چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


شبکه‏های اینترنتی و مفهوم جامعه


شبکه‏های اینترنتی و مفهوم جامعه
برخی معتقدند که شبکه‏های اینترنتی، ارتباطات جدیدی را میان ابنای بشر شکل می‏دهند و همین امر باعث تشکیل «جوامع اینترنتی» می‌شود. این در حالی است که شبکه‏های اینترنتی یک دنیای مجازی را به وجود آورده‌اند که در آن، روابط واقعی انسان با انسان جایگاهی ندارد.
اصولاً، تکنولوژی مدرن در وجوه مختلف ارتباطی خود، انسان‏ها را از هم جدا و منزوی کرده و در چنین دنیایی، هرکس در برج و باروی خود، از طریق اتصالات تکنیکی، با دیگری ارتباط برقرار می‏کند.
به هرحال، اگر بخواهیم «جامعه» را با شبکه ارتباطات اینترنتی و تکنولوژی برابر بدانیم، در واقع از مفهوم واقعی جامعه کاسته‏ایم.
در فرهنگی که به طور گسترده در مورد آسیب‏های وارده بر جامعه دل نگرانی به خرج می‏دهد، حتی کلمه «جامعه» نیز باید در این فرهنگ مبنای استعمال ارزشمندی داشته باشد. هرچه ما بیشتر از چیزی محروم باشیم، بیشتر هم شیفته هستیم که نگاهمان را متوجه آن چیز کنیم. یک مرد گرسنه در جایی به دنبال غذا می‏گردد که دیگران غذاهای مانده را تنها به چشم آشغال می‏بینند. بسیاری از مردم هم از شبکه‏های الکترونیکی انتظار دارند که دقیقاً نوعی از کالاها را به صورت جادویی رها کرده باشند، تا آنها این کالاها را بردارند. به عنوان مثال، میکائیل استرانگلو ناشر نشریه تجاری اینترنتی اطمینان می‏دهد که «اینترنت نوعی بازگشت به محرک‏های بنیادین تجربه بشری یعنی «ارتباط و جامعه» را نمایندگی می‏کند.»
لازم به تذکر نیست که افراد سرگردان در شبکه‏های اینترنتی، ظاهراً دارند احساس قرابت خاصی با این کلمه (جامعه) پیدا می‏کنند. ما درباره جوامع مرتبط با هم از طریق اینترنت، مثل جامعه اینترنتی، جوامع جهانی الکترونیکی، جوامع مجازی و غیره مطالبی را می‏شنویم. البته استعمال کلمه جامعه از بعضی جهات برای این مفاهیم کاملاً معقول است؛ زیرا، جامعه انسانی هر شکلی که داشته باشد، به طور طبیعی دارای مکانیسم‏هایی خواهد بود که ما آنها را برای ابراز و ایجاد ارتباط خلق می‏کنیم که مواردی چون ماشین، جاده، تلفن، شبکه کامپیوتری و یا حتی گفت و گوی تلویزیونی را در برمی‏گیرد.
ذهن ما احتمالاً در بسیاری از موارد، شبکه‏های فیزیکی را با مفهوم بنیادی جامعه، یکی نمی‏داند. با توجه به این موضوع، پس چطور ما به این سادگی می‏توانیم «شبکه» را تلویحاً با «جامعه» یکی بدانیم؟ چطور دستگاه اتصالات الکترونیکی، به طور اتوماتیک تبدیل به جامعه می‏شود؟ عبارت «جوامع اینترنتی» منظور ما را به خوبی می‏رساند، زیرا معنی‏اش بی‏هیچ زحمتی، میان دو مفهوم «موطن کانال‏های ارتباطی» و «مبادلات اجتماعی بشری» قرار می‏گیرد.
شکی وجود ندارد که شبکه‏های فیزیکی، صورت‌بندی اجتماعی ما را شدیداً تحت تأثیر قرار می‏دهد، اما اگر ما نتوانیم فرق‏های پایه‏ای میان این شبکه‏ها و منابع انسانی جامعه را تشخیص دهیم، در این صورت، مطمئناً فقط جایگاه جامعه را تنزل داده‏ایم.
● تکنولوژی جامعه نیست
یک جامعه حقیقی در نظام دموکراتیک، مجموعه‏ای از ابزارهای تکنیکی نیست، بلکه متضمن یک رشته نهادهای بشری (و بر همین منوال، سبک‏های متداول اجتماعی) است. با این وجود، برابر دانستن جامعه با ابزارها، برای ناظری مثل هوارد رینگولد تا آنجا معقول بود که وی وسوسه شد بگوید: «اگر بی‏بی‏سی (منظور، سیستم کامپیوتری گروه خبری بی‏بی‏سی است) یک تکنولوژی مروج دموکراسی نیست، در این صورت، دیگر نباید از وجود جامعه سخن گفت.»
