دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

رویکردی به توبه


رویکردی به توبه
توبه به معنای بازگشت از گناه است.(۱) و برخی گفته‏اند كه توبه، پشیمانی و تصمیم بر عدم انجام فعل است، زیرا گناه عملی زشت و شرعاً ممنوع می‏باشد و با توبه امتثال امر الهی صورت می‏گیرد و غیر از این مفهوم از توبه چیز دیگری مورد نظر نمی‏باشد.(۲) در كتاب اربعین آمده است كه توبه در لغت، رجوع است و هم به عبد نسبت داده می‏شود و هم به خدای سبحان. چنانچه به بنده نسبت داده شود، به معنای بازگشت از معصیت به سوی طاعت است و اگر به خداوند نسبت داده شود، به معنای بازگشت از كیفر نمودن به لطف و تفضل است. توبه در اصطلاح به معنای پشیمانی از گناه است از آن جهت كه گناه است. بنابراین كسی كه از خوردن شراب از آن راستا كه به بدنش ضرر رسانده، پشیمان شده، توبه نكرده است.(۳)
ملامحسن فیض گوید: توبه به مفهوم رجوع و پشیمانی است. وقتی به خدای متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «علی» متعدی می‏شود و وقتی به بنده نسبت داده شود به «الی» متعدی می‏گردد. شاید علت تعدی آن به علی در هنگام نسبت به خداوند، تضمین معنای اشفاق و لطف است. معنای توبه بنده‏ها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقیاد از او بعد از عصیان و تجاوز از حدود الهی است. معنای توبه خداوند، رجوع او در راستای لطف به بنده با الهام توبه و پذیرفتن پشیمانی و توبه‏اش است. بنابراین خداوند دو توبه دارد و بنده، یكی كه میان دو توبه الهی است. خداوند متعال می‏فرماید: «ثم تاب الله علیهم لیتوبوا»(۴) یعنی به معصیت كاران توبه را الهام كرد تا به سوی او بازگردند.
سپس وقتی گنهكاران به سوی او بازگشتند، توبه‏شان را می‏پذیرد، چرا كه او بسیار توبه‏پذیر و رحیم است.(۵)
نتیجه اینكه توبه به مفهوم ندامت و پشیمانی بر انجام گناه است و در این صورت فقط به بنده نسبت داده می‏شود و اگر این واژه را به خداوند متعال نسبت دهیم به معنای عنایت خاص به بنده می‏باشد و موفق داشتن معصیتكار برای انجام توبه و سپس پذیرش آن. و توبه بنده در حقیقت با الهام و لطف حق صورت می‏گیرد و الّا بنده موفق به این عمل نمی‏شود و پیش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهی وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهی شامل بنده می‏شود یعنی اینكه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش می‏پذیرد.
● چگونگی توبه
آیا با صرف پشیمانی و استغفار، توبه واقعی حاصل می‏شود یا اینكه بایستی علاوه بر استغفار و ندامت و تصمیم برعدم بازگشت به گناه، جبران و تدارك گذشته‏ها هم صورت گیرد؟ پاسخ این است كه توبه واقعی همیشه فقط با ندامت و تصمیم بر عدم بازگشت به بزه و معصیت تحقق نمی‏پذیرد و بایستی در مواقعی كه ظلم و ستمی نسبت به كسی شده یا عبادت فوت شده و قابل تدارك است، تدارك گردد و جبران شود. در تفسیر نیشابوری در این باره می‏خوانیم: از ذوالنون مصری پرسیدند توبه چیست؟ پاسخ داد: توبه اسمی است كه در بردارنده شش معناست: نخست پشیمانی بر گذشته دوم عزم بر ترك معصیت در آینده سوم به جا آوردن هر فریضه‏ای كه ضایع نموده و ما بین تو و خداوند است. چهارم ادای مظالم به مظلومین نسبت به اموال و اعراض آنها. پنجم آب كردن هر گوشت و خونی كه از حرام در پی معاصی روییده است. ششم چشاندن سختی عبادات به نفس همچنانكه شیرینی معاصی به آن چشانده شده است.
نظیر چنین پاسخی به قاضی سعید قمی، هم نسبت داده شده است.(۶)
شبیه مطلب فوق بدین صورت از امام علی(ع) حكایت شده است: گویند شخصی در حضور امام(ع) بدون توجه لازم گفت: استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگرید. می‏دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است و دارای شش معناست: اول پشیمانی از آنچه گذشته، دوم تصمیم بر عدم بازگشت، سوم پرداختن حقوق مردم آنگونه كه خدا را پاك دیدار كنی و چیزی بر عهده‏ات نباشد، چهارم تمام و اجبهای ضایع ساخته را به جای آوری، پنجم گوشتی كه از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب كنی چنانكه پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید، ششم: رنج طاعت به تن بچشانی چنانكه شیرینی گناه را به او چشانده بودی، آنگاه بگویی استغفراللّه.(۷)
● محبوبیت توبه
بدون تردید توبه از همه بزهكاریها و گناهان، مزیت و رجحان دارد. قرآن مجید و روایات و اجماع بر این مطلب دلالت می‏كند. شاید عقل هم چنین باشد:(۸)
در آیه ۲۲۲ سوره بقره آمده است: «انّ اللّه یحبّ التّوابین و یحبّ المتطهرین» همانا خداوند بسیار توبه كنندگان و پاكیزگان را دوست دارد.
