دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه عدل در عقاید اسلامی


جایگاه عدل در عقاید اسلامی
متکلمان اسلامی درباره عدل دو دسته شدند: دسته ای که معتزله و طرفدار عدل و اختیار بودند.
دسته دیگر، گروه اهل حدیث که اشاعره نامیده شدند. که طرفدار جبر و اضطرار بودند. گفتنی است که اهل حدیث عدل الهی را به گونه ای خاص تفسیر کردند و معتقدند عدل، یک حقیقت پیش ساخته ای نیست که به توان آن را توصیف کرد; مگر ممکن است برای فعل حق، قانونی فرض کرد و آن قانون را حاکم بر او و فعل او قرار داد؟ در حالی که قوانین مخلوق و محکوم اوست و او حاکم مطلق است و هر نوع محکومیت و پیروی، ضد برتری مطلق ذات اقدس الهی است. بنابراین، معنای عادل بودن پروردگار متعال این نیست که او از قوانین پیشین به نام قوانین عدل پیروی می کند، بلکه این است که او خاستگاه عدل است آن چه او انجام می دهد عدل است نه این که آن چه عدل است انجام می دهد. و به دیگر سخن عدل و ظلم، متأخر از فعل پروردگار است. عدل مقیاس فعل پروردگار نیست، بلکه فعل پروردگار مقیاس عدل است.
▪ معتزله بر این باورند: عدل خود حقیقتی است و پروردگار به حکم این که حکیم و عادل است کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انجام می دهد ما آن گاه که به ذات افعال نظر می کنیم می بینیم برخی افعال در ذات خود با برخی دیگر متفاوت است برخی افعال در ذات خود عدل است، مانند پاداش به نیکوکاران و برخی دیگر در ذات خود ظلم است، مانند کیفر دادن به نیکوکاران و چون افعال در ذات خود با یکدیگر متفاوتند و خدای سبحان خیر مطلق و حکیم مطلق و عادل مطلق است، کارهای خود را با معیار و مقیاس انتخاب می کند.
● ماهیت عدل از دیدگاه مذاهب اسلامی
نخستین مسأله ای که ضرورت دارد درباره مسأله عدل روشن شود آن است که بدانیم معنای عدل و ظلم چیست؟
در مجموع چهار معنا یا چهار کاربرد برای عدل وجود دارد:
۱) موزون بودن: اگر مجموعه ای در نظر بگیریم که در آن اجزای مختلفی به کار رفته است و هدف خاصی از آن منظور است. باید شرایط معینی در آن از جهت مقدار لازم هر جز از لحاظ کیفیت و نیز ارتباط اجزا با یکدیگر رعایت شود، زیرا تنها در این صورت است که مجموعه می تواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را داشته باشد.
جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود، بر پا نبود و نظم و حساب و جریان معین و مشخص نبود خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ السّماَءَ رَفَعها وَ وَضَعَ المیزانَ.»
مفسران گفته اند که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده است، در هر چیز از هر ماده ای به اندازه لازم استفاده شده است و فاصله ها اندازه گیری شده است.
۲) تساوی و نفی هر گونه تبعیض: برخی می گویند فلانی عادل است; یعنی هیچ گونه تفاوتی میان افراد، قائل نمی شود مقصود این نیست که عدالت ایجاب می کند استحقاقی رعایت نگردد و به همه با یک چشم نگریسته شود، زیرا این قسم عدل، همان ظلم است; این تعریف برای عدل، تعریف صحیحی نیست.
۳) رعایت حقوق افراد: بر اساس این معنا، عطا کردن حقوق افراد ذی حق عدل نامیده می شود و در برابر آن، ظلم عبارت است از ضایع کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران.
گفتنی است معنای حقیقی عدالت اجتماعی بشری همین معناست.
۴) رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان وجود یا کمال وجود دارد.
موجودات در نظام آفرینش از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی با یکدیگر متفاوتند; هر موجودی در هر مرتبه ای هست از نظر قابلیت استفاضه، استحقاقی خاص به خود دارد. ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است به هر موجودی آن چه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود اعطا می کند و امساک نمی نماید. عدل الهی در نظام تکوین بر اساس این نظریه، هر موجودی درجه ای از وجود و کمال وجود را که استحقاق و امکان آن را داشته باشد، دریافت می کند. بنابراین، بر اساس این معنا ظلم، همان منع فیض و امساک جود از وجودی که استحقاق دارد.
از نظر حکمای الهی، صفت عدل آن چنان که شایسته ذات پرورگار است و به عنوان یک کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معنا است و صفت ظلم که نقص است و از او سلب می شود نیز به همین معنا است که اشاره شد.
حکما معتقدند که هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی کند که دادن آن حق انجام وظیفه و ادای دین شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل گفته شود که به دقت تمام وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد.
عدل خداوند، عین فضل و عین جود اوست; بدین معنا که عدل خداوند عبارت است از این که خداوند فیض خود را از هیچ موجودی تحت هر شرایطی که امکان رحمت برای آن موجود باشد، دریغ نمی دارد.
● تاریخچه مسأله عدل در کلام
بحث های کلامی، چنان که از منابع تاریخی بر می آید از نیمه قرن اول هجری آغاز شد. در میان بحث های کلامی از همه کهن تر مقوله جبر و اختیار است. مسأله جبر و اختیار در وهله نخست یک مسأله انسانی است و در مرحله دوم یک مسأله الهی و یا طبیعی است; از آن جهت که موضوع بحث آن انسان است که آیا مختار است یا مجبور، مسأله ای انسانی است و از آن جهت که طرف دیگر مسأله خدا یا طبیعت است که آیا اراده و مشیّت و قضا و قدر الهی انسان را آزاد گذاشته و یا مجبور کرده است، مسأله ای الهی است. و چون به هر حال مقوله انسانی است و به سرنوشت آدمی ارتباط دارد، شاید انسانی یافت نشود که اندک مایه تفکر علمی و فلسفی در او باشد و این مسأله برایش طرح نشده باشد. هم چنان که جامعه ای یافت نمی شود که وارد مرحله ای از مراحل تفکر شده باشد واین مسأله را برای خود طرح نکرده باشد. خلاصه تاریخچه مسأله عدل در علم کلام به نیمه قرن اول هجری بازمی گردد.
● عدل الهی و حسن و قبح عقلی
معتزله به شدت طرفدار حسن و قبح عقلی می باشند. آنان ضمن طرح مسأله مستقلّات عقلیه معتقدند که در مرحله نخست ما درک می کنیم که افعال از نظر ذاتی متفاوت اند و عقل انسان، بدون این که نیازی به ارشاد داشته باشد، این حقایق مسلم را درک می نماید.
اما اشاعره عدل را به عنوان یک صفت قبلی و ذاتی منکرند، آنان نخست، حسن و قبح را اموری نسبی و پیرو شرایط خاص محیط ها و زمان ها و تحت تأثیر یک سلسله تقلیدها و تلقین ها می دانند و دوم اینکه: عقل را در درک حسن و قبح ها پیرو راهنمایی شرع می دانند. بدین جهت، آن ها این باور معتزله را که عقل آدمی بدون نیاز به ارشاد شرع، حسن و قبح و بایستی و نبایستی را درک می کند تخطئه می کنند و مدعی اند که به طور کلی عدل چیست، ظلم چیست، حسن چیست و قبح چیست همه باید از ناحیه شرع اخذ شود و ضرورت دارد در این مسایل تسلیم سنت اسلامی بود. اشاعره براساس همین دیدگاه است که خود را اهل سنت یا اهل حدیث می خوانند.
● شبهات عدل الهی
در خصوص عدل الهی شهات زیادی رخ می نماید. در این جا به اقتضای مقام یکی از آنها را طرح و پاسخ آن را بیان می کنیم این اشکال در بالا تبعیض میان موجودات است را طرح و پاسخ آن را بیان می کنیم این اشکال درباره تبعیض میان موجودات است.
ـ اشکال: با این که موجودات با پروردگار متعال نسبت متساوی دارند چرا مختلف و متفاوت آفریده شدند; چرا یکی سفید و دیگری سیاه است; یکی زشت و دیگری زیبا; یکی سالم و دیگری ناتوان; یکی انسان و دیگری حیوان; یکی جماد و دیگری نبات; یکی شیطان و دیگری فرشته; چرا همانند نیستند; چرا همه سفید و یا همه سیاه نیستند; چرا همه زیبا و یا همه زشت نیستند و اگر بنا است تفاوتی در کار باشد چرا آن که سفید است سیاه نشد و آن که سیاه است سفید نشد.
● پاسخ اشکال
مسلک ها برای پاسخ اشکالات مربوط به عدل الهی متفاوت است. اهل ایمان که در پرتوی دین و مذهب به خداوند اعتقاد دارند با پاسخ اجمالی، وجدان خویش را قانع می کنند و چنین می اندیشند که دلایل محکم و قاطع وجود پروردگار متعال را اثبات کرده است دلیلی ندارد که خدای قادر علیم، ظلم نماید مگر خداوند با کسی دشمنی دارد که به انگیزه دشمنی حق او را از بین ببرد؟! و یا نیازمند است که حق کسی را بزباید و به خود اختصاص دهد؟! انگیزه ظلم یا عقده های روحی است و یا نیازها و احتیاج ها و چون انگیزه ظلم در خداوند وجود ندارد، بنابراین ظلم درباره خداوند معنا ندارد. او قادر مطلق و علیم مطلق و حکیم مطلق است بنابراین دلیلی ندارد که خداوند جهان را به گونه ای بیافریند که برخلاف وضع شایسته و لازم باشد. بی تردید آنچه به نام شرور نامیده می شود; اگر بر ضد نظام احسن و اصلح بود آفریده نمی شد. این گروه اگر جریان هایی مشاهده کنند که از نظر خودشان قابل توجیه نباشد آن را به نوعی حکمت و مصلحت که بر ما مجهول و فقط خداوند از اسرار آن آگاه است توجیه می کنند; به دیگر سخن آن را به سرّ قدر تعبیر می کنند.
بی گمان این تفکر و نتیجه گیری خود نوعی استدلال است و استدلال صحیحی هم می باشد.
بر اساس دیدگاه اهل حدیث نیز که در معارف اسلامی طرفدار تعبّد و سکوتند در این مسائل از اظهار نظر خودداری می کنند و در واقع راهشان همان راه عوام است. اشاعره از متکلمان نیز راهی رفته اند که مسأله ای برای آن ها باقی نمی ماند که نیاز به حلّ داشته باشد اما سایر متکلمان و نیز طرفداران روش حسّی و تجربی در الهیات، راه حلّ مشکلات عدل الهی را، جست و جو و پژوهش در اسرار کائنات و فواید و مصالح آن ها می دانند.

امّا ایرادات و اشکالات این مسأله، تحت دو عنوان خلاصه می شود:
▪ تبعیض ها; یعنی با این که موجودات با پروردگار متعال نسبت تساوی دارند، چرا مختلف و متفاوت آفریده شدند؟
پاسخ این نوع پرسش ها بر دو گونه است:
ـ اجمالی
ـ تفصیلی.
پاسخ اجمالی آن است که معمولاً اهل ایمان با یک بیان اجمالی ذهن خود را قانع می کنند. آن ها معتقدند این سؤالها طرح یک سلسله مجهولات است نه ایرادیک نوع نقص ها و در نهایت می توان گفت پاسخ این است بگوییم نمی دانیم.
مسلمانان خدا را به صفات علیم، حکیم، غنی، کامل، عادل و جواد می شناسند و بر این عقیده اند، آن چه واقع می شود مبنی بر حکمت و مصلحت است هر چند ما نمی توانیم همه آن حکمت ها و مصلحت ها را درک کنیم; ما از سر قدر آگاه نیستیم. بسیار خود خواهی است برای بشری که با کوشش چند هزار ساله خود هنوز نتوانسته اند از اسرار بدن محسوس، آگاهی کاملی به دست آورد، بخواهد از راز هستی و سر قدر سر در آورد. بشر پس از آن که در نظام هستی این همه حکمت و تدبیر را می بیند باید اعتراف نماید که آن جا که حکمت یک امر بر او مجهول است از قصور و نقصان درک اوست نه از خلقت.
● عدل الهی و مسأله شرور
بر اساس آن چه تاکنون مطرح شد می توان نتیجه گرفت که اشکالاتی که درباره تبعیض ها و تفاوت ها بود. مربوط به عدل الهی، به چند قسم تقسیم می شوند:تبعیض ها، نیستی ها، نقص ها و کمبودها، آفت های از چهار نوع ایراد قسمت اول را تحت عنوان تبعیض ها مورد بحث قرار دادیم و اکنون سه قسم دیگر را با موضوع شرور بررسی می نماییم.
پاسخی که حکمای اسلامی به مسأله شرور داده اند شامل سه بخش است:
۱) ماهیت شرور چیست؟ آیا شرور اموری وجودی می باشند یا عدمی و نسبی؟
۲) خواه شرور وجودی باشند یا عدمی آیا خیرها و شرور تفکیک پذیرند و یا تفکیک ناپذیر و بر فرض این که تفکیک ناپذیرند آیا مجموع جهان با همه نیکی ها و شرور خیر است یا شر; یعنی آیا خیرات بر شرور فزونی دارند و یا شرور جهان بر خیرات آن فزونی دارند و یا هیچ کدام بر دیگری فزونی ندارند و مساوی اند.
۳) خواه شرور وجودی باشند خواه عدمی و نیز خواه از نیکی ها تفکیک پذیر باشند; آیا آن چه شر است در واقع شر است و جنبه خیربودن در آن نیست؟
یا این که در درون هر شری خیر و یا خیر نیکی ها وجود دارد و هر شری مولّد یک یا چند خیر است؟
در نگاه اسلام، مسأله شرور به شکل دیگری حلّ می شود و آن این است که گفته شود گرچه در یک حساب، امور جهان به دو دسته نیکی ها و بدی ها تقسیم می شود، ولی در جای دیگر، هیچ گونه بدی در نظام آفرینش وجود ندارد، آن چه هست خیر است و نظام موجود نیکو است و زیباتر از آن چه هست امکان ندارد. این گونه پاسخ گویی به مسأله شرور از لحاظ عقلی بر پایه فلسفه خاصی است که در آن مسائل وجود و عدم به گونه عمیق بررسی می شود.
بی تردید، مقصود کسانی که معتقدند شرّ عدمی است، این نیست که آن چه به نام شر شناخته می شود وجود ندارد تا گفته شود این خلاف ضرورت است; زیرا در جهان آفرینش می بینیم که کوری و کری و بیماری و ظلم و ستم و جهل و ناتوانی و مرگ و زلزله وجود دارد و نمی توان منکر وجود این ها شد و نه منکر شر بودن، و نیز مقصودشان این نیست که چون شر عدمی است پس شر وجود ندارند و چون شری وجود ندارد، بنابراین انسان وظیفه ای ندارد، زیرا وظیفه انسان مبارزه با بدی ها و تحصیل خوبی ها و تأیید خوبی ها است و چون هر وضعی خوب است و بد نیست، بنابراین باید به وضع موجود همیشه رضایت داد، بلکه آن را بهترین وضع ممکن دانست. به هر حال، اگر بخواهیم مسأله شرور را متناسب با حجم این مقاله بررسی کنیم و پاسخ قانع کننده ای به اشکال های آن مطرح کنیم می توان گفت:
به طور کلی، اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد از کثرت و تنوع خبری نخواهد بود و موجودات گوناگون وجود نخواهند داشت، دیگر مجموعه و نظام مفهومی ندارد، نه مجموعه زیبا و نه مجموعه زشت. اگر بنا بود در جهان تفاوت و اختلاف نباشد لازم بود سراسر عالم از یک مادّه بسیط تشکیل شده باشد در حالی که شکوه و زیبایی جهان در تنوع پهناور و اختلاف های رنگارنگ آن است، چنان که قرآن کریم وجود اختلاف ها را از آیات و نشانه های قدرت حکیم و حاکم لایزال می شمرد; مانند اختلاف رنگ ها، زبان ها، شب و روز، انسان ها و غیره.
زشتی ها نه تنها از این نظر، ضروری می باشد که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آنها لازم است اگر میان زشتی و زیبایی، مقابله برقرار نمی شد، نه زیبا زیبا بود و نه زشت زشت; یعنی اگر در جهان زشتی نبود زیبایی هم نبود و اگر تمامی مردم زیبا بودند هیچ کس زیبا نبود و اگر همه مردم زشت بودند زشتی هیچ معنایی نداشت، در واقع، احساس ها و ادراک هایی که بشر از زیبایی ها دارد در شرایطی امکان وجود دارند که برابر زیبایی زشتی هم وجود داشته باشد.
