شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تولید علم در جامعه مسلمین


تولید علم در جامعه مسلمین
چكیده :
عالم یعنی علم انباشته روی هم، و علم، تشریح‎دار وجود است . (۱) پس باید دامن همت به كمربست و بیش از پیش هندسه، علم و دانش خویش را توسعه‎ داد و نهضت تولید علم و جنبش نرم‎افزاری را ‎آ‎غاز نمود. در این راستا باید سرمایه‎های وجودی خود را شناخت: زیرا ملتی كه با سرمایه‎های وجودی خویش بیگانه باشد، ملتی رشد نایافته است از سوئی دیگر، ما صاحب مكتبی هستیم كه طلب علم را بر هر زن و مرد مسلمان واجب می‎داند. (۲) لذا در اثر تشویق و توصیه‎های قرآن مجید دربارهٔ، تأمل و دقت در آسمانها و زمین و در اسرار خلقت و آفرینش، مسلمانان در زمینه‎های مختلف شروع به فعالیت های علمی و تحقیقی نمودند و به حدی در این زمینه‎ها پیشرفت كردند كه ترجمهٔ، كتابهای آنان در مدارس عالی آكسفورد با شوق و علاقه دنبال می‎شد و از طرف دانشمندان اروپایی همانند «مایكل سكات» كه بعضی از آثار ابن‎سینا، ابن‎ رشد و ابن‎ البطریق را به لاتین ترجمه كرد و در اختیار پژوهندگان اروپایی قرار داد یا « روبرت گروس‎تستو» به ترجمه كتابهای حكمای اسلامی پرداخت یا «راجربیكن» فلسفه و حكمت اسلامی را نقل كرد و اسلام در قسمت بزرگ جهان از آسیای مركزی تا باختر دور تسلط و حكفرمایی علمی و عملی را آ‎غاز نمود (۳)
امروزه دانش بشر به طور فزاینده‎ای توسعه و رشد پیدا نموده و منشأ تحولات حیرت‎انگیزی در جهان شده است. از این رو همچنان كه بزرگان طلایه‎دار تولید علم در گذشته بوده‎اند و ما و همهٔ جهانیان اعم از مسلمان و غیر مسلمان وامدار دانش پرافتخار آنانیم. پس باید راه آن سلف صالح را ادامه داد و صد البته كه از مسلمانان جهان كه دارای چنین مكتب و آیین دانش دوست و علم‎آفرینی هستند غیر از این انتظار نمی‎رود. لیكن برای سیروسلوك علمی در جامعهٔ مسلمانان ، ابتدا باید موانع را برداشت و بعد از آن انتظار حركت داشت. لذا به نظر می‎رسد پاره‎ای مواد پادوكسیكال، و متناقض‎نما هست كه باید به طرح و شرح و حل آنها پرداخت.
مقدمه:
● پارادوكس علم و دین
مسأله رابطهٔ‌ علم و دین از مهمترین مسائل فلسفه، دین و یكی از علل و انگیزه‎های طرح بحث زبان دین بوده است. اندیشمندان در طول تاریخ و بخصوص در عصر حاضر، اظهار نظرهای متفاوت و حتی متناقض در پاسخ به مشكل فوق ارائه كرده‎اند. مجموع نگرشهای غالب فلسفی معاصر در غرب را می‎توان چنین خلاصه كرد:
۱.پاره‎ای از این مكتبها بر جدایی كامل دین از علم تأكید دارند. آنان می‎گویند هر یك از علم و دین برای خود حوزهٔ‌ مستقلی دارند و هیچ دخالتی در یكدیگر ندارند لذا مسأله‎ای كه هم دین و هم علم به داوری و قضاوت دربارهٔ آن بپردازد وجود ندارد بنابراین،‌ تعارض بین علم و دین مرتفع و بلكه سالبه به انتفاء موضوع است. تئوریها و فرضیه‎های علمی هیچگونه محتوای كلامی ندارند و هیچ‎ كمكی به دین نمی‎رسانند. كما اینكه مخرب عقاید دینی هم نیستند. مكتبهای فلسفی همچون، اگزیستانسیا لسیم، تحلیلی زبانی، و جریانها و نگرشهای كلامی، نظیر نئوارتدكس، چنین دیدگاهی اتخاذ كرده‎‌اند.
۲.دستهٔ دیگر از مكتبهای معاصر، با حفظ اعتقاد به تفاوت دو حوزهء علم و دین، توازی‎هایی در روشهای آن دو می‎یابند. مراد از توازی این است كه علم و دین در حالی كه از نظر موضوع مستقل‎اند، شباهتهای مهمی از نظر ساختار دارند، اینان به دنبال مقایسه، بین روشهای پژوهش در علم و دین‎اند و می‎كوشند كه هم علم و هم دین را در درون یك برداشت وحدانی از جهان لحاظ كنند. الهیات لیبرالیسم و فلسفه، پویش، با وجود اختلاف فاحشی كه دارند، طرفدار چنین دیدگاهی هستند.
۳.طیف دیگری هستند كه علم را مددكار دین می‎دانند و معتقدند كه علم نتایج كلامی دارد و توان از راه علم و فرضیه‎های آن دلایلی برای اثبات وجود خداوند متعال اقامه كرد. طرفداران این نگرش قدمتی طولانی در تاریخ دارند و سابقهٔ آن به بیش از چند قرن می‎رسد.(۴)
از سوی دیگر باید گفت كه تعارض بین علم و دین در سه جنبه قابل تصور است.
الف ـ تعارض بین پیش فرضهای علمی و دینی
ب ـ تعارض بین كشفیات علمی و ظواهر یا نصوص دینی
ج ـ تعارض بین لوازم روانی كشفیات علمی با جزمیّات دینی
در اینجا آنچه باعث عطف توجه به بحث زبان دینی شد، تعارض نوع دوم بود. به عنوان مثال، كشفیات داروین در مورد زیست‎شناسی به نظر ‎آمد كه بسیاری از «ظواهر كتاب مقدس» در مورد خلقت دفعی آدم را مورد سؤال و تردید جدی قرار داد. بنابراین یكی از علل روی آوردن متكلمان مسیحی به بحث زبان دینی فرار از مخمصه، تعارض كتاب مقدس با داده‎های علمی بود. برخی از متكلمین مسیحی اعلام كردند كتاب مقدس در بیان این مطالب (خلقت انسان و آفرینش و . . . ) از زبان سمبلیك استفاده نموده و مقصود از خلقت شش روزه آسمان و زمین خلقت تدریجی آنها می‎‎باشد. در مجموع برای حل مشكل تعارض علم و دین راه‎حلهای مختلفی عرض شد كه به قرار ذیل می‎‎باشند:
۱.راه‎حل «تفكیك بین قلمرو علم و قلمرو دین»
۲.راه‎حل «ابزارانگاری در علم» (علم به عنوان افسانه‎ای مفید)؛
۳.راه‎‍ل ابزارانگاری در دین (دین به عنوان ابزاری برای تحكیم اخلاق، اخلاق اجتماعی و . . .)؛
۴.راه حل «تفكیك بین زبان دین و زبان علم» به عنوان بازیهای زبانی متنوع؛
۵.راه‎حل «راه تأویل دین»
۶.راه حل ابزار انگاری در دین ( دین به عنوان ابزاری برای تحكیم اخلاق ، اخلاق اجتماعی و ... )
۷.راه حل « سیال كردن معرفت دینی و تفكیك آن از دین » .