در آیه ۱۳۴ و ۱۳۵ سوره آل عمران می‏خوانیم: «والذین اذا فعلوا فاحشهٔ او ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الّا اللّه و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون اولئك جزاءهم مغفرهٔ من ربّهم و جنّات تجری من تحتهاالانهار خالدین فیها و نعم اجرالعاملین»؛ و كسانی كه چون گناه زشتی به جای می‏آورند یا به خود ستم می‏كنند، خدای را یاد می‏كنند، پس طلب آمرزش می‏نمایند. و چه كسی جز خدا گناهان را می‏بخشد؟ و اصرار بر آنچه كرده‏اند، ندارند چون به زشتی معصیت آگاه شده آنان پاداششان آمرزش از جانب پروردگار است و بهشتهایی كه از زیر آنها نهرها جاری است. جاودانه در آنها هستند و چه نیكوست پاداش عاملین. و جز آن روایاتی هم كه گویای این مطلب باشد، فراوان است كه به برخی از آن‏ها اشاره می‏كنیم:
۱) در روایت معاویهٔ‏بن وهب آمده است: شنیدم امام صادق(ع) می فرمود: وقتی بنده توبه نصوح كند، خداوند او را دوست خواهد داشت.(۹)
۲) در روایت ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) نقل شده كه آن حضرت فرمود: خداوند از میان بندگانش آنان را كه فریب خورده و توبه می‏كنند، دوست می‏دارد.(۱۰)
۳) و در خبر ابو عبیده آمده كه گوید: شنیدم امام باقر(ع) می‏فرماید: خداوند تبارك و تعالی به توبه بنده‏اش بیشتر از كسی كه راحله‏اش را پیدا كرده، خوشحال می‏شود.(۱۱)
۴) و در خبر ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده كه خدای عزّ و جل از توبه بنده مؤمنش شادمان می‏شود همچنانكه یكی از شما وقتی گمشده‏اش را می‏یابد، خرسند می‏شود.(۱۲)
مراجعه به سخنان علما هم گویای اتفاق آنان بر رجحان توبه است. عقل هم استنباط می‏كند كه در صورت كفران نعمت مُنعم، جلب رضایت و خشنودی او رجحان و مزیت دارد.
● وجوب توبه
علاوه بر مزیّت داشتن توبه، می‏توان گفت كه توبه واجب است و ترك آن موجب گناه می‏باشد. برخی چون آیت اللّه العظمی سید محمد مجاهد گویند: «آیا توبه از معاصی كبیره و صغیره، واجب است به گونه‏ای كه تارك آن مستحق عقوبت و كیفر باشد یا اینكه مستحب است؟» وی سپس در پاسخ گوید: آنچه قابل اعتماد است، نظر نخست می‏باشد(۱۳) و علامه حلی در نهج المسترشدین و مقدادبن عبداللّه سیوری در ارشاد الطالبین(۱۴) این قول را اختیار كرده‏اند. جز آنان كسان دیگری هم، چنین نظریه‏ای ارائه داده‏اند. از میان اهل سنّت هم چنین عقیده‏ای ابراز شده است. مثلاً قوشچی گوید: توبه واجب است عقلاً زیرا دفع ضرری كه كیفر است، می‏نماید و دفع ضرر واجب است و آنچه بواسطه آن دفع ضرر می‏شود، هم واجب است.(۱۵)
ابوحامد غزالی در این‏باره ادعای اجماع كرده گوید: اجماع بر وجوب توبه منعقد شده است...(۱۶)
● آیا توبه واجب فوری است؟
آیا وجوب توبه فوری است و تأخیر آن جایز نیست یا اینكه در توبه، توسعه وجود دارد و تأخیر آن رواست؟ شیخ بهایی در كتاب اربعین نظر اول را اختیار كرده گفته است: شكی در وجوب فوری توبه وجود ندارد. زیرا گناهان مانند سم، مضر برای بدن هستند و همچنانكه شارب سم بایستی فوراً استفراغ كند تا مشرف بر مرگ نشود، بزهكار هم باید گناه را ترك كرده و توبه كند زیرا گناه او را مشرف بر اضمحلال و هلاكت نموده است. و كسی كه مبادرت به توبه را مهمل بگذارد و آن را به تأخیر افكند، میان دو خطر عظیم واقع می‏شود كه اگر از یكی رهایی پیدا كند شاید از دیگری جان سالم در نبرد: یكی آن‏كه شاید مرگ به سراغش آید و از خواب غفلت بیدار نشود و وقت تدارك به سر رسد و درهای تلافی كردن بسته گردد و دوم آنكه ظلمت معاصی قلب رافرا می‏گیردبه حدی كه بر او غلبه نموده و به صورت طبع او در می‏آید و دیگر از او محو و نابود نمی‏شود. زیرا هرگناهی كه انسان آن را انجام می‏دهد، باعث ایجاد تاریكی در قلب می‏شود و وقتی ظلمت گناهان متراكم شود، بر طبع آدمی غلبه می‏یابد و در این حال قلب آدمی مهر خورده و دیگر درخشنده و نورانی نخواهد شد. به چنین قلبی، قلب منكوس و قلب تاریك گویند.(۱۷) شیخ بزرگوار محمدبن یعقوب كلینی در كافی از امام صادق(ع) حكایت كرده است كه آن حضرت فرموده است: پدرم می‏فرمود: هیچ چیزی برای دل آدمی فاسد كننده‏تر از گناه نیست زیرا هنگامیكه قلب با گناه مواجه می‏شود پیوسته با اوست تا آن جا كه بر وی چیره شده و آن را زیر و رو كند.(۱۸)
در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است كه هیچ بنده‏ای نیست جز آنكه در قلبش نقطه‏ای نورانی است. وقتی گناهی مرتكب شد، نقطه‏ای تاریك در آن قسمت نورانی ایجاد می‏شود. اگر توبه كرد، آن سیاهی می‏رود و اگر به گناه ادامه داد، آن سیاهی زیاد می‏شود تا سفیدی را بپوشاند وقتی آن سفیدی پوشانده شد، دیگر صاحبش به سوی خیر و نیكی بازگشت نمی‏كند...(۱۹)
اینكه امام فرمود: «دیگر صاحبش به خیر و نیكی باز نمی‏گردد». دلالت می‏كند كه دارنده چنین قلبی از انجام معاصی دست بر نمی‏دارد و از آنها هیچگاه توبه نمی‏كند گرچه با زبان بگوید به سوی خدا توبه كردم و لذا چنین جمله‏ای از او فقط زبانی است و قلب با آن همراه نیست و برای همین اصلاً اثری ندارد.(۲۰)
آیت اللّه سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال پیرامون وجوب توبه گوید: تحقیق آن است كه دلیلی بر وجوب فوری توبه در قرآن و روایات نداریم. زیرا در آنها فقط امر به توبه شده است. و مادر كتابهای اصولی خود گفته‏ایم كه امر به هیچ وجه ـ گرچه در شریعت ـ افاده فوریت نمی‏كند و اجماع بر فوریت هم برای من تاكنون محقق نشده است و برای من چنین اجماعی به طور قابل اعتبار هم حكایت نشده است. پس مستند وجوب توبه به نحو فوری فقط عقل است. انصاف آن است كه گرچه عقل به فوریتش دلالت می‏كند اما بر تمامی اقسام توبه و تدارك آنها دلالت نمی‏كند و چنین چیزی محل اشكال است. بنابراین می‏گوییم كه واجب است ترك معاصی به نحو فوری و نیز پشیمانی از انجام گناه‏ها و عزم بر گناه نكردن هم واجب فوری است. و تدارك مافات مثل نمازی كه عمداً ترك شده و زكاتی كه عمداً ترك شده، واجب است فوراً تدارك شود و مانند آنها و دلیلی بر فوریت زاید بر آنها نداریم. بلكه عدم وجوب فوریت توبه نسبت به جمیع اقسام تدارك به نحو اجماع ادعا شده است. به هر حال شایسته نیست احتیاط در مواردی كه امكان فوریت وجود دارد، ترك گردد، بلكه احتمال وجوب فوری نفس توبه و آنچه این لفظ و واژه در عرف عام بر آن صدق می‏كند، در نهایت قوه است. و چنانچه وجوب فوری توبه ترك گردد، بایستی درزمان بعد به طور فوری به جا آورده شود. و آیا ترك توبه از جمله گناهان كبیره است یا نه؟ در آن اشكال وجود دارد و من تاكنون ندیده‏ام كه كسی به یكی از دو شق آن تصریح كند.(۲۱)
● اختلاف معصیتها و تفاوت میان توبه آنها
معاصی گوناگون‏اند و برای همین، كیفیت توبه آنها با یكدیگر متفاوت است. در ذیل به این موضوع می‏پردازیم:
۱) توبه از گناهانی چون دروغ و نمیمه
برخی از گناهان نه حق اللّه است و نه حق الناس و نه آنكه حدی از حدود الهی را پایمال می‏كند و تنها عملی قبیح به شمار می‏آید مانند دروغ و غنا و حسد و نمیمه و مانند آن. در برخی از كتابها تصریح شده كه برای توبه از چنین گناهانی بایستی فقط مجرد ندامت و عزم بر عدم عود وجود داشته باشد. در كتاب تحریر می‏خوانیم: اگر توبه از معصیتی است كه موجب حقی نشده مثل نوشیدن شراب و دروغ، توبه از آن با پشیمانی از گناه مزبور و عزم بر عدم بازگشت تحقق می‏گیرد.(۲۲) در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از عملی است كه ویژه گنهكار است و ارتباطی به دیگری ندارد، مثل شرب خمر و پشیمانی و عزم بر عدم رجوع ـ كه قبلاً درباره آن سخن گفتیم ـ كفایت می‏كند.(۲۳) در اربعین آمده كه اگر گناه مستلزم و مستتبع امر دیگری نباشد كه شرعاً به جا آوردنش لازم است، مثل پوشیدن لباس حریر مثلاً، برای توبه از آن، ندامت و عزم بر عدم عود كافی است و چیز دیگری واجب نمی‏باشد.(۲۴)
اما مطلبی كه از سرائر ـ كه از مبسوط حكایت كرده ـ ظاهر می‏شود، آن است كه در چنین مواردی علاوه بر ندامت و عزم بر عدم عود، استغفار هم لازم است.
سید محمد مجاهد بعد از این نقل قول گوید: سخن شیخ به احتیاط نزدیك است گرچه آنچه دیگران پیرامون چنین گناهانی گفته‏اند ـ كه صرف ندامت و عزم بر عدم عود در توبه كافی است ـ در نهایت قوت و متانت است.(۲۵)
۲) توبه از گناهانی مثل عدم پرداخت زكات
و اگر گناه مورد نظر موجب تضییع حق مالی نشده و در عین حال ترك واجب است مانند منع زكات، توبه از این نوع گناه انجام نمی‏پذیرد مگر با رساندن مال به مستحق، در كتاب نهج المسترشدین در این‏باره آمده است: و اگر توبه از ترك واجبی چون زكات است، انجام نمی‏گیرد مگر با دادن آن.(۲۶) و در شرح این كتاب آمده است. اگر توبه از ترك واجبی باشد، یا وقت اداء آن واجب باقی است یا باقی نیست. اگر باقی است، توبه آن بدین صورت است كه آن عمل انجام شود مانند پرداخت زكات و انجام حج. و اگر وقتش گذشته یا قضایش واجب است كه باید قضا شود مثل نمازهای روزانه و یا واجب نیست مثل نماز عیدین كه در صورت اخیر فقط باید حالت پشیمانی ایجاد گردد.(۲۷)
مشمول این حكم امثال خمس و كفارات و آنچه انسان برخود به نذر و مانند آن لازم می‏كند، می‏شود.(۲۸)
۳) توبه از گناهانی چون ترك نماز و روزه
برخی از معصیتها موجب ترك واجب می‏شود و قضا و تدارك در پی دارند مانند ترك نماز و ترك روزه واجب و واجبات فوری كه تكلیف به آنها جز بعد از انجام دادنشان ساقط نمی‏شود. در مورد چنین معاصی‏ای جماعتی تصریح كرده‏اند كه توبه از آنها جز با قضا و تدارك صورت نمی‏گیرد.
۴) توبه از گناهانی چون اضلال دیگران
برخی از معاصی كار حرام و موجب گمراهی غیر و فاسد كردن دین شخص در اصول یا فروع است. در پاره‏ای از كتابها تصریح شده كه توبه از چنین گناهی با ارشاد شخصی كه گنهكار او را گمراه كرده، تحقق می‏گیرد.(۲۹) مثلاً در نهج المسترشدین آمده كه اگر توبه از اضلال (گمراه ساختن دیگری) است، متحقق نمی‏شود، مگر بعد از راهنمایی فرد گمراه.(۳۰) در شرح باب هادی عشر آمده كه اگر گناه صورت گرفته در مورد انسان باشد، اگر با اضلال در دین او از راستای فتوای اشتباه باشد، توبه از آن با ارشاد او و اعلام خطا تحقق می‏گیرد.(۳۱) و در حق الیقین آمده است: اگر معصیت انجام گرفته گمراه نمودن غیر باشد، در توبه از آن ارشاد و راهنمایی فرد گمراه به سوی حق و بازگرداندنش از اعتقاد باطل به اعتقاد صحیح لازم است اگر امكان داشته باشد. و اگر امكان نداشته باشد، از برخی از روایات به دست می‏آید كه تا وقتی افرادی را كه به بدعت و گمراهی او گمراه شده‏اند هدایت نكند، توبه‏اش پذیرفته نمی‏شود. و بیشتر علما این روایت را به توبه كامل حمل كرده‏اند.(۳۲)
سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال علماء در این‏باره گوید: این سخن ـ كه بایستی افراد گمراه را به حق باز گرداند تا توبه‏اش پذیرفته شود ـ نیكوست. زیرا تمامی علماء بر این مطلب اتفاق نظر دارند. به اضافه حدیثی است كه در وسائل به آن اشاره شده است: امام صادق(ع) فرموده است: در زمان نخست فردی در پی دنیا از راه حلال بر آمد اما موفق نشد سپس از راه حرام به اینكار اقدام كرد كه باز موفق نشد. شیطان به نزد او آمده گفت: آیا می‏خواهی تو را به كاری راهنمایی كنم كه دنیا به تو رو آورد و پیروانت زیاد گردند؟ او گفت: آری. شیطان گفت: دینی اختراع كن و مردم را به آن فراخوان. آن مرد آن كار را كرده و مردم دعوتش را پذیرفته و از او فرمانبرداری نمودند و دنیا به او رو آورد. آنگاه آن مرد تأملی كرد و با خود گفت: این چه كاری است كرده‏ام، دینی اختراع كرده و مردم را به آن دعوت كرده‏ام! فكر نمی‏كنم راهی برای توبه داشته باشم جز آنكه نزد كسانی كه آنها را به آن دین دعوت كرده‏ام رفته و از آن بازشان گردانم. در پی آن پیش یارانش كه به پاسخش ندای مثبت داده بودند می‏رفت و می‏گفت: دینی كه شما را به آن فرا خوانده‏ام باطل است؛ من آن را از پیش خود وضع كرده بودم. اما آنان می‏گفتند: دروغ می‏گویی آن دین به حق است و تو در دین خود دچار شك و تردید شده و از آن بازگشته‏ای. وقتی او اوضاع را چنین دید، به سوی زنجیری رفته، یك سر آن را با میخ به زمین كوفته و یكسر دیگر آن را به گردنش بست و گفت: آن را باز نمی‏كنم تا آنكه خداوند عزّ و جلّ نظر لطفی به من نماید. در آن هنگام خداوند به پیامبری از انبیاء وحی كرد به فلان شخص بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانی كه اعضای بدنت از هم گسسته شود، پاسخت را نخواهم داد تا كسانی را كه با دین اختراعیت گمراه كرده و از دنیا رفته‏اند، به دنیا باز گردانی و آنان از آن دین دست بردارند.(۳۳)
▪ پاسخ به چند پرسش
الف) آیا اگر كسی نتوانست كسانی را كه گمراه كرده به راه راست هدایت كند یا آنكه چنین كاری برای او عسر و حرج داشت، باز در مورد وی توبه صادق است یا نه؟ برخی گفته‏اند كه چنین كسی بایستی امكان مزبور را داشته باشد و به عسر و حرج دچار نشود.(۳۴)
ب) اگر فرد مورد نظر نتوانست تمامی افراد گمراه شده را به راه حق بازگرداند آیا باز توبه نسبت به او واجب است؟ پاسخ مثبت است.(۳۵)
ج) آیا برای ارشاد گمراهان صرف تصریح به خطا كافی است یا باید شبهه و تردید ایجاد شده از خاطر گمراه شدگان با آوردن دلیل و استدلال محو گردد؟ آیت اللّه مجاهد گوید: سخن اخیر صحیح و قابل اعتماد است.(۳۶)
۵) توبه از ظلم به دیگران و نظیر آن
برخی از معاصی، عمل حرام و با اخذ مال دیگری و تصرف در آن موجب ظلم بر غیر است. در چنین مواردی برای توبه بایستی افزون بر ندامت و عزم بر عدم بازگشت به گناه در آیند، براءت ذمه مالك را در صورت وجود او (و بالغ بودن و عاقل بودنش) كسب كرد. و این از چند طریق امكان‏پذیر است:
الف) مالك، مال مزبور را به گنهكار ببخشد و ذمه او را بری كند حال چه با گرفتن عوضی یا بدون آن.
ب) با فرد گنهكار مصالحه كند.
ج) معصیتكار عین مال و منفعتهای آن را كه بهره‏برداری كرده باز گرداند و اجرت تصرف در آن مال را هم پرداخت نماید.
د) فرد گنهكار عوض آن مال را كه مثلی یا قیمی است، پرداخت كند. واین در صورتی است كه عین آن مال تلف و نابود شده باشد و به طور خلاصه بایستی براءت ذمه به نحوی كه در شرع گفته شده تحقق گردد.
