دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


زیباشناسی نوین نابودی


زیباشناسی نوین نابودی
استانیسلاوسکی مه‌یر هولد را به ایکاروس ـ یکی از اساطیر یونان ـ که بالهای مومی دارد و آرزوی سفر به خورشید را در سر می‌پروراند تشبیه کرده است. این کارگردان و نظریه‌پرداز روسی در واقعیت نیز به واسطه فاصله‌ای که بین آرمانهایش با واقعیتهای تلخ حاکم بر زندگی او وجود داشته است، به سرنوشتی همچون سرنوشت ایکاروس دچار شده است.
بر این اساس مه‌یر هولد اگر با ایکاروس جانشین شده باشد، باید دچار سرنوشتی تراژیک بشود. همچنان که افکار و اعمالش در سالهای پایانی عمر چنین مسئله‌ای را تأیید می‌کند. اما اینکه مه‌یر هولد نمایش غریب‌پور، با آگاهی زیر برگه‌های اعتراف را امضا می‌کند و جرمی سنگین‌تر از آنچه را که مرتکب شده می‌پذیرد (مرگ یک‌باره را بر مرگ هر روزه و هزار باره ترجیح می‌دهد)، تصور انتخاب آگاهانه مرگ را در مورد او به وجود می‌آورد و بر این اساس به نظر می‌رسد که مه‌یر هولد در این نمایش به یک قهرمان حماسی تبدیل شده باشد.
در حالی که پرداخت نمایشنامه تا فصول پایانی آن بر پایه ساختمان تراژیک چیده شده است و قهرمان آن، که زمانی به خاطر آراء و عقاید و حمایتش از انقلاب، بر اساس متن «در نوامبر ۱۹۲۰ ستاره و کارگردان محبوب انقلاب بوده» به واسطه اشتباه در داوری‌اش نسبت به اندیشه انقلابی سقوط می‌کند و به سرنوشت ناخواستة مرگ محکوم می‌شود، مه‌یر هولد بازیچه و قربانی انقلاب است.
ـ خلستاکوف: پدرتون قربانی یه باور غلطه.
اما غریب‌پور، هنگامی که داستانش را از زمان بعد از سقوط قهرمان ـ و از شکنجه‌گاه ـ شروع می‌کند قصد دارد تا ساختار نمایشش را طور دیگر بچیند. بنابراین ساختار را با بر هم زدن ترتیب و جایگاه عناصر بر هم می‌زند و نمایشش را از نقطه نزدیک به پایان یعنی آنجا که قهرمان در مرز رسیدن به نتیجه (مرگ) قرار دارد شروع می‌کند. روایت ایکارو برای رسیدن به این نقطه مدام به عقب باز می‌گردد. بازگشت به عقب هم علاوه بر ساختار، کاملاً منطبق بر جریان روایت و هدف کارگردان است. غریب‌پور ظاهراً با ایکارو می‌خواهد به روایت تاریخ بپردازد و از قهرمانش به عنوان عل‍ّتی برای محکوم کردن بخشی از تاریخ استفاده کند.
از این منظر ایکارو را می‌توان بر اساس انگاره‌های ضد کمونیستی‌اش مورد بررسی قرار داد. نمایش بهروز غریب‌پور که همواره با نور غالب سرخ در دو سوم سمت راست صحنه اجرا می‌شود، دو دوره مهم تاریخ روسیه را روایت می‌کند: دوران روسیه تزاری و دوران حکومت استالین دو مقطع مهم تاریخ روسیه هستند که به بهانه زندگی و فعالیتهای حرفه‌ای مه‌یر هولد توسط نویسنده و کارگردان مورد پرداخت قرار می‌گیرند. اما از این میان، این دوران سیاه و تلخ کمونیستی است که زیر تیغ انتقاد کارگردان قرار می‌گیرد.
غریب‌پور هر چند هیچ گاه روسیه تزاری را تأیید نمی‌کند اما دوره پس از آن را به واسطة سلطة وحشت و خفقان استالینی همواره نقد می‌کند.
ایکارو، با چهار قهرمانش (مه‌یر هولد، زینایدارایخ، استانیسلاوسکی و خلستاکوف) که نماینده گروه روشنفکران و هنرمندان دو دوره مهم تاریخی روسیه هستند، در برابر حکومت کمونیستی روسیه سرخ، صف می‌کشد و همة مناسبات قدرت را در این دوره از صافی نگاه این قهرمانان به نقد می‌کشد. این تقابل و برابری میان قدرت و اندیشه به سبب محکومیت مه‌یر هولد مورد پرداخت قرار می‌گیرد چرا که او و هنر نوینش، توسط دولت سوسیالیستی محکوم شده است. آنها می‌گویند «هنری که من نمی‌فهمم هنر نیست.» در سمت دیگر این جبهه که چالشهای آن به صورت مبارزات ایدئولوژیک ایجاد می‌شود، یک بازجو با منشی‌اش حضور دارند که قرار گرفتنشان در فضایی با نور زرد طبیعی، تصور وجودشان را واقعی‌تر از بخشهای دیگر صحنه که هنرمندان (تفکر و اندیشه) زیر نور سرخ شش پرژکتور قرار دارند، نشان می‌دهد.
روایت و شیوه اجرایی نمایش زندگی‌نامة ایکارو، نیز بر اساس هدف اصلی آن خارج از محدودیتهای جغرافیا و زمان است.
فضای نمایش نیز به طور کلی مبتنی بر مناسبات میان نمایش است. داستان ضمن اینکه در مسیر واقعیتهای تاریخی روایت می‌شود، در عین حال دارای عناصر ذهنی و انتزاعی نیز هست. این عناصر که به زیبایی و با مهارت خاصی در هم آمیخته‌اند، در مجموع حاصل ذهنیت ایدئولوژیک و تاریخی کارگردان نیز هستند. ذهنیاتی که باعث می‌شود زندگی قهرمان با همة واقعیتها، افکار و دیدگاههای پیرامونش در زمینة روایی مورد پرداخت قرار گیرد.
در فضای معل‍ّق میان واقعیت و ذهنیت نمایش ـ در یکی از شکنجه‌گاههای دوران استالین مه‌یر هولد و بازجو و منشی‌اش در کنار استانیسلاوسکی و خلستاکوف (بازرس در نمایشنامه بازرس گوگول) ـ همچنین زینایدارایخ (همسر مه‌یر هولد) و دختر مه‌یر هولد نیز حضور دارند و همگی حرکتی را در جهت ایجاد شناخت نسبت به تاریخ و قهرمان نمایش در تماشاگر پدیدار می‌کنند.
حسن کار غریب‌پور هم در این است که کنش‌ِ کاری نمایشش با وجود در بر داشتن فضاهای متفاوت در روایت، به صورتی کاملاً یک‌پارچه و هماهنگ به نظر می‌آید، انگار همة اشخاص داستان نمایش در یک زمان و مکان مستقل و ثابت، با یکدیگر در ارتباط‌اند و در مجموع سعی می‌کنند در وجه بیرونی نمایش زندگی‌نامه مه‌یر هولد را باز گویند و در ب‍ُعد درونی آن زیباشناسی نوین نابودی را در دوران استالینیسم به تماشاگر بشناسانند.
برای تکمیل همة وجوهی که نمایش برای رسیدن به بیانی فراگیر، همه جانبه و کامل نیاز دارد، غریب‌پور چند شخصیت را به عنوان بازیگر وارد نمایشش می‌کند. از این میان حضور شبح‌وار استانیسلاوسکی و وجود کمیک و در عین حال لازم و جدی خلستاکوف کارکرد زیباشناسانه بیشتری در حیطة شخصیت‌پردازی نمایشنامه دارند.
خلستاکوف: بازرس ویژه‌تر از یک موجود نمایشی! هم هستم! هم نیستم! مرا نیکلای گوگول آفرید.
نکته مهم دیگر در ایکارو کاربرد مناسب و به جای عناصر دیگر نمایش از قبیل موسیقی، نور، صدا، حرکات موزون، سایه، تصویر عقب صحنه، طراحی صحنه و... است.
غریب‌پور از همان ابتدای نمایش با چراغ قو‌ّه‌ای که نور آن توسط دختر مه‌یر هولد به سمت تماشاگر گرفته شده است فضاسازی و کنش‌آفرینی نمایشش را آغاز می‌کند و در ادامه با به کارگیری همة این عناصر، اجرایی کم‌نقص و متناسب با درون‌مایه و هدف نمایشنامه‌اش به نمایش می‌گذارد.
مهدی نصیری
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید