری و پیروزی همه جانبه را به همراه خواهد داشت.
با این نگاه اخیر گفتار و سیره علوی(ع) مبنایی ارجمند است.
امام(ع) چه در دوره سکوت و چه در دوره حکومت با دگردیسیهای اجتماعی و رونق نسبی اقتصادی جامعه اسلامی روبه رو بوده; چه این که با آغاز کشورگشاییها شکوفایی و رشد در تمدن اسلامی نمودار گشت و حضرتش در برابر این رخداد بزرگ با دیدگاه هایی که ابراز کرد و رفتاری که نشان داد تابلویی بس آموختنی برای مبانی توسعه عرضه فرمود.
این نوشتار کوتاه را می توان دریچه ای به این موضوع اساسی دید.
● زیرساخت توسعه
بنیاد آفات توسعه غربی از نادیده انگاشتن توسعه معنوی است. این که در (من فراخ) است که (دنیای موسّع) می توان داشت و در من حقیر است که دنیایی تنگ و در تعبیر قرآنی: (معیشت ضنک) در فرا راه خواهد بود.
امام علی(ع) مثال اعلای نگرش به (من عالی) بود. او بر نمایاند که چگونه می توان از ظلمات (نفس) آب حیات برآورد و بر بام خانه (من با شکوه) بر نشست و جهان و تاریخ را به شگفت آورد.
مثنوی حکایت آشنایی را یاد می کند. این که امام(ع) در آوردگاه چیره بود و دشمن چون ره چاره ندید آب دهان برافکند و حضرتش شمشیر را به کنار نهاد….
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
… گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مأمور تنم
مولوی که در تحلیل شناخت آدمها مهارتی بس شگفت دارد; در حاشیه این روایت بشکوه از (من مستمدّ علوی) چنین رخ می نمایاند:
۱) (من توسعه یافته) کوه است و نه کاه. با تندبادها از جا در نمی رود; در هم
نمی ریزد در تب وتاب نمی افتد. آرام احوال بر جای می ماند و تندرهای توفنده را به هیچ می انگارد.
که نیم کوهم زصبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تندباد
آن که از بادی رود از جا خسی است
ز آن که باد ناموافق خود بسی است
۲) (من توسعه یافته) امیر خشم و هواست و نه در کمند آن و اوست که توسن امیال را به میل و بند دارد.
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بسته ام زیر لگام
۳) توسعه معنوی در (رنگ باختگی منیّت) و هویت یابی در پیوند به ابدیت است; چه این که نمی توان در حصار زیست و سبکبال (زیست موسّع) را تمنا داشت!
سایه ام من کدخدایم آفتاب
حاجبم من نیستم او را حجاب
۴) توسعه وجودی در برون رفت از وادی تقلید و حضور در میدان سلوک و شهود است. این که انسان نه به حدس و گمان و نه به اعتماد و تقلید که به دید و عیان حق بیند و ره حقیقت پیماید.
آنچه للّه می کنم تقلید نیست
نیست تخییل و گمان جز دید نیست
زاجتهاد و از تحرّی رسته ام
آستین بر دامن حق بسته ام
● افق توسعه
توسعه دینی در پیوند (من متعالی) به حضرت اعلا معنی و تفسیر می شود. انسانها و جوامع هر میزان که از این نقطه توکّل و اتکا دور باشند از توسعه یافتگی واقعی دورترند. شادابی زندگی و جاودانگی رفاه و برخورداری و در یک کلمه سعادت و کامیابی در زندگی دنیوی به این پیوند و پیوست وابسته است.
امام(ع) فرموده بود:
یاد خدا نور است.
یاد خدا در جمع غافلان چون درخت سرسبز در بوته زار خشک است.
یاد خدا روشن گر دلهاست.
یاد خدا حیات بخش جانها و جلا ده قلبهاست.
یاد خدا دوای بیماریهای جان است.
یاد خدا نعمت آفرین است.
و سخنانی بشکوه چونان آن!
این نگرش با نگاه توسعه محدود بس فاصله دارد. در این نگاه نمودارها و شاخصهای رشد و توسعه در درآمد سرانه تولید سالانه نرخ سرمایه گذاری و مقوله هایی چون آن تفسیر و تعبیر می شود. حتی آن گاه که شاخصهای توسعه انسانی نیز افزوده می شود به مقوله هایی چون سواد پایه تحصیلات امید زندگی و نکته هایی از این گونه می پردازند. این نگرش محدود است که نگاه پست و پایین را در بر دارد و آدمها را در قد وقامت حیوان تکامل یافته می سنجد و میزان برخورداری اش را به بوته سنجش می سپرد.
اما در نگرش علوی آدمها می توانند برخوردار امّا پَست باشند! و این که انسان با شکوه و جامعه با شکوه تنها در پرتوی ملکوتِ فره مند است که شکل می گیرد و بال و پر می یابد; چه این که انسانها تا ریشه در خاک دارند نمی توانند بر بام فلک برآیند و به تماشای هستی جمیل رو آرند. و نیز این که یاد خداوند تنها یک تکلیف عبادی نیست که در آخرت به کار آید بلکه ربط وجودی است که دید و زندگی را دگرگون می کند و معنایی دیگر به فلسفه زیستی می بخشد.
● دنیانگری و توسعه
انسان مدرن بر این بنیاد شکل یافت که دست بالا کار و تلاش و نیز بهره دنیوی بهره آدمی از زندگی است. به دیگر سخن کار دنیوی نه تنها مورد نکوهش نبود بلکه شاخص قدر و منزلت به شمار آمد.
اما اندیشه علوی در فضای دیگری است. بخش مهمی از زندگانی امام(ع) در دوران رفاه و پس از کشورگشاییها بود. از این روی بسیاری از گفتار و کردار حضرتش در نقد گرایشها و کنشهای دنیاگروانه ای بود که پس از تمکن و رفاه پدیدار گشته بود. می توان گفت که در سخنان هیچ یک از اولیا و حکیمان نتوان چونان گفته های او به نقد و تحلیل دنیا و دنیاگروی دست یافت. در این مختصر نمی توان به عنوانهایی هم اشارتی داشت. تنها به نکته هایی برگرفته از حکمت علوی توجه می داریم:
۱) دنیادوستی آخرت گریزی را در پی دارد. نمی توان دل در قبله دنیا داشت و عقبی را خواست و آرزو کرد. او فرمود:
(هما بمنزلة المشرق والمغرب.)۱
آن دو فاصله ای چونان مشرق و مغرب دارند.
این هشدارها در روزگار کشورگشاییها بسیاری را خوش نیامد. آنان با تأویل و تفسیر تلاش داشتند که دیانت نوظهور را چنان با رفاه و اشرافیت گره زنند که مسیحیت آراسته ای چونان امپراطوری روم از دل آن برآید.
هشدارها و یادآوریهای پیوسته و همه گاهِ امام(ع) تنها یک بیان اخلاقی ـ معنوی نبود بلکه حضرتش با انحراف در خطّ رسالت درآویخت و تحریف معنوی دین را برنتابید.
او می دید که چگونه اسلام عدالت گرا به اسلام توجیه کننده فقر و غنا رنگ می بازد و با تأویلهای کعب الاحبارها و پشتیبانی کاخ سبزها از درون می پوسد و در هم می ریزد.
او می دانست که در آن احوال پرشتاب سخن از معنویت و آخرت گفتاری خوشایند نیست; چه این که مهاجر و انصار و خیل نو مسلمان بر سفره ای چرب و نرم نشسته و هشدارها کامها را تلخ می کند و دلها می رماند!
اما او نه در بند اقبال عصر خویش بود که به تکلیف خویش در برابر هویت دین می اندیشید این که میلیونها و میلیونها انسان که آیند و روند از روزگار
آغازین وحی و رسالت نبوی چه قضاوتی کنند و با چه محک به فهم دین آخرالزمان روی آرند.
… و این همه بود که او را بی محابا به نقد رفاه و دنیازدگی عصر خویش کشاند. و راه هر تأویل را بر فهم دین بربست!
۲) امام در مجموعه سترگ گفتارهای بلند و کوتاه در مورد دنیازدگی به بازشناخت دقیق این مقوله می پردازد اشارتی به گوشه ای از آنچه حضرتش در این مورد گفته است این واقعیت را بر می نماید که او با چه نگاهی ژرف با این پدیده برخورد می کند. نکته هایی همچون:
دنیا چونان ماری است که نرم پوست است و زهرها در درون.۲
دو گروهند که سیری ناپذیرند: جست وجوگر دانش و جوینده دنیا.۳
دنیا چونان مردار است هر کس آن را بطلبد باید معاشرت سگان را پذیرا باشد.۴
خوبیهای دنیا هم ناچیز و حقیرند.۵
این نکته ها و چونان آن بن مایه نگاه معنوی به هستی است. این که آدمی از ملکوت است و در ملکوت است که آرام می گیرد و اگر در بند حضور در عالم خاک گردد از بال و پر می افتد و چونان پرندگان در قفس برخود خواهد پیچید و از آرامش بازخواهد ماند.
۳) تمامی تلخ گوییها از دنیا بدان معنی نبود و نیست که نمی توان از آن بهره گرفت و آن را چونان مرکب راهوار در اختیار داشت.
حضرتش فرموده بود:
(الدنیا مطیة المؤمن علیها یرتحل الی ربّه.)۶
دنیا مرکب راهوار مؤمن است بر آن می نشیند و به سوی پروردگارش کوچ می کند.
این که چگونه می توان در دنیا بود و دنیازده نشد سخنی است که مورد رهنمود آن امام قرار گرفته است. امام به معیارهای شاخصی اشارت داشته است که می تواند به انسان یاری کند که از دنیا کام بر دارد و نه آن که در کام دنیا فروغلتد.
نکته نخست آن که باید (طلب جمیل) در دنیا داشت. (خذ من الدنیا ما اتاک … فان انت لم تفعل فاجمل فی الطلب) و صد البته جست وجویی حریصانه پلشت و حیوانی نمی تواند مصداق (طلب جمیل) باشد!
نکته دیگر آن است که دنیاگرا دلداده زرق و برق دنیاست. با احوال مساعد اوج می گیرد دل از کف می برد و بیگانه و آشنا نمی شناسد; امّا با روآورد شرایط ناخوشایند زانوی غم در بر می دارد و زمین و زمان را به آه و نفرین می سپرد همچنین (دنیاگرا) با آرزوهای دراز و حرص پیاپی همراه است:
(من لهج قلبه بحبِّ الدنیا التاط قلبه منها بثلاثٍ… و حرصٍ لایترکه واَمَلٍ لایدرکه.)۷
آن که دلش به دوستی دنیا شیفته است دل وی به سه چیز آن چسبیده است. …حرصی که او را وانگذارد و آرزویی که آن را به چنگ نیارد.
این روحیه گرچه به ظاهر تکاپو زاست اما در درون فرساینده و تباهی زاست. روان پردغدغه و اضطراب و زندگی جهنمی را در بر دارد که جای فراغت و آسایش باقی نمی نهد و سلامت روح و شادابی جسم را نابود می سازد.
این نکته ها و دهها مقوله ارجمند دیگر که زمینه سخن از آن نیست تصویری دقیق از دنیازدگی را به نقش می برد و برای آدمی چه در دوره ماقبل مدرن و چه در دوره مدرن روح دوزخی را به نمایش می گذارد. این که چگونه آدمی قبل از بعث و حشر می تواند در جهنم خود آفریده زیست کند و با هر گام و نفس به هیمه آتش افروخته بیافزاید!
● فقرزدایی و رفاه
در تعالیم علوی فقر پدیده شوم است. حضرتش در آفاقی فراتر از روان شناسان اجتماعی به پیامدهای ناگوارِ فقر اشارت فرموده است. نکته هایی از این گونه:
تنگدستی سخت ترین مرگ است.
تنگدستی هوشمند را از بیان نافذ در می افکند.
تنگدست در شهر خود غریب و نا آشناست.
تنگدستی از دیانت می کاهد.
تنگدستی خرد را سرگردان و مشوّش می کند.
تنگدستی به کینه و دشمنی وا می دارد.
تازیانه ای دردآورتر از فقر نیست.
و….
این سخنان والا نشان می دهد که در بستر اندیشه وحیانی نیازهای بشری نه تنها تخطئه نگردیده که کاوشهای دقیق نیز سپرده شده اند. امّا این نگاه نافذ به معنای آن نبوده که در (فقر شناخت) و نیز (زدایش فقر) نگاه همانند با مبانی هدف و فرجام توسعه مادی ارائه شده است.
درنگرش علوی همراه با ترغیب در کار و تلاش دنیوی برای فقرزدایی به نکته هایی فراتر نیز اشارت شده است. نمونه آن که توسعه رزق به کار حریصانه وابسته نیست بلکه به اخلاق گشاده فردی و اجتماعی نیاز دارد.
(فی سعة الاخلاق کنوز الرزق.)
گنجهای روزی در اخلاق کریمه (وبرخورد خوشایند) است.
این تعلیم در رهنمودهای اقتصاد کلاسیک نامفهوم می نمود. تئوریهایی که به قانونهایی چون قانون عرضه و تقاضا و همانند آن تکیه داشتند; اما هم اینک تئوریهای انسانی اقتصادی بازنمایانیده اند که چگونه می توان میان اخلاق و رفاه اقتصادی پیوند و پیوستهای روشنی یافت!
به دیگر سخن نگرش سخت افزارانه به رفاه و فقرزدایی همچنان بر نگاه کلاسیک استوار است. این که تنها با بالابردن سطح سرمایه گذاری کاهش هزینه های تولید بالابردن بازارهای عرضه و… می توان به رونق اقتصادی دست یافت اما نگرشی علوی ـ که از نگاه وحیانی امداد می جوید ـ رفاه اقتصادی را در بستر کرامتهای اخلاقی میسر و موفق می بیند. در غیر این صورت رونقها و رفاه ها زودگذر و کم دوام خواهند بود!
بنابراین لایحه های فقرزدایی در کنار پرداخت به عوامل سخت افزاری بایستی به نکته های اساسی تر در اخلاق رونق اقتصادی توجه نشان دهند. ارزشهایی چون صداقت تعهد کاری امانت داری وفای به عهد نظم و انضباط و ده ها مقوله دیگر که پیش نیازهای جدّی در فقرزدایی هستند و بدون آن نمی توان با کارهای چشم پرکن چونان ساخت بنادر سدها کارخانجات و… امیدی در توسعه و رونق داشت.
همچنین امام(ع) در مفهوم شناخت فقر و غنا نگاهی دقیق به مفهوم (توانگری) دارند. این که ثروت مندی در برآوردن نیازهای اولیه و نیز افزایش برخورداری خلاصه نمی شود بلکه عناصر و اجزای دیگری را نیز در بر می گیرد.
حضرت علی(ع) در بازشناخت مفهومی تهیدستی و توانگری به نکته های زیربنایی اشاره دارد که می تواند بار معنایی این دو واژه را به گونه ای دیگر تفسیر و تعبیر کند. از جمله می توان به اجزای زیر اشاره داشت:
با فسق و فجور و ناهنجاریهای اخلاقی توانگری معنی ندارد.
خردورزی گرانمایه ترین گونه بی نیازی است.
بی اعتنایی به آنچه دیگران دارند والاترین شکل توانگری است.
قناعت گنج پایان ناپذیر است.
توانگری بدون توجه به خداوند سخت ترین گونه تهیدستی است.
بدترین فقر تنگ مایگی جان است.
و….
این گونه نگرش به فقر و غنا ماهیت مفهومی و غنایی توسعه را دگرگون می کند و زیربناهای دیگر و روشهای متفاوتی را برای پیشبرد و تحول اجتماعی می آفریند. متأسفانه بی توجهی به ذخایر معنوی و خودباختگی در برابر ره یافتهای بیرونی مانع جدی در برابر کمال یا بی متوازن آدمی بوده اند.
● توسعه و عدالت
توسعه سرمایه داری بر اقتصاد رفاه استوار است و مبانی فلسفی اندیشگی فردگرایی بنیاد این گونه اقتصاد را سامان داده اند. در این نگرش عدالت یا قربانی رفاه است و یا در بهترین توجیه ابزار رفاه! ولی هیچ گاه به عنوان دغدغه دایمی آدمی و ارزشی والاتر از توانگری و برخورداری پذیرفته نشده است.
اما در نگرش علوی اصل عدالت در جوار اصل توحید زیست می کند و از شاخه های مبارک درخت توحید به شمار می آید. از این روی ارزشهای فردی و اجتماعی چونان: رفاه و آزادی در پرتوی اصل عدالت ارزش ومعنی می یابند.
با این که عدالت در تفسیر علوی چه معنی و مفهومی دارد در این مختصر نمی گنجد. امّا می توان به گوشه هایی از سخنان مولی(ع) اشاره داشت که عدالت را با چه نماهایی باز می خواند:
عدالت از سخاوت برتر است; زیرا (داد) هر چیز را در جای خود می نهد اما دهش کارها را از مسیر بیرون می برد.۸
عدالت یک چهره دارد و ستم چهره ها و گونه ها. از این روست که انجام ستم آسان و به دست آوری عدالت سخت است. همان گونه که تیرانداختن به هدف دشوار و خطا راحت و ساده است.۹
این دو بیان تصویر متعال و متفاوت امام(ع) را از (مفهوم شناسی عدالت) و نیز منزلت شناخت دادگری نشان می دهد. این که ارزشهایی چون بخشندگی و همانند آن در دامنه قله عدالت از پای می افتد و نیز این که دادورزی نه کاری خرد و آسان است. چه بسیار که با داعیه و گمان دادگری پیش تاخته اند اما در کوره راههای ستمگری تباه گردیده و تباهیها آفریده اند!
امام علی(ع) نمودارها و شاخصه های عدالت را در ساحَتهای گوناگون چنین معنی می کند:
الف) عدالت در ساحتهای وجودی: در حوزه شکل گیری (من متعالی) اصل عدالت لوازم و اقتضاهایی را در بر دارد.
امام در بازشماری ارکان ایمان به اصل عدالت توجه می کنند و آن را بر چهار رکن متکی می داند:
فهم دقیق دانش ژرف داوری نیکو و بردباری راسخ
بر این بنیاد (اعتدال درونی) در پرتو آمیزه این چهار اصل پدیدار می گردند.
ب) عدالت در نظام سیاسی ـ قضایی: دادگری در نظام سیاسی ـ قضایی کاربردی فراگیرتر داشته است. هر چند در روشنگری مفهوم عدالت در این حوزه نگرشی یکسان وجود نداشته امّا کم وبیش نگاه علوی را می توان چنین ارائه کرد:
دادگری قانون مندی است.
دادگری با زورگویی و استبداد ناهمساز است.
دادگری در داوری با اعتماد به حدس و گمان ناهمخوان است.
نادانی به بیراهه روی در دادگری می انجامد.
خردسرشار در کاربرد عدالت به کار آید.
و….
ج) عدالت در نظام اقتصادی: دادگری در سیستم اقتصادی جامعه به گونه هایی گوناگون و ناسان تفسیر شده است. در نگرش امام(ع) بنیاد عدالت اقتصادی بر جمله زیر استوار است:
(ما جاع فقیر الاّ بما متّع به غنیّ.)۱۰
هیچ فقیری گرسنه نمانده است مگر آن که ثروت مندی حق او را غارت کرده است.
این نگاه به بی بهرگی اقتصادی با نگاه تقدیرگرایانه الهی و یا جبر زیستی
تاریخی و یا… نمی نگرد بلکه بی بهرگی را پیرو نادرستی سیستم توزیع درآمد می شناسد و ثروت مندان را تقصیرکار اصل معرفی می کند.
و در یک سخن بانگاهی همه سویه به عدالت است که امام(ع) دادگری را قله ایمان و کانِ احسان می داند. نگرش توسعه گرایانه در صورتی می تواند توسعه حقیقی را به ارمغان آورد که در گام نخست به تفسیر درستِ عدالت بنشیند و تئوریهای توسعه را با اصل عدالت محک زند; چه این که در فاصله از این روش انگاره هایی از (توسعه) نقش می بندد که ملوکیت و اشرافیت نوین را به بار خواهد نشاند و آینده جوامع و تمدنهای فروپاشیده و از هم گسسته را در برابر خویش خواهد داشت.
فزون طلبی و توسعه
امام علی(ع) توسعه آزمند را ناروا می داند و آن را پرتگاه خرد می شمرد:
(اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.)۱۱
این نگرش وجه بنیادین دیگری است که توسعه دینی را از توسعه مادی و غربی جدا می کند. در نگاه مدرن طمع آدمی کوره ای گداخته است که مواد مذاب و رشد و توسعه را بر می آورد و صیقل می دهد و کارآمد می کند. امّا در توسعه علوی اشتهای فزاینده نه تنها مولّد نیست که میرا و نابودکننده است.
امام(ع) فرمود:
(انّ الطمع مُورِدٌ غیر مُصدر.)۱۲
طمع آدمی را به راه بی بازگشت می کشاند.
در نگرش غربی آز ماده کار و تلاش را در انسان می آفریند و در نتیجه رونق و دوام توسعه را مرهون آن می داند; اما نگاه علوی چنین همخوانی را پذیرا نیست. او بارها و بارها هشدار می دهد که در فزون گروی جامعه ای حقیر و انسانهای پست و فرومایه به بار می نشیند. همو فرمود:
(أزری بنفسه من استشعر الطمع.)۱۳
کسی که در دل آز آرد جان خود را به پستی وادارد.
همچنین آن امام تیزبین باز می گوید که میوه آز هر چند شیرین و دلنشین بنماید اما گلوگیرست:
(و ربما شرق شارب الماء قبل ریّه.)۱۴
چه بسا نوشنده آبی که پیش از سیراب شدن از پا درآید.
● مصرف گرایی در روند توسعه
توسعه مدرن اسراف گراست. در هزینه مواد طبیعی و کالاهای برساخته کرانه ای جز قدرت نمی شناسد. از این روی بانگاهی تسخیرگرا به طبیعت و کالاهای مصنوع می نگرد و آن می کند که می تواند.
در توسعه مسرفانه در نظر گرفتن شأن و طبقه اجتماعی ـ تاریخی معنی ندارد. تواناییهاست که نوع مصرف را تعیین می کند و نه جایگاه ها! همچنین در این نگرش ریخت و پاش ها نه حدّ قانونی دارند و نه منع عرفی. اصل مالکیت چندان گسترده است که به آدمهای مرفّه هرگونه رفتار در اموال را روا می کند. اما در نگرش علوی بذل و بخششها محدودند و مقید:
(انّ اعطاء المال فی غیر حقّه تبذیر و اسراف.)۱۵
بخشیدن مال ـ هر چند از خود ـ اما نه در غیر موردی بایسته تبذیر و اسراف است.
