دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

خیمه ها


خیمه ها
بیا بنگر، خیمه ها در دل، آتشی یكسر، در نهان دارند
ز قتل آن سبط پیغمبر، غصه ها در دل، چون خزان دارند
تمام این خیمه ها بینا، جمله ناپیدا، از دو چشم ما
نظارت بر صحنه ها در دل، همچو دلسوزان مادران دارند
همی در بر زمزمه با خود، ناله و افغان، واله و شیدا
چو شد پاره، قلب پیغمبر، خیمه ها از غم، خون جگر دارند
همی بینند بوی خون آید، صحنه پر گرد و كشته ها پیدا
به زیر سم ستوران این، كشته ها، پیكر، بی نشان دارند
گمان كردی، آسیابی در نینوا گندم خرد بنموده
ولی جسم بی سر یاران، له شده، برگی چون خزان دارند
چه بر جا مانده؟ از این پیكرهای افتاده در طف سوزان
بدانید اینان جگر گوشه مصطفی را بر خود نشان دارند
تمام این خیمه ها با هم، ناله و زاری گفته ها دارند
چه جا دارد ماندنی برپا، آل احمد غم ها چنان دارند
دگر بعد از قتل آن سرور، ماندن ما هم، ننگ و نفرین است
نباشد ماندن جوانمردی، چون كه طفلان در دل، فغان دارند
چو نور چشمان پیغمبر، بی سر افتاده، تن جدا مانده
بباید قربانگهی سازیم، آتش افروزیم تا زمان دارند
وجود خود گر بسوزانیم، می سزد بر آل رسول ما
بباید ما، آتش دل را برملا كرده، تا غمان دارند
بود وقت آتش اندر شب تا نمایان سازد دل ما را
شود شعله، اشك و آه ما در دل تاریكی، عیان دارند
بسوزد چوب این خیمه تا، ما فرو ریزیم اندر این صحرا
به جز خاكستر نماند از ما كه دشمن بر ما نشان دارند
بزن آتش، تا بسوزم من، چون كه مولایم خفته اندر خاك
برد بادی قطره ها از خاكستر اشكم را كه جان دارند
كنار آن سرو افتاده، بی سر افتاده، منزلی گیرد
نماید ناله، كند شیوه تا كه مولایش را نهان دارند
همی باشد بهر طفلان بی پناه، شمعی، در شب تاریك
فراری گشته، همه ترسان، در بیابان ها، بی كسان دارند
ز دل بنگر، نور زیبایی، در بیابان پر بلا اكنون
صبوری را درس خود بنما تا شهیدان جاودان دارند

نصرت الله جمالی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید