جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تضعیف جمهوریت نتیجه ترورهای دهه ۶۰


تضعیف جمهوریت نتیجه ترورهای دهه ۶۰
اگر بپذیریم حزب، تشکیلاتی است برای دستیابی به قدرت، تاریخ تاسیس حزب جمهوری اسلامی توسط پنج روحانی (آیت الله خامنه یی، اردبیلی، هاشمی، بهشتی و باهنر) حاوی نکته یی قابل توجه است. به گفته هاشمی رفسنجانی پیش از سقوط رژیم پهلوی، ایده تشکیل حزب دو بار توسط روحانیون مطرح و هر دو بار با مخالفت امام روبه رو شد. نخستین بار که ایشان در نجف بودند دلیل مخالفت شان این بود که «اگر شما حزب تشکیل بدهید، رژیم همه را شناسایی و منهدم می کند.» دومین بار در پاریس «علائم پیروزی زیادتر شده بود» اما باز هم امام مخالفت کرد.بعد از سقوط پهلوی و تشکیل دولت موقت، هاشمی رفسنجانی نزد امام می رود و می گوید؛ «دیدید که نهضت آزادی با تحزب نیم بند خود، دولت را تشکیل داد و نیروهای خط امام هیچ تشکلی ندارند.» ایشان کمی فکر کردند و قبول کردند و بدین ترتیب حزب جمهوری اسلامی یک هفته بعد از پیروزی انقلاب تاسیس شد و با تشکیل این حزب، روحانیت که تا پیش از آن در فضایی میان حکومت و مردم قرار داشت، وارد ساختار سیاسی شد.«اما امام نمی خواست روحانیت به دنبال سیاسی کاری برود.» به اعتقاد ایشان «در تاریخ ایران احزاب خیلی تاثیرگذار نبودند و ما خیری از احزاب در ایران ندیدیم.»به غیر از امام (ره)، آیت الله مهدوی کنی نیز معتقد بود روحانیت باید پدر مردم باشد.با این همه هفت روز بعد از پیروزی انقلاب و در شرایطی که تمامی گروه های سیاسی اپوزیسیون پهلوی خود را در پیروزی سهیم می دانستند، حزب جمهوری اسلامی تاسیس شد. تا پیش از آن میان تمامی گروه ها به اقتضای شرایط انقلابی ائتلافی فراگیر به وجود آمده بود، مارکسیست ها پسوند مسلمان گرفتند، مشروطه خواهان دفاع از سلطنت را کنار گذاشتند و در پشت رهبر انقلابی قرار گرفتند و امام خمینی «پدر» تمامی گروه های سیاسی شد، اما از فردای روز پیروزی دیگر این پسوندها و پیشوندها، کار ویژه خود را از دست داد، مرزبندی هایی که در سایه مبارزه با پهلوی کمرنگ شده بود، دوباره پررنگ شد و رفقای انقلابی از هم بیگانه شدند. برخی در اندیشه آن بودند که تمام پیروزی را به نام خود کنند و برخی دیگر برای سهیم شدن در قدرت تغییر استراتژی می دادند؛ توده یی ها که نقطه آغاز تشکیلات شان به خفقان رضاشاهی بر می گشت، چریک های فدایی خلق که برای مقابله با شاه کتاب هایشان را بر زمین گذاشتند و اسلحه به دست گرفتند، سازمان انقلابی حزب توده که اسلاف خود را محافظه کار می دانست و برای آموزش سرنگونی پهلوی روانه کوبا و چین شده بود، سازمان مجاهدین خلق که برای مبارزه، اسلام و مارکسیسم و روشنفکری را در هم آمیخته بود و روحانیونی که تا آخرین روز مبارزه تریبون رابطه با توده ها را از دست نداده بودند، حال باید یا برای در کنار هم بودن فکری می کردند یا اینکه هر کدام دیگری را از صحنه به در می کرد؛ گزینه اول اتفاق نیفتاد و تاریخ بعد از انقلاب تاریخ حادث شدن دومین گزینه است. در میان گروه هایی که نام بردیم، حزب جمهوری اسلامی پرقدرت تر از بقیه ظاهر شد و بعد از انقلاب دست به کار انقلابی دیگر شد و توانست تا آخرین خاکریزها را فتح کند اما چگونه؟