۸.راه حل « عرفی دانستن یا سمبلیك انگاشتن زبان دینی »
۹.راه حل « تاویل دین »
همانگونه كه ملاحظه شد، بسیاری از این راه‎‎حلها (۹،۸،۷،۵،۴)، راه‎حلهای زبانی بوده كه در نتیجه بحث تعارض علم و دین مطرح شده‎اند. بنابراین، یكی از علل و انگیزه‎های طرح بحث زبان دین، پیدایش مشكل تعارض علم و دین بود. (۵)
ماكس پلانگ دانشمند و فیزیكدان بزرگ آلمانی می‎گوید: «هرگز تضاد واقعی میان علم و دین پیدا نخواهد شد چون یكی از آن دو مكمل دیگری است. هر شخص جدی و متفكر، به عقیدهٔ، من به این امر متوجه می‎شود كه اگر بنا باشد تمام نیروهای نفوس بشری در حال تعادل و هماهنگی با یكدیگر كار كنند، لازم است كه به عنصر دینی در طبیعت خویش معترف باشد و در پرورش آن بكوشد. و این تصادفی نیست كه متفكران بزرگ همچنان نفوس دینی ژرف داشته‎اند، ولو اینكه چندان تظاهری به دینداری خود نكرده‎اند.» (۶)
حال با این توضیحات: اگر مسلمانی شوق علمی بسیار داشته باشد و بخواهد جزء دانشمندان بزرگ جهان شود و سهمی در تولید علم و جنبش نرم‎افزاری داشته باشد با این پارادوكس چه باید بكند؟‌ او می‎‎خواهد دیندار باقی بماند و اندكی از تدین فاصله نگیرد اما چه كند اگر چنین علامت سؤال بزرگی در ذهن داشته باشد؟ لیكن اگر این مشكل تعارض علم و دین به احسن وجه برای او حل گردد، بدون هیچ دغدغه، فكری می‎تواند در مسیر تولید عمل گامهای بلند و درخشانی بردارد و افتخار جامعه‎ء مسلمین در سراسر جهان گردد.
اما پاسخ مختصر این معمای معرفتی آن است كه در نسبت بین علم و دین كه از نسب اربع منطقی آیا تباین است؟ یا عموم و خصوص مطلق؟ یا نسبتی دیگر؟ هر كس راهی را رفته است. اما اگر بگوییم مقصود ما كدام معنای علم است، خیلی سریعتر به پاسخ خواهیم رسید و نسبت منطقی بین آنها را درخواهیم یافت. از میان معانی گوناگون ،علم به معنای دانش تجربی (scince) است كه اولاً ظنی است و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی در براهین قطعی نمی‎‎باشد ثانیاً دارای متد تجربی (experimental) است ثالثاً مركب از گزاره‎های صحیح و سقیم است.
اگر به دقت به ویژگیهای علوم تجربی عنایت شود به خوبی می‎توان دریافت كه آیا بین گزاره‎های دینی و علمی، تعارضی می‎تواند وجود داشته باشد یا نه؟ داده این دسته از علوم به دو بخش تقسیم می‎شوند:
▪ الف ـ قوانین علمی: این بخش از گزاره‎های علمی تا حدی از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیری كمتری از عوامل ظنی دارد. این قضایا معمولاً با گزاره‎های قطعی دینی هیچگونه برخورد و تعارضی ندارد. البته مقصود ما از دین در بحث خصوص اسلام است. نه هر دینی، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانی چون مسیحیت تعارضات جدی در این مرحله نیز یافت شود.
▪ ب ـ نظریات علمی (theories) با توجه به این كه نظریات علمی از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می‎شود، بنابراین نباید انتظار داشت كه همیشه نظریات علمی با داده‎های دینی هماهنگ و كاملاً سازگار باشد؛ زیرا لازمه، آن این است كه كه دین نیز مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش دگرگونی شود. بنابراین ممكن است برخی از گزاره‎های دینی با برخی از گزاره‎ها در زمانی معارض افتد و در زمان دیگری موافق شود. به عنوان نمونه می‎توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیك جنین با والدین را در نظر گرفت كه تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمی رایج در زیست‎شناسی بود ولی در نیمهٔ، دوم قرن ۱۹ نظریات مبتنی بر پیوند یكسویه‌ فرزند با پدر و مادر همگی منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد. از طرف دیگر باید توجه داشت كه كاروان علمی بشر هنوز در نیمهٔ، راه است و بسیاری از نظریات موجود نیز در آینده دگرگون خواهند شد.
طبیعی است در این میان آراء و اندیشه‎های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهند داشت. بنابراین انتظار هماهنگی كامل دین و علم به معنای دانش تجربی ، انتظاری نابجاست، لیكن آنچه مسلم است این است كه بین قطعیات دین و علم تعارضی نبوده و نخواهد بود. (۷)
استاد علامه، جعفری می‎گوید: اینكه علم و دین با یكدیگر متضادند، برای اولین بار بطور رسمی در مغرب زمین بروز كرده و شیوع پیدا كرده است. این حكم به تضاد كه در مغرب در نتیجه، برخورد ارباب كلیسا با علم بوجود آمده و موجب بروز یك جنگ ساختگی میان دین و علم گشته چگونه به جوامع اسلامی سرایت كرده و دین اسلام را هم به تضاد با علم محكوم ساخته است؟! داستانی است بس شگفت‎انگیز! كه آن بیت معروف را بیاد می‎آورد:
گنه كرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری (۸)
اگر ما حیات معقول را دارای دو رویه یا دو بعد فرض كنیم، بدون تردید یكی از آن دو،‌ دین است و دومی علم و معرفت (۹) گروهی پیروزی نهایی را با علم دانسته و دین را در مقابل علم ناتوان می‎‎بینند گروهی پیروزی نهایی را با دین دانسته و علم را جز یك روشنایی مزاحم چیز قابل ارزشی نمی‎دانند. هر دو گروه با حقیقت علم و دین آشنایی كامل ندارند و اگر در حقیقت این دو موضوع دقت شود خواهیم دید كه اصلاً نه تنها علم با دین پیكاری ندارد بلكه بالعكس می‎‎توانند با همدیگر به یك همكاری ابدی دست بزنند. (۱۰)
● پارادوكس علم و عرفان
یكی دیگر از موارد كه به نظر متناقض‎نما جلوه می‎كند مسألهٔ رابطهٔ علم و عرفان است. زیرا مسلمان شیفتهٔ، علم و دانش با آن همه تأكیدی كه بر كسب علم در اسلام شده است مشتاق فتح قله‎های علم و دانش و صعود به مرحلهٔ تولید عمل و رسیدن به كاروان جنبش نرم‎افزاری است؛ اما ناگهان مواجه با تعابیر بسیار تحقیرآمیزی نسبت به علم از سوی بعضی از بزرگان دین می‎شود، آنگاه دچار شك و تردید و حیرت می‎شود كه آیا علم را رها كند و صرفاً به دنبال عرفان باشد؟ یا مسأله به گونه ای دیگری است و آن بزرگان مقصودشان از توهین به علم چیز دیگری بوده است؟ از این‎رو، ابتدا به طرح آن دیدگاه‎ها در خصوص تحقیر علم و بی‎فایده دانستن آن و حتی وسوسه‎انگیز بودن آن می‎پردازیم.
شیخ‎بهایی (ره) در نان و حلوا چنین می‎گوید:
علم رسمی سربسر قیل است و قال ----- نه از او كیفتی حاصل نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی ----مابقی تلبیس ابلیس شقی
دل كه فارغ شد زمهر آن نگار ---- سنگ استنجای شیطانش شمار
این علوم و این خیالات وصور ---- فضلهٔ شیطان بود بر آن حجر
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی----- كی شفا گفته نبی منجلی
و باز می‎گوید:
با دف و نی دوش آن مرد عرب---وه چه خوش می‎گفت از روی طرب
ایها القوم الذی فی المدرسه ---- كلما حصلتموها وسوسه
فكر كم ان كان فی غیرالحبیب ---- ما لكم فی‎النشاه الاخری نصیب (۱۱)اما پیش از شیخ بهایی (ره) و بیش از مولوی طعن‎های معروفی نسبت به علم دارد:
خرده كاری‎های علم هندسه --- یا نجوم و علم طب و فلسفه
كه تعلق با همین دنیاستش --- ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست --- كه عماد بود گاوواشترست
علم راه حق و علم منزلش --- صاحب دل‎ داند آن را یا دلش (۱۲)
صد هزاران فصل داند از علوم ---جان خود را می‎نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری --- در بیان جوهر خود چون خری
قیمت هر كاله می‎دانی كه چیست --- قیمت خود را ندانی احمقیست (۱۳)
ای كمان و تیرها برساخته --- صید نزدیك و تو دور انداخته
ای بسا علم و ذكاوات و فطن ---گشته رهرورا چو غول و راهزن
بیشتر اصحاب جنت ابلهند --- تا زشر فیلسوفی می رهند (۱۴)
زیركی بفروش و حیرانی بخر --- زیركی ظن است و حیرانی نظر
همچو كنعان سرزكشتی وامكش --- كه غرورش داد نفس زیركش (۱۵)
شبهه می‎انگیزد آن شیطان دون --- درفتند این جمله كوران سرنگون
پای استدلالیان چوبین بود --- پای چوبین سخت بی‎تمكین بود (۱۶)
آنچه مسلم است بزرگانی كه به عنوان از آنها نام بردیم مخالف عقل و علم نیستند بلكه مرادشان از این تعابیر بعضاً بسیار زننده و تحقیرآمیز، علم بی‎حاصل است و آن علمی است كه برای تفاخر و خودنمایی باشد و آدمی را از رسیدن به مقصد اعلای حیات بازدارد.
والا خود مولوی می‎گوید:
علم دریایی است بی‎حدو كنار --- طالب علم است غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او --- می‎نگردد سیراواز جستجو
بنابراین علم‎آموزی و اندیشه‎ورزی را در همه حال ستوده و در تعریف همین دانش‎‎ها گفته است:
خاتم ملك سلیمان است علم --- جمله عالم صورت و جان است علم
علم و تعقل و اندیشه مانند سایر نعمتهای الهی فی حد ذاته نیكوست به شرطی كه در جهت كمال و سعادت معنوی انسان باشد. (۱۷)
استاد علامه، جعفری (ره) در تبیین رابطهٔ عرفان و علم و عقل معتقدند كه علم و عقل موجب می‎شود تا من انسانی گسترش یافته و بر هستی اشراف پیدا كند. برخی از عرفا علم و عقل را حجاب دانسته‎اند. البته علم و عقل هنگامی حجاب مطرح می‎شوند كه «عامل آرایش و غرور من انسانی تلقی گردند» حتی خود عرفان اگر وسیله «آرایش ذات» تلقی می‎شود این حجاب ضخیم‎تر از حجاب علم و عقل خواهد بود. علم و عقل از آن جهت كه عارف را با حقایق آشنا می‎سازند دو عالم روشنگر برای عارف به شمار می‎روند. مولوی نیز كه از چوبین بودن پای استدلالیان سخن به میان آورده به طور مطلق نخواسته به نفی استدلال بپردازد. زیرا اولاً بیان مولوی شكل اول قیاس است. ثانیاً با در نظر گرفتن سایر اشعار مولوی مراد آن نوع استدلالهایی است كه برای خودنمایی و جلب توجه مردم به كار می‎رود. از سوی دیگر استاد یكی از نتایج منفی جداسازی شریعت، طریقت و حقیقت را این می‎داند كه میان علم و عقل كه از بهترین وسایل حقیقت‎‎یابی هستند و عشق و عرفان ، پیكاری ساختگی ایجاد خواهد شد. (۱۹)
عرفانی را كه استاد جعفری مطرح می‎كند، عرفان مبتنی بر اسلام، آن هم اسلامی كه از كتاب و سنت و سیره، پیامبر و ائمه می‎آید، ایشان در تعریف عرفان می‎گوید: «عرفان اسلامی عبارت است از گسترش و اشراف نوارنی «من انسانی» بر جهان هستی، به جهت قرار گرفتن «من» در جاذبهٔ، كمال مطلق كه به لقاءالله منتهی می‎گردد». (۲۰)
و استاد جوادی آملی می‎فرمایند كه مقصود از عرفان، همان شهود واقع و معاینه حقیقت خارجی است كه منزه از هر گونه نسج حسن و بافت خیال و دسیسهٔ نفس در منطقهٔ مثال متصل است.(۲۱)
و تنها راه ادراك حضوری ذات اقدس خدا شهود قلبی است و چنین بهرهٔ ‎، دل مؤمن است كه حقیقت ایمان در متن آن نهادینه شده باشد. و معلوم است كه حقیقت ایمان كه اولین شرط شهود خدای سبحان است نه محسوس است نه متخیل،‌ از این رو خود حقیقت ایمان را نه با ابراز حسی می‎توان ادارك كرد و نه با تمثیل خیالی می‎توان تصویر كرد. (۳۲).
