پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چه کسی خاکستری نیست


چه کسی خاکستری نیست
ماجرای کردان در ظاهر پایان یافته است، اما در باطن نه. به خصوص برای ما روزنامه نگاران این ماجرا درس های فراوانی برای گفتن و آموختن و البته پیگیری دارد.
ما ( روزنامه نگاران) به عنوان قشری که مردم به ما توجه دارند و جهت دهی افکار عمومی را بر عهده داریم، نباید همانند مردم عادی به پدیده ها نگاه کنیم، بلکه باید سطور سفید این کارنامه را هم رصد کرده و مورد عنایت قرار دهیم و تنها نکات سیاه را نبینیم.
روزنامه نگار، به خصوص روزنامه نگاری که قرار است در حوزه سیاست قلم بزند و گزارش تهیه کند، باید به تمامی پدیده ها با دیده تردید و شک نگاه کند و ذهن و ضمیرش به تمامی بازیگران صحنه سیاست باشد و سعی کند همه طرف های درگیر در بحث را منصفانه نشان داده و مواضع و استدلال های آنها را بیان کند، چرا که هدف اصلی ما ارائه گزارشی همه جانبه به خواننده و برکشیدن فهم وی است و به یاد داشته باشیم خوانندگان ما ضرورتاً خبر را به موازات تحول آن پیگیری نکرده اند یا حتی اگر پیگیر باشند، همه جزئیات را به یاد نمی آورند، پس با ارائه پیش زمینه کار و آوردن سخنان تمامی افراد می توانیم درک صحیح تری از رخداد را به وی انتقال دهیم.
در آموزه های روزنامه نگاری اخلاقی و حرفه یی، یک راه برای اینکه فرد مطمئن شود اخبار و گزارش های سیاسی می نویسد، نه تبلیغات سیاسی، این است که همیشه به بستر و زمینه سیاست های جاری نگاه کند. اگر به طور خصوصی با یک سیاستمدار حرف می زند یا اگر به مصاحبه یی مطبوعاتی گوش می دهد، از خود بپرسد چرا این فرد یا حزب تصمیم گرفته این سخنان را حالا و به این شیوه اعلام کند. آیا خبر دیگری هست که سیاستمداران می خواهند توجه روزنامه نگاران و رای دهندگان را از آن منحرف کنند. سایر احزاب درباره این موضوع چه می گویند. آیا این موضوع برای رای دهندگان اهمیت دارد؟
نحوه پرداخت روزنامه ها و رسانه های گروهی به این ماجرا نشان داد روزنامه نگاری ایران با روزنامه نگاری حرفه یی تا چه اندازه فاصله دارد و ما روزنامه نگاران تا چه اندازه تحت تاثیر حوادث و اتفاقات و در حالی که نباید همانند دیگران باشیم که سوار بر موج می شوند، سوار موج شدیم و بی طرفی و انصاف و توازن در درج اخبار و گزارش ها را رعایت نکرده و همراه موج حرکت کردیم.
طبیعی است در این نوشته روی سخنم، عمدتاً با روزنامه نگاران اصلاح طلب است و از روزنامه های جریان راست و سنتی سخنی نمی گویم. آنها اصولاً چنین مواردی را رعایت نمی کنند و به دلیل نگاه جناحی در پشت رسانه های آنها، بر روزنامه نگاران آنان هم حرجی نیست. شاید آخرین مورد از این خبرها که کمتر در رسانه های اصلاح طلب رخ می دهد، همین خبر غیرمستند ملاقات آقای خاتمی و آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از روزنامه های نوپا باشد که نشان می دهد، خبر یاد شده هیچ منبعی نداشته و ذکر منبع در آن غایب است؛ امری که در یک رسانه حرفه یی کمتر رخ می دهد.
در آموزه های روزنامه نگاری می خوانیم، روزنامه نگاری حرفه یی عرصه بایدها نیست، بلکه عرصه هست هاست؛ امری که شاید به خوبی و به نحو مطلوبی از سوی فیلسوفان انگلوساکسون توضیح داده شده است. آنها می گویند آدمی در مقام تبیین نباید آرزوهای خود را به جای واقعیات جا بزند.«باید» عرصه آرزوها و آمال است و «است» عرصه واقعیت ها و آنچه که پیش چشم ماست.
دوست روزنامه نگاری در یادداشتی نوشته بود؛ «در روزنامه نگاری تجربی، ما از این موهبت برخورداریم که انتخاب کنیم درباره چه بنویسیم. اما در روزنامه نگاری حرفه یی گویی ما انتخاب می شویم تا درباره چه بنویسیم. خبر است که ما را برمی گزیند نه ما خبر را. پیشامدها راه ما را می سازند نه ما پیشامدها را. اگر یاد نگیریم که احساس مان درباره رویداد را در کشو میزمان جا بگذاریم دیر یا زود تندباد احساس ها ما را به ناکجا آباد خواهد برد.» و از قرار در چگونگی انعکاس اخبار مربوط به مدرک آقای کردان و حواشی آن این تندباد برخی را درنور دید و آنها را به جاده های «غیرمتوازنی» رهنمون ساخت.
قبل از ورود به بحث دو نکته را اشاره کنم. اول دیدگاهم درباره مدرک آقای کردان و کاری که ایشان کردند؛ با توجه به اینکه کثیری از مدیران و حاضران و غایبان صحنه قدرت به چنین بلیه یی گرفتار بودند و هستند، برخلاف بسیاری از دوستان که کار آقای کردان را نابخشودنی می دانند، نگارنده ضمن تایید دیدگاه آنها اختلاف نظری هم با آنها دارد و ماجرای مدرک گرایی مدیران و اصحاب قدرت در ایران را به دو قسمت آشکار و مخفی تقسیم می کند. بخش آشکارش آقای کردان است که بی صداقتی آشکاری داشت و بخش پنهانش هزاران نفر دیگرند که آنها هم دروغ گفته و از فرصت های نابرابر برای گرفتن مدرک استفاده کرده و خود را دکتر و مهندس جا زده اند .
دوستان توجه کنند که«دروغ» دروغ است، چه در خفا باشد و چه در علن. مجازاتش هم یکی است و اگر مردم ایران و دستگاه های نظارتی و سامانه حکومتی نتوانست داد این مردم را از دروغگویانی اینچنین بستاند، قطعاً در روز آخرتی که از پایه های اعتقادی نظام جمهوری اسلامی و همه ما مسلمانان است، این رفتارها بی پاسخ نخواهد ماند. کردان به گمانم جزای بی صداقتی اش را در همین دنیا گرفت، چرا که آبرویی برایش نماند و دیدن و شنیدن ماجرای استیضاح وی در مجلس بیش از آنکه تحلیلی سیاسی بطلبد، تحلیلی روانشناسانه از برخی مخالفان و منتقدان کردان را می خواهد که به بی رحمانه ترین شکل وی را مورد هجوم قرار دادند و تازه مدعی رفتاری اخلاقی اند.
بوی سیر بد بیاید از دمت
تو همی لافی که من دارم غمت،؟
تو ملاف از مشک کآن بوی پیاز
می کند مکشوف از بوی تو راز (مثنوی مولوی)
و به تعبیر یکی از دوستان وی را له کردند تا مصداق این سخن مولانا عمل کنند که؛
گر تو بد بد کنی پس فرق چیست؟
درباره افکار عمومی هم باید به عرض دوستان برسانم افکار عمومی و مردم اگر چه مدرک و سندی ندارند که چه کسی چگونه دکتر، مهندس، فوق لیسانس و... شده است، اما مشاهداتشان در همان اوضاع پیرامونی داوری شان را شکل داده است. دیدن اینکه یک شبه، مسوولی در کنار منزل شان دکتر یا مهندس شده و فرزندانشان با دود چراغ خوردن هم نتوانستند به چنین مدارجی دست یابند.
یادم نمی رود زمانی را که به گمانم سعید حجاریان برای حل این مشکل پیشنهادی عجیب داد و گفت بهتر است یک هواپیما مدرک پر کنیم و از بالای آسمان بریزیم تا هر کسی که مدرک می خواهد یک دانه برای خودش داشته باشد.
نکته دوم آنکه آقای کردان، همشهری من بود و حتی ۳۰ سالی است که ایشان را می شناسم و به دلیل همین رابطه دوستی و خانوادگی در مجلس ختم پدرم در تهران شرکت کرد و سخن گفت. ارتباط من با ایشان در همین اندازه بود. یعنی یک ارتباط دوستانه، بسیار دور، آن هم از طریق برادران.
من به دلیل اینکه در کار صنفی به لابی گری و رابطه میان دولت و نهاد مدنی اعتقاد دارم، در زمانی که آقای کردان در وزارت کار شاغل بودند (رئیس سازمان فنی و حرفه یی و معاون وزیر کار) از ارتباطات خودم با ایشان ، برای حل گره کور میان وزارت کار با انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران استفاده و با ایشان طرح موضوع کردم و ایشان هم تلاش هایی صورت داد که متاسفانه نتیجه یی نبخشید.
در همان موضوع هم ما اختلاف نظر داشتیم. ایشان هم مانند آقای جهرمی (یا شاید از طرف آقای جهرمی و منتقدان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران) می گفت برای حل شدن این اختلاف بهتر است چند نفر از مطبوعاتی های منتقد انجمن که در جبهه راست فکری قرار دارند را در ترکیب تان قرار دهید که من گفتم؛ آقای کردان، ترکیب هیات مدیره را رای اعضای انجمن مشخص می کند و اتفاقاً برای ایشان مثال زدم که مگر ما که مخالف فکری آقای احمدی نژاد و شما در نحوه اداره کشور هستیم، بر انتخابات ریاست جمهوری و اینکه آقای احمدی نژاد با رای مردم بر سر کار آمده است، خرده یی وارد کرده ایم؟ که دوستان شما از ما می خواهند افرادی را در ترکیب هیات مدیره بگنجانیم که اعضای انجمن صنفی آنها را قبول ندارند و به آنها رای نمی دهند. سپس گفتم اگر آنها بتوانند بچه های انجمن را راضی کنند یا اعضای انجمن در همان روزنامه های تحت سیطره خود را به رای دادن به خودشان ترغیب کنند، طبیعی است که رای آورده و در ترکیب قرار خواهند گرفت. سپس توضیح دادم انجمن صنفی روزنامه نگاران مثل شورای نگهبان افراد را رد صلاحیت نمی کند. هر کس که طبق ضوابط انجمن صنفی روزنامه نگاران، پنج سال سابقه کار مطبوعاتی داشته باشد، می تواند در انتخابات یاد شده شرکت کند و نامزد هیات مدیره و بازرسان شود.
قطعاً یکی از دلایلی که در زمان قبل از استیضاح وی مطلبی ننوشتم، همین پرهیزها بود. حس می کردم این نزدیکی ها شاید مرا از جاده توازن و انصاف دور نگه دارد و این گمانه را در خوانندگان ایجاد کند که برای حفظ کرسی قدرت آقای کردان و ارتباط با اصحاب قدرت و سوء استفاده از این ارتباط این یادداشت را نوشته ام، اما اکنون که کردان قدرتی ندارد، بر کناره است و طعن دوست و دشمن روزگار را به کامش تلخ کرده و به قول مولانا؛ دشمنان او را ز غیرت دریده اند و دوستان هم روزگارش را برده اند، می توان این نوشته را نوشت. اکنون از ماجرا اندکی فاصله و ارتفاع گرفته ایم، غبارهای عصبیت فروخسبیده و هواداران و منتقدان آرام گرفته اند و می توان دقیق تر در ماجرا نگریست و به خصوص سویه رسانه یی آن را مورد کاوش قرار داد.
آن زمان (یکی، دو روز قبل از استیضاح) با سردبیر یکی از روزنامه های اصلاح طلب تماس گرفتم و بی توازنی و گزارش های غیرحرفه یی روزنامه شان را در این زمینه به ایشان یاد آور شدم و گفتم وظیفه سردبیر و دبیر تحریریه این است در چنین مواقع حساسی به فکر اصول حرفه یی کار روزنامه نگاری باشند و آنها را در گزارش ها رصد کنند و به روزنامه نگاران و گزارشگران شان توضیح دهند که چرا باید این اصول را رعایت کنند. که البته ایشان چشمی گفت و من گمان کردم که ماجرا را دریافته است، اما روز بعد از استیضاح وقتی دیدم در صفحه اول روزنامه همان ماجرا تکرار شده یا در رسانه های دیگر هم از چپ و راست چنین هجمه یی به کردان صورت گرفته، فهمیدم این ماجرا نیاز به توضیح مکفی تری دارد تا اذهان را کفایت کند.
این اصول و دخالت ندادن نظرات شخصی در خبر و گزارش، از جمله نکات حرفه یی در رسانه هاست که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این بی اعتنایی البته باز می گردد به بی توجهی به آموزش این اصول در روزنامه ها و نبود نظام نامه تحریریه که تقریباً هر رسانه یی باید آن را داشته باشد. رسانه های مهم دنیا اصولاً نظام نامه یی دارند و این نظام نامه همانند قانون اساسی تحریریه آنها، همه گاه پیش چشم خبرنگاران و دبیران و سردبیر است تا در انعکاس اخبار، سه اصل توازن، انصاف و صحت و دقت در درج خبر و گزارش را رعایت کنند.
نقش یک خبرنگار یا گزارشگر تقریباً شبیه دادستان است، همچنان که دادستان به عنوان نماینده جامعه حفظ حقوق مردم و مراقبت در اجرای صحیح قانون را بر عهده دارد و برابر این حقوق از متهمان دفاع می کند، روزنامه نگار هم باید ضمن عنایت به حقوق و منافع عمومی، به حقوق طرف دوم ماجرا (یا همان متهم) نیز توجه و سعی کند در اخبار و گزارش ها (و نه یادداشت و سرمقاله که نظر شخصی نویسنده یا رسانه است) از دخالت دادن این نظرات پرهیز کند. این تحمیل نظر خود حتی نباید در تیتر هم نمود پیدا کند، به نحوی که خواننده و مخاطب حس کند، رسانه دارد وی را با تیتری یکجانبه تحت تاثیر قرار می دهد.
دوست روزنامه نگاری که در بی بی سی کار می کند، نقل می کرد، وقتی آقای احمدی نژاد برای نخستین بار به سازمان ملل رفت و ماجرای هلال نورانی از قول یکی از اطرافیان شان خبری شد، سایت فارسی بی بی سی هم در تیتر خود برای این خبر نوشت «هلال نورانی بر فراز سازمان ملل». وی می گفت لحظاتی بعد یکی از سردبیران ارشد بی بی سی فارسی تماس گرفت و گفت؛ این تیتر شما جهت دار است و بی طرفی (یا همان توازن) بی بی سی را که جزء اصول کار حرفه یی این رسانه است نقض می کند. آن دوست پرسید، ولی این در متن خبر وجود دارد که آن عضو ارشد پاسخ داد بله، ولی تیتر انتخاب ماست و این گمانه را در بیننده و مخاطب تقویت می کند که موضع رسانه هم طعنه به آقای احمدی نژاد است، در حالی که ما بی طرف هستیم.
تمامی این حرف و حدیث ها و حساسیت های رسانه یی و سخن از اخلاق حرفه یی گفتن، برای آن است که به فهم خواننده یاری برسانیم. خواننده باید همزمان بداند که وقتی پنج میلیون چک از سوی مدیرکل دولت به نماینده مجلسی داده می شود، در مقابل دیدگاه فرد مورد اتهام را هم بیاورد. یعنی ماجرا را پیگیری کند.
در ماجرای آقای کردان طبیعی است که همه ما کار آقای کردان را نکوهش می کنیم و اصولاً رفتار ایشان در ماجرای مدرک نکته قابل دفاعی هم ندارد و این نکته ها را می توانیم در یادداشت های خود انعکاس دهیم، اما وقتی قرار است در صفحه اول با تیتر درشت بزنیم که پنج میلیون تومان برای حفظ کردان، حداقل آن خبرنگار محترم یا رسانه منزه، به خود این زحمت را بدهد که از طریق کانالی تماسی با روابط عمومی وزارت کشور داشته باشد و ماجرا را از آنها پرس و جو کند. شاید دوستان روزنامه نگار ما بگویند ما تماس گرفتیم و پاسخی ندادند که همین امر هم باید برای خواننده و مخاطب روشن شود که این روزنامه وظیفه حرفه یی اش را در رعایت اصل بی طرفی انجام داده است. مخاطبان باید بدانند، اگر چه در روزنامه سخنی از دیدگاه طرف مقابل درباره این رخداد نیامده، اما حاصل تلاش خبرنگار و آن رسانه در یک جمله کوتاه مثل«با مسوول فلان اداره تماس گرفتیم و ایشان گفت مصاحبه نمی کنیم» یا «از دادن پاسخ امتناع کردند» در روزنامه آمده است. اما متاسفانه رسانه های ما، به خصوص برخی رسانه های اصلاح طلب، چنین کاری که نکردند، هیچ، بلکه روز بعد که معاون رئیس جمهور اصل ماجرا را تکذیب کرد و کردان هم در جوابیه یی به روزنامه کیهان خود را بی اطلاع از این ماجرا دانست، این سخنان در صفحه دوم یکی از رسانه ها انعکاس یافت و جوابیه آقای کردان هم به ته صفحه رانده شد. شاید آن روزنامه نگار محترم اطلاعاتی دارد که بر فرض معاون رئیس جمهور هم در این ماجرا دست دارد، بحثی نیست. ایشان باید اندکی عرق بریزد و تلاش کند و با چند منبعی که در اختیار دارد، خبر های دقیق تری از زد و بند های پشت پرده به خواننده ارائه کند، البته با منبع دقیق و صحیح، یا سندی رو کند که بی خدشه باشد.
یا برخی روزنامه ها روز بعد از استیضاح در صفحه اول خود نقل قول آقای فیروز آبادی را درج کردند و پاسخ کردان به وی را در سرتیتر ها نیاوردند. من هم مانند برخی از کسانی که موفق نشده بودم متن مذاکرات را از رادیو بشنوم، روی کیوسک رفتم و سرتیترها را خواندم و اتفاقاً رفتار مردم را هم زیر نظر گرفتم که از هر ۱۰ تا ۱۵ نفر یک تن با دقت صفحه اول این روزنامه و سرتیتر ها را می خواند و تازه روزنامه را نمی خرید و می رفت. این یعنی اینکه مخاطب نظر یک طرف را گرفته است و نظر طرف دیگر غایب است. به این معنا که با نگاه یک طرفه باعث شدیم داوری فرد خواننده را جهت دهیم، در حالی که اصل ماجرا این نیست و در همین نکته خاص، کردان به طرف مقابل پاسخ داده و گفته این دیالوگ را در موبایل خود دارم.
در اصل بی طرفی یک نکته دیگر هم نهفته است و آن اینکه یک روزنامه نگار برای تامین منافع جمعی موظف است با طرف مقابل هم تماس بگیرد و دیدگاه های وی را درباره آن موضوع انعکاس دهد. به همین دلیل است که کار روزنامه نگاری سخت و دشوار می شود، چرا که باید برای نوشتن یک مطلب زحمت کشید و این زحمت کشیدن و عرق ریختن در واقع همان احاطه داشتن به اصول کار روزنامه نگاری و عمل کردن به آن است.
این گونه، رسانه ها همان وظیفه یی را عهده دار می شوند که در نظریه هابرماس (نظریه پرداز نامدار آلمانی) درباره حوزه عمومی و فواید آن آمده است. آنجا که می گوید حوزه عمومی (در اینجا رسانه ها) فضایی است برای زد و خورد افکار برای ارتقای فهم عمومی از یک موضوع و این ارتقا تنها هنگامی رخ می دهد که خواننده در یک زمان سخنان هر دو طرف را درباره یک موضوع داشته باشد. شاید برخی مدیران مطبوعاتی یا سردبیران و حتی روزنامه نگاران مدعی شوند جا برای پاسخگویی باز است. اما این گونه عمل کردن فضیلت نیست و ابتکار عمل را از یک رسانه می ستاند و بازی را به میدان سیاست می کشاند. بله ما در یادداشت و سرمقاله می توانیم نظرات خود را انعکاس دهیم و طرف مقابل هم این اختیار را دارد که به نظرات ما پاسخ دهد و رسانه هم وظیفه دارد آنها را به جامعه منتقل کند، اما در خبر و گزارش نه.
