پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه تنهایی


فلسفه تنهایی
از این حكم ارسطو كه «برای تنها زیستن یا حیوان باید بود یا خدا» یا ناظر به دیدگاهی راجع به انسان است یا راه به تصوری از مفهوم و اهمیت تنهایی می برد. یعنی از یك طرف، می توان گفت انسان حیوانی یا اگر جرات گفتنش را داشته باشیم خدایی است كه نمی تواند تنها زندگی كند و از طرف دیگر، بدین معنی تواند بود كه تنهایی و تنها زیستن چندان دشوار است و آنقدر سهمگین است كه ممكن است انسان را حیوان كند یا به مقام خدایی برساند! نیچه در كتاب عالی «غروب بت ها» این حكم ارسطو را به بازی می گیرد، در آن دست می برد و از آن حكمی تازه بیرون می كشد كه می تواند پایه بدیعی برای تبیین مقام فیلسوف و نسبت فلسفه با تنهایی قرار گیرد.
نیچه می گوید ارسطو مورد سوم را از قلم انداخته است: «هر دو می باید بود، یعنی فیلسوف...» بیایید حرف نیچه را جدی بگیریم و آن را پیشتر بریم. وقتی كسی بگوید برای تنها زیستن یا حیوان باید بود یا خدا، منظورش این است كه هیچ انسانی اگر بخواهد «انسان» باشد نمی تواند تنها زندگی كند كه البته گفتیم از دید ارسطو زندگی انسانی در شكل مطلوب و طبیعی اش در دولتشهر(های كوچك یونان قدیم) ممكن می شود. حرف نیچه عملاً این است كه تنها زیستن محال نیست، یعنی می توان تنها زیست، به شرطی كه فیلسوف باشی و فیلسوف بودن از این منظر یعنی در آن واحد حیوان و خدا باشی. برای ادامه بحث، به حیوان بودن و خدا بودن از نظرگاه انسانی فكر كنید: حیوان بودن یعنی سر به سر مقهور نیروهای (ناشناخته) طبیعت بودن و خدا بودن یعنی غلبه كامل بر جمیع نیروهای طبیعت. اگر این دو تعریف را بپذیریم، نتیجه بامزه ای به دست می آید؛ این كه هیچ انسانی به تمامی حیوان نیست - انسان به طور كامل مقهور طبیعت نیست - و هیچ انسانی وجود ندارد كه طبیعت به طور كامل مسخر او باشد - هیچ انسانی به تمامی خدا نیست.
از منظر تناهی بگوییم: انسان ها همه متناهی اند، هیچ انسانی نامتناهی نیست؛ هیچ انسانی به تمامی از نامتناهی بودن بی خبر نیست (فرض كنید به یقین می دانیم كه حیوان نسبت به عدم تناهی در بی خبری مطلق به سر می برد). بدین اعتبار، شاید بتوان گفت همه انسان ها - دست كم، به درجاتی - هم حیوان اند هم خدا. و خب، با فرض گفته ارسطو این بدین معنی است كه همه انسان ها - لااقل، تا اندازه ای - می توانند تنها زندگی كنند و اگر حكم نیچه را بر این مجموعه بیفزاییم می توانیم گفت همه انسان ها از آن روی كه به درجاتی می توانند تنها بزیند، به درجاتی فیلسوف اند. ابراز این حكم در جهان ارسطو نتیجه ای انقلابی و بت شكنانه می تواند داشت. هر انسانی از آن روی كه تا حدودی فیلسوف است پتكی به دست دارد برای شكستن بت شهروندی، برای حمله به قاعده ای كه می گوید انسان وقتی در مدینه (= پلیس: polis) و طبعاً تحت نظارت نیروهای حافظ نظم مدینه (= سیاست در مفهوم پلیسی آن: police) زندگی می كند، «انسان تر» است و مدینه از این حیث، نام جایی است كه در آن تنها زیستن ممكن نیست، جایی كه در آن به ظاهر هیچ كس نه حیوان نه خدا بلكه انسان است و انسانی، زیاده انسانی(!) زندگی می كند و با این مقدمات، فیلسوف كسی است كه به جان بزرگترین بت ساخته ذهن انسان می افتد، بت «انسان بودن»...

صالح نجفی
منبع : روزنامه شرق