البته باید دانست كه در صحت و صدق مطالب مزبور تفاوتی میان آنكه مالك مؤمن باشد، وجود ندارد. اگر مالك غیر شیعی هم باشد، باز بایستی طبق دستورهای فوق عمل كرد. همچنین فرقی نمی‏كند كه مالك بچه باشد یا بالغ، عاقل باشد یا مجنون.(۳۷)
● اگر شرایط توبه فراهم نباشد
اگر گنهكار نتواند به هیچ وجه براءت ذمه كسب كند، بایستی عزم بر عدم گناه داشته باشد تا توبه‏اش محقق شود.در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از ظلم و ستم مالی باشد، جز با پرداخت دین به مظلوم یا ورثه او ـ در صورت وفات مظلوم ـ یا بخشوده شدن از ناحیه او یا آنان تحقق نمی‏گیرد. اگر ظالم از انجام این امور عاجز شد و نتوانست، توبه‏اش به عزم و تصمیم به پرداخت در صورت توانایی در آینده است.(۳۸) در كتاب نافع آمده است: گناه اگر نسبت به یكی از حقوق مالی انسانها باشد، توبه از آن با رساندن حق مزبور به صاحب حق یا وارثان او یا بخشوده شدن از ناحیه صاحب حق یا وارث (در صورت قدرت بر این كار) صورت می‏گیرد و در صورت عجز، بایستی افزون بر توبه، تصمیم به اداء دین در صورت توانایی داشته باشد.(۳۹)
آیا عسرو حرج هم به عجز و عدم توانایی الحاق می‏گردد؟ برخی چون آیت اللّه مجاهد بر این عقیده هستند.
و چنانچه مالك حق زنده نباشد، باید براءت ذمه را از ورثه كسب كرد و اگر آنان هم در قید حیات نباشند از وارثانشان. و اگر وارث، صغیر باشد یا مجنون، باید به ولیّ آنان مراجعه كرد.(۴۰)
● آخرین وقت برای توبه
تا پیش از آنكه انسان از مرگ خود اطلاع پیدا نماید، باب رحمت الهی توبه باز است و به اتفاق نظر علما بعد از آن پذیرفته نیست.(۴۱) در روایتی كه رسول خدا(ص) آن را در آخرین خطبه‏اش ایراد فرمود، آمده است: هر كس پیش از مرگش به فاصله یكسال، توبه كند، خداوند توبه‏اش را می‏پذیرد. سپس فرمود: یك سال بسیار زیاد است، هر كس پیش از مرگش به فاصله یك ماه توبه كند خدا توبه‏اش را می‏پذیرد، سپس فرمود: یكماه بسیار زیاد است، هر كس قبل از مرگش به فاصله یك روز توبه كند، خداوند توبه‏اش را قبول می‏كند. آنگاه فرمود: مسلماً یكروز هم زیاد است، هر كس قبل از مرگش به فاصله ساعتی(۴۲) توبه كند، خداوند توبه‏اش را می‏پذیرد. سپس با اشاره به حلق خویش فرمود: هر كس توبه كند و نفسش به اینجا برسد، خداوند توبه‏اش را قبول می‏كند.(۴۳)
▪ چند گزارش واقعی از توبه‏كنندگان واقعی
۱) در روایتی شخصی از اصحاب امام صادق(ع) گوید: به همراه قافله‏ای به سفر حج می رفتیم و همراه ما پیرمردی خداشناس و اهل طاعت و عبادت بود اما اهل ولایت نبود و امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشت امّا برادر زاده‏اش شیعه بود و اهل ولایت. پیرمرد مریض شد و مرضش شدت گرفت. به برادرزاده‏اش گفتم اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به او عرضه كنی، شاید خدا او را نجات دهد. او به عمویش گفت: عموجان، مردم بعد از پیامبر اكرم(ص) مرتد شدند مگر تعداد كمی و برای علی بن ابی‏طالب همان طاعتی بود كه برای پیغمبر وجود داشت و بعد از پیامبر(ص) حق خلافت از آن او بود.
راوی خبر گوید: ناگاه پیرمرد نفسی كشید و فریاد زد: من بر همین امر می‏باشم. سپس جان به جان آفرین تسلیم كرد.
بعد از مدتی خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و ماجرا را برای ایشان بازگو نمودیم. حضرت فرمود: او مردی است از اهل بهشت. علی بن سمری(یاسری) عرض كرد: آقا، این شخص از ولایت چیزی نمی‏دانست غیر از همین لحظه آخر عمرش! امام فرمود: از او دیگر چه می‏خواهید؟! به خدا سوگند او به بهشت وارد شده است.(۴۴)
۲) در كتاب منتخب التواریخ حكایت شده كه در قوم بنی‏اسرائیل جوان بزهكاری بود كه اهل شهر از گناهانش عاجز شده و شكایت او را نزد پروردگار كردند. به حضرت موسی(ع) خطاب شد كه او را از شهر بیرون كن چرا كه به واسطه او آتش غضب بر اهالی آن سامان نازل گردد. حضرت موسی(ع) او را از آن شهر بیرون كرد و او به شهر دیگری رفت. دوباره خطاب رسید كه از آن شهر هم او را بیرون كن. آن جوان بعد از اخراج به غاری پناه برد و ناخوش گشت و نزد او كسی نبود كه كمكش كند. صورتش را روی خاك گذارده و عرض كرد: پروردگارا، اگر مادرم به بالینم حاضر بود، حتماً به من ترحم می‏كرد و بر غربت و ذلت من می‏گریست. و اگر پدرم به بالینم حاضر بود، مرا غسل می‏داد و كفن می‏كرد و به خاك می‏سپرد. و اگر خانواده‏ام به بالینم حاضر بودند، بر من گریه و زاری می‏كردند و می‏گفتند: خدایا، ببخش این پدر غریب و ناتوان و معصیتكار و طرد شده و آواره از این شهر به آن شهر و از آن شهر به این غار افتاده را.
سپس عرض كرد: خدایا، حالا كه بین من و پدر و مادر و اهل و عالم جدایی انداخته‏ای مرا از رحمت خود ناامید مكن. و همچنانكه قلبم را از فراق نزدیكانم سوزاندی، مرا با آتش خشم خود به واسطه معصیتهایم مسوزان.
در پی آن خداوند، فرشته‏ای را به صورت پدر و حوریه‏ای را به صورت مادر و حوریه دیگری را به صورت همسر و غلامانی را به صورت فرزندانش فرستاد كه نزد او بنشیند و بر او گریه كنند. آن جوان با دیدن آنها گمان كرد كه پدر و مادر و خانواده‏اش هستند كه گرداگردش جمع شده‏اند. برای همین با خاطری آسوده از دنیا رفت.
سپس خطاب رسید: ای موسی، ولی ای از اولیاء ما در فلان نقطه از دنیا رفته، برو و او را غسل بده و كفن كن و بر او نماز بخوان و دفنش كن.
حضرت موسی(ع) به آن مكان آمد. دید همان جوانی است كه او را از شهر اخراج كرده بودند، خطاب رسید: ای موسی، من به خاطر ناله‏ها و دوری او از پدر و مادر و عیال و اولادش بر او ترحم كردم و به خاطر ذلتش حورالعین را به صورت مادر و همسرش نزد او فرستادم و فرشته‏ای را هم به صورت پدرش و غلامانی را به صورت فرزندانش.
سپس خداوند فرمود: بدان ای موسی، وقتی غریبی از دنیا می‏رود، ملائكه آسمانها بر غربت او گریه می‏كنند. چگونه من بر غربت او ترحم نكنم در حالی كه ارحم الراحمین هستم.(۴۵)
۳ـ یكی از اصحاب حضرت صادق(ع) به نام علی بن ابی حمزه گوید: دوستی در كوفه داشتم كه جزو دربار بنی امیه و كاتب آنان بود. او به من گفت: وقتی به مدینه رفتیم، از امام صادق(ع) اجازه بگیر تا به محضرشان شرفیاب شویم. اجازه گرفتم و خدمتشان رسیدیم. او بعد از سلام، نشست و عرض كرد: آقا من در دیوان دفتر بنی امیه بودم و مال زیادی از این طریق به دست آورده‏ام.
امام(ع) فرمود: اگر گروهی كاتب بنی امیه نمی‏شدند و گروهی برای آن‏ها دارایی نمی‏آوردند و جمعی به نفع آنان نمی‏جنگیدند و در نماز جماعتشان شركت نمی‏كردند، آنها حق ما را غصب نمی‏كردند. اگر مردم، بنی امیه را تنها می‏گذاشتند آنها با اموالشان كاری از پیش نمی‏بردند، آن جوان عرض كرد: فدایتان شوم، آیا راه نجاتی برای من وجود دارد؟
امام (ع) فرمود: اگر بگویم، عمل می‏كنی؟
عرض كرد: آری.
فرمود: خود را از تمام داراییهایی كه از طریق دیوان بنی‏امیه به دست آورده‏ای، رها كن. اموالی را كه صاحبانشان را می‏شناسی، به آنها باز گردان و اموالی را كه صاحبانشان را نمی‏شناسی، از طرفشان صدقه بده و من در مقابل برای تو بهشت را ضمانت می‏كنم.
آن جوان سرش را پایین انداخت و در فكر فرو رفت و آنگاه گفت: انجام می‏دهم. علی بن ابی حمزه گوید: این جوان با ما به كوفه بازگشت و هرچه داشت، در راه خدا صدقه داد حتی لباسهای تنش را، و ما برای او لباس خریدیم و برای او فرستادیم. چندماه بعد مریض شد. یك روز به ملاقاتش رفتم. دیدم در حال احتضار است. او گفت: ای علی بن ابی حمزه، به خدا قسم، امام به وعده‏اش وفا كرد.
علی بن ابی حمزه گوید: او از دنیا رفت و ما او را به خاك سپردیم. سال بعد كه مدینه رفتم، تا نگاه امام صادق(ع) به من افتاد فرمود: ای علی بن ابی حمزه، به خدا قسم ما نسبت به رفیق تو به وعده‏مان وفا كردیم.
عرض كردیم: درست می‏فرمایید، فدایتان شوم. او خود موقع احتضار به من گفت: به خدا قسم امام صادق(ع) به وعده‏اش وفا كرد.(۴۶)
محمد اصغری نژاد
پی‏نوشت‏ها:
۱. قواعد المرام، میثم بن علی عبرانی، ص ۱۵۷، تحقیق حسینی، منشورات كتابخانه آیت اللّه نجفی.
۲. مجمع الفائدهٔ و البرهان، مقدس اردبیلی، ج ۱۲، ص ۳۲۱، مؤسسه نشر اسلامی.
۳. الاربعین، ص ۲۳۵ ـ ۲۳۴ تبریز، مكتبهٔ الصابری.
۴. سوره توبه، آیه ۱۱۸.
۵. تفسیر صافی،ملامحسن فیض كاشانی، ج ۱، ص ۱۰۵، منشورات مؤسسه اعلمی، بیروت.
۶. ر.ك تفسیر نیشابوری مصمی به غرائب القرآن، ج ۱، ص ۹۶ ـ ۹۵، چاپ سنگی.
۷. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حكمت ۴۱۷.
۸. فی رحاب التوبهٔ، آیت اللّه سید محمد مجاهد، تحقیق آقای باقری، ص ۳۹، انتشارات زائر، چاپ اول: ۱۳۷۷.
۹. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۵۷.
۱۰. همانجا.
۱۱. ر.ك: فی رحاب التوبهٔ، ص ۳۹.
۱۲. همان، ص ۴۰.
۱۳. فی رحاب التوبه، ص ۴۱.
۱۴. ر.ك: نهج المسترشدین، ص ۸۳ و ارشاد الطالبین، ص ۴۳۲: تحقیق رجایی ، قم، كتابخانه آیت اللّه نجفی.
۱۵. شرح تجرید، قوشچی، ص ۴۲۲، چاپ تبریز.
۱۶. المحجهٔ البیضاء، فیض كاشانی، ج ۷، ص ۹ تا ۱۰.
۱۷. اربعین، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۵ (باتصرف).
۱۸. كافی، ج ۲، ص ۲۶۸ (با تصرف) اصل روایت چنین است: ما من شی‏ء افسد للقلب من خطیئهٔ ان القلب لیواقع الخطیئهٔ فلاتزال به حتی تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله.
۱۹. كافی، ج ۲، ص ۲۷۳.
۲۰. فی رحاب التوبهٔ، ص ۵۰ و ۵۱.
۲۱. همان، ص ۵۶.
۲۲. تحریر الاحكام، ص ۲۰۸، طبع سنگی.
۲۳. نهج المسترشدین، ص ۸۳ ـ ۸۲.
۲۴. الاربعین، ص ۲۴۲.
۲۵. فی رحاب التوبهٔ، ص ۶۵.
۲۶. نهج المسترشدین، ص ۸۳.
۲۷. ارشاد الطالبین، ص ۴۳۳. البته این در صورتی است كه نماز عیدین واجب باشد مانند زمان حضور ائمه علیهم السلام.
۲۸. فی رحاب التوبه، ص ۶۷.
۲۹. همان، ص ۶۷، ۶۸.
۳۰. نهج المسترشدین، ص ۸۳.
۳۱. شرح باب حادی عشر، ص ۶۳.
۳۲. حق الیقین، محمد باقر مجلسی، ص ۴۵۳ ، تهران، رشیدی.
۳۳. وسائل، ج ۶، ص ۳۴۴ (با تصرف و توضیح).
۳۴. ر.ك: فی رحاب التوبه، ص ۷۱.
۳۵. همان.
۳۶. همان، ص ۷۲.
۳۷. فی رحاب التوبه، ص ۷۱ و ۷۲.
۳۸. نهج المسترشدین، ص ۸۳(با تصرف)
۳۹. فی رحاب التوبهٔ، ص ۷۲ و ۷۳.
۴۰. ر.ك فی رحاب التوبهٔ، ص ۷۳ و ۷۴.
۴۱. گناهان كبیره آیت اللّه دستغیب، ج ۲، ص ۴۴۴، ناشر: ضرابی، تهران، چاپ هفتم، ۱۳۶۰.
۴۲. ظاهراً یعنی لحظه‏ای.
۴۳. تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۹۹ ؛ تصحیح اعلمی دار المرتضی، مشهد چاپ اول.
۴۴. گناهان كبیره، ج ۲، ص ۴۵۶؛ راه بازگشت، علی موسوی دهسرخی، ص ۱۶۷، نشر حافظ نوین.
۴۵. راه بازگشت، ص ۲۲۲ و ۲۲۳.
۴۶. همان، ص ۲۳۳ و ۲۳۴(با تصرف).
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام


همچنین مشاهده کنید