چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


برای مرگ جوانم، برای ماندن پیر


برای مرگ جوانم، برای ماندن پیر
رفته بودیم تالا ر وحدت، جایی که اغلب هنرمندان نامدار را از آنجا تشییع کرده اند، رضا سیدحسینی مولف و مترجم نامدار کشور پشت تریبون رفت و رو به دوستانی که برای خاکسپاری «منوچهر آتشی» آمده بودند گفت: این کتاب (آهنگ دیگر) را من آن سال ها برای آتشی چاپ کردم و شعرهایش را در مجله منتشر کردم. در تاریخ تحلیلی شعر نو درباره این کتاب آمده:
«آهنگ دیگر مجموعه ای بود مشتمل بر یک مقدمه و سی و پنج شعر مجموعه ای که شاعر آن، همچون همه شاعران رمانتیک - سمبولیست آن روزگار (به قول عبدالحمید آیتی) ستایشگر دیوهاست. از خوان رنگین سلیمان می گریزد و با خدایان می ستیزد. در محراب معابر باده می نوشد و از بهار دیگران غمگین و از پاییزشان شاد می شود از جغدهای خرابه نشین و کلا غان سیاه بال سخن می گوید. از میان رنگ ها، رنگ مطرود زرد و از میان جانوران گرگ را می پسندد.»
در ادامه این مطلب در توضیح بیشتر کتاب شمس لنگرودی می نویسد: اما فرق «آهنگ دیگر» با دیگر مجموعه های رمانتیک دهه سی این بوده که اولا توجه بیشتری به شعر نیمایی در آن به چشم می خورد، تا حدی که در چارپاره های نوقدمایی او هم مشهود بود; و دودیگر این که، سوررئالیسمی خام تقریبا در سراسر اشعارش موج می زد که بسا اوقات کتاب را به توده درهمی از تصاویر مبهم و «بی تصویر» تبدیل می کرد و همین دو عامل که یکی مورد استقبال نیمایی ها و دیگری مورد علا قه موج نویی های جوان در راه بود «آهنگ دیگر» را در سال ۳۹ -۱۳۴۰ در مرکز توجه بخش قابل توجهی از شعرخوانان قرار داد. به طوری که فروغ در مصاحبه ای گفت: «آتشی با کتاب اولش مرا به کلی طرفدار خودش کرد. خصوصیات شعرش به کلی با مال دیگران فرق داشت. مال خودش و آب و خاک خودش بود. وقتی کتاب اول او را با کتاب خود مقایسه می کنم، شرمنده می شوم اما آتشی نباید به تهران می آمد، اگر خودش را حفظ کند خیلی خوب خواهد بود.»
در «آهنگ دیگر» یعنی اولین مجموعه شعر آتشی اشعاری در قالب «چارپاره»، «نیمایی» و «سپید» دیده می شود اما ارزش ادبی آنها یکسان نیست.
لنگرودی می نویسد: «در این مجموعه اشعار درخشانی چون «خنجرها، بوسه ها، پیمان ها، خاکستر»، «آهنگ دیگر» که همطراز اشعار درخشان آن سال هاست، اشعار سست و آشفته و بی معنایی چون: چراغ، جام من، لب به شگفت و... دیده می شود که هیچگونه ارزش هنری ندارد.»
برخی منتقدان معاصر پیرامون شعر منوچهر آتشی و دیدگاه های او اظهارنظر کردند که برای علا قمندان شعر آتشی به طور قطع جذاب و در خور توجه است. یکی از این آثار مجموعه «شاعران معاصر ایران» است که به بررسی شعر شاعران ایران می پردازد.
در این کتاب درباره مجموعه شعر «آهنگ دیگر» آمده است: «آهنگ دیگر، حضور نسبتا مستحکمی را اعلا م کرد. تقریبا تمام منتقدان شعر آتشی بر همین نظر بودند، محمد حقوقی درباره این کتاب و گام اول آتشی معتقد است: «آتشی» شعر امروز را در سال های ۳۶ و ۳۷ ناگهان از دنیای محدود تغزلا ت توللی وار و نادرپوروار بیرون آورد و چه بسیار شاعران دیگر را که غیرمستقیم متوجه دنیاهای دیگر کرد.» «در واقع، در مقایسه میان دفترهای شعری که اواخر دهه سی یا اوایل دهه چهل به چاپ رسید. «آهنگ دیگر» درخشش مطلوبی یافته است. ضمن اینکه مشخصه غیرمتعارف یا حضور «عناصر و اندام ها»ی متعلق به آب و خاک شاعر بیش از ساختار و شکل و پرداخت هنری آن جلب نظر می کند.
تاثیر همین عناصر ویژه سبب شده است که خوانندگان، متشخص ترین قطعه واقعا تازه «آهنگ دیگر»، یعنی شعر «خنجرها، بوسه ها و پیمان ها» را نیز نه با نام آنها، بلکه با عنصر اصلی اش، یعنی با «اسب سفید وحشی» باز شناسند.
به ویژه که اسب یکی از آن اندام ها و عناصر متشخص اقلیم شعری اوست که توانسته است در خیابان های شعر معاصر بدواند، این اسب نمونه واری است از آن بومی گری حماسی و حضور طبیعی و غریزی که در اجزا و ترکیب ها و تصویرها و مضامینی از این دست مکرر و موکد شده و فضای زبانی او را آکنده است، فضایی که سپس در «آواز خاک» به گسترش و انسجام رسیده است. منوچهر آتشی خود در مقدمه کتاب می نویسد: «این شعرها، حرف های من است، من همیشه چشم انداز لحظه های تعمق و تنهایی خود را به شما نشان می دهم. من می کوشم که همیشه قصه بگویم، از آدم ها و اشیا و سرزمین هایی که برای شما ناشناس نیست حرف می زنم اما با دید و شناختی دیگر و شاید مساله درهمین باشد، مطلب در همه جای شعر و در همه کلمه هاست. مقصود زندگی است... باید به زندگی خیره شد، چشم ها را تنگ کرد، ذهن را از کیفیات معلق ومنطقی خالی داشت...» این نوع برخورد نشان درک خالص آتشی از هدف و نحوه بیان است. پس طبیعی است که از همان آغاز شعر او در تشکل خود به دو عامل ساده اما تعیین کننده متکی بماند: بیان روایی برمبنای موضوع. درنتیجه سپرده شدن هر قطعه به جذابیت های تصویری درون بیت ها و مصراع ها، این یعنی تعلیق شکل در وزش محتوا.
● از اقیانوس خواهم گذشت
شاید اگر به دقت شعر آتشی را واکاوی کنیم به نتایجی دست خواهیم یافت که نشان می دهد او چگونه خاک را بادست هایش کنار زده تا چاله ای ، چاهی یا چشمه ای بجوید و ایجاد کند و این حرکت به سمت روشنایی و آب و دانایی در مسیر حرکت ذهنی آتشی قابل بررسی است. رضا براهنی در کتاب معیار و منبع خود در حوزه نقد ادبی با عنوان «طلا در مس» پیرامون شعر آتشی می نویسد: شعر آتشی، شعری است که در آن محتوا اصالت دارد. این در همان برخورد نخستین با کتاب آتشی آشکارا معلوم می شود.
و بعد این اصالت محتوا درکتاب دوم نیز با شدت بیشتری به چشم می خورد، گر چه گاهی تکرار عناصر محتوا در چندین جا و تا حدی در یک روال شعر آتشی را تا حدی خسته کننده می کند ولی شک نیست که ما نمی توانیم آغاز، تکوین و اوج این عناصر و حتی گاهی زوال گونه آن ها را در شعر او نادیده بگیریم. تازگی و اصالت مضمون و محتوا در شعرمنوچهر آتشی از این جا ناشی می شود که او به تجربه حواس خود وفادار است. یعنی آن چه محیط او، آن محیط و حشی و حیوانی و تا حدی غریزی، آن محیط دریا و آب و شن و واحه و بندر و مردمان آن محیط سرشار از خشونت غریزه به او دیکته می کنند، او در تخیل خود از آن صحبت می کند، آتشی به نوعی شاعر اشیای بدوی و ابتدایی است و به همین دلیل شعری وحشی (بکر) و حماسی است از دو نظر: روحی، به علت گرایش به دینامیسم نهفته دراشیای وحشی (بکر) و هم عملی به علت عدم توفیق در سرودن شعر عاشقانه. آتشی این گونه با دقت و نظم درتخیل در عین رها بودگی است که توانسته از اقیانوس شعر بگذرد و درحوالی دنج آن آرام بماند و بخواند.
● معلوم نیست باد از کدام سو می آید
اگر چه آتشی شاعری با گرایشات سیاسی نیست، اما دغدغه های انسان به عنوان موجودی اجتماعی همیشه درآثار او چه به صورت نمادین و چه به شکلی مستقیم قابل بررسی و نشانه گذاری است. درکتاب «بررسی شاعران معاصرا یران» بخش منوچهر آتشی آمده:» شعر آتشی تابع دوره بندی های معمول سیاسی - اجتماعی نیست. همچنان که با اختلا ف ها دگرگونی های بنیادی در ساختار و زبان بنا به مرحله های مختلف نیز مشخص یا طبقه بندی نمی شد. اما آن چه دوره های شعر او را از هم تفکیک می کند موقعیتی ذهنی و معرفتی است که طبعا در وضع زبانی و گرایش مضمونی یا موضوعی شعرش تاثیر نهاده است. این موقعیت ذهنی و زبانی را می توان به دو دوره روشن و معین و یک فاصله تقسیم کرد:
۱) دوره کتاب های «آهنگ دیگر» و
«آواز خاک» که دوران تثبیت و ارائه شخصیت شعری او، یا دوره بومی گری اختصاصی و ناگزیر اوست که در زبانی حماسی، که گاه تغزلی نیز می شود متبلور است.
۲) دوره کتاب های «وصف گل سوری»، «گندم و گیلا س»، «زیباتر از شکل قدیم جهان» و «چه تلخ است این سیب» که این دوره بازیافت خویش و فوران پختگی است. دوره تغزل طبیعت گرا با درون مایه های عام اجتماعی - انسانی است دوره ای که زبان در گرایش تغزلی او تلطیف می شود.
۳) در میان این دو دوره متشخص «فاصله» ای طولا نی است که نه تنها از تشخص بهره ور نیست، بلکه مرحله از دست دادگی خلا قیت و به اعتباری استحاله است.
به طور کلی می توان گفت که زندگی اجتماعی - فرهنگی- سیاسی آتشی در متن یا چرخشگاه تحولا ت نبوده است، بلکه به ازای شخصیت و روحیه اش، غالبا در حاشیه تاثیر غیرمستقیم پذیرفته است. تاثیری که نشانه هایش نه در زندگی نامه و موضوع های مربوط به حوادث ایام، بلکه تنها در رنگ کلی اشعار قابل تشخیص است.
فضای مشابه فضای کتاب «آهنگ دیگر» مجموع شعر دوم منوچهر آتشی است با عنوان «آواز خاک». این مجموعه در سال ۱۳۴۶ منتشر شده و همان سال ها رضا براهنی درباره آن نوشت: «آهنگ دیگر» کلیه مضامین گسترش یافته
«آواز خاک» است و تردیدی نیست که آتشی گرچه مضامین تازه ای بر مضامین قبلی نیفزوده است و کارش ادامه همان محتوای آهنگ دیگر است ولی بدون شک در بعضی شعرهای «آواز خاک» به فرم منسجم ذهنی و عینی دست یافته، از پراکنده گویی های آهنگ دیگر تا جایی که جهان بینی محدود ادبی اش اجازه می داد احتراز جسته است و در حدود مقدورات خود کوشیده است که به سوی زبان مشخص شعری حرکت کند و این زبان مشخص را در بعضی از شعرها به دست آورده است، گرچه این زبان مشخص تا آن حد غنی و قوی نیست که بگوییم آتشی مکتب یا حتی سبک مشخصی را بنیان گذاشته است.