این فرض که شبکه‏های اینترنتی در تحقق جامعه نقش مثبت دارند، و یا حداقل زمینه‏ساز جامعه و دموکراسی هستند، خیلی همه‏گیر شده است. انسان، در کلام یک مشترک اینترنتی مکرراً با این تفکر مواجه می‏شود که «اینترنت اساساً باعث ترویج دموکراسی و همسان‏سازی می‏شود». در این نوع نگرش ظاهراً دو مقوله «ورود اینترنت به منازل مردم» و «روابط واقعی مردم با یکدیگر» اشتباه گرفته می‏شوند. در نگرش فوق این گونه تصور می‏شود که از طریق اتصالات تکنولوژیکی هم می‏توان روابط واقعی را بین انسان‏ها ایجاد نمود.
یک طرفدار مفهوم جامعه اینترنتی می‏گوید: هرچند شاید باور کردنش مشکل باشد، ولی این که شبکه‏های اینترنتی در آینده برترین تکنولوژی برابرسازی، در میان تکنولوژی‏هایی که تاکنون اختراع شده‏اند، خواهند بود، پیش‏گویی درباره یک مدینه فاضله نیست. این تکنولوژی جامعه ما را کاملاً تغییر شکل خواهد داد. تصور کنید که افراد بی‏خانمان یا کودکان تک سرپرست می‏توانند با هر کسی در جهان که مایل هستند، صحبت کنند، یعنی با آنها ارتباط متقابل برقرار نمایند. این احتمالات خیره‏کننده هستند. مطمئناً، فضاهای مجازی مطرود هم شاید به وجود بیایند، ولی نکته اینجاست که این اختیار را داریم که کمتر وارد این فضاها شویم. علاوه بر آن، ما اکنون در این شرایط هستیم و این موضوعی نیست که درباره آن بخواهیم خیال‌پردازی کنیم.
آنچه برای صاحب سخنان فوق خیلی شفاف و بطئی به نظر می‏رسد و اهمیتی هم برای توجه بیشتر ندارد، این است که ایجاد ارتباط اینترنتی میان افراد منزوی در جامعه، حداقل باعث می‏شود که از طریق شیوه‏های شادکننده، آنها از انزوا خارج شوند. این یک لغزش حیرت‏آور فکری است. کسی که می‏خواهد دست به ایجاد جامعه بزند، آیا همان کس نیست که در مرحله نخست، افراد جامعه را از هم جدا و منزوی کرد؟ آیا اعضای یک جامعه با آنهایی که می‏خواهند به هر طریقی یک شبکه اینترنتی را به وجود بیاورند، فرق ندارند. تلفن - که این امکان را فراهم می‏کند تا ما با هر کسی که بخواهیم، در یک شهر پنج میلیون نفری تماس برقرار کنیم - آیا ساکنان شهر را به هم نزدیک می‏کند و یا فقط باعث می‏شود که هر کدام از ما در داخل قلعه‏های جداگانه خود پناه بگیریم و از آنجا گفت‏وگو کنیم و در نتیجه، بیش از گذشته از یکدیگر فاصله بگیریم؟
من همه این تحولات را بخشی از تمایل عمومی به این سمت می‏دانم که می‏خواهند ایده‏های مربوط به تکنولوژی را جایگزین افکار مربوط به مفاهیم موجود در مبادلات بشری کنند. در صورت وقوع چنین جایگزینی، یک جامعه، دیگر جمعی از مردم که به وسیله منافع متقابل، منافع، فعالیت‏ها و نهادهای متقابل به هم پیوسته باشند (چیزی که هم از طریق ابزارهای تکنیکی و هم غیرتکنیکی قابل حصول است)، نیست، بلکه جامعه ترجیحاً «معرف» یک شبکه نموداری می‏شود و همین مسأله، تغییرشکل روابط انسانی را با ابزارهای تکنیکی نشان می‏دهد.
مورد فوق بیشتر به این می‏ماند که ما پس از تعقیب مجموعه‏ای از مسیرهای اتومبیل بر روی نقشه، بر روی «جامعه» جاده‏ها متمرکز شویم. مطمئناً شما با تجزیه و تحلیل الگوهای ترافیکی، می‏توانید چیزهایی را درباره مردمی که از این جاده‏ها استفاده می‏کنند، بیاموزید؛ و همه این جاده‏ها به درجات مختلف، مبنایی را برای بیان و توضیح جامعه فراهم می‏آورند، اما به ندرت به این نتیجه می‏رسید که وجود شبکه جاده‌های آسفالت برای تشکیل یک جامعه، امری قطعی و ضروری است.
این حقیقت دارد که بسیاری از به اصطلاح جوامع اینترنتی، صورت‌بندی مبنایی خود را به طور تقریبی از طریق اتصالات الکترونیکی خاص به دست می‏آورند. شما با توصیفی که از آمد و شد همزمان اینترنتی می‏کنید، کاملاً و به صراحت از چیزی صحبت می‏کنید که به طور مشخص افراد را به هم پیوند می‏دهد. به هرحال، این گونه توصیف ویژه و شسته و رفته از جامعه، نتیجه‏اش دقیقاً این است که برای جامعه با استاندارد سنتی‏اش، طبیعتی فوق‏العاده محدود بسازیم.
● رؤیای گیلدر
تحلیلگری که به نظر بسیار مصمم است مفاهیم اجتماعی را به طور یک‌جانبه در درون شبکه‏بندی تکنولوژی ببیند، جرج گیلدر است. همان‌طور که خواهیم دید، او به درک یک هوش توزیع شده شبکه‏ای، به عنوان ماده اصلی یک جامعه، خیلی نزدیک می‏شود. ذهن گیلدر به طور نامشخص حقایق و اعدادی را درباره تکنولوژی بلغور می‏کند که در خیال چند سال آینده، «کورکورانه در جلوی ما قرار خواهند گرفت». عقیده محوری وی این است که ارتباطات میان همتا با همتا، جایگزین ارتباطات پخش کننده (رادیو / تلویزیون) و ارتباطات سویچ مرکزی (تلفن) خواهد شد: «تلویزیون خواه ۵۰۰ کانال پخش کند، خواه هزاران کانال، بدون این کانال‏ها با جهان ارتباطی نخواهد داشت؛ ولی جهان فعلی، جهانی است که شما در آن هر وقت اراده کنید، می‏توانید هر چیزی را اداره کنید و در آن، امروزه هر پایانه‏ای (به مدد نیروی ارتباطات)، می‏تواند به یک ایستگاه پخش دستور دهد.»
دلیل وجود چنین نیروی ارتباطی هم این است که «فیبرهای نوری به باندهای وسیع منتقل می‏شوند و امواج هرتز هم عملاً آزاد هستند». با وجود چنین امکانی، ما دیگر مجبور نخواهیم بود، فقط از میان کانال‏های ارتباطی که توسط دیگران دیکته می‏شوند، دست به انتخاب بزنیم. ما ترجیح می‏دهیم که فقط در پایانه‏های خود مستقر شویم وبا هر چه که خودمان میل داریم هماهنگ شویم؛ وضعیتی که آن را گیلدر «فضای فیبری» می‏نامد. او به ما می‏گوید، یک رشته شیشه به نازکی موی سر انسان، می‏تواند هزار برابر حجم ارتباطی را که امروزه یک باند کامل رادیو منتقل می‏کند، عبور دهد. بدین ترتیب، ما به هر چیزی دسترسی خواهیم داشت و می‏توانیم با هر جایی که بخواهیم، صحبت کنیم.
● از سیب‏زمینی انباری تا انسان قدرتمند
کلاً نگرش تکنیکی گیلدر، آن‌گونه که من شناختم، احتمالاً دقیق است؛ اما پیش‏بینی وی درباره پیامدهای اجتماعی آن، به گونه وحشت‏انگیزی ساده و خام است. او متذکر می‏شود که اکنون ۱۰۰ هزار اقدام خشونت‏آمیز در تلویزیون توسط یک کودک با میانگین سنی ۱۳ سال مشاهده می‏شود؛ و اینکه «تنها یک فرد کندذهن است که می‏تواند تأثیر این برنامه‏های خشونت‏آمیز را انکار کند»؛ و با ذکر این مقدمات، مدعی می‏شود، صنعت تلویزیون، این حقیقت را نادیده می‏گیرد که انسان‏ها ذاتاً سیب‏زمینی انباری نیستند و این ظرفیت را دارند که از گذشته و تعامل سخن بگویند. انسان‏ها با یکدیگر مشترکات اندکی دارند (به استثنای منافع شهوانی، ترس از ناخوشی و دل نگرانی‏ها)؛ تلویزیون با ورود به این پست‏ترین مشترکات، سال به سال شرایط را بدتر می‏کند.
آن چیزی که گیلدر معتقد است ما را از تلویزیون نجات خواهد داد، چیست؟ البته این حقیقت دارد، به جای اینکه ما از ۵۰۰ کانال دیکته شونده استفاده کنیم، خودمان می‏توانیم هر چیزی را انتخاب کنیم و می‏توانیم در صورت تمایل، به گذشته برویم و سخنان قدیمی‌ها را بشنویم. وقتی که هوش و کنترل با تمهیداتی در سرانگشتان ما قرار گرفته است، معنی‏اش این است که «تکنولوژی به جای حاکم بودن بر زندگی ]ما[ ،خدمتکار ماست».