به دیگر سخن، اگر مردم به سوی زیباها تمایل پیدا می کنند و مجذوب آن ها می شوند، به خاطر این است که زشت ها را می بینند و از آنان روگردان می شوند هم چنان که اگر کوهستان ها و سرزمین های مرتفع نبود سر زمین دشت ارزش نداشت و آب از بالا به پایین سرازیر نمی شد.
● عدل الهی از دیدگاه شیعه
اکنون ضرورت دارد، نظریه شیعه امامیه را درباره عدل الهی بررسی کنیم. شیعه هم چنان که در فروع احکام استقلال دارد در اصول، مسائل کلامی، فلسفی و در معارف اسلامی نیز مستقل است. در مکتب کلامی و فلسفی شیعی مسائل عدل و توحید مطرح و عمیق ترین نظرات ابراز شده است. شیعه در چهار مسأله معروف; یعنی عدل، عقل، اختیار و حکمت به معتزله نزدیک ترند، به همین دلیل شیعه جز عدلیه به شمار می آید.
در این مکتب اصل عدل به مفهوم جامع خود تأیید شد، بدون آن که ضربه ای به توحید افعالی یا توحید ذاتی وارد نماید و عدل در برابر توحید قرار گرفت. در نگاه شیعه، اصالت عدل و حرمت عقل و شخصیت آزاد و مختار انسان و نظام حکیمانه جهان اثبات شد; بدون آن که خدشه ای بر توحید ذاتی یا افعالی وارد شود، اختیار انسان تأیید شد بدون آنکه انسان به صورت شریکی در ملک الهی چهره بنماید و اراده الهی مقهور و مطلوب اراده انسان تلقی شود، قضا و قدر الهی در سراسر هستی اثبات شد بدون آن که نتیجه اش مجبور بودن انسان در برابر قضا و قدر الهی باشد.
در مکتب کلامی شیعی، در مسائل مربوط به توحید گرایش ها همه توحیدی بود یعنی در توحید و تکثیر صفات، شیعه طرفدار توحید صفاتی شد و عقیده اشاعره را نفی کرد و با معتزله موافقت کرد با این تفاوت که کار معتزله به نفی صفات و نیابت ذات از صفات کشید و شیعه معتقد به اتحاد صفات با ذات و عینیت ذات با صفات شد که یکی از عمیق ترین معارف الهی است. در توحید افعال جانب اشاعره را گرفت ولی با این تفاوت که نظام علل و معلولات و اسباب و مسببات را نفی نکرد.
در نگاه شیعه حسن و قبح عقلی نیز به گونه ای دیگر تفسیر شد .این ها از حوزه معقولات نظری که ارزش کشف و ارایه حقیقت دارد خارج شد و جز اندیشه های ضروری عملی اعتباری قرار گرفت و به همین دلیل به هیچ وجه به عنوان معیار و مقیاس برای افعال باری تعالی پذیرفته نشد. حکما بر خلاف متکلمین هرگز از این مفاهیم در سطح معارف الهی استفاده نکردند. خاستگاه مسأله عدل را در جهان اسلام تنها در علم کلام و در میان متکلمان نباید جستجو کرد، بلکه ریشه در جای دیگر دارد و آن فقه اسلامی است. جامعه اسلامی از بدو تشکیل بر محور کتاب و سنت تأسیس شد. این جامعه، مقررات و قوانین خود را اعم از عبادی یا تجاری یا مدنی یا جزایی یا سیاسی از منبع وحی الهی می خواست آن جا که تکلیف یک حادثه در قرآن به طور صریح بیان شده است و یا سنت قطعی در میان است و یا دسترسی به شخص رسول و دسترسی به ائمه اطهار نبود طبعاً پای اجتهاد و استنباط به میان می آید.
در فقه شیعه اصل تبعیت از احکام از مصالح و مفاسد نفس الامری و قاعده ملازمه حکم و عقل و شرع مورد تأیید قرار گرفت و حق عقل در اجتهاد محفوظ ماند.
امّا رأی و قیاس بیش از آن چه در میان اهل حدیث از اهل تسنن تخطئه شده در میان شیعه مورد تخطئه قرار گرفت.
محمدذاکر حسینی
منبع : سایت موسسه آموزشی - پژوهشی مذاهب اسلامی