محمدعلی سپانلو - شاعر - نیز در زمان چاپ مجموعه «آواز خاک» مقاله ای با عنوان «شعر اقلیمی در آواز خاک» نوشت که در این مقاله به بخشی از مضامین بومی ومشخصه های اقلیمی شعر آتشی اشاره کرد. در این مقاله شعر آتشی این گونه معرفی شده است:
«شعر نوشتن در مضمونی که خود جریانی خارج از شعر و اغلب متضاد با ضمیر شاعرانه دارد دشوار است. شماره گذاری پاراگراف ها یا ایجاد فاصله ها نمی تواند واقعیات پراکنده را مدون کند و شاعر به اندک اهمالی تا حد بایگان ساده ای نزول می کند اما در «نقش هایی بر سفال» برخلا ف نظر براهنی، آتشی با برش هایی که به سینما نزدیک است منطق روایت را به سود شعر تغییر می دهد. منوچهر آتشی به این ترتیب شعری را به ادبیات معاصر تقدیم می کند که در آن با حفظ خصوصیات بومی و تاریخی مضمون، تخیل و مهارت او با اقتباس عناصر سینمایی قالب یک شعر درامی را می سازد که خط فاجعه مثل خون در رگ کلا مش جاری است، توفیقی است شایان که چشم های علیل نخواهند دید.»
در جای دیگر این مطلب می خوانیم: «به هر حال در آواز خاک محورهای قدیمی مستحیل می شود و شعر آتشی به معرفی اقلیم می پردازد. یعنی در واقع تسلیم چند عنصر به یک طیف کلی، تمایل کفه به کفه ترازوی شعر آتشی را می نمایاند. حالا او از اسب به زمین، از زمین به درخت، از درخت به آسمان و... می نگرد. در این اقلیم است که آتشی فرم های کامل خود را نیز باز می یابد.»
● اندوهت را با من قسمت کن
شادی ات را با خاک
مختاری می نویسد: شعر مدرن مستلزم درک فردیت، طرح زندگی خصوصی و روابط خاص شاعر در کنار مسایل عمومی و اجتماعی وطرح شخصیت های شعری و «پرسونا» و ... است، که در بارزترین انواع خود نیز مثلا درشعر شاملو حتی وجهه تازه ای ازاین بابت به زبان بخشیده است. به هر حال حضور زندگی خصوصی درشعر آتشی بسیار کمرنگ و اساسا غیر مستقیم است. پرهیز آشکار او در این زمینه یا اصلا همساز نبودنش با آن معطوف به نحوه پرورش و شخصیت و نوع سلوک هنری و تلخی اش از زندگی است. او به رغم اذعان به تفاوت «فیگور» شعر دروضعیت های متفاوت و لحظه ها و حال و هوای خاص خلا قیت، بیشتر از وابستگی زندگی و هنرش در دوران کودکی، یا به تعبیر خودش دوران شکل گیری شخصیت سخن گفته است. از طر ح سیر وسلوک این شخصیت درلحظه ها و حال و هوای خاص در مراحل متفاوت زندگی بعدی اش خودداری کرده است.
آتشی در پرهیز از ثبت زندگی خصوصی درشعر برروال نیما رفته است نه برروال شاملو که مثلا چهره و کاراکتر و سلوک معشوق نیز برای او به مایه و روش شعری متفاوتی بدل شده است.ضمن آن که اگر نیما در شعر از این بابت کل گرا مانده، درنامه ها و بحث ها و یادداشت های روزانه و غیره برخلا ف آتشی، تقریبا تمام آفات و لحظات حیات خصوصی و عمومی اش را در اختیار خوانندگان گذاشته است. پس شاعری که تنها برخی ازآفات زندگی خصوصی اش آن هم تنها از طریق دلا لت های ضمنی بیان، در برخی از اشعارش نمود گذرا می یابد، با شاعری که تمام مواقف زندگی خصوصی اش دستمایه حیات ادبی اوست، تفاوت بیانی و معنا شناختی بسیار دارد. این دو باروش و منش متفاوتی به زبان می نگرند. تکنیک، لحن، ساختمان، مضمون و محتوا و به طور کلی تمهیدات مختلف زبان آنها از چنین روش و منشی متاثر است، چنان که در شعر آتشی ضمن حضور گهگاهی «من» معین شاعر به کارکرد اجتماعی و گاه نیز به مشخصه طایفه ای این «من»پی می بریم، که از «من» نوعی یا «ما» ی تاریخی حکایت می کند.این «من» بدل از «ما» بیانگر پدیده ای عمدتا سیاسی - اجتماعی پس از مشروطه است ودر بهترین حالت خود به جای خلق و مردم می نشیند. جایی نیز به هویت «دیگر گونه مردان» مبارز، یا انسان های برگزیده اجتماعی و غیره می گراید. اگر چه بعضی نیز با گرایش سنتی هنوز آن را به «رند» سرد و گرم چشیده و خویشتن دار و روزگار شناس قدیمی تاویل می کنند.