آغازکننده ماجرای پیگیری مدرک آقای کردان سایت الف زیر نظر آقای توکلی بود. اهل رسانه به روزنامه نگاری که این خبر را پیگیری کرد نمره ۲۰ می دهد و معتقدیم از این منظر باید تشویق شود، اما این سایت در ادامه، به خصوص در زمینه بی طرفی (توازن) نسبت به این ماجرا نمره خوبی نمی گیرد. ما روزنامه نگاران البته می دانیم که آقای توکلی فرد بی طرفی نیست. چنان که ایشان در مقابل توقیف و بسته شدن روزنامه ها و تصمیمات هیات نظارت بر مطبوعات سکوت می کرد و گویی در این زمینه ها ایشان نماینده مردم تهران نیست و نباید از حقوق مردم دفاع کند، ایشان، که البته تجربه روزنامه نگاری هم دارد و مشکلات این صنف را هم قطعاً می داند، در برابر رفتار غیرقانونی وزارت کار در برابر صنفی که چهار هزار روزنامه نگار در آن عضوند، سکوت می کند و چیزی نمی گوید اما به محض اینکه سایت شان فیلتر شد، به ملاقات رئیس قوه قضائیه رفته و در نهایت چند روزه و به مدد امکانات و فرصت هایی که داشته و دارد، توانستند رفع فیلتر سایت شان را بگیرند.
این فرصت، طبیعی است که در اختیار یک شهروند عادی قرار ندارد؛ شهروندی که طبق قانونی که آقای توکلی قسم خورده است و الزام دارد بر رعایت آن نظارت کند و ابزارهای کنترلی اش را هم دارد. الان هم نشریه شهروند و مجله ارژنگ توقیف و لغو امتیاز شده اند، آیا شنیده اید آقای توکلی اعتراض بکند و برای این نشریه بلند شود و به دیدار رئیس قوه قضائیه برود.
همه این نکات نشان می دهد در عرصه روزنامه نگاری هستند افراد و گروه های ذی نفوذ که با انتشار اخبار و اطلاعات سعی می کنند رسانه ها را تحت تاثیر قرار دهند. و این روزنامه نگار است که باید مراقب چنین اظهار نظرهایی باشد و این پرسش ها را پیش روی خود نهد که چرا سایت آقای فلان یا سایت های دیگر چنین مصرانه پیگیر این ماجرا هستند و آیا آنها در تمامی مواردی که حقوق مردم و شهروندان نقض می شود هم چنین اند. اگر چنین اند که بی طرفند و باید به آنها اعتماد کرد، اما اگر نه پس باید در گفته ها و سخنانشان با دیده تردید نگریست.
مشکل روزنامه نگاری در ایران با روزنامه نگارانی نیست که حتی مقدمات اخلاق حرفه یی این کار را نمی دانند، چرا که اکثر آدمیان مقدمات علم یا فنی را نمی دانند و دانش شان در مقایسه با میزان آگاهی آنها از آن فن اندک و تنک مایه است. بلکه اشکال زمانی رخ می نماید که شبه علم پا در میدان می گذارد. به همین دلیل است که یکی از پیشکسوتان روزنامه نگاری می گفت تقابل و تضاد در نادانی افراد نیست چرا که بیش از اینکه با نادانی و ندانستن طرف باشیم با شبهه دانستن طرفیم و اینکه بعضی ها عمیقاً بعضی چیزها را نمی دانند، ولی مصرانه فکر می کنند آن مسائل را می دانند که این مساله از جنبه های پاتولوژیک حیات فکری و فرهنگی حال حاضر ماست که البته تردامنی آن را روزنامه نگاری ما هم همانند بسیاری از بخش های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نصیب خود کرده است.
سید ابوالحسن مختاباد
منبع : روزنامه اعتماد