برخی از گروه هایی که نام بردیم هیچ گاه نتوانستند حمایت و همراهی با جمهوری اسلامی را بپذیرند (چریک های فدایی خلق غاقلیتف). برخی دیگر (مانند حزب توده) برای سهیم شدن در قدرت دوچهرگی پیشه کردند؛ از یک سو شاخه های نظامی خود را برای روز مبادا تقویت می کردند و از سوی دیگر در دفاع از ولایت فقیه گوی سبقت از مذهبیون می ربودند. آن مسلمانانی نیز که سوسیالیست شدن شان در گذشته موتور محرکه یی برای سنت به شمار می آمد، نقطه قوت دیروزشان برهانی برای اثبات التقاطی بودن امروز شان شد.در این میان مهم ترین عامل تعیین کننده در انقلابی با رهبری کاریزما، فاکتوری به نام توده مردم بود که بیشترین اقبال را به افراد و جریانات مورد تایید امام داشتند.این افراد می توانستند بازرگان و بنی صدر باشند یا نباشند. با اشاره امام فاصله میان باشد تا نباشد طی می شد.سکان کشتی انقلاب هم به دست بازرگانی افتاده بود که در زمان استبداد پهلوی هم مشی اعتدال را پیشه خود ساخته بود و در این دریای پرتلاطم، توانایی نگهداری سکان برایش محال بود، او راه خود می رفت و تاریخ راه خود. و نهایتاً دانشجویان خط امامی توانستند او را از صحنه سیاسی به در کنند هرچند سال ها بعد خود قدم در همان راهی گذاشتند که او می رفت. با خارج شدن لیبرال ها و نهایتاً طرفداران بنی صدر که از ارگان ریاست جمهوری (روزنامه انقلاب اسلامی) بیشترین انتقادها را متوجه حزب جمهوری اسلامی می کردند، گروه های سیاسی مخالف روحانیون بخت آزمایی در رقابت های سیاسی را به کنار نهادند و با ترورهایی که انجام دادند گفتمان سیاسی ایران را تغییر دادند.
اگر تا قبل از به دست گیری اسلحه توسط آنها تیتر روزنامه یی می توانست این باشد که «وظیفه مطبوعات این است که انتقاد کنند»، «سانسور و استبداد لازم و ملزوم یکدیگرند»، «هیات سه نفری برای این نیست که جلوی آزادی مطبوعات را بگیرد» و... از آن پس ترور مقام های عالی رتبه و متعاقب آن خبر دستگیری و مجازات عاملین این ترورها تیتر روزنامه ها شد. ششم تیر در مقابل آیت الله خامنه یی در مسجد ابوذر، ضبط صوتی بمبگذاری شده نهادند، هفتم تیر، بسیاری از مقامات طراز اول را با بمبی در جعبه شیرینی ترور کردند و فردای آن روز رئیس زندان اوین ترور شد و...
با کنار رفتن گروه ها و فتح خاکریزها حزب جمهوری نیز به پایان دوره فعالیت خود نزدیک می شد.این حزب که تمام بلوک سنتی را دور یکدیگر جمع کرده بود با نبود بلوک مقابل، برای بودن دلایل کمی داشت.اگر قبل از آن طیفی از روحانیون روشنفکر تا بازاریان معتقد به روحانیت سنتی، طرفداران مصدق تا مخالفان سرسخت او و حامیان اقتصاد بازار تا عدالت خواهان چپگرا، تفاوت هایشان را فراموش کرده بودند و زیر بیرق یک حزب بودند، حال با نداشتن رقیب، اختلافات درونی میان شان سر باز کرد.دیگر عسگراولادی و میرحسین موسوی حرف های مشترک کمی برای گفتن به یکدیگر داشتند. آنها که می خواستند اقتصاد را دولتی کنند با آنها که طرفدار اقتصاد بازار بودند، ابایی از علنی شدن اختلاف هایشان نداشتند. بهتر است سرانجام کار حزب را از گفته های هاشمی رفسنجانی پی بگیریم. روحانیون بسیاری شکایات متعددی مبنی «بر یکطرفه عمل کردن حزب» نزد امام مطرح می کردند. «کار به جایی رسید که امام گفتند بسیج هم دیگر با حزب نباشد. حتی به شخصیت های بزرگی مثل آیت الله واعظ طبسی که رکن حزب جمهوری اسلامی در مشهد بودند، گفتند؛ «نباید حزبی باشید.»