منوچهر آتشی در حدود سال ۱۳۴۸ مجموعه دیگری منتشر کرد با عنوان «دیدار در فلق» این مجموعه توسط انتشارات امیرکبیر ودر ۱۸۸ صفحه به چاپ رسید. در سال ۱۳۴۸ همان گونه که درتاریخ تحلیلی آمده دو مجموعه شعر از منوچهر آتشی به چاپ رسید. نخستین آن گزیده ای بود با نام «برانتهای آغاز» که به سبب اغلا ط فراوان چاپی و اشکالا ت فنی دیگر، شاعر از توزیعش جلوگیری کرد و دومین مجموعه «دیدار در فلق» بود که درسال ۱۳۴۹ از طرف تلویزیون ملی ایران، به عنوان بهترین مجموعه شعر منتشر شده در سال ۱۳۴۸ برگزیده شد. رضا براهنی آن روزها یادداشتی بر این مجموعه نوشت که بخش هایی از آن را با هم می خوانیم:
در شعر منوچهر آتشی لکه ابتذالی وجود دارد که هر روز بیشتر از روز پیش گسترش می یابد واگر کسی قدم اولیه را برندارد و به او هشدار ندهد، ممکن است آتشی به زودی در شمار شاعران درجه ۳ درآید. چرا که از «آواز خاک» تا «دیدار در فلق» خواننده شعر به این نتیجه می رسد که تخیل آتشی جز در موارد نسبتا کمیاب قدرت اولیه را از دست داده است، تکنیک دربعضی مراحل به حال نزع افتاده، اندیشه سراز کلی بافی درآورده، و خلا صه، آتشی آن انرژی هیجان انگیز واعجاب آور شعرش را تا حدودی از دست داده است بدون این که حال و هوا و لحن شعرش روی تثبیت ببیند.
آتشی جز در مواردی ناچیز آن جنون محتشم حماسی را از دست داده است. بر این جنون محتشم حماسی، در گذشته - مثل «آواز خاک» - نوعی تلقی تصادفی از تصویرسازی حاکم بود طوری که انگار شاعر با دهان کف کرده، تصاویر نیرومند شعری را بیرون می ریخت و این تصاویر گرچه نه در شکل ذهنی بسیار منسجم، دست کم در هاله ای از استحکام با یکدیگر خلوت می کردند و از نوعی تشخص شکلی برخوردار می شدند. از آن جنون محتشم در «دیدار در خلق بقایایی هست، ولی این بقایا در مقابل آن لکه ابتذال که گاهی حتی رنگ سوزناک رمانتیک هم دارد بسیار نادر است.
منوچهر آتشی در سال های پس از انقلا ب کتاب های دیگری هم منتشر کرد که از آن جمله می توان به «وصف گل سوری»، «گندم وگیلا س»، «زیباتر از شکل قدیم جهان» و... اشاره کرد. ویژگی های شعر و اندیشه منوچهر آتشی بسیارند که ما برخی از آنها را بر شمردیم.
شاید یکی از بارزترین ویژگی هایی که می بایست به آن توجه خاص داشت «بومی گرایی» منوچهر آتشی است. مختاری می نویسد: «جنوب نماد تبار و تقدیر شعر آتشی به ویژه در نخستین دوره آن است. همچنان که شمال مایه و مبنای زبان نیماست. همین ویژگی نیز آن دو را در عین اشتراک در طبیعت گرایی از هم دور می کند.
طبیعت باوری قبیله ای و خشونت آفتاب سوخته و چهره در هم کشیده دشت های جنوبی اگرچه رو به ساحل خلیج دارد، برهوتی را با عناصر مادی وغیرمادی اش در ذهن و زبان آتشی گسترده که تجسم بخش حماسه ای غمبار و تلخکامی گذشته ای از دست رفته است که به جایش اکنون امیدبخشی ننشسته است» / طبیعت گرایی شعر آتشی نیز همین گونه پدیدار می شود. این رویکرد اجتماعی - انسانی به طبیعت که نتیجه تاملا ت اخیر آتشی بود نشانگر آن است که نوستالژی او در بازگشت به طبیعت جنوب، در دوره دوم، قاعدتا از جنس گریز از شهر به روستا و از سر انفعال و چوپان زدگی نیست، اما در دوره نخست، آثار او در مواجهه با سرگردانی های زندگی شهری گاه از سر حسرت همان طبیعت منفعل نیز برکنار نمی مانده است. در حقیقت، میان برخورد او با طبیعت در دو دوره باید فرق گذاشت.
