دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


جور دیگر دیدن


جور دیگر دیدن
شنیدن این خبر که سرانجام پس از ۲۵ سال، علیرضا طبایی مجموعه‌ شعر جدیدی را به‌دست چاپ سپرد، به‌خودی خود جالب توجه است.
مجموعه‌ای با عنوان «شاید گناه از عینک من باشد»، شامل دو دفتر شیوایی‌ها با حدود ۸۰ غزل و نیمایی‌ها که حدود ۳۰ اثر از این شاعر پیشکسوت معاصر را شامل می‌شود و ازسوی انتشارات آیینه‌ جنوب (تهران) انتشار یافته است.
از این شاعر متولد ۱۳۳۳ در شیراز، پیش‌تر سه مجموعه شعر با عنوان‌های جوانه‌های پاییز (۱۳۴۳، پیروز، تهران)، از نهایت شب (۱۳۵۰، بامداد، تهران) و خورشیدهای آن‌سوی دیوار (۱۳۶۰، توس، تهران) منتشر شده بودند.
وی در این مجموعه‌ها، شعرهایی را در قالب‌های چارپاره، نیمایی، دوبیتی و غزل منتشر کرده بود و حالا حاصل سال‌های تمرکزش بر غزل را با ۸۰ اثر درخور توجه و چشمگیر، به منصه ظهور رسانده است.
علیرضا طبایی خود را بیشتر شاعر شعر نیمایی و علاقه‌مند به این قالب می‌داند، ولی نسل جدید، او را به‌عنوان غزلسرا بیشتر می‌شناسد و نزد کسانی که غزل نو کار می‌کنند، چهره‌ شناخته‌شده‌ای است. از انتشار نخستین غزل طبایی درسال ۱۳۳۷ نیم قرن می‌گذرد، اما در هر کدام از مجموعه‌های پیشین، تنها یک غزل منتشر کرده بود. از این رو، آنان که او را به‌عنوان شاعری غزلسرا می‌شناسند، بیشتر به‌واسطه انتشار غزل‌هایش در نشریات مختلف در دو سه دهه اخیر بوده است. علاوه بر مجله جوانان امروز، در سال‌های نخستین دهه هفتاد، دو مجموعه سه و شش‌ تایی از غزل‌های او در مجله‌های «شعر» (شماره ششم، شهریور و مهر ۱۳۷۲) و «ادبستان» (شماره ۴۳، تیر ۱۳۷۲) به‌چاپ رسیدند که به‌جرات می‌توان گفت بر سیر تکوینی غزل نو نزد غزلسرایان جوان، بسیار مؤثر بوده‌اند.
از اتفاق‌های روی‌داده در آن غزل‌ها، علاوه بر استفاده از اوزان بلند، پیشنهادهایی در کم یا زیاد کردن سیلاب‌ها در برخی اوزان بوده (ازجمله در غزل با مطلع: بیهوده اینجا آمدی دیر است، می‌بینی؟ / او را که می‌جویی دگر پیر است، می‌بینی...؟ - ص ۳۱ و ۳۲ کتاب) همچنین استفاده‌های بکر در حیطه ردیف (علاوه بر مورد پیشین، در غزل با مطلع: می‌خواهم این میلاد را باور کنم، اما... / تن‌پوشی از پندار را بر تن کنم، اما... - ص ۴۱ و ۴۲ کتاب و شعرهای دیگری از این مجموعه با ردیف‌های: با آن، با من، همیشه، می‌آری و...)، که بعدها در غزل‌های برخی غزلسرایان، بارها استفاده و چه‌بسا یکی از موجبات تمایزبخشی به آثار آنان شدند. ازسوی دیگر، این استفاده‌ها موجب شده است که وقتی خواننده‌ای برای نخستین‌بار با برخی از غزل‌های طبایی برخورد می‌کند، احساس ‌کند آنها را پیش‌تر جایی خوانده است؛
برای نمونه، علاوه بر دو مورد یادشده، غزل‌هایی با مطلع‌های:
تو اوج سنگی و از آبگینه، بال مراست
به همسرایی تو وحشت زوال مراست
کوته کن این ماجرا را، این قصه پایان ندارد
تا عشق اینجا غریب است، این خانه، مهمان ندارد
عطش خاک و شکوفایی باران با توست
شوق بارآوری روح بهاران با توست
از شهر آفتاب، حکایت کن
با لهجه شراب، حکایت کن
دلم، بی‌تو تنهاست، تنها همیشه
تو را دارد از من تمنا، همیشه
بیا یک شب شریک سفره تنهایی من باش
شب موعود معراج دل سودایی من باش
شب دمیده‌ست، بادبان بفرست
قایقی از ستارگان بفرست!
امشب، کسی در من، تو را می‌خواهد از من، همصدا با من
بی‌خواب‌تر، بی‌تاب‌تر، بیگانه‌ای دیرآشنا با من
از این‌رو می‌توان گفت، در سال‌هایی که به قول خود طبایی؛ «چند تن کوشیده‌اند - و هنوز هم می‌کوشند - تا شکل گرفتن تحول در محتوا - و حتی شکل غزل - را به‌خود نسبت دهند»، او با دقت و نیتی کارساز، به راهگشایی در این مسیر مشغول بوده است؛ ضمن آن‌که در این مسیر، انبان خود را آن‌چنان از توشه انباشته است که در برابر این حاصل ترکیب نوآوری و وفاداری به اصالت‌ها، نمی‌توانی سر تمکین فرود نیاوری. پس می‌توان گفت، طبایی از تاثیرگذاران بر سیر تکوینی غزل معاصر بوده است؛ سیری که بی‌شک، ریشه‌های آن را در ابتدای عصر حاضر و روند مدرنیته ایرانی می‌توان جست‌وجو کرد و به قول خود او، «شاعران نام‌آشنا یا گمنام بسیاری در حرکت بخشیدن به سیر تحول آن، سهم داشته‌اند.»
عرصه مؤثر دیگری که طبایی در آن سال‌ها و در این مسیر گام برداشت، مسئولیت حدود ۱۵ساله‌اش در بخش شعر مجله جوانان امروز بود. او در این فعالیت مستمر که برگزاری هفتگی جلسات شعرخوانی را در کنار خود داشت، «در روزگار غربت غزل که تکرار بر فرم آن سایه افکنده بود» و نیز در روزگاری که محافل روشنفکری ما به انکار این قالب اصیل و همچنان کارا برخاسته بودند، به تجربه‌های نو در این زمینه میدان بروز داد که حاصل آن، پر و بال گرفتن شاعران بعدها بنامی چون حسین منزوی ‌شد. همچنین با رویکرد - در آن روزگار - خاص خودش، توجه ویژه‌ای را برای نفس کشیدن بسیاری از جوانان شهرستانی در عرصه شعر معاصر، فراهم ساخت که درنتیجه آن، به‌قول دوستی، حدود ۱۵۰ شاعر بعدها فعال یا نیمه فعال، با شهرت بسیار یا متوسط، در این صفحه‌ها، نخستین شعرهای منتشرشده‌شان را دیدند و قوت گرفتند.
ازسوی دیگر، طبایی را به‌جد، شاعری متعهد می‌توان شناخت که در عین بی‌تفاوتی نسبت به احراز «اولین‌»ها – آن‌گونه که این روزها رایج شده است - گویا اولین شعر فارسی را برای ویتنام سروده بوده که در همان زمان، به زبان ویتنامی نیز ترجمه و از رادیو ویت‌کنگ‌ها، به‌عنوان کلامی روحیه‌بخش برای مردم ستمدیده این دیار جنگ‌زده پخش می‌شود. شاهد این مدعا، ذکر خاطره عبدالعلی دستغیب در یکصد و پنجاه و چهارمین نشست کانون ادبیات ایران و نیز پشت جلد یکی از شماره‌های مجله فردوسی است و به‌گفته خود او، چاپ این شعر، حدود ۶۰ پیام تشکر تشکل‌های مختلف حقوق بشر جهانی را در پی داشت. یک سال بعد هم شعر طبایی برای مردم تحت ستم آفریقا یک صفحه از این نشریه را به‌خود اختصاص داد و این روزها هم شعرهای طبایی برای «بهاران زخمی بغداد» (ص ۱۵۴ و ۱۵۵ کتاب) و مردم فلسطین، گواهی بر توجه او به غربت انسان در عصر حاضر و فریاد اعتراضش بر هرگونه ستمگری‌ است.
این حس تعهد، در شعرهای نیمایی مجموعه «شاید گناه از عینک من باشد»، بروز بیشتری یافته و در شعر «تا چتر مرگ‌تاب هیروشیما» (ص ۲۵۴ تا ۲۶۲ کتاب)، گونه‌ای از عرفان ایرانی را در محتوای شعر عرضه کرده است - بر این پایه که خداوند جهان را در هفت مرحله به‌وجود آورد و نیز تجلی انسان در خدا و خداوند در انسان. به هر صورت، خوانش شعرهای این مجموعه نشان می‌دهد که توجه ویژه‌ طبایی به مشکلات انسان روزگار ما در عصر زندگی ماشینی، در شعرهای نیمایی‌اش نمود بسیار دارد. در این میان، در شعری چون «روح‌سنگی» نیز به انحراف‌های موجود در جریان شعر امروز می‌پردازد و در آثار دیگر، به جریان‌های سیاسی – اجتماعی روزگار خود نظر دارد.
پایان‌بخش بخش شیوایی‌های کتاب نیز سه غزل بسیار تاثیرگذار برای امیرالمومنین(ع) و حضرت عباس(ع) است.
طبایی در غزل‌هایش به رویکرد خاصی در انتخاب وزن‌ها تمایل نیافته و اگر مثلا در جایی از کتاب می‌گوید: «خسته‌ام از شبان بی‌پایان/ از شب‌آلودگان شب‌رایان» (ص ۱۱۸ و ۱۱۹)، بلافاصله حرفش این‌گونه است: «زمین زیر پایم، گلیمی قدیمی، فراز سرم چتری از کهکشان است/ سحر می‌تپد، مثل خون در رگانم و در دست من، جامی از شوکران است» (ص ۱۲۰ تا ۱۲۲).