علاوه بر آن، دلیلی وجود ندارد، از هم‏اکنون مطمئن باشیم که «اعتماد به این پارادایم جدید... ما را به یک فرهنگ رؤیایی سوق نمی‏دهد و نمی‏توان برخی آفات دستگاه تلویزیون مثل منفعل بودن جهان کنونی در برابر آن و اعتیاد به این دستگاه را به عنوان دلیل ادعای خود آورد» چرا؟ زیرا «در تاریخ، تکنولوژی قوی‏ترین نیروی منهدم کننده است و نظم جدید را به پیش می‏برد: تأثیر کامپیوتر و شبکه‏های آن به زودی یک میلیون برابر می‏شود.» ظاهراً باید گفت که اختراعات به زودی دارای قدرت شفابخشی روان‌شناختی و اجتماعی خواهند شد!
از گیلدر درباره «مدینه فاضله» که جزء امیدهایش است، پرسیده شد و این موضوع مطرح شد که «هر چیز پیچیده‏ای، خود را درون یک سلسله مراتب ساختاری سازمان‌دهی می‏کند؛ فقط بدین خاطر که بتواند خودش را اداره کند». در این جا یک فرض اشتباه، تصادفاً توسط مصاحبه‏گر ارایه شد، چرا که گزاره موردنظر وی، فقط برای ارگانیسم‏های زنده صحت دارد؛ اما، گیلدر هم در پاسخ خود نتوانست چیز بیشتری را ارائه دهد. او گفت: شما به سلسله مراتب ساختاری نیاز دارید، اما معجزه حقیقی میکروالکترونیک‏ها این است که این سلسله مراتب فوق‏العاده پیچیده می‏تواند در درون تراشه‏های منفرد سلیکون به هم فشرده شود و در نتیجة چنین تحولی، توانایی‏های سوپر کامپیوتر واقعی را در پی داشته باشد... لذا سلسله مراتب در حقیقت وجود دارد، اما این سلسله مراتب در همه جا پخش است و یک نیروی برابرساز، آنها را توزیع می‏کند. در این شرایط، هرکسی می‏تواند به یک سوپر کامپیوتر فرمان دهد؛ شما هم می‏توانید به مالک متوسط یک کارگاه، قدرتی را بدهید که یک سرمایه‏دار بزرگ در عصر صنعتی، یا یک صاحب ایستگاه تلویزیونی در عصر پخش رادیو و تلویزیونی داشت. به عبارت دیگر، سلسله مراتب در سیلکون، برتر از سلسله مراتب در سازمان بشری است. لذا، شما این توزیع قدرت باور نکردنی را صاحب هستید.
بنابراین، در جایی که سرمایه‏داران بسیار بزرگ صنایع و صاحبان ایستگاه‌های تلویزیونی، به خاطر نیازهای متفاوتی که دارند، به طرز وصف نشدنی، اغوای توسعه کامپیوتر می‏شوند، افرادی چون ما هم - در زمانی که می‏توانیم قدرتی به چنگ آوریم - باید لحظات را مغتنم بشمریم. اگر ما در سر انگشتان خود هوش و تمهیدات تمیزدهنده و شناسایی داشته باشیم، می‏توانیم از آنها هوشمندانه و براساس قدرت تمیزدهنده‏ای که دارند، استفاده کنیم. اگر می‏توانیم هر چیزی را که میل داریم، درست کنیم و به هر کسی که مایلیم برسیم، در این شرایط، ما می‏توانیم با شیوه‌ای که قبلاً غیرعادی می‏نمود، صحبت کنیم. ما دیگر به آن مردان قدرتمند تلویزیونی اجازه نخواهیم داد که ما را زیر دست بپندارند و از چرندیاتی که به خوردمان می‏دهند، لذت ببرند.
گیلدر متذکر می‏شود که می‌توان اینترنت را باهوش توزیع شده‏ای که دارد، «یک نوع استعاره مهیج برای نظم خود انگیخته» دانست. اینترنت با حذف هر نوع مرکزیتی، خودش صامت است و هوش تحت کنترل خود را در پیرامون (که شامل صدها میلیون کاربر است)، توزیع می‏کند. بدین ترتیب، الگوهای حیرت‏آور زیبایی بشری، درون یک کاخ شیشه‏ای قابل انعطاف و دارای فضای فیبری، بروز می‏یابند!
محسن داوری
استفن ال. تالبوت
منبع: WWW.praxagora.com/~ stevet/fdnc/cho۶.html