در نگاه امام(ع) زیاده روی در مصرف نابودکننده است. و جامعه ها حق ندارند به اعتماد دارایی و ثروت انبوه به مصرف بی رویه رو آورند; چه این که منابع محدود تاب مصرف نامحدود را نخواهند داشت:
(الاسراف یفنی الکثیر.)۱۶
اسراف منابع انبوه را هم نابود می کند.
● آزادگی و کرامت انسانی
بنیاد توسعه مدرن بر رفاه و آزادی است و نه آزادگی. جوامع نو به دنبال بالاتر حدّ توانگری و قدرت و آزادی در عمل. اما در شاخصها و نمودارهای آزادگی از نمره های پذیرفته شده بی بهره اند چون این جامعه ها بر انسانِ خود بنیاد بنا نهاده شده اند. پیروی آدمی را از میل و شهوت مفروض گرفته اند و انسانِ نرمال و معیار را کسی دانسته اند که از حوزه شهوت و غریزه بیرون نمی زید.
این مبانی ره آوردی جز این نداشته است که انسانها و جامعه ها به بایسته های کرامت و آزادگی ملزم نیستند; بلکه آنان حق دارند که در دایره رفاه و آزادی بالاترین و بیش ترین کنش را داشته باشند.
اما درنگرش علوی آزادگی اصل و معیار است و نه رفاه و آزادی او فرموده بود که حتی در برابر خداوند نیز بایستی آزاده بود و عبادت آزادگان را پیشه داشت:
(انّ قوماً عبدوا اللّه شکراً فتلک عبادة الاحرار.)۱۷
گروهی خداوند را به خاطر شکر نعمتهایش پرستش می کنند. این پرستش آزادگان است.
همچنین حضرتش آزادگی را به دو رکن وابسته می بیند. اول آن که بنده غیر نباشد و دوم آن که برده هوا و میل نباشد.
در مورد شرط نخست فرمود:
(ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک اللّه حرّاً.)۱۸
بنده دیگری مباش; چرا که خداوند تو را آزاد آفرید.
و درباره رکن دوم فرمود:
(مَن ترک الشهوات کان حرّاً.)
آن که خواهشهای نفسانی را رها کند آزاده است.
این تحلیل از آزادگی بامبانی و هدف توسعه غربی بس فاصله دارد. نقدهای پست مدرن از توسعه خوبی این نکته را بر نمایانیده است که چگونه انسان مدرن
با رفاه و آزادی پیوند می یابد; ولی از کرامت و آزادگی فاصله می گیرد.در دنیای توسعه یافته آدمها در قفسی بزرگ و نادیدنی اسیرند گرچه جست و خیزهایی دارند; امّا در تاروپود سیستمهای پولادین عروسکهای خیمه شب بازیی را بیش نمی مانند!
۱۱. همان حکمت ۲۱۹.
۱۲. همان حکمت ۲۷۵/.
۱۷. (نهج البلاغه) حکمت ۲۳۷.
۱۶. (غررالحکم) ج۱۳۹/۱ دانشگاه تهران.
۱. (نهج البلاغه) صبحی صالح حکمت ۱۰۲.
۱۰. (نهج البلاغه) حکمت ۳۲۸.
۱۴. همان حکمت ۲۷۵.
۱۸. همان نامه ۳۱.
۱۳. همان حکمت ۲.
۲. همان ۱۱۹.
۳. همان ۴۵۷.
۴. (مستدرک نهج البلاغه) ۱۸۵/.
۵. (نهج البلاغه) خطبه ۱۱۳.
۶. (شرح نهج البلاغه) ابن ابی الحدید ج۳۱۷/۲۰.
۷. (نهج البلاغه) حکمت ۲۲۸.
۸. همان حکمت ۴۴۳.
۹. (شرح نهج البلاغه) ج۲۷۶/۲۰.
منبع : طوبی