وی در زمینه قالب‌های نوتر معتقد است که «متأسفانه نسل امروز و حتی نسل گذشته شاعران ورزیده ما آنچنان تلاشی در گسترش اوزان نداشتند.» اما ویژگی قابل تاملی که برای تلاش‌های خودش در این زمینه می‌توان عنوان کرد، در برخورد با اوزانی است که قابل انبساط نیستند؛ درواقع تفاوت کار او در این است که دیگران هم این اوزان را گسترش داده‌اند، اما خواننده ضمن خواندن اثر، به برخی سکون یا نکته‌های غیرضروری مزاحم دچار می‌شود؛ ولی در کار طبایی، این‌گونه نیست؛ مثلا به این سطر از یک شعر نیمایی او توجه کنید:
«معنای زنده بودن و مفهوم مرگ، هر دو به هر صورتی حساب کنی، پشت و روی کهنه یک واژه، یک حقیقت تاریخی است!»
با این اوصاف، در کنار مقید نبودن به کوتاهی یا بلندی وزن‌ها در غزل‌ها که اشاره شد، در مفهوم غزل‌ها، انگار به دو نکته، توجه خاصی داشته است؛ یکی استفاده از مفاهیم و روایات مندرج در کتاب‌های دینی ادیان مختلف، مثلا در شعرهای: «با دودمان خونی پرواز...» و «... با من تکلم کن.»
و دیگری، رویکرد تاکیدی که بر استفاده از اساطیر ملی و ملل مختلف در غزل‌ها و نیمایی‌هایش دارد. البته در اینجا هم سعی داشته که بین اسطوره‌ها و اسطوره‌واره‌هایی چون دقیانوس، کاووس، تهمتن، سیمرغ، سهراب، ضحاک، باغ بابل، شیرین، زندان اسکندر، روح گندم، لیلا، هفت‌شهر عشق، هزارویک شب، باغ عدن، بیژن، شهرزاد، گاو سامری، شوکران، خون یاسا، چاه شغاد و تشت زر، رودابه، بودا، برمک، هاروت و ماروت، عباسه، تهمینه، ویسه، فرانک، آرش، کیکاووس، سیزیف و حتی موسی، یوسف، ابراهیم، قابیل، حوا، خضر، مسیح، منصور، بهلول و... با روزگار معاصر ما ارتباط برقرار کند؛ یا اصلا هدفش استفاده از این اساطیر در به‌گویی سخنی امروزی بوده است. مثلا در شعرهای: «نسیم پرده به یک‌سو زد» و «باز هم کاووس و دقیانوس!.»
خصلت مبرز دیگری که به‌عنوان یکی از عوامل موفقیت و دلنشینی آثار طبایی می‌توان در نظر گرفت، صداقت صمیمی شعرهای اوست. به‌ویژه هرچه به آثار متاخرترش می‌رسیم، این صداقت نمود بیشتری می‌یابد و اوج آن‌را در غزل با عنوان «زن ستاره‌ای‌ام» (ص ۱۶۸ و ۱۶۹ کتاب) می‌توان دید و دریافت. در پایان این مجال نمی‌توان از جالب توجه بودن لذتی که در خواندن غزل‌های ص۱۲۰ و ص۱۸۱، با وجود بلند بودن اوزان و طولانی بودن تعداد ابیاتشان، به خواننده دست می‌دهد، چشم‌پوشی کرد. شاید علت اصلی این پارادوکس، وجه روایی کنجکاوی‌برانگیزی است که در این نوع غزل‌های طبایی وجود دارد. این در حالی است که استفاده افراطی از عنصر روایت در بسیاری از این دست غزل‌های امروزی، موجبات رنجش خواننده را فراهم و آثار را بسیار شخصی می‌کند.
این البته از هنرهای شاعر ۶۲ ساله ماست که در عمل ثابت کرده است، می‌شود بین سنت و مدرنیته پل زد؛ بدون قربانی کردن یکی برای دیگری. در هر صورت، هر چند انتشار مجموعه شعری با حجم ۲۶۵ صفحه که تنها سه یا چهار شعر آن در کتاب‌های دیگر شاعر منتشر شده‌اند، در دست‌کم دهه اخیر، از اتفاقات نادر باشد، اما بی‌شک این تعداد غزل - آن‌هم در این سطح آثار - برای شاعری چون طبایی، در طول ۲۵ سال، رقم زیادی به‌شمار نمی‌رود. اینجاست که باید از انزوای خواسته یا ناخواسته چنین شاعرانی در چند دهه گذشته، متأسف باشیم که بی‌چون و چرا، متضرر هستیم. به‌قول عمران صلاحی، «امیدواریم چاپ پی‌ در پی شعرهای طبایی را شاهد باشیم تا نسل امروز ما یادش بیاید چه شاعرانی داشته‌ایم که حتی شاعرانی که امروز شعر می‌گویند، به‌نحوی مدیون آنان هستند.»
علیرضا بهرامی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید