شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
دوران کودکی عطار
سالها از پی هم میدویدند ,به کنار هم می نشستند وجای خود را به سال جدید می دادند, در همان گیرو دار که گردش چرخ,سال ۵۴۰ را ازپرده غیب بیرون می کشید وبر صفحه تاریخ جای می داد,خداوند به ابی بکر ابراهیم,پسری کرامت فرمود.
کنیه او را ابوطالب نیز نوشته اند .وی در شهر شادیاخ ولادت یافت . چنانکه می دانیم پس از حمله غزان به سال ۵۴۸ , شهر نیشابور ویران شد و چندی بعد شادیاخ که در جانب راست نیشابور واقع بود جای آن را گرفت و چون باز در حمله مغولان ویران گشت این بار نیشابور به محل قدیم خود عودت یافت . بنابراین خواه عطار در شادیاخ و خواه در کدکن که هر دو از اعمال نیشابور بوده اند , ولادت یافته باشد وی منسوب به شهر نیشابور هست و اینکه حاج خلیفه او را در چند مورد از کتاب خود همدانی شمرده البته درست نیست . ابی بکر ابراهیم مرد بیدار دل,خدا شناس وطریقت دان بود,در نیشابور به دارو فروشی می پرداخت ومحترم ومعزز می زیست.
همسر ابراهیم,زنی پاک نهاد,خداپرست,زهد پیشه وزاهد منش بود که بیست وچند سال آخر عمر را به خلوت نشست بود,در را بر کس وناکس بسته وتنها به پرستش خدای یگانه می پرداخت(خسرونامه چاپ تهران).
این زن وشوهر دین دار,به دامن عنایت پیامبر گرامی اسلام دست زدند وبه شرف نام عزیزش,پسر را " محمد" نامیدند "ابو حامد" کنیه اش کردند:
آنچه آنرا صوفی آن گوید بنام
ختم شد آن بر محمد والسلام
من محمد نامم واین شیوه نیز
ختم کردم چون محمد ای عزیز
ابو حامد محمد,در شهر نیشابور پرورش یافت,به استاد سپرده شد,علم وفضل آموخت و" فریدالدین" لقب یافت. سالهای کودکیش به احتمال قوی در اواخر عهد سنجر گذشت .
در فاجعه غز (۵۴۸) که نیشابور و خراسان به دست آن ها افتاد فریدالدین محمد شش یا هفت سالی بیشتر نداشت . ماجرا یک شورش خشم آلود مشتی تر کمان شبانکاره بود که از ناچاری با سلطان به چالش برخاسته بودند . فقط بی تدبیری سلطان و امیران در گاه آن را به یک فتنه خونین تبدیل کرده بود فتنه غز , حادثه چنان عظیم , چنان موحش , و چنان درد ناک بود که نمی توانست در خاطر کودک خردسال تاثیر درد انگیز خود را باقی نگذاشته باشد .
چند سال بعد وقتی فتنه غز فروکش کرد و پایان یافت فریدالدین محمد دوران مکتب را می گذرانید . در خانه و شاید در مکتب نیز او را نه محمد , بلکه محمشاد یا چیزی شبیه آن که درآن نواحی به جای محمد بکار می رفت , می خواندند.
در شادیاخ یا نشابور , هر جا بود محمشاد از آنچه در آن ایام در مکتب ها آموخته می شد بهره می گرفت .خط و حساب و قرآن با مایه یی از شعر و ادب عصر . درین مدت خراسان بارها دست به دست شده بود . سنجر از اسارت غز رهایی یافته بود .
به تختگاه خود در مرو بازگشته بود , و به اندک فاصله از اندوه دوران اسارت وفات یافته بود (۵۵۲) . بعد از او خراسان بین خویشان و سرکردگان سپاه او دست به دست شده بود . با این حال قحطی و ویرانی همچنان بر تمام آن سایه انداخته بود .
بازگشت سنجر تجدید عمارت آن را ممکن نساخته بود . جنگ های خانگی آن را همچنان به دست قحطی و بیماری رها کرده بود . وحشت و اضطراب سالهای هرج و مرج همچنان بر سراسر آن سایه انداخته بود .
فرید الدین محمد , این وحشت و اضطراب را هنوز در اعماق قلب و روح خود احساس می کرد . سالهای بعد , در مکتب و مدرسه , تجربه های تازه یی برایش حاصل می شد . در مدرسه با دانش های عصر آشنا می شد و در داروخانه پدر اسرار حرفه او را می آموخت .
با این حال خاطره سالهای غز , قریحه شاعرانه یی را که از همان ایام در خاطر او می شکفت در خط احساس درد و دغدغه می انداخت . یاد آن ایام به وی خاطر نشان می کرد که دنیای او در حال فرو ریختن و در هم شکستن است .
وقتی آن ماجراها را به یاد می آورد , خود را دچار کابوسی هولناک می یافت . همه چیز را محکوم به نیستی , همه چیز را در معرض تزلزل , و همه چیز را در کام فنا می دید .
در همان سالها که او دوران مکتب را می گذرانید , واقعه غز عده یی از غارت زدگان شهر را از شدت هول به صاعقه جنون دچار کرد .
عده یی را به خاموشی ناشی از بهت , یا تند زبانی ناشی از بیطاقتی دچار ساخت . بی نظمی بیشتر اعتراض بیشتر را در خاطرها بر می انگیخت و اعتراض بیشتر جسارت بیشتر را طلب می کرد – که جز دیوانگی یا دیوانه نمایی هیچ چیز آن را قابل تحمل نمی ساخت . عده یی ازین دیوانه نمایان , عاقلان واقعی بودند اما در پرده این جنون الهی که به آن شهرت پیدا می کردند , سخنگویان جناح معترض جامعه می شدند .
نه فقط ارباب قدرت , بزرگان عصر و حتی عالمان شهر را مسوول آن بی نظمی ها می خواندند , بلمه احیانا بر دستگاه آفرینش - که درنزد اکثر مردم قدرت ناسزایان و عجز و ضعف ارزانیان ناشی از مشیت واقع در ورای آن بود – نیز بی پرده یا در پرده اعتراض می کردند .
در گیر و دار این احوال که در نیشابور مدرسه ها ویران , مسجدها بی رونق و بازارها دچار رکود بود , عطارزاده جوان اشتغالی را که پدرش به کار داروخانه داشت با نظر تعجب و تحسین می نگریست . برای فریدالدین محمد که در سال ۵۵۳ تدریجا به بلوغ نزدیک می شد جاذبه داروخانه کمتر از مدرسه نبود
منبع : بانک اطلاعات عطار
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب رئیس جمهور دولت دولت سیزدهم
تهران هواشناسی شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر حوادث سیل پلیس تصادف قتل بارش باران آموزش و پرورش
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو گاز خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات نفت پالایش و پتروشیمی مسکن بازار خودرو
نمایشگاه کتاب فضای مجازی کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران رضا عطاران تلویزیون سینما دفاع مقدس سریال مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فناوری
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر ایران بازی
هوش مصنوعی اپل ناسا گوگل ماهواره ایلان ماسک فیبرنوری سامسونگ
ورزش چاقی فشار خون توت فرنگی آسم حیوانات کبد چرب