امام یک بار به ایشان گفته بود شما نمی توانید حزبی باشید که ایشان در کنگره حزب کنار آیت الله خامنه یی نشسته بود و به آیت الله خامنه یی گفته بود امام چنین چیزی به من گفتند. آیت الله خامنه یی هم به آقای طبسی گفتند دیگر مشروع نیست که در اینجا بمانید. ایشان بلند شد و رفت. کار به اینجا رسیده بود، از بس شکایات مختلف از رهگذر اختلافات به امام می رسید. یکی از حرف های امام در موقع تاسیس حزب به ما این بود که شما باید در جامعه حالت پدری داشته باشید. شما نمی توانید بخشی از جامعه باشید. حزب بخشی از جامعه است. ما گفتیم سعی می کنیم جامعیت حزب را حفظ کنیم، ولی عملاً معلوم شد، نمی توانیم این کار را بکنیم. ما دیدیم که حزب به تدریج خاصیت خود را از دست داده است. به امام نامه نوشتیم و همین مضامین را گفتیم. خواسته های ما این بود که حزب فعال نباشد و بدون انحلال، فعالیت ها انجام شود. تعبیری که نهایتاً با امام به توافق رسیدیم این بود که فتیله حزب را پایین بکشیم. عین این تعبیر منتشر شد.» و بدین ترتیب فتیله حزب در سال ۱۳۶۶ پایین کشیده شد و در تاریخ ۱۲ خرداد «ارگان حزب جمهوری اسلامی» که در زیر لوگوی روزنامه جمهوری اسلامی چاپ می شد، حذف شد.
برای گفتن اینکه این فتیله پایین آمده روزی بالا کشیده خواهد شد یا نه، هنوز زود است.
● احزاب معاصر حزب جمهوری اسلامی
▪ حزب توده
این حزب که بعد از کودتای ۲۸ مرداد غیرقانونی اعلام شده بود در بحبوحه انقلاب از طریق سازمان مخفی نوید، توده یی های زندانی و جمعیت اتحاد دموکراتیک به رهبری به آذین به ایفای نقش پرداخت و فعالیت خود را گسترش داد و روزنامه خود را از یک ورق و یک رنگ به چند ورق و دو رنگ سیاه و قرمز تبدیل کرد. در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۵۷ کیانوری در سمت دبیر کلی حزب تشکیل شورای انقلاب توسط امام خمینی را تایید کرد. حزب مهم ترین وظیفه اش را همکاری همه جانبه با نیروهای تحت رهبری آیت الله خمینی تعریف کرد. حزب توده یک روز بعد از پیروزی انقلاب حضور خود را در صحنه سیاسی کشور اعلام کرد و رهبران فراری آن در سال ۵۸ به ایران بازگشتند. در این زمان حزب توده به عنوان یک حزب کمونیست در دفاع از روحانیت و خط امام حتی از خود آنها پیشی می گرفت و در انتقاد و مخالفت با دولت موقت بازرگان گوی سبقت را از ایشان می ربود،
۲۸ تیرماه ۱۳۵۸ حزب توده نامه یی با امضای محمدعلی عمویی به حزب جمهوری اسلامی نگاشت و از این حزب درخواست ائتلاف و معرفی نامزدهای مشترک برای مجلس بررسی نهایی قانون اساسی کرد. اما حزب جمهوری اسلامی که دلیلی برای تقسیم قدرتی که به تمامی در دستش بود با حزب توده نمی دید درخواست آنها را نپذیرفت و به تنهایی توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به موفقیت برسد. در همان روزها کیانوری در مقابل این پرسش قرار گرفت که چرا در تحلیل خط امام از آن سخنان و گفته های امام استفاده می کنید که علیه امریکا است ولی از سخنان ضدکمونیستی امام هیچ ذکری نمی کنید؟ پاسخ او این بود که «همکاری حزب ما با تمام نیروهای دیگر روی نقاط مشترکی است که وجود دارد. با تمام نیروها به همین ترتیب عمل می کنیم. مثلاً با مجاهدین خلق، فدایی ها، دانشجویان خط امام و حتی دولت بازرگان و... اگر روزی سمت گیری عمده امام از این خط خارج شود در آنجا دیگر از آن پشتیبانی نخواهیم کرد.این حزب که در جریان انتخابات ریاست جمهوری از حسن حبیبی دفاع کرده بود بعد از پیروزی بنی صدر او را در «لایه های دموکراسی انقلابی» تشخیص داد و هنگام اختلاف میان بنی صدر و رجایی در نقش یک میانجی خودخوانده اعلام کرد؛ «ما هم مثل امام خمینی فقط دعوت می کنیم که آقایان، تفاهم کنید.» بنی صدر هم که عزل شد موضع حزب توده این بود که «عزل بنی صدر خطر بزرگی را از انقلاب شکوهمند مردم ایران دور ساخت.»
سران حزب توده در تشخیص جهت باد، کهنه کار شده بودند اما این تشخیص برای به بازی گرفتن شان به تنهایی کفایت نمی کرد.هاشمی در دفترچه خاطراتش روز دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۶۰ می نویسد؛«کیانوری و عمویی از دبیران حزب توده به عنوان یک ملاقات فوری و ضروری آمدند و کارشان سعایت علیه آقای بهزاد نبوی بود. حزب توده تصمیم گرفته ایشان را بدنام کند و یک گزارش جعلی(به ظن قوی) آورده بودند. سیاست تفرقه اندازی دارند، باید فکری کرد و ضمناً تقاضای اجازه فعالیت بیشتری داشتند.»
▪ موضع حزب جمهوری نسبت به حزب توده
«حزب جمهوری اسلامی به مرزبندی خود با حزب توده پایبند بود و تا زمانی که توده یی ها موضع ریاکارانه در قبال انقلاب نداشتند سعی در افشای آنها داشت و به آزادی گروه ها و احزاب سیاسی در چارچوب قانون اساسی وفادار بود، همچنان که از ائتلاف با آن در انتخابات پرهیز می کرد و در برابر این تبلیغ ضدانقلاب سلطنت طلب که توهم و اتهام نفوذ توده یی ها در ایران و تهدید سیطره شوروی بر کشور را دامن می زد هوشیار بوده و برای خنثی سازی آن تلاش می کرد.»
▪ سازمان چریک های فدایی خلق
با دیدن نام این سازمان خیلی سخت است که یاد بیژن جزنی نیفتیم؛ او که تحت تاثیر قتل عام ۱۵ خرداد و با توجه به تجربه الجزایر و کوبا، تئوریسین مشی مسلحانه شد و به همراه دوستانش سازمانی را تشکیل داد که دستگاه ساواک پهلوی را سال های زیادی به خود مشغول ساخت. جزنی در همان دوره و هنگام انتقال از زندان تیرباران شد و آن چیزی که از این سازمان به انقلاب ۵۷ رسید سازمانی متلاشی شده بود که بسیاری از اعضایش جان خود را بر سر ایده مبارزه مسلحانه از دست داده بودند. فداییان یک گروه ضد امپریالیستی بودند اما مواضع شان درست نقطه مقابل مواضع حزب جمهوری اسلامی قرار داشت. آنها به مخالفان خود لقب «مرتجع ضد انقلاب» داده بودند، به نظر چریک ها دفاع از حقوق زنان نقطه یی بود که به وسیله آن می توانستند مذهبیون را مورد حمله قرار دهند. آنها در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت نکردند و دلیل شان عدم آگاهی از محتوای قانون اساسی و تشکیل نشدن مجلس موسسان بود.اما در نوع مواجهه با ساختار حاکمیت در بدنه این سازمان شکاف ایجاد شد و به دو دسته اقلیت و اکثریت تقسیم شدند. اکثریت پا جای پای حزب توده نهاد و دفاع از حاکمیت را پیشه خود ساخت و اقلیت «دولت جمهوری اسلامی را ارگان سازش بین بورژوازی صنعتی به نمایندگی لیبرال های اسلامی (بازرگان و بنی صدر)، بورژوازی تجاری به نمایندگی اتحاد روحانیت- بازار و حزب جمهوری اسلامی و قشرهای بالای خرده بورژوازی سنتی» اعلام کرد.اکثریت ، متحدان خود را در حزب جمهوری اسلامی جست وجو می کردند و اکثریت راهی مقابل آن را می پیمود.
▪ موضع حزب جمهوری نسبت به اقلیت و اکثریت
از نظر حزب جمهوری اسلامی اکثریت وابسته به شوروی بود و ایدئولوژی آن «مارکسیست- لنینیست» شمرده می شد و موضع حزب در برابر آنها «افشای سیاسی و ایدئولوژی عدم همکاری» بود. اقلیت با گرایش ظاهراً مستقل» موضع مخالف در برابر انقلاب داشت و از این رو موضع حزب در مقابل آنها مبارزه خصمانه بود.
▪ سازمان مجاهدین خلق ایران
به گفته لطف الله میثمی پس از ملاقات با روحانیونی همچون آیت الله بهشتی، سیدهادی خسروشاهی و علی حجتی کرمانی در قم حنیف نژاد به وی گفته بود «باید به خودمان تکیه کنیم از روحانیون هم کاری برنمی آید.» و به این ترتیب سازمان اسلامی که مستقل از روحانیت عمل می کرد سازمان مجاهدین خلق ایران شد که برای پیروزی، معاد و نبوت را به مارکسیسم پیوند زد و به تناسب این درهم آمیزی ها انشعاب های متعددی در درون آن به وجود آمد. مجاهدین مارکسیست در گروه های مائوئیست ادغام شدند و «پیکار در راه آزادی خلق ایران» را تشکیل دادند. مجاهدین مسلمانی هم که در زندان مارکسیست شده بودند پس از آزادی «راه کارگری» شدند و رجوی نام مجاهدین خلق را برای خود برداشت و «دیگر گروه های جداشده را فاقد اعتبار برای استفاده از نام سازمان» اعلام کرد. مجاهدین خلق بعد از انقلاب در یک مقطع امام را «پدر مجاهد» می دانستند و در زمانی دیگر آیت الله طالقانی پدر ایشان می شد. بعد از مرگ طالقانی هم به سراغ بهشتی رفتند تا با او بیعت کنند. اما بهشتی خطاب به رجوی گفت؛ «اختلافات ما با شما اختلاف صوری و سطحی نیست بلکه اختلافات عمیق بوده و از اعتقادات اصولی سرچشمه می گیرند.» آنها تا مدت ها برای ورود به ساختار قدرت بخت آزمایی کردند و در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به سمت قدرت خیز برداشتند که در هر دو مورد نه اقبال، نه قدرت و نه مردم با آنها همراه نبود. و آن گاه که از صندوق رای قطع امید کردند نبرد را به خیابان کشاندند، هوادار بنی صدری شدند که تا دیروز مخالفش بودند و در واقعه موسوم به غائله ۱۴ اسفند شعارهای صریحی علیه بهشتی سر دادند.
▪ جنبش برای آزادی
در زیر اعلامیه های این جنبش نام علی اصغر حاج سیدجوادی دیده می شد. او به جهت نامه های سرگشاده اش به شاه و هویدا شناخته شده بود، اسلام و سوسیالیسم وجه بارز حاج سیدجوادی بود که از نظر مذهبیون این تفکر نامی جز التقاط نمی توانست داشته باشد.
▪ جاما (جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران)
دکتر کاظم سامی، نظام الدین قهاری و محمود نکوروح مطلق از بنیانگذاران گروهی به نام جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دکتر سامی در دولت موقت وزیر بهداری شد و در ۲۵ مهر ۵۸ به دلیل عدم هماهنگی دولت استعفا داد. اما پس از خروج از دولت به منتقد حزب جمهوری اسلامی تبدیل شد.
▪ جنبش مسلمانان مبارز
این جنبش نیز از جمله میراث داران نهضت خداپرستان سوسیالیست بود و رهبری آن بر عهده حبیب الله پیمان بود که شانس این را داشت که موسسان حزب جمهوری در اعلام موجودیت خود از او دعوت به عمل آورند و تا مرحله تهیه مرامنامه او را در جمع خود بپذیرند.«حزب جمهوری اسلامی جنبش مسلمانان مبارز را یک گروه التقاطی چپ می دانست که به شرق گرایش داشته و موضع آن در برابر انقلاب آرام است.» منابع در دفتر روزنامه موجود است.
ثمینا رستگاری
منبع : روزنامه اعتماد