پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مطالعات فرهنگی و پالایش روایت های فلسطینی


مطالعات فرهنگی و پالایش روایت های فلسطینی
هر تحلیلی می بایست از موضوع مورد تحلیل اش، روایتی ارائه کند. تا روایتی نباشد تحلیلی بنا نمی شود. مدد جو در هنگام مراجعه به مشاور، ابتدا روایتی از وضعیت خود بیان می کند تا مشاور و یا روان شناس بر طبق آن روایت دست به تحلیل و تجویز بزند. در آشفته بازار سیاست، توجه به مقوله روایت به چند دلیل اهمیت بیشتری می یابد:
▪ اول اینکه عرصه سیاست به شکلی عریان و بی واسطه در پیوند با مقوله قدرت (و مقاومت) است.
▪ دوم اینکه دست های پشت پرده و همچنین مقولاتی چون منافع حزبی و طبقاتی، سلطه نظامی و هژمونیک، جنجال های رسانه ای، پروپاگاندا و شایعات، روایت های سیاسی را هرچه بیشتر، مستعد آشفتگی و تحریف می کنند. ماجرای محاصره غزه و جنگ اخیری که در این باریکه به وقوع پیوست علاوه بر آنکه این مسئله شصت ساله را از عادت، روزمرگی و فراموشی به در آورد و از آن آشنایی زدایی نمود منجر به این شد تا چهره همه ساکنان کره ارض اعم از توده ها، افراد، نخبگان، گروه ها، احزاب، دولت ها و سازمان های بین المللی، برای همدیگر شناخته تر شود. این رخداد اسفبار، چونان آینه ای که گرد و غبار از آن زدوده شده باشد مناسبات قدرت و از آن فراتر اوضاع اخلاق و انسانیت را در سال های آغازین هزاره سوم میلادی بازتاب داد. این آینه همچنین هر انسانی را با خودش نیز روبه رو کرد و این مواجهه ایجاب می کند تا بر افکار و مواضع اجتماعی، سیاسی و البته اخلاقی خود مروری بازاندیشانه کنیم اما برای بازاندیشی و ارائه هر نوع تحلیلی در قبال هر موضوعی، نحوه روایت ما از آن موضوع است که نقطه عزیمت ما را مشخص می کند. اگر اوضاع حاکم بر سرزمین فلسطین و علی الخصوص جنگ ۲۲ روزه اخیر را مصداقی برای این بحث قرار دهیم به خوبی شاهد تکثر در تحلیل هایی خواهیم بود که گاه کاملاً در تضاد با یکدیگر قرار داشتند. ریشه این اختلاف نظرها را باید در روایت هایی پی گرفت که جهت گیری ما را در تحلیل تعیین می کنند. به طور مثال روایت مجعولی که می گوید فلسطینیان، اراضی خود را به یهودیان فروخته اند با روایتی که یهودیان را غاصب این سرزمین ها می داند منجر به ارائه دو تحلیل و دو راهکار متفاوت خواهد شد.
ابن خلدون به عنوان یک فیلسوف تاریخ و به عنوان کسی که می توان «علم عمران» او را تلاشی پیشگام در سپهر اندیشه اجتماعی دانست، معتقد است برای سنجش صحت و سقم روایت های تاریخی می بایست آنها را با عیار عقل سلیم سنجید تا صحت و سقم آن عیان گردد. از این منظر، روایتی که می گوید اعراب، اراضی خود را به یهود فروخته اند در مواجهه با عقل سلیم اعتبار خود را کاملاً از دست می دهد زیرا می دانیم که هم اکنون هشتاد درصد اراضی فلسطین در اشغال صهیونیست هاست و کدام عقل سلیمی می پذیرد که ملتی هشتاد درصد اراضی خود را به بیگانگان بفروشد و ثانیاً به فرض محال اگر چنین اتفاقی رخ داده باشد فروش اراضی چه دخلی به واگذاری قدرت به یهودیان دارد
ثالثا تحقیقات نشان داده است اصل روایت فروش زمین مبتنی بر واگذاری کمتر از ۶ درصد از اراضی فلسطینی توسط ۳ مسیحی سرمایه دار به یهودیان بوده که با سفارش و تطمیع انگلیس صورت گرفته و این روایت در مسیر «یک کلاغ، چهل کلاغ» واقع شده است.
برای نقد یک تحلیل باید به روایت های زیربنایی آن تحلیل رجوع کرد اما بسیار ساده انگارانه است اگر تصور کنیم که روایت ها، تنها گزاره هایی خبری هستند که کاملاً بی طرفانه از واقعیتی مسلم سخن می گویند. روایت ها، متناسب با پیش فرض های ما نسبت به هستی، سازمان دهی می شوند. اینکه چشم ما با چه عینکی به دنیا بنگرد و هستی شناسی ما مبتنی بر چه پیش فرض هایی باشد نیز تحت تأثیر سلایق زیبایی شناسانه ماست. عامه مردم نمی توانند احساسات و سلایق خود را چیزی منفک از اندیشه و خرد تلقی کنند. احساسات، غرایز، سلیقه ها، عادت ها، منافع و اندیشه ها و توجیهات زبانی در ذهن افراد به شکلی در هم آمیخته که نمی توان براحتی آنها را از هم تفکیک نمود. شاید توجه به همین نکته است که اندیشمندانی چون فروید، نیچه، مارکس و ویتگنشتاین را به بنیانهای غیر عقلانی (ناعقلانی) کنش های انسانی رهنمون می شود و عقده ها، امیال و غرایز، نحوه معیشت مادی و بازی های زبانی را ریشه کنش ها و اندیشه های به ظاهر خردمندانه انسانی معرفی می کنند. سلیقه زیبایی شناسانه و یا آنچه که بوردیو آن را عادت واره (habitus) می نامد نیز می تواند بنیانی برای کنش های انسانی باشد. با وام گرفتن از نظریات پیر بوردیو، می توان نشان داد که سلایق زیبایی شناسانه ما نیز متأثر از وضعیتی است که در میدان هنری داشته ایم. مفاهیم مذکور را می توان در مدل ساده زیر ردیف کرد:
میدان هنری - پسندهای زیبایی شناختی - پیش فرض ها - نحوه روایت - تحلیل - موضع گیری - ارائه راهکار
در الگوی فوق الذکر سه عنصر آخر یعنی روایت ها و تحلیل ها و تجویزها قابلیت مطالعه و تحلیل دارند و منطقی تر آن است که از زیربنایی ترین عنصر یعنی روایت ها آغاز کنیم. ذکر این نکته ضروری است که این مدل را به هیچ وجه نباید به شکلی خطی و ترتیبی فهم کرد که از میدان های هنری آغاز شده و به تحلیل و موضع گیری و احیاناً تجویز نسخه می انجامد زیرا همه عناصر مذکور بر هم تأثیر متقابل دارند. به عبارت دیگر این طور نیست که همواره روایت، به شکلی یکجانبه نوع تحلیل و موضع گیری را تعیین کند بلکه میان نحوه روایت و نوع تحلیل، رابطه ای متقابل وجود دارد و بین تک تک عناصر ذکر شده در مدل فوق تعینی چند جانبه (overdetermination) برقرار است.
نکته دیگری که در مطالعه روایت ها و بازنمایی هایی که از خلال آنها صورت می گیرد، واجد اهمیت است توجه به مقوله تاریخ با رویکردی هرمنوتیکی است. عدم توجه به تاریخ و زمانمندی، عناصری را در طرح روایت ها به حاشیه می کشاند و در نتیجه روایت ها را ناقص و سخیف می کند. در این وضعیت، فریاد شالوده شکنانه دریدا می تواند با درهم شکستن روایت های سخیف، عناصر به محاق رفته را عیان کند. اگر دوباره به موضوع فلسطین باز گردیم و روایت های گوناگونی را که از آن ارائه می شود بررسی کنیم مشاهده می کنیم که بسیاری از روایت های موجود با چشم پوشی بر تاریخ، اسرائیل را واقعیتی موجود، معرفی می کنند که به دلایلی کاملاً امروزی با حماس در حال جنگ است. روایت های تاریخی، همواره در معرض دستکاری گفتمان های غالب است و به عبارت ساده تر از قدیم گفته اند تاریخ را معمولاً شاهان و شمشیربدستان می نویسند.
با تصورات و باورهای امروزی نمی توان روایت های معتبری از بطن تاریخ استخراج کرد. برای تحلیل مسئله فلسطین باید ابتدا روایت صحیحی از اوضاع داشت و روایت صحیح، تنها از راه واسازی و پالودن روایت های سخیف انجام پذیر است. در این مسیر، واکاوی تاریخی و زدودن انحرافاتی که قدرت در گزاره های تاریخی ایجاد نموده امری ضروری است. در وضعیت معاصر که سوژه های انسانی تحت بمباران پیام های رسانه ای قرار دارند و جوامع به سمت شبکه ای شدن پیش می روند، دچار چرخش به وضعیتی هستیم که در آن امر نشانه ای و پیام های رسانه ای مرکزیت یافته اند و البته در رقابت میان پیام ها آنچه که عمیق ترین تأثیر را بر سلایق و روحیات کنشگران می گذارد، آن چیزی است که درون میدان های هنری و به شکلی هنرمندانه بر ذهن، روح و احساس هجوم می آورد. در جامعه شبکه ای، دولت- ملت از مرکزیت خارج شده و به تعبیر کاستلز دیگر این قدرت ها نیستند که جریان ها را هدایت می کنند بلکه برعکس این جریان ها هستند که قدرت را در کنترل می گیرند.
به واقع همین مدعاست که امروزه رویکردهایی چون مطالعات رسانه، ارتباطات، نقد سینما و تلویزیون، اسطوره شناسی، ساختارشکنی، تحلیل های زبانی، نقد ادبی، نشانه شناسی، تحلیل روایت، تحلیل گفتمان، نظریه های بازنمایی و بازتولید، رویکرد تبارشناسانه فوکویی به تاریخ و سوژه انسانی، دیدگاه های نیچه ای و تحلیل های روانکاوانه فرویدی، رهیافت های تحلیل زبانی، چپ نو، نقد فرهنگی، رویکردهای پسا استعماری و رویکردهای فرانکفورتی و در کل رویکردهای انتقادی را تحت لوای حوزه ای میان رشته ای یا فرا رشته ای به نام مطالعات فرهنگی، گرد هم آورده است. مرکزیت یافتن مقولاتی چون پیام، رسانه، هنر، مصرف و مخاطب در دوران معاصر می تواند بنیان های ناعقلانی سوژه انسانی این عصر را شکل دهد که عادت واره ها، سلیقه ها، پیش فرض های اعتقادی و در نتیجه ساخت روایت ها را منجر می شود. بررسی روایت ها نشان می دهد که هر روایتی، توسط کدام گفتمان ها و سلایق تولید و بازتولید می شوند. همچنین سنجش دائم روایت ها با عقل سلیم و ساختارشکنی مدام از روایت ها می تواند آنها را از انحراف محافظت کند.
محمدالیاس قنبری
منبع : روزنامه ایران