یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


جنگ و دیگر هیچ


جنگ و دیگر هیچ
«در دره الاه» به عنوان اولین فیلمی که پل هگیس پس از «تصادف» ساخته، دقیقاً همان فیلمی است که امریکای این روزها بسیار به آن محتاج است. فیلمی که در عین پرسشگری، رویکردی صریح و بی پرده دارد و به راحتی می تواند احساسات مخاطب را متاثر کند. فیلمی که تلاش دارد در میانه آشفتگی های فزاینده مباحث مربوط به جنگ عراق به برداشتی صحیح و معقول دست یابد. اهمیت فیلم های جنگی از این جهت است که آن دسته از مخاطبانی که تا به حال در صحنه جنگ حضور نداشته اند همواره با تماشای این فیلم ها و کشاکش های موجود در آنها به تجربه یی نسبی از آن فضا و موقعیت دست می یابند. فیلم حاضر اما بی توجه به کشاکش های معمول مشابهانش، سعی داشته با استفاده از خشونت روانی نهفته در بطن جنگ و قدرت دراماتیک آن و ترسیم فضایی مهیب و مشوش کنجکاوی مخاطب را نسبت به جنگ عراق و سرنوشت سربازان امریکایی موجود در آن برانگیزد.
هگیس در فیلم حاضر توانسته بی توجه به الزامات مجعول فیلم های این ژانر، در قالب داستانی جنایی آن هم از نوع امریکایی اش، به زیبایی حس همدردی مخاطب را برانگیخته و وی را به تفکر وادارد. در مورد فیلم تصادف معتقد بودم آن فیلم نه ساختار شطرنجی متصنعی دارد و نه در بستر دیالکتیکی نژادی در پی القای دیالوگ های شعاری است. در مورد این فیلم هم معتقدم هگیس با به کارگیری تامی لی جونز و بازی مینی مال و مهیج وی توانسته موقعیت داستانی واقعی و به ظاهر ساده یی را در شکلی جدید و جذاب به تصویر بکشد. تامی لی جونزی که از همان زمان جوانی با تکیه بر چروک های پیشانی و چشمان همیشه شرمنده اش به راحتی مخاطب را جذب خود می کرد در این فیلم نیز با ارائه بازی کنترل شده و البته سرشار از احساسات حضور درخشانی داشته است.
هنک دیرفیلد (جونز) در این فیلم کهنه سرباز جنگ ویتنامی است که برای گذران زندگی اش در سال های بازنشستگی به حمل و نقل شن و ماسه مشغول است و به همراه خانواده اش زندگی آرامی در ایالت تنسی دارد. ماجرا از جایی شروع می شود که ماموران دولتی با هنک تماس گرفته و به او خبر می دهند پسرش مایک (جاناتان تاکر) که طبق برنامه می بایست همراه هم رزمانش از عراق به امریکا بازگشته باشد مفقود شده و اثری از وی در دست نیست. هنک با شنیدن این خبر آرامش همیشگی خود را از دست داده و تصمیم می گیرد برای کسب اطلاعات متقن همسرش (سوزان ساراندون) را تنها گذاشته و به محل استقرار جوخه فرزندش در نیومکزیکو براند. در آنجا با سربازان و افسرانی مواجه می شود که تمایلی به صحبت با او ندارند و از ارائه پاسخی صریح و صمیمی به وی طفره می روند. اوج ماجرا جایی است که هنک تکه هایی از جسد سوخته پسرش را در بیابانی نزدیک پایگاه نظامی می یابد و سپس با کارآگاهانی نظامی مواجه می شود که تلاش دارند به نوعی بر قضیه سرپوش گذاشته و وی را از پیگیری جدی منصرف کنند. پلیس محلی نیز حساسیت چندانی به مساله نشان نداده و ترجیح می دهد کار را به همان کارآگاهان نظامی حواله دهد. در میانه این آشفته بازار است که هنک ناامید و ناتوان با امیلی ساندرز (چارلیز ترون) آشنا می شود که در نقش یکی از کارآگاهان پلیس محلی به تنهایی مصر است هنک را در یافتن حقیقت یاری دهد و تنهایش نگذارد. در ادامه هنک تلفن همراه پسرش را از مرکز فرماندهی سرقت می کند تا شاید با کمک هکری محلی و بازیافت فیلم های ضبط شده در آن به ماجرای قتل پسرش پی ببرد. فیلم های به دست آمده از این تلفن بهانه یی هستند تا با مشاهده آنها به چند و چون ماموریت مایک در عراق پی برده و بدانیم چه اتفاقاتی را از سر گذرانده است. قدرت داستان این فیلم که از رویدادی واقعی نیز اقتباس شده، در تلاش گام به گام هنک برای یافتن راز قتل پسرش نهفته است؛ تلاشی که در نهایت مخاطب را به حقیقت جنگ عراق و شرایط و اقتضائات آن نیز واقف می کند. جنگی با بمب هایی که هر زمان و هر لحظه ممکن است کنار شما منفجر شوند. جنگی که به دلیل غرابت مستمرش مجبورید برای زنده ماندن در آن به تمام غیرنظامیان و حتی کودکان نیز به مثابه تهدیدی بالقوه بنگرید. جنگی که حضور در آن روح و روان آدمی را متلاشی و منهدم کرده و انسانیت انسان را به چالش می کشد.
منبع؛ اینترتینمنت ویکلی
اون گلیبرمن
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید