جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نخستین فشارهای روحی رشد مغز را محدود می کند


نخستین فشارهای روحی رشد مغز را محدود می کند
دو سال اول زندگی در چگونگی رشد و تحٌول آن قسمت از مغز که مسئول تنظیم روابط اجتماعی و متقابل افراد بر یکدیگر است، سرنوشت ساز است. نتیجه گیری از شناختهای جدید علمی تنها چنین می تواند باشد: نوزاد در سالهای اولیهء زندگیش به فردی نیازمند است، که برایش شناخته شده باشد، فردی که حال و احوال نوزاد را درک کند، فردی که به وی لبخند بزند و با محبت و مهربانی رفتار کند.
کودکان به مهر و محبٌت نیاز دارند. این واقعیت به اندازهء کافی شناخته شده است. اما این شناخت، که عشق و علاقه نه تنها در پختگی عاطفی نقش دارد، بلکه ساختار مغز را نیز متاثر می کند، تازگی دارد. به هنگامیکه دانشمندان کودکان یتیم از رمانی را مطالعه می کردند، در مغز آنها ”حفرهء سیاهی“ یافتند، که طبیعتا می بایست orbitofrontale Kortex باشد.
این همان بخشی از مغز است، که مسئولیت رشد و تحول در درک احساسی دیگران (۱) و ساخت، عملکرد و هضم عواطف، تجربهء زیبائی و لذت، لیاقت و هنر رفتار و برخورد عاقلانه با دیگران را بعهده دارد.
چگونه علاقه و محبت (یا کمبود آن) بر ساختمان مغز تاثیر می گذارد؟ پژوهشات روز علم اعصاب و تحقیقات بیوشیمی با کمک و کاربرد تکنیک پویشگری مغز و مطالعات برش های آن (۲) ثابت کرده اند، که سیستم اعصاب نه تنها به تحریکات عواطفی عکس العمل نشان می دهد، بلکه در ضمن آن نیز در اساس شکل می گیرد.
مغز یک نوزاد هنوز به مراتب زیادی شکل نگرفته و بدون ساختار است و برای رشد و تحول خود به تحریک نیاز دارد – و نه تنها به تحریکات محسوسی و شناختی در اشکال و انحاء گوناگون خود مثل بازیها، رنگها یا موزیک، بلکه نیز به برخوردها و رفتارهای محبت آمیز. لبخند دوستانه، تماس چشمها و وجود یک غمخوار و پرستار، سبب آرامش و آسودگی خاطر و همزمان نیز ترشٌح هورمونهائی در präfrontale Kortex می گردد – یعنی در آن بخشی از مغز که در همان سالهای نخستین شکل می گیرد و در پختگی رشد و تحول رفتار اجتماعی سرنوشت ساز است. هر چه روابط و تاثیرات متقابل مثبت بیشتری بوقوع پیوندد، اتصالات و شبکه های بهتر و بیشتری در این بخش ایجاد می گردد.
بدین ترتیب تئوری پیوند ”جان بوولبی“ – این تئوری گهگاه مورد تردید قرار می گرفت – بوسیله پژوهشات بیولوژیکی تائید می گردد. تئوری ”بوولبی“ چنین می گوید، که رشد و تحوٌل یک کودک از طریق تجربهء پیوندها و دلبستگی های اوان کودکی به نحو مثبت و یا به گونه ای منفی تحت تاثیر قرار می گیرد.
یکی از مطالعات انجام شده در دانشگاه ویسکونسین در آمریکا توانست نشان دهد، که نحوه و چگونگی عکس العمل یک فرد در مقابل فشارهای روحی در سنین کودکی وی تعیین می گردد: نوزادانی که با مادران تحت فشار روحی یا افسردگی بزرگ می شدند، بعدها بیشتر از حد متوسط آسیب پذیر بودند.
اینها در مواقع سخت و پیچیده با ترشح شدید هورمونهای فشار (۳) عکس العمل نشان می دهند. جالب توجه اینجاست، که کودکانی که در سنین بالاتر مادران خویش را افسرده تجربه می کردند، از عکس العمل شدید مشابهی برخوردار نبودند. بنابراین خاطرات بد اولیه نه تنها رفتار را نقش می دهند، بلکه بر طبق علوم و شناختهای جدید عکس العملهای الگوئی فیزیولوژیکی مغز را، که تعیین کنندهء چگونگی برخورد و رفتار ما با احساسات و دیگر اشخاص هستند، نیز تحت تاثیر قرار می دهند.
بر اساس این شناختهای جدید، این پرسش در ظاهر ساده که آیا می بایست نوزاد عاجز گریان را در بغل گرفت و آرام کرد، دیگر به استیل تربیتی مربوط نمی شود. واقعیت غیر قابل بحث آن است، که نوزادان خود قادر به از میان بردن فشارهای روحی و احساسی خویش نیستند – آنها به هنگام هیجان و برآشفتگی، قدرت تغییر خودآگاه و انحراف ذهن خویش را ندارند. در این موقعیت هیپوتالاموس (۴) موادی را بعنوان علامت تولید می کند، که باعث ترشٌح هورمن فشار کورتیزول (۵) می گردد. در سالهای آتی مغز در مواقع سختی و فشار یا با تولید بیش از حد هورمون (که نتیجه آن بروز ترس و افسردگی است) یا با تولید کمتر از حد لازم آن (که نتیجهء آن سردی عواطف و بروز خشونت است) عکس العمل نشان می دهد.
نتیجه گیری از این شناختهای جدید علمی تنها چنین می تواند باشد: نوزاد در سالهای اولیهء زندگیش به فردی نیازمند است، که برایش شناخته شده باشد، فردی که حال و احوال نوزاد را درک کند، فردی که به وی لبخند بزند و با محبت و مهربانی رفتار کند. خانم رواندرمان ”سو گرهاردت“ تردید دارد، که پرورش و تربیت نوزاد توسط افراد غریبه بتواند این کیفیت پرورشی را در اختیار نهد.
وی می گوید: ”در کودکان کم سنٌی که توسط غریبه ها پرورش می یابند، احتمالا این کمبود تجربه، که وجود و مفهوم خاصی برای دیگری داشته باشند، وجود دارد. و آنها می آموزند که باید در انتظار علاقه و توجه دیگران باقی ماند.“
اما والدین نیز در سالهای نخستین نیازمند به حمایت دیگران هستند، مثلا در صورت وجود مشکلات با کودک، به کمکهای روان درمانی یا به مؤسسات اجتماعی و گروهها و همدردان مشترک، تا بدینوسیله بتوانند از تنهائی و ایزوله شدن خود جلوگیری نمایند.
منبع: مجله علمی آلمانی ”روانکاوی امروز“
پاورقی:
(۱) Empathie
(۲) Gehirnscans
(۳) Stresshormonen
(۴) Hypothalamus
(۵) Kortisol
www.Iran-Azad.De
Info@iran-azad.de
والتر براون – ترجمه مهندس جواد ولدان
منبع : کانون فرهنگی اجتماعی ایرانیان مقیم اتریش