سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا


جهانی شدن و فمنیسم در ایران


جهانی شدن و فمنیسم در ایران
اغلب ایرانیان و غیر ایرانیان بر این عقیده اند که رژیم مذهبی، کتنرل کامل و همه جانبه ای را بر زنان این کشور دارد. برخی نیز بر این عقیده اند که استقرار قوانین و مقررات مذهبی در ایران، جایگاه و موقعیت زنان را متحول کرده است. استدلال عمده این دسته این است که نیروهای اجتماعی مهمی در حمایت از افزایش قدرت و موقعیت زنان ایرانی وجود دارند که در حقیقت، در فراسوی کنترل قانون گذاران موجود در ایران ایستاده اند. چنان چه در برخی از موارد، رهبران مذهبی ایران با بی میلی، قوانین را با خواست این نیروها منطبق ساخته اند. این مقاله، دو هدف عمده را دنبال می کند، ابتدا اصلاحات و تغییراتی را که در پایگاه و موقعیت زنان ایرانی در طول این قرن به وجود آمده است،بررسی می کند و آن گاه به بررسی مهم ترین عوامل تأثیر گذار بر این شرایط می پردازد.
زمینه تاریخی
با گذشت چند دهه از قرن نوزدهم، میرزا ملکم خان، ایرانی تحصیل کرده فرانسه، در روزنامه اش قانون که به طور مرتب در لندن به چاپ می رسید، نوشت که نیمی از جمعیت هر جامعه را زنان تشکیل می دهند و به همین دلیل هیچ اصلاح و پیشرفتی در جامعه، بدون مشارکت زنان ممکن نخواهد بود. او هوادار احترام نهادن به زن و ترقی زنان ایرانی بود. علاوه بر ملکم، سید جمال واعظ نیز در جریان انقلاب مشروطه، در خطابه هایش بر آموزش زنان تأکید می کرد. او همچنین منتقد ازدواج موقت و چند همسری بود. گزارش دیگری نیز از روزنامه صحبت (چاپ تبریز) وجود دارد؛ در حقیقت این روزنامه تکیه گاه عمده ای در طول جنبش مشروطه خواهی بود، اما در نهایت این روزنامه نیز توقیف گردید و سر دبیرش به این دلیل که تلویحاً به انتقاد از جایگاه فرودست زنان پرداخته است تبعید شد.. این نمونه ها بیان گر این مطلب است که به لحاظ تاریخی افراد بسیاری در طول قرن گذشته وجود داشته اند که موقیت و جایگاه زنان را که در آن شرایط تاریخی به عنوان یک تابو محسوب می گردید مورد تردید قرار داده اند. پس از فروپاشی دولت ایران در خلال جنگ جهانی اول، رضا شاه پهلوی در اواسط سال ۱۹۲۰ به عنوان یک دیکتاتور به حکومت دست یافت و در سال ۱۹۳۵ فرمان برداشتن حجاب زنان را صادر کرد. چنین تغیرات و دگرگونی هایی در طول دوران رضا شاه، منجر به پیدایش ظواهر غربی در جامعه گردید. با این حال این دگرگونی ها هیچ گاه نتوانست تغیرات بنیادینی را در پایگاه و موقعیت واقعی زنان در جامعه ایجاد کند. در نتیجه با کنار رفتن رضا شاه از قدرت و پس از تهاجم نیروهای متفقین در ۱۹۴۱ به ایران، اغلب زنان به حجاب باز گشتند. به دنبال سقوط دولت مصدق در ۱۹۵۳ و بازگشت شاه به قدرت یک رشته اصلاحات ظاهری در کشور شروع شد که به دنبال آن برخی امتیازات همچون حق رأی و عضویت در کابینه و پارلمان به زنان داده شد.با این حال، محمد رضا شاه نیز همچون پدرش نخواست یا در حقیقت نتوانست تغییراتی را در ایستارها و هنجارهای موجود در جامعه در ارتباط با زنان به وجود بیاورد. در نتیجه علی رغم نمود ظاهری غربی شدن، جهان بینی اکثریت ایرانیان به ویژه در روستاها و اجتماعات محلی همچنان تغییر نیافته باقی ماند. با به قدرت رسیدن رهبران مذهبی در ۱۹۷۹ تنها گروه کوچکی از زنان که عمدتاً در تهران سکونت داشتند، به عنوان تهدیدی جدی علیه سنت های حاکم به شمار می آمدند. بسیاری از زنان به ویژه آن ها که در نواحی خارج از شهرهای بزرگ زندگی می کردند یا موضعی بی طرفانه برگزیدند یا حامی خطی مشی های حاکم شدند. پی آمد چنین امری محدودیت بیشتر زنان در جامعه بود. این امر به ویژه با توجه به مشروعیت مذهبی رژیم سیاسی در ایران که بر پایه ریشه های عمیق عقاید و باورهای مذهبی اکثریت ایرانیان است، حایز اهمیت می باشد. براین اساس، به باور بخشی از زنان و مردان ایرانی، نه تنها خط مشی های سیاسی رژیم در ارتباط با زنان تبعیض آمیز نیست، بلکه از احکام و مقدرات اساسی نیز می باشد. چنین امری بیان گر این مطلب است که تغییر موقعیت و جایگاه زنان بر خلاف هر تغییر اجتماعی دیگری، تنها به تغییر در ذهنیت و جهان بینی اعضای جامعه بستگی دارد.در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۹، محمد خاتمی، کسی که در این انتخابات به پیروزی رسید، اعلام کرد که صرف تضمین و ضمانت های حقوقی کافی نیست. علاوه براین برخی از روزنامه نگاران و نمایندگان زن در مجلس نیز علنا خواستار حمایت و پشتیبانی بیش تر از زنان و قدرت یافتن زنان ایرانی شدند. چنین توجه و اشتغال فکری بالایی نسبت به جایگاه زنان حتی در دوره حکومت محمد رضا شاه که خود را مدافع حقوق زنان می دانست، دیده نمی شود. حال با چنین توضیحاتی، چه تبیینی را می توان برای این واقعیت یافت که در سال های اخیر، موقعیت زنان در ایران بیش از گذشته به یک موضوع بحث انگیز عمومی تبدیل است ؟ به عقیده من پاسخ به این سوأل را باید در بالا رفتن سطح آگاهی های بخش عمده ای از زنان ایرانی، به ویژه در ارتباط با نقش هایشان در جامعه و در مقایسه با قرن گذشته و حتی دوره محمد رضا شاه یافت. این امر را نیز باید برآیند دو عامل عمده دانست؛ نخست رشد فرصت های آموزشی برای زنان و دیگری گسترش فزاینده جهانی شدن فمنیسم.
فرصت های آموزشی برای زنان ایرانی
از مهم ترین اصلاحات رضا شاه در ارتباط با موقعیت زنان، نه فرمان برداشتن حجاب بلکه عمدتاً تأسیس نظام آموزشی مدرن و گسترده ای بود که در نهایت منجر به برخورداری زنان از فرصت های آموزشی همسان با مردان گردید. با این حال رضا شاه نتوانست این کار را بدون ایجاد برخی ازاصلاحات بنیادی انجام دهد. ایجاد ارتش منظم در سراسر کشور و سرکوب قبایل و بازگرداندن امنیت به کشور و ایجاد دولت و بوروکراسی مدرن به شیوه غربی و در نهایت کاهش نفوذ رهبران مذهبی که مخالف تغیرات به سبک غربی بودند، از این جمله است.با پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از بازگشت محمد رضا شاه به قدرت با کمک دولت آمریکا، در سال ۱۹۵۳ فرآیند غربی شدن ایران به طور گسترده ای آغاز گردید. یکی از جنبه های مثبت این فرآیند گسترش فزایند دانشجویان ایرانی (اعم از زن ومرد) بود که برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شده بودند. برای نمونه تا پیش از فروپاشی حکومت پهلوی و انقلاب ۱۹۷۹ ایرانیان بزرگ ترین گروه دانشجویی خارجی را در آمریکا تشکیل می دادند. پی آمد چنین امری، بالارفتن روز افزون سطح دانش آموختگی و آگاهی های عمومی در بین زنان جامعه بود، به نحوی که دیگر نمی توان این گروه از زنان را در جامعه امروز ایران، به پاره ای از هنجارهای سنتی و قیمومت والدین محدود دانست.با وجود مذهبی بودن رژیم موجود در ایران، اکثر نهادها و سازمان های موجود همانند بوروکراسی های غربی اداره می شوند که این امر خود ضرورت به کارگیری افراد متخصص و با تجربه را در همه سطوح مبرم می سازد. این در حالی است که همزمان با سقوط رژیم پهلوی در ایران، بسیاری از این افراد به کشورهای غربی مهاجرت نمودند و در چنین شرایطی، نیاز شدید و مبرمی به زنان متخصص و تحصیل کرده احساس شد؛ نیازی که حتی رهبران مذهبی نیز آن را حس کردند و گه گاه امتیازاتی به زنان داده شد.
فمنیسم جهانی و زنان ایرانی
یکی از عوامل مهم و تأثیر گذار در رشد آگاهی های زنان ایرانی، جهانی شدن فمنیسم یا پیدایش فمنیسم به عنوان یک اجتماع در فضاست. جهانی شدن عمدتاً به این معناست که زندگی افراد در سراسر جهان، حتی آن هایی که در نواحی سنتی زندگی می کنند، به طور فزاینده ای متأثر از رخدادها و حوادثی است که ممکن است فاصله دوری از نظر فیزیکی با آن ها داشته باشد. از طرفی، جهانی شدن را باید پی آمد مدرنیته به عنوان مجموعه ای از نهادها و شیوه های رفتاری دانست که نخست در اروپای پس از فئودالیته و سپس در قرن بیستم، به عنوان یک جهان بینی مسلط گسترش یافت.در دوران مدرن، روابط اجتماعی و نهادهای مدرن برپایه کاربرد وسیع وگسترده منابع قدرت مادی یا ماشینی تنظیم شده است که خود شیوه های نوینی از ارتباطات و حمل ونقل را پدید می آورد. بنابراین مدرنیته را باید غیر قابل تفکیک از ابزارهایش دانست. تا پیش از فرا رسیدن دوران مدرن، زمان و مکان به گونه ای مستقیم با یکدیگر مرتبط بودند. به همین دلیل، هر فردی (اعم از زن ومرد)، فعالیت های روز مره اش را در مکانی مشخص و به گونه ای چهره به چهره با دیدن انجام می داد. اما با پیدایش مدرنیته، این شکل از روابط و سازمان های اجتماعی از بین رفت و ارتباط بین افرادی که از نظر فیزیکی غایب بودند به وجود آمد. به عبارتی، تفکیک و افزایش شکاف بین زمان و مکان در نتیجه فرآیند جهانی شدن، امکان تغییر و دگرگونی های گسترده اجتماعی را از طریق فرا گذاشتن و رهایی از محدودیت ها و سنت ها به وجود آورد.
پیدایش جوامع در فضا
مدرنیته، تغیرات و دگرگونی های عمده ای را در روابط بین مردم در سراسر جهان ایجاد کرده است. چنین تغییراتی اگر چه جوامع محلی در مفهوم سنتی آن را ناپدید نکرد؛ یعنی جایی که اعضای یک اجتماع دارای روابط چهره به چهره و وابستگی های متقابلی به لحاظ عاطفی و روانی با هم هستند، اما بی شک آن را تضعیف خواهد کرد. چنین امری در نهایت منجر به استحاله فرهنگ و هنجارهای انعطاف ناپذیر سنتی و جایگزینی نوع دیگری از جامعه خواهد شد که سیال است و اعضایش علی رغم فاصله زیادی که ممکن است با هم داشته باشند، قادرند به واسطه علایق مشترکشان یک پارچه شوند. امروزه با تحلیل رفتن زمان و مکان، ما شاهد شکل گیری و پیدایش اجتماعی متمایز و متفاوت از گذشته هستیم. به عنوان مثال، امروزه هم جنس بازان دیگر گروه های جدا و منزوی از یکدیگر نیستند؛ به طوری که همجنس بازان سان فرانسیسکو از سایر همجنس بازان در نیویورک، توکیو و منچستر آگاهی دارند. این گروه ها به واسطه نشریات و رسانه های الکترونیک می توانند ضمن ارتباط با یکدیگر و تبادل اطلاعات و آگاهی ها، از طریق به دست آوردن احساسات و جهت گیری های مشترک، به هویت یک پارچه ای دست یابند وحتی اشکال مختلفی از گروه های فشار را به وجود آورند. به عبارتی، اگر چه چنین اجتماعاتی به لحاظ جغرافیایی و فرهنگی از یکدیگر متمایز هستند، با این حال آن ها قادرند تا علایق و مطالبات خود را در سطحی وسیع گسترش دهند. بنابراین در فرآیند جهانی شدن، به واسطه از جا کنده شدن مکان دیگر نمی توان فرهنگ ها را از نظر جغرافیایی محدود به زمان و مکانی خاص دانست. در چنین شرایطی امکان شکل گیری جهت گیری ها و هویت ها و عقاید جهانی گسترده ای همچون محیط زیست گرایان، فعالان حقوق بشر و فمنیست ها... وجود دارد.
جهانی شدن و واکنش سنت گرایان
جهانی شدن و نتایج حاصله از تفکیک زمان و مکان را نباید به عنوان فرآیندی یک سویه و خطی برشمرد. جهانی شدن نیز مانند دیگر فرآیندهای توسعه دارای ویژگی ها و مشخصات دیالکتیکی متناقضی است. به عنوان مثال، تجدید حیات ناسیونالیسم بومی و قومی در دوران اخیر را باید واکنشی در برابر تأثیرگذاری و نفوذ جهانی شدن دانست. توضیح آن که جریان آزاد اطلاعات که از ویژگی های جهانی شدن است، منجر به ایجاد نظم اجتماعیِ مابعد سنتی می شود. در یک نظام مابعد سنتی، هنجارهای سنتی باید بتوانند خود را به واسطه دلایل و براهینی توجیه کنند. این در حالی است که یکی از شاخص های کیفی سنت آن است که فرض آشکارگی حقیقت را می پذیرد و در حقیقت ریشه اقتدار آن نیز در همین نکته است. به عبارتی، منشأ اقتدار سنت آن است که وجود یک حقیقت آشکار و روشن را مسلم فرض می کند. به همین دلیل، واکنش سنت گرایان در برابر جهانی شدن را نباید تصادفی دانست. بنابراین جهانی شدن همراه با گسترش خود منجر به احیای فرهنگ های محلی و اقلیت های قومی و زبانی می شود. به طور مثال، در طی دو دهه گذشته، بنیاد گرایی به نیرویی سهمناک و مهیب در خاور میانه مبدل گشته است.
زنان ایرانی به عنوان بخشی از اجتماع فمنیسم جهانی
شواهد زیادی وجود دارد که بیان گر این مدعاست که زنان تحصیل کرده و با سواد در ایران امروز، در حال تبدیل شدن به بخشی از اجتماع فمنیستی در جهان هستند. آن ها ضمن علاقه نسبت به کسب اطلاعات و آگاهی از جایگاه و وضعیت زنان در سراسر جهان، سمینارهای مختلفی را برای دعوت از رهبران فمنیست دیگر کشورها به عمل می آورند و به مبادله ایده های خویش با آنان می پردازند. متقابلاً زنان فمنیست در کشورهای غربی نیز حساسیت خاصی نسبت به وضعیت زنان در کشورهای جهان سوم نشان می دهند و تمایل دارند تا زنان را در مبارزه علیه سنت گرایان حمایت کنند. در مقابل، رژیم اسلامی در ایران به سختی تلاش می کند تا پیشروی فرهنگ غربی را متوقف کرده و از شیوه زندگی اسلامی حمایت وحفاظت کند. چنین امری را می توان به طور مثال در جداسازی زنان و مردان در حوزه عمومی و فشار برای رعایت نوع خاصی از پوشش زنان و اعمال کنترل بر رسانه های جمعی داخلی و ممنوعیت استاده از اینترنت و ماهواره دید. با این حال، در عصری که همراه با رشد نفوذ ارتباطات جهانی است، غیر ممکن به نظر می رسد که زنان ایرانی نتوانند به رسانه های ارتباطی ( اعم از کتاب، فیلم، مقالات خارجی، تلفن و اینترنت و ) دست یابند و برای مدت طولانی از آن محروم بمانند.
نتیجه گیری
با مقایسه جایگاه و موقعیت زنان ایرانی در دهه های نخست و بعدی قرن بیستم، می توان افزایش و رشد روز افزونی را در تعداد زنان با سواد و تحصیل کرده مشاهده نمود. بسیاری از این گروه ها، اینک در حال پیوستن به بخشی از اجتماع فمنیستی جهانی هستند؛ اجتماعی که برای زنان اطلاعات و حمایت های عاطفی و معنوی عمده ای را فراهم می کند. در نتیجه، به خوبی روشن است که زنان ایرانی در جریان مبارزه برای آزادی و رهایی از نا برابری ها، از حمایت نیروی اجتماعی عمده ای (جهانی شد ) برخودار هستند و در تلاش هایشان برای دستیابی به یک زندگی رضایت بخش، از ابزارهای متنوعی که شامل انواع گوناگونی از ارتباطات جهانی است بهره می گیرند.
منبع:
Ansari, Sarah & Martin Vanessa (۲۰۰۲); Women, Religion and Culture in Iran. London: Curzon.
منبع : باشگاه اندیشه