آری انسان شیفتهٔ، علم،‌ می‎تواند به عالی‎ترین مدارج و معارف عرفانی نائل گردد. زیرا انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع‎ترین دفتر غیب و شهود و كاملترین مظهر واجب‎الوجود است.
این جدول، اگر درست لایروبی شود، مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‎گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن كلمات نوریهٔ، شجون حقایق اسماء و شئون رقائق ظلیّه، آنها را داراست.
دفتر حق است دل، حق بنگارش ------ نیست روا پرنقوش باطله باشد.
غایت سیرانفسی، معرف شهودی است كه لم اعبد ربا لم اره، و نهایت سرآفاقی معرفت فكری كه اولئك ینادون من مكان بعید. (۲۳)
پس میتوان هم ریاضیدان بود و هم عارف ، هم فیزیكدان بود و هم‎عارف، هم پزشك بود و هم عارف، هم‎فقیه بو دو هم عارف، اینها نه تنها هیچ تعارضی با هم ندارند بلكه دانشمند عارف و عارف دانشمند بسیار زیبنده‎تر است.
● پارادوكس علم و ثروت
یكی از جدالهای جدی اندرونی كه ممكن است پویندگان دانش را از یافت و تولید علم باز دارد و یا در اثناء راه آنان را متوقف نماید، مسألهٔ تعارض و تقابل علم و ثروت است. اینكه این در نزاع پیروزی از آن كدامیك باشد و برتری را از آن كدام بدانیم، چیزی است كه ذهن حقیقت جوی آدمیان و به ویژه اندیشمندان را به خود مشغول داشته است، چنانكه حتی در مدارس به نوجوانان موضوع «علم بهتر است یا ثروت؟» را برای درس انشاء ذكر می‎نماید و این نشان از اهمیت این سؤال و پاسخ آن دارد. شهید بلخی می‎گوید:
دانش و خواسته است نرگس و گل كه به یك جای نشكفند به هم
هر كس كه دانش است خواسته نیست و آن كه را خواسته است دانش كم (۲۴)
در فرهنگ اسلامی علم بسیار ارزنده‎تر از ثروت است و این مربوط به همهٔ‌ زمانهاست قرآن كریم هرگز مال را ملاك برتری ندانسته است اما درباره علم می‎فرماید:
علی‎الارض زینهٔ لها» (۳۱) یعنی آنچه كه در روی زمین است زیورارض است، نه زینت انسان (۳۲) پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست
▪هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعملمون ( زمر /۹ )
▪« یرفع الله الذین » امنوا منكم والذین اوتوالعلم درجات » ( مجادله /۱۱ )
حضرت علی علیه السلام خطاب به یاررازدار خویش ، كمیل می فرمایند : یا كمیل ! العلم یحرسك ، وانت تحرس الماس ، والمال تنقصه انفقه ، والعلم یزكوعلی الانفاق ، وضیع المال یزول بزول بر اثر خرج كردن نقصان می یابد ولی دانش بر اثر یاد دادن به دیگران فزونی می یابد ، تمكن یافته به ثروت ، با از بین رفتن آن ، از دست می رود .
بود از مال و ثروت علم بهتر كه باقی شد زهر فانی نكوتر ( ۲۵ )
توئی گرمال و دولت را نگهبان بردانش تو را در حفظ یزدان ( ۲۶ )
ای كمیل بن زیاد ! شناسایی دانش و ( تحصیل آن ) دین است كه به سبب آن پاداش داده می شود . انسان به وسیله ، دانش در زندگی اش اطاعت از امر خدا واولی الامر ) را كسب می كند و بعد از مرگش نام نیكی بجای گذاشته است ( و نیز بدانكه ) دانش فرمانرو است و ثروت فرمانبر و محكوم .
گرد آوردندگان مال تباه شدند در حالیكه ایشان زنده اند و دانشمندان پایدارند ، چنانكه زمین و آسمان پایدار است ... ( ۲۷ )
آری آنچنان كه امام فرموده اند ، دانشمندان تا دنیا دنیاست پایدارند و تا روزگاری كه نظم این جهان برقرار است نام آنها بر تارك كتاب هستی نقش بسته است ، آیا ارشمیدس و سقراط و افلاطون و نیوتن و خواجه نصیر و فارابی و جابربن حیان و بوعلی سینا و پاستور و پاسكال و هزاران امثال ایشان مرده اند ؟
یا نامشان همیشه بر سر زبانها و یادشان الهام بخش دانش پژوهان دیگر است ؟
مطالعه تاریخ علم و فلسفه ، انسانهایی را بیاد ما می آورد كه در گوشه و كنار این زمین خاكی ، در طول قرنها و در پس زوایای مجهول و ناشناخته ، هستی با اظهار عقیده ای ، یا كشف و اختراعی یا بیان حقیقتی ، یا نشان دادن واقعیتی ، موجودیت خود را حفظ كرده اند و از فراخنای تاریك گورشان با ما صحبت می كنند و یاد و نام خودشان را در دلهای ما زنده نگه می دارند. (۲۸)
در دیوان امام علی علیه السلام می خوانیم :
لیس الجمال با ثواب تزینها ان الجمال جمال العلم و الادب
زینت نه به جامه است ای مرد خدا در علم شود زینت مردان پیدا ( ۲۹ )
كسانی كه شیفته ء جمع مال و اندختن ثروات اند ، اینان شخصیت خود را درخارج از وجود خود می دانند ( ۳۰ ) و فراموش كرده اند ، كه زرق و برق طبیعت ، زینت زمین یا آسمان است نه زیور انسان . و اگر انسان خود را به زیورهای مادی باخت ، برای ابد از سعادت محروم شده است . اگر كسی ساختمانی احداث كرد آن محدوده ء زمین را زینت داده نه خودش را ، چون خانه زینت زمین است نه زیور صاحب خانه . زمین آباد شده ، نه انسان . باغی كه دریك جا احداث شده ، آن محدوده خاص را مزین كرده ، نه انسان را درخت زینت زمین است ، نه زینت انسان .
فرشی كه در یك اتاق گسترده شده ، زیور زمین است نه زینت جان آدمی ، زیرا قرآن می فرماید : « انا جعلنا علی الارض زینه لها » (۳۱ ) یعنی انچه كه در روی زمین است زیورارض است ، نه زینت انسان ( ۳۲ )پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست .
•پارادوكس علم و راحت‎طلبی
آیا تولید علم و جنبش نرم‎افزاری با راحت‎طلبی قابل جمع است؟ آیا این كس كه در اندیشهٔ، تن‎پروری، پرخوری و هرزگی است می‎تواند عالم و دانشمند شود تا چه رسد به اینكه در زمرهٔ، مولدان راستین علم به شمار رود؟ مطمئناً برجستگان دانش به نیكی دریافته‎اند كه «تا انسان هستی خویش را به علم ندهد، علم اندكی از خود را به او نخواهد داد.» آدمی باید در مسیر تحصیل دانش و رسیدن به مرحله، تولید علم سختیها و مشقتهای بسیاری را تحمل كند. كم‎ گوی و گزیده گوی باشد. از پرخوری، از پرخوابی و پرحرفی پرهیز نماید. رنج سفر و غربت را پذیرا شود و صد البته نیاز به یك علاقه و اشتیاق وافر دارد. زیرا «این عشق است كه دانشمندان كامپیوتر را وامی دارد سالهای عمر خود را صرف و هر مانعی را برطرف كنند تا انسانهایی را به فضا بفرستنند و برگردانند. این عشق است كه سبب می‎شود كسانی كه تا دیر وقت شب بیدار بمانند و صبح خیلی زود برخیزند . . . هیچ عظمتی بدون عشقی بزرگ بدست نمی‎‎آید» (۳۳) دانشمندان بزرگ جهان دقیقاً به این امر واقف بودند و از عمق درون می‎گفتند:
منم آن تشنهٔ، دانش كه گردانش شود آتش ............................................ مرا اندر آتش همی باشد نشیمنها
و یا نیمه‎های شب از خواب برخیزند و در حالی كه با شور و انرژی زایدالوصفی مطالعه می‎نمودند چنین فریاد می‎زدند. «این ابناء الملوك من هذه اللذه»
پس تولید علم زحمت دارد و تلاش بسیار می‎خواهد و ارزش آن و شیرینی آن در همین تحمل مشقتها برای گرفتن نتیجه است. پس اگر می‎خواهیم به نتایج ارزشمند و با شكوه علمی دست یابیم و در جهان اسلام درخشش ویژه داشته باشیم باید با راحت‎طلبی وداع كنیم و آن را به كناری نهیم.
•پارادوكس علم و معنویت
آیا نمی‎شود هم به كار تولید علم پرداخت و هم به لذتهای معنوی رسید و آن را در عمق وجود خویش احساس نمود از علم به عین رسید و از گوش به آغوش؟ یعنی مولدان علم، چشمی بی‎عیب برای دیدن غیب داشته باشند؟ و با چشمی ملكوتی به تماشاگه راز رفته، حقایق عالم را مشاهده كنند؟ مسلماً اگر آنها هم بخواهند، نه تنها می‎توانند بلكه باید گفت،‌ بهتر و زود تراز دیگران می‎توانند به جهان غیب برسند و ببینندكه در غیب سری جهان چه خبر است. زیرا عالمان از خشوع بیشتری برخوردارند و به خدا نزدیك‎ترند چنانكه در قرآن می‎خوانیم: «انما یخشی‎الله من عباده العلماء» (فاطر/۲۸)
آنها هم می‎توانند رایحه‎ای ملكوتی را استشمام كنند و فضای جانشان را عطرآگین كنند و هم فعالیت مغزی و فكری خویش را به اوج علم و دانش برسانند. دانشمندان مسلمان و مؤمن به خوبی می‎دانند كه: «اسلام دین علم و دانش است. و دانش را دومین پلهٔ ترقیات طبیعی و تكاملی انسان شمرده است. در قرآن مجید بیش از هفتصد آیه در موضع خرد و دانش بیان شده، و بیش از اندازه‎ای كه مقصود است مقام دانش را بالا برده است. بنابراین آیا چگونه ممكن است كه چنین آئینی كه زنده كنندهٔ دانش است با دانش مخالف باشد؟!» (۳۴) و ما را فقط به سوی معنویت بخواند؟‌!! بنابراین مولدان علم باید بدانند كه آنان نیز می‎توانند به ستیغ تیز معنویت صعود كنند و دلهایشان را به مبدأ تابناك اشراق متصل نمایند و با چشمی برزخی باطن عالم را مشاهده كنند. البته نظام این جهان، غیرت‎آمیز است: یعنی اجازه نمی‎دهد كه دست ناپاكان و نا اهلان به پاكیهای این عالم برسد. پس باید طهارت باطن داشت تا بتوان دستی در باطن جهان داشت و آن را مس نمود. زیرا در قرآن می‎‎خوانیم «لایسمه الا المطهرون» (واقعه/۷۹)از این‎رو، هم می‎توان در جنبش نرم‎افزاری مشاركت كرد و بلكه طلایه‎دار آن بود و هم در تكاپوی باطنی عالم مشاركت جست و در زمرهٔ آنان بود و به ولایت تكوینی دست یافت. چرا كه «انسان در اثر پیشرفت در امور معنوی به نوعی اشراف بر آفرینش دست می‎یابد و قادر به تصرف در طبیعت می‎شود» (۳۵) هر چند برخی از ارباب قلوب كه به مقام ولایت تكوینی رسیده بودند به لحاظ و معنویت ادب مع‎الله دست به تصرف دراز نكردند و جز خدا نخواسته‎اند. (۳۶)
بنابراین علم و معنویت نه تنها منافاتی با هم ندارند بلكه یار و یاور یكدیگرند و اهل علم در اثر مراقبت از نفس می‎توانند به عالی‎ترین مراتب معنویت نائل گردند زیرا مفتاح سعادت ابدی، مراقبت است.» (۳۷)
در مورد حضرت آیت‎الله بهجت می‎گویند كه در طول مدت چند سال اقامت ایشان در نجف، آنقدر به تحصیل علم اهمیت می‎دادند كه صرفاً دو بار به زیارت حضرت مسلم در كوفه می‎رود، یك بار هنگام تشرف به نجف و بار دیگر هنگام وداع و مراجعت به ایران. (۳۸)
•پارادوكس علم و روزمرگی
آیا تولید علم با روزمرگی هماهنگ است؟ و آیا روزمرگی موجب حیات علم می‎شود یا ممات آن به نظر می‎رسد اگر علم دچار روزمرگی شد و آینده‎نگری و پیش‎بینی نكرد از تولید و پیشرفت و تكامل باز خواهد ماند. بنابراین پاسخ به نیازهای كنونی لازم است اما كافی نیست. زیرا ممكن است روزی مثلاً نفت ما تمام شود، پس باید به منابع دیگر انرژی نیز بیندیشیم. اساساً عقل می‎گوید كه آدمیان باید در زندگی آینده‎نگر باشند و در مسیر تولید علم ، نباید صرفاً به وضع موجود اكتفا كرد بلكه باید تلاش همه جانبه نمود تا به وضع مطلوب رسید. لازمهٔ چنین چیزی عبور از روزمرگی و داشتن طرحها و نقشه‎هایی بسیار دقیق است. ابتدا باید اندیشه كرد، آنگاه آینده را به احسن وجه طراحی كرد طراحی كرد و این به یك برنامه‎ریزی علمی دارد زیرا برنامه‎ریزی یكی از مهم‎ترین كلیدهای موفقیت‎ آدمیان است از اینرو، گفته‎اند. «برنامه‎ریزی هدفدار، منتهی به ترقی و تعالی می‎شود.» (۳۹)
به نظر می‎رسد كه علم از روزمرگی گریزان است زیرا حیات علم به نقد ورد كردن و تعالی و ترقی است پس حل این پارادوكس به تلاش روشمند، عمیق و دامنه‎دار بستگی دارد.
•پارادوكس تولید علم و آفت علم‎زدگی
آیا اشتیاق به علم و تولید آن و تلاش بی‎وقفه در جهت جنبش نرم‎افزاری ما را دچار آفت علم‎زدگی می‎كند؟ ممكن است جامعهٔ، مسلمین دچار این پارادوكس شود كه اگر غرب دچار آفت علم‎پرستی شد پس اگر ما هم به تولید علم اقدام نماییم شاید روزی دچار چنین تعارض فضیلت‎كش و ایمان‎سوزی شویم؟ و همین امر مانع اقدام آنها برای تولید علم شود.
ابتدا باید توضیح داد كه مقصود از علم‎زدگی یا سیانتیسم (scientism) چیست؟ سیانتیسم یعنی اصالت دادن به عبارت دیگر، تنها علم تجربی را گره‎گشای علم بشر دانستن. از نظر سیانتیستها هیچ چیز حقیقت ندارد جز آنچه علم می‎فهمد و به هیچ چیز نباید رو كرد، جز آنچه علم نشان می‎دهد.(۴۰) این تلقی و تلاقی برای غربیها بعد از رنسانس و ظهور مكتب سیانتیسم رخ داد كه علم را تا حد خدایی بالا بردند و حاكمیت صد در صد علم تجربی را بر تمام اركان زندگی بشر پذیرفتند. لیكن مسلمان معتقدند هرگز چنین عقیده‎ای در مورد دانش تجربی ندارد تا دچار چنین پارادوكسی شود این معما برای او حل شده است. زیرا انتظار معقولی از آن در صحنه، زندگی دارد. بررسی كارنامه، زندگی دانشمندان بزرگ جهان اسلام كاملاً گواه صادق آن است. مؤمن در عین اشتیاق وافر به علم و مطالعه و تحقیق، هرگز دچار غرور علمی نمی‎شود زیرا می‎داند كه علم از ناحیه، علم‎آفرین، یعنی، خالق هستی است. پس این تلقی صائب و روشن، آن تلاقیهای نادرست را در جامعه مسلمین بوجود نمی‎آورد.
•پارادوكس تولید علم و علم نافع و سودمند
آنگاه كه می‎‎خواهیم در جهان تدین به جنبش نرم‎‎افزاری روی آوردیم با یك امر دیگری مواجه می‎شویم و آن اینكه از یك طرف عمر ما اندك است و از سوی دیگر علم وسعت بی‎انتهایی دارد. پس چه باید كرد؟ امام علی علیه‎السلام در پاسخ به این سؤال می‎فرمایند: «وقفوا اسماعهم علی‎العلم النافع لهم» پرهیزكاران فقط به علم و دانشی كه آنان را سود رساند، گوش فرا می‎دهند (۴۱)
همچنین در تعقیب نماز عصر می‎خوانیم. «و اعوذ بك من علم لاینفع» اما چرا باید از علم غیر سودمند به خدا پناه برد؟ زیرا ما در برابر لحظه به ‎لحظه عمر عزیز خود مسئولیم و حق اتلاف آن را نداریم. آنان كه سرمایه عمر عزیز خویش را مصروف علوم مضر و غیر سودمند می‎كنند همانند كسانی هستند كه سالیان درازی پول جمع می كنند و بعد یكی‎یكی آنها را آتش می زنند. علم غیر سودمند علمی را گویند كه موجب غفلت انسان از خدا و معرفت نفس شود. به واقع هر شنیدنی برای ما فایده ندارد و خواندن هر كتابی سودمند نیست. از سوی دیگر سودمندی در صورتی است كه هر گاه ریاضی، فیزیك، شیمی، زیست‎شناسی، پزشكی و هر علم دیگری كه می‎‎خوانیم با نظر عمیق و دقیق باشد به گونه‎ای كه آیت بودن نظام خلقت و اسرار شگفت‎انگیز آن ما را به عظمت خالق و خشیت در برابر او رهنمون باشد. پس اگر در تولید علم، بنا به توصیهء گرانبهای حضرت امیر (ع)، آن جنبهء نافعیت و سودمندی آن منظور نظر باشد. آنگاه نور علی‎نور خواهد شد.
•پارادوكس علم و مفهوم خدا در زندگی
آیا اگر به تولید علم پرداختیم، دیگر باید با مفهوم خدا در زندگی وداع كنیم؟ زیرا مغرب زمینیان روزی كه به تولید عمل رسیدند كه پاره‎ای از دانشمندانشان چنین كردند و چنین از جامعه خواستند؟ آیا باید به گونه‎ای عمل كرد كه بت بزرگی از تولید علم بسازیم و خدا را از فضای زندگیمان حذف نماییم؟ اساساً بین تولید علم و مفهوم خدا در زندگی هیچ‎گونه تعارضی وجود ندارد، چرا كه این تقابل نیز در غرب قبل از انتشار كتاب داروین در مورد پیدایش نوع انسان پدید آمد. «موضوع اصلی كتاب منشأ انواع این اندیشه، ساده است كه رقابت همان كاری را در طبیعت وحشی می‎كند كه پرورشگر در میان جانداران اهلی انجام می‎دهد؛ یعنی كه حذف و اصلاح از راه تنوع و گزینش طبیعی صورت می‎گیرد.» (۴۲) بر اساس تئوری وی انسان در تداوم تكامل حیوانات پست‎تر از خودش بوجود آمده است. طرح آن موجب شد كه در برخی از محافل از این نظر علمی برای انكار خدا استفاده كنند و حال آنكه داروین خود با صراحت اعلام كرد كه «من در تحولات فكری خویش به انكار وجود خدا نرسیدم.» (۴۳) بنابراین هر چقدر علم پیشرفت كند نه تنها به هیچ وجه مفهوم خدا را در زندگی انكار نمی‎كند بلكه موجب پی بردن به عظمت خالق جهان آفرینش و موجودات آن می‎شود. زیرا جهان،‌ قانونمند است و كشف هر قانونی ما را بیشتر شگفت‎زده می‎كند نه منكر آفریننده، قوانین جهان هستی.
•پارادوكس علم برای علم و علم برای خدا
اصولاً برای رسیدن به تولید علم آیا باید فقط علم را برای علم خواند یا علم را برای خدا؟ آیا اگر علم را فقط برای خدا بخوانیم دیگر به مرحلهٔ جنبش نرم‎افزاری نخواهیم رسید؟ و یا بالعكس، تلاش ما چند برابر خواهد شد؟ بسیاری از فلاسفه گفته‎اند: «علم برای علم و شناختن برای شناخت. چون اگر كسی علم را برای مقصود دیگری تحصیل كند به اندازهٔ‌ ضرورت اكتفا می‎كند و همین كه به مقصود نائل گردید تحصیل را ترك می‎كند؛ اما وقتی علم را ذاتاً دوست داشته باشد ولو مانع اغراض دیگری باشد، در تحصیل آن سعی و كوشش می‎كند. گویند ترقی علم در هر ملتی متفّرع بر این بوده است كه آن را ذاتاً دوست داشتند یا برای غرض دیگری تحصیل می‎نمودند.» (۴۴) از سوی دیگر علامه جعفری معتقد است كه درك شناخت علوم نباید تنها برای آرایش ذهنی و كسب امتیازات اعتباری صورت بگیرد بلكه حتماً باید در جهت ایجاد زمینه‎های مناسب برای برخورداری جامعه از حیات معقول مورد بهر‎ه‎برداری قرار بگیرد.(۴۵) در این خصوص یكی از پندهای گرانمایهٔ پیامبر اكرم (ص) به ابن‎مسعود آن است كه:«ای پسر مسعود: هر كه علم برای دنیا آموزد و مهر دنیا و زیورهای آن را بر علم برتری دهد و برگزیند مستوجب خشم خداوند است وباید با یهود و نصاری كه كتاب خدا را پشت سر نهادند در ، پایین‎ترین قسمتهای دوزخ بماند.» (۴۶) از این‎رو،‌ با عنایت به مطالب پیش گفته، درمی‎یابیم كه خود علم فی‎نفسه یك امر وجودی است. و وجود هم شرافت دارد. لیكن انسان مؤمن پیوسته بدین نكته ، ارجمند واقف است كه از علم و دانش باید برای رسیدن به جاذبه ، ربوبی استفاده كرد و هدف تنها خدا باشد ولا غیر،‌ بنابراین نیت مؤمن از تولید علم باید قرب الهی باشد و این مطلب منافاتی با دوست داشتن علم ندارد.
•پارادوكس علم و عمل
در دین مبین اسلام بر روی مسأله عمل تأكید بسیار شده است. تا بدانجا كه در افواه عموم مسلمین معروف است كه می‎‎گویند، اصل، عمل انسان است نه چیز دیگر، حال اگر ما وقت عزیز خود را مصروف تحصیل و تولید علم بنماییم آیا از عمل بازنمی‎مانیم؟ به سخن دیگر چگونه می‎توان تناقض علم و عمل را برای خود حل نمود؟ اگر به مدّاقه و كنكاش در خصوص علم و عمل بپردازیم. به نیكی درمی‎یابیم كه «علم و عمل علی‎التحقیق جوهرند نه عرض. بلكه فوق مقوله‎اند و انسان به علم و عمل ارتقاء وجودی می‎یابد، و هر كس بدان پایه كه علم آموخته و عمل اندوخته، به همان اندازه انسان است و قدر و قیمت دارد.» (۴۷)
آدمی اگر می‎خواهد به آسمان كمال پرواز نماید و هدف راستین حیات را بخوبی ادراك نماید. باید با دو بال علم و عمل پرواز كند تا در ملكوت آسمانها، كه خود با عظمت است، به عنوان «عظیم» خوانده شود. چنانكه امام صادق (ع) می‎فرمایند: «هر كه برای خدا علم را بیاموزد و به آن عمل كند و به دیگران بیاموزد در مقامهای بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا ، عمل كرد برای خدا، تعلیم داد برای خدا.» (۴۸) از این بیان نورانی می‎فهمیم كه اولاً علم را برای خدا باید آموخت ، ثانیاً علم با عمل هم‎دوش است و علم، عمل را صدا می‎زند و در نتیجه مكمل یكدیگرند، ثالثاً چنانكه پیامبر (ص) به ابن‎مسعود می‎فرمایند: هر كه بیاموزد و عمل نكند، خداوند او را در قیامت كور محشور سازد. (۴۹) رابعاً هر كه عمل كرد به معلومات خودش خداوند مجهولات او را معلوم می‎فرماید: (۵۰) زیرا امام صادق (ع) می‎فرمایند: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم. كسی كه به دانستهٔ ، خود عمل كند. خداوند علم و آنچه كه نمی‎داند را نیز به او خواهد داد.» (۵۱) بنابراین رابطهٔ علم با عمل در فرهنگ اسلامی یك موضوع حل شده‎ای است و نیازی به تفضیل ندارد.
▪ سخن پایانی
علاوه بر پارادوكسهای عنوان شده موارد دیگری همانند: تخصص و تعهد، دانش و ارزش، فكر و ذكر، تولید علم و تربیت‎ دینی، مطرح است كه بخاطر اختصار از بیان آنها خودداری شد. هر چند به طور تلویحی در لابلای مطالب ذكر شده‎اند. به نظر می‎رسد اگر این گره‎های درونی برای عموم مسلمین گشوده شود و این تعارضها و تناقضات بعضاً روحی درست تبیین شود، آینده، علمی مسلمانان، كه پیوسته دغدغه، اخروی دارند،‌ از تجلْی و تلألو خاصی برخوردار خواهد شد. امید آنكه این نوشته گامی هر چند كوچك در جهت بازگشایی و بازنمایی راه پر نشیب و فراز تولید علم و جنبش نرم‎افزاری در جهان اسلام باشد و ما را در مسیر تولید علم، در پرتو عنایات صاحب زمانمان حضرت مهدی (عج) مستدام و پاینده بدارد.
نیك بسیار بگفتیم در این باب سخن و اندكی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
انه مفیض الخیر و الجود
•پاورقی
۱.حسن‎زاده، آملی. حسن، معرفت نفس دفتر سوم، ص ۳۴۹
۲.اصول كافی، ج اول، كتاب فضل‎العلم
۳.بخشایشی، عقیقی، زیر بنای تمدن و علوم اسلامی، ص ۹۱
۴.حسین‎زاده، محمد، فلسفه،‌ دین، ص ۳۷
۵.علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، ص‎ص ۴۴ـ۴۶
۶.پلانك، ماكس،‌ علم به كجا می‎رود، ترجمه، احمد آرام، ص ۲۳۵
۷.پرسمان، به صورت لوح فشرده توسط نهاد رهبری
۸.جعفر محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام، ص ۱۳
۹.همان منبع، ص ۴۴
۱۰.جعفری محمدتقی، علم در خدمت انسان. ص ۳۱
۱۱.شیخ‎بهایی، كلیات اشعار و آثار فارسی ص‎ص ۴ـ۶
۱۲.مثنوی. دفتر چهارم، ابیات ۱۵۱۵ـ۱۵۲۰
۱۳.مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۲۶۴۳ـ۲۶۵۴
۱۴.مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۲۳۵۴ـ۲۳۵۸ـ۲۳۶۷ـ۲۳۷۴
۱۵.مثنوی، دفتر چهارم، ابیات ۱۴۰۲ـ۱۴۰۷
۱۶.مثنوی، دفتر اول، ابیات ۲۱۲۵ـ۲۱۲۸ـ۲۱۳۶ـ۲۱۳۸
۱۷.ابراهیمیان، سیدحسن، معرفت شناسی در عرفان، ص‎ص ۴۶ـ۴۸
۱۸.نصری،‌ عبدالله: تكاپوگر اندیشه‎ها، ص ۴۴۴
۱۹.همان منبع، ص ۴۴۸
۲۰.همان منبع، ص ۴۳۱ـ۴۳۲
۲۱.جوادی آملی، عبدالله: حیات عارفانه. امام علی علیه‎السلام، ص ۳۴
۲۲.همان منبع، ص ۴۵
۲۳.حسن‎زادهٔ آملی، حسن، معرفت نفس، دفتر اول، مقدمه، كتاب
۲۴.تاریخ ادبیات در ایران، سال سوم رشتهٔ ادبیات و علوم انسانی ص ۲۹
۲۵.در ورایت دیگر از امام علی علیه‎السلام نقل شده كه فرمود: العلم یبقی والمال یفنی
۲۶.باقری بید‎هندی، گنج حكمت یا احادیث منظوم، ص ۳۰۹
۲۷.اللهیاری، علیرضا. كمیل (سرگذشتنامه. بزرگان اسلام) ص‎ص ۴ـ۶
۲۸.همان منبع، ص ۱۹
۲۹.باقری بید هندی، همان منبع، ص ۱۴۷
۳۰.اللهیاری، همان منبع، ص ۲۳
۳۱.سوره كهف /۷
۳۲.جوادی آملی،‌ عبدالله: اخلاق كارگزاران در حكومت اسلامی، ص ۶۲
۳۳.رابینز، آنتونی، بسوی كامیابی، ترجمه، مهدی مجردزاده، كرمانی،‌ ص ۲۴
۳۴.موسوی راملی دزفولی، سید احمد؛ سراج الساكین یا چراغ رهروان، ص ۸۸
۳۵.باقی‎زاده، رضا؛ نكته‎های ناب از آیت‎الله‎العظمی بهجت، ص ۱۳۲
۳۶.حسن‎زاده، آملی، حسن، مجموعه،‌ مقالات، ص ۵۱
۳۷.همان منبع. چ
۳۸.باقی‎زاده رضا؛ همان منبع. ص ۱۰۶
۳۹.رابینز، آنتونی،‌ همان منبع، ص ۲۵
۴۰.فتح‎الهی، ابراهیم، متدلوژی، ص ۱۵۳
۴۱.نهج‎البلاغه؛ ترجمه، فیض‎السلام، ص۶۱۴
۴۲.هال،‌ لویس ویلیام هلزی، تاریخ و فلسفه، علم، ترجمه، عبدالحسین، آذرنگ، ص ۳۴۳
۴۳.رجبی، محمود؛ انسان‎شناسی، ص ۸۹ (به نقل از كتاب زندگی و نامه‎های چارلز داورین؛ ج ۱،ص ۳۵۴)
۴۴.حسن‎‎زاده، آملی، حسن، معرفت نفس،‌ دفتر سوم، ص ۴۱۴
۴۵.جعفری، محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام،‌ ص ۵۹
۴۶.میرباقری، سیدابراهیم، ای پس مسعود، ص ۳۱
۴۷.حسن‎زاده، آملی، حسن، مجموعه، مقالات، ص ۱۰۳
۴۸.اصول كافی، همان
۴۹.میرباقری، سیدابراهیم، همان منبع، ص ۳۲
۵۰.ساعی، سیدمهدی، به سوی محبوب (رهنمودهای حضرت‎ آیت‎الله بهجت)، ص ۳۹
۵۱.همان منبع، ‌ص ۴۰
منبع : كتاب مجموعه مقالات نخستین كنگره بین المللی - دانشگاه آزاد اسلامی
نویسنده : عبدالكریم شاحیدر
منبع : خبرگزاری فارس