● برای مرگ جوانم، برای ماندن پیر
آتشی دوم مهر ماه متولد شد. خودش می گوید: ظاهرا بنا به روایت شناسنامه در مهرماه سال ۱۳۱۰ شمسی درروستای «دهرود» دشتستان، در بخش بوشگان ناحیه جنوب کشور (بوشهر) متولد شده ام. این که می گویم ظاهرا برای این است که بنا به گفته پدر و مادر به محض تولد در سال ۱۳۱۲ شمسی پدر به خاطر فرار از اجباری یا گرفتن جیره اضافی کارمندی یا نمی دانم چه چیزهای دیگر،تاریخ دو سال قبلش را برای تولدم گذاشته است تحصیلا ت ابتدایی و دوره اول متوسطه را در بوشهر و حومه گذراندم و برای گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی به شیراز رفتم. در سال ۱۳۳۳ شمسی به افتخار معلمی نایل آمدم و درحومه بوشهر و خود بوشهر به تدریس پرداختم. درسال ۱۳۳۹ به دانشسرای عالی تهران راه یافتم و در رشته «زبان انگلیسی» و تعلیم و تربیت به اخذ لیسانس توفیق پیدا کردم. در پایان سال های خدمت دبیری خود را به تلویزیون منتقل کردم و به عنوان ادیتور در انتشارات آن سازمان به کارپرداختم. در سال ۵۹ بازنشسته شدم وبه بوشهر برگشتم. فواصل این سال ها پراست از حوادث، شور بختی ها، دربه دری ها و سردرگمی های فکری، مادی و معیشتی»
آتشی در جای دیگری درباره هنر وادبیات می نویسد: من آدم محقق و منتقدی نیستم.از بایگانی باورها بی بهره ام، بیشتر مسایل و مطالب را در لحظه و به تبع استنباط و استشهاد فوری ودرونی پاسخ می گویم. به کلا م دیگر برخورد من با جهان پیرامونم برخوردی طبیعی و غریزی است. و اگر ترتیبی صورت گرفته باشد که گرفته است، حاصل چنین برخوردهایی ساده وهمیشگی و تجمیع تجربه ها و ورزیدگی حساسیت آنتن های درونی من است.
حتما بسیار دیده ای خفاش ها را که با غروب آفتاب به پرواز درمی آیند و به یاری آنتن های خود هر شی» شکارگونه ای را به چنگال می کشند.
در این لحظه ها، اگر مثل من تجربه کرده باشی، هرگاه پاره سنگ کوچکی را در مسیر خفاشی پرتاب کنی، بلا فاصله آن را می قاپد (به اشتباه) ولی به همان سرعت آن را رها می کند (تصحیح و تربیت). هیچ کس هرگز ادعا نخواهد کرد که خفاش پاره سنگی را که قاپیده خورده باشد!
اما یک تفاوت دیگر نیز در برخورد غریزی من با جهان با خفاش وجود دارد. آنتن های من چنان حساسیت ورزیده ای دارند که هرگز پاره سنگ بیهوده ای را شکار نمی کنند. اگر هم دیده شده که شکار کردند، دیگر انگ بیهودگی بر پاره سنگ جایز نیست. من شعر را از هیچ کتابی نیاموخته ام، یعنی طبق هیچ دستورالعملی به سرایش ننشسته ام، تا بتوانم کتابی درباره شعر بنویسم و دستورالعملی برای آن تعیین کنم. همچنان که بر طبق هیچ کتابی طرفداری از عدالت اجتماعی، غریزی من نشده است تا بتوانم قانونی در مورد «چگونگی عادل شدن» بنویسم، یعنی شعر و آرمان عدالتخواهی من، طبیعی و غریزی است.»
نویسنده : حسن گوهرپور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید