جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تاریخ و هویت ملی


تاریخ و هویت ملی
اگر به عملكرد كشورهایی كه در پی جنگ دوم جهانی شكل گرفته و به استقلال رسیده‌اند نظر بیندازیم، مشاهده خواهیم كرد كه با وجود مشكلات و تنگناهای بسیاری كه با آن مواجه بوده‌اند، در طول این چند دهه كوشیده‌اند تا در زمینه‌ی هویت ملی، تاریخی برای سرزمین خویش تدوین كنند و شماری از آنها در انجام دادن این مهم دست به‌ كارهای به شدت افراطی زدند تا جایی كه برخی از كشورهای آفریقایی تلاش كردند تا همه‌ی آن‌چه را كه در طول هزاران سال در فرهنگ بشری شكل گرفته است به آفریقاییان نسبت دهند كه به اعتباری باید آن را واكنشی در برابر تجاوزگری‌ها و تحقیرهای استعمارگران به‌شمار آورد.
نگاهی به هنر سینما در اتحاد شوروی سابق نشان‌دهنده‌ی تلاشی گسترده در زمینه‌ی بزرگداشت تاریخ و فرهنگ روسیه است. به روشنی شاهد آنیم كه ابرقدرت شوروی با وجود تأكیدی كه از نظر ایدئولوژی كمونیسم بر نگرش انترناسیونالیستی دارد، در عمل می‌كوشد تا با نادیده گرفتن ملیت‌های سرزمین‌های به زنجیر كشیده ‌شده در زمان تزارها و سپس اتحاد شوروی، فقط بر روی پیشینه‌ی روسیه تكیه كند و با این‌كه انقلاب اكتبر به دوران تزاریسم پایان می‌بخشد و از نظر شعار سیاسی با آن برخورد می‌شود، ولی با وجود همه‌ی تنگناهای اقتصادی، امكانات گسترده‌ای در اختیار فیلم‌سازان روس قرار داده می‌شد تا عظمت روسیه‌ی تزاری و از جمله دوران پتر كبیر را با شكوهی خیره‌كننده به تصویر بكشند.
در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی، شاهد بوده‌ایم كه جمهوری‌های به استقلال رسیده، به ویژه در آسیای مركزی و از جمله تركمنستان تا چه حد تلاش دارند تا به هر وسیله‌ای كه شده برای سرزمین خویش تاریخی دست‌وپا كنند تا جایی‌كه رییس‌جمهوری تركمنستان با تعیین اعتبار كلان، گروهی را مأمور ساخته تا به این مهم بپردازند و از افسانه‌ی «دده قور‌قود» گرفته تا هر پدیده‌ی دیگر بهره بجویند و تاریخی را به نظم آورند.
رویدادهای تلخ سرزمین بالكان و جنگ‌ها و كشتارهای وحشیانه‌ای كه در چند سال گذشته دنیا نظاره‌گر آن بود، حكایت تلخی است از گونه‌ای هویت‌طلبی واكنشی كه بحثی خاص خود را می‌طلبد. قصد من از اشاره‌ی كوتاه به چند مورد بالا به‌ این منظور است تا نشان دهم كه توجه به هویت و تاریخ ملی و پیشینه‌ی فرهنگی كشورها تا چند حد امروز مورد توجه قرار دارد و گاه تا جایی پیش می‌رود كه به قلب همه‌ی واقعیت‌های تاریخی علمی می‌انجامد و آن چنان در آن افراط می‌شود كه به رویدادهای فاجعه‌آمیزی چون ماجرای بوسنی منجر می‌شود.
زمانی كه سخن از شخصیت‌ها و نقش‌آفرینان تاریخ ایران به میان می‌آید، نگاه به تاریخ ایران مطرح می‌شود و به بیانی دیگر قصد آن است تا به تمامی و یا برهه‌های حساس و سرنوشت‌سازی از این تاریخ پر افت‌وخیز سرشار از پیروزی‌ها و گاه شكست‌های تلخ نظر انداخته شود و نه آن‌چنان كه مطلوب ماست، بلكه آن‌چنان كه بوده، واقعیت‌هایش مورد بررسی قرار گیرد و باز شناسانده شود. بحث‌های تاریخی بر پایه‌ی روش‌های تاریخ ‌پژوهی درباره‌ی كشورهای كهن‌سالی چون ایران - به دلیل گسترده بودن زمینه‌ی كار و دقتی
كه در بررسی همه‌جانبه‌ی مسایل در روند بررسی یك دوره‌ی ‌بلندمدت با ارایه‌ی برگه‌ها و نقد آنها باید صورت بپذیرد - برای گروه پرشماری از افراد جامعه و حتا دانش‌آموختگان كاری سنگین به‌شمار می‌رود. از این‌رو شیوه‌ی دیگری از بررسی‌های تاریخی به‌كار گرفته شده كه در‌آن با محور قرار دادن یك شخصیت مثبت یا منفی تلاش می‌شود تا رویدادهای بخشی از تاریخ یك سرزمین مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
طبیعی است كه در این شیوه، تكیه‌ی بیشتری به نقش‌آفرینی مورد بحث انجام می‌گیرد و به اعتباری احتمال می‌رود كه عوامل تأثیرگذار درونی و بیرونی كه عامل عمده در جهت‌ بخشیدن به یك رویداد مهم تاریخی است، چنان‌كه باید از همه‌ی جهات مورد توجه قرار نگیرد. با این حال باید گفت نوشته‌های تاریخی كه بر محور نقش‌آفرینی یك شخصیت یا یك قهرمان شكل می‌گیرند، از سوی شمار بیش‌تری از مردم جامعه مورد اقبال قرار می‌گیرد.
به ویژه برای آشنا ساختن نسل جوان، از نونهالان و نوجوانان گرفته تا جوانان، با فراز و فرودهای تاریخ سرزمین‌شان, این‌گونه نوشته‌ها از تأثیرگذاری به‌سزایی برخوردار است. كشورهایی كه به اهمیت آشنایی باشندگانشان با تاریخ سرزمین خویش به منظور دلبستگی آنها برای پاسداری از آزادی و استقلال و یكپارچگی میهن آگاهی دارند، می‌كوشند تا با روان‌ترین نوشته‌ها، به همراه طرح و نقاشی‌های پرجاذبه، تهیه فیلم‌های تاریخی، ساختن عروسك‌ها، برپایی مجسمه‌ی قهرمانان تاریخی خود و… از كودكی, عشق به میهن و آمادگی برای پاسداری از سرفرازی آن را در میان جامعه زنده بدارند و به آن توان ببخشند.
در پی رویداد انقلاب سال ۵۷ شرایطی پدید آمد كه دو جریان ایدئولوژیك رو در رو با هم، در یك زمینه‌ی مهم، در عمل با هم هم‌سو گشتند. این هم‌سویی از سوی دو جریان ماركسیست و مذهبی بسته‌اندیش كه از بنیاد با هم در تضاد قرار داشتند جلوه‌گر گشت. هر دو جریان در راستای منافع خویش برای دستیابی به قدرت و تثبیت آن به شیوه‌های خاص خود به رودررویی با تاریخ و فرهنگ ایران پرداختند. به شدت تاریخ ایران، به‌ویژه دوران پیش از اسلام و حتا میراث فرهنگ آن دوران چه به صورت نمودهای مادی و چه جنبه‌های آیینی آن مورد تهاجم قرار گرفت. اگر مقاومت چشم‌گیر ملت ایران نبود كمر بر حذف جشن نوروز و آیین‌های پرشكوه آن بسته بودند. حاكمیت، همه‌ی تلاش خود را به‌كار گرفت تا چهارشنبه‌سوری و سیزده‌‌به‌در را از تقویم این ملت بیرون براند.
نگاهی به كتاب‌های تاریخ، علوم اجتماعی، زبان فارسی،... از دبستان تا دبیرستان، در پس از انقلاب نشان می دهد كه چگونه بر اساس یك برنامه‌ریزی حساب‌شده، چهره‌های مشكوكی بر آن گشتند تا با تنظیم كتاب‌های درسی جدید، ذهن نونهالان، نوجوانان و جوانان ایران را نسبت به پیشینه‌ی تاریخ و فرهنگ این سرزمین آشفته بسازند. آشفته به این اعتبار كه فرزندان این سرزمین میان آنچه كه در فرهنگ خانواده و جامعه با آن آشنایی می‌یافتند و آنچه كه در دبستان و
دبیرستان به آنها آموزش داده می‌شد، تفاوتی چشم‌گیر می‌یافتند.
فرهنگ ملی،كورش و داریوش و شاه‌عباس و نادر را با احترام می‌نگریست و گرامی می‌دارد، دوران ماد، هخامنشی، اشكانی و ساسانی را دوران‌های پرشكوه تاریخ ایران می‌شناسد و ارج می‌گذارد، ولی در كتاب‌های درسی برخوردی منفی نسبت به آنها وجود دارد.
صدا و سیما به گونه‌ای غیرقابل تصور به تحریف تاریخ ایران و سیاه نشان دادن آن پرداخته كه به گونه‌ای دردناك این روند هم‌چنان ادامه دارد. در طول این ۲۵ سال، حتا یك فیلم یا سریال باارزش تاریخی درباره‌‌ی دوران‌های درخشان تاریخ ایران ساخته نشده، در حالی كه شاهدیم چه هزینه‌های هنگفت و نجومی برای به تصویر كشیدن فیلم‌های مذهبی كه در زمینه‌هایی با واكنش هم‌وطنان اهل سنت مواجه شده، اختصاص یافته است. مقایسه‌ی حجم فراوان كتاب‌های خاص كود كانكه ازمتن‌های خارجی ترجمه شده‌اند با آن‌چه كه در زمینه‌ی داستان‌های ایرانی و افسانه‌های كهن این مرز و بوم انتشار یافته، و به‌طور عمده با سرمایه‌ی دولت انجام گرفته است به روشنی بیان‌گر آن است كه چگونه در مسیر بیگانه ساختن نسل جوان با تاریخ و فرهنگ این سرزمین تلاش شده است.
این همه در شرایطی است كه فریاد شماری از صاحبان قدرت در مورد «تهاجم فرهنگی» غرب، گوش فلك را كر می‌سازد. این‌كه كاربرد تركیبی چون «تهاجم فرهنگی» از نظر انسان‌شناسی تا چه حد صحیح است یا نه، خود بحثی جداگانه را می‌طلبد ولی واقعیت این است كه جهان غرب با توجه به توانمندی‌های اقتصادی، پیشرفت‌های خیره‌كننده‌ی علمی و فن‌آوری، قدرت نظامی و سیاسی، از موقعیتی برخوردار گشته كه می‌تواند فرهنگ كشورهای جهان سوم را به شدت تأثیرپذیر بسازد. شما چگونه می‌توانید انتظار داشته باشید كه كشورهای جهان سوم، با توجه به شرایط عقب‌ماندگی و ناتوانی اقتصادی قادر باشند به معنی واقعی كلمه به روی پای خویش بایستند و فرهنگ خویش را پویا بسازند تا در چالش با فرهنگ غرب بتوانند هویت خویش را محفوظ بدارند؟
در میان كشورهای جهان سوم و در حال توسعه، شمار كمی هستند كه از توانایی‌های درونی لازم برای چالش با فرهنگ غرب نه به مفهوم سد كردن راه آن كه به مفهوم برقراری گونه‌ای بده ‌و بستان متعادل برخوردارند. این كشورها به‌طور عمده همه از یك پیشینه‌ی تاریخی و فرهنگی كهن و ارزشمندی برخوردارند كه با تكیه بر آن می‌توانند خود را باور بدارند و در چارچوب ساختاری منطقی و متناسب با شرایط جهانی، خردگرایانه راه آینده را در مسیر پیشرفت و توسعه‌ی همه جانبه طی كنند و خود را بركشند و از «فرهنگ تقلید و تسلیم»، خویش را دور سازند و به توان آفریدن دست یابند.
ایران یكی از این كشورهاست كه می‌توان امید داشت، به شرط تغییرات ساختاری در حاكمیت و دگرگونی در اوضاع جامعه، خود را قادر بر این سازد كه در موقعیت مطلوبی قرار گیرد. این سرزمین و این ملت به یك اعتبار در طول تاریخ كهن‌سالش توانمند‌ی‌ها و جان‌سختی‌های شگرفی از خود نشان داده كه همگون آن را در تاریخ دیگر ملت‌های كهنسال جهان مشكل بتوان یافت.
بیان توانمندی‌های این گستره‌ی عظیم و نقش باشندگان آن از دوران پیش از تاریخ تا به امروز در آفرینش فرهنگ و تمدن مطرح و به اعتباری پیوسته، با فراز و فرودهای ویژه‌ی خود به شهادت آنچه كه در آثار پرشمار پژوهش‌گران ممتاز جهان بدان پرداخته شده كاری در خور را می‌طلبد كه امید دارم در آینده بتوانم به بخش‌هایی از آن بپردازم.ایران به اعتبار موقعیت جغرافیایی، وضع توپوگرافیك و شرایط اقلیمی از كهن روزگار، سرزمینی تأثیرگذار به‌شمار می‌رفته است. مشكل بتوان سرزمینی را یاد كرد كه چون ایران‌زمین (ایران بزرگ)، فرهنگ برخورد تعامل‌‌آمیز با طبیعت بر اساس خردمندی در آن شكل گرفته باشد. نگاهی به آیین‌های ارزشمند كهن ایران چون مهر و ناهید حكایت از آن دارد كه تا چه اندازه حفظ محیط‌‌زیست و پاسداشت طبیعت در فرهنگ ایرانی مورد توجه قرار داشته است. نگاهی به فن‌آوری
خیره‌كننده‌ی بهره‌برداری از منابع آب‌های سطحی و ژرفای زمین در این پهنه‌ی گسترده، نشان از تلاش و كوشش هوشمندانه‌ی مردمی دارد كه در یك اقلیم خشك و نیمه‌خشك توفیق آن را به‌دست آورده‌اند تا یكی از كهن‌ترین تمدن‌های جهانی را پایه‌گذاری كنند.
باشندگان این سرزمین و سازمان‌های سیاسی قدرتمند سامان‌یافته در آن از كهن روزگاران، پاسداران فداكاری برای رشد تمدن بشری بوده‌اند و با موضع‌گیری‌ در برابر یورش‌كنندگان خشن و ویرانگری چون آشور در غرب و به‌ویژه صحراگردان شرق و شمال، به اعتباری حفاظتی برای رشد تمدن مغرب‌زمین به‌وجود آوردند.
از سوی دیگر ایران حلقه‌ی ارتباط میان فرهنگ شرق و غرب جهان را برقرار ساخت و عاملی مهم در ایجاد تعامل میان فرهنگ‌ها گردید. نقش تأثیر فرهنگ ایران بر تمدن غرب چه یونان و چه روم سخنی نیست كه بتوان آن را نادیده گرفت. «جنگ ایران و یونان منشاء یك تحول بزرگ و یك نهضت فرهنگ و فكری در یونان گشت، كه دامنه‌اش تابه اروپا كشیده شده است. بر اثر آن زمینه‌ای فراهم شد تا شاعرانی چون ایسخیلوس و سوفوكلس و یورپیدس، جولان فكری بیابند و استعداد خود را بشكفانند؛ نیز در فلسفه، سقراط و افلاطون و ارسطو، و در تاریخ، هرودت كه كتاب خود را با نام ایران آغاز كرد و با نام ایران پایان بخشید، و گزنفون كه قهرمان بزرگ آرمانی خود را كورش قرار داد و در مجسمه‌سازی، فدیاس.
بر اثر این جنگ، سیاست بازارش داغ شد و بحث و فلسفه نضج گرفت».(۱)در سراسر دوران شاهنشاهی‌های اشكانی و ساسانی، شاهد نبردهای بزرگ میان ایران و روم هستیم. نكته‌ی قابل توجه آن‌كه از دیدگاه فرهنگی این ایران است كه امپراتوری روم را زیر نفوذ قرار می‌دهد و از جمله آن‌كه آیین مهر ایرانی به صورت آیین رسمی امپراتوری روم مورد پذیرش قرار می‌گیرد و در سراسر امپراتوری پهناور مذكور از اروپا تا شمال آفریقا مهرابه‌های پرشماری برپا می‌شود به گونه‌ای كه كمتر كشوری را در اروپا می‌توان یافت كه در آن تاكنون چند مهرابه در كاوش‌‌ها به‌دست نیامده باشد.
پرسش این است كه جوانان این مرز و بوم از این آیین فراگیر كه بر تمامی آیین‌های معتبر جهان‌ تأثیرگذار بوده چه می‌دانند؟ در سازمان صدا و سیما كدام برنامه و كدام فیلم درباره‌ی این آیین پرشكوه و تأثیرهای آن بر فرهنگ جهانی تهیه و پخش گردیده است؟ مشكل بتوان كشوری را یافت كه دستگاه پیام‌رسانی ملی آن تا به این حد بر اساس برنامه، در مسیر بی‌خبر نگه‌داشتن جامعه از شناسایی زمینه‌های هویت ملی و تاریخ و فرهنگ خویش عمل كرده باشد. خبرگزاری‌های جهان اطلاع دادند كه به زودی با هزینه‌ی ۸۰ میلیون دلار فیلمی درباره‌ی كورش ساخته خواهد شد، این در حالی است كه حتا یك‌بار از دستگاه سیما تصویری از این چهره‌ی بزرگ بر اساس بررسی‌های باستان‌شناسی به فرزندان این مرز و بوم نشان داده نشده است.
این تنها مربوط به پیش از اسلام نیست كه حاكمیت با آن سر ستیز دارد، بلكه در مورد دوران پس از اسلام نیز مسأله زیاد تفاوتی ندارد.
دو، سه فیلم تاریخی كه تا به حال تهیه و پخش شده آن‌قدر حقیر و بی‌محتوا و بی‌ارزش بوده‌اند كه به خوبی می‌توان دریافت هدف از تهیه‌ی آنها چیزی جز لطمه زدن به شخصیت‌های تاریخی محوری آن فیلم‌ها و قلب واقعیت كردن و بی‌تفاوت ساختن نسل جوان نسبت به پیشینه‌ی تاریخی كشور خود نبوده است. خبر تازه‌ی دیگر خبرگزاری‌ها حكایت از آن دارد كه به زودی هند و آمریكا یك فیلم تاریخی درباره‌ی مولانا چهره‌ی درخشان فرهنگ ایران و شعر فارسی تهیه خواهند كرد. سال‌ها تركیه برای ترك قلمداد كردن مولانا چه كارها كه نكرد و چه آثاری كه تهیه نكرد، حال روشن نیست كه تهیه‌كنندگان آمریكایی با امكانات فراوان فنی و سرمایه‌ای برآنند تا چگونه مولانا را به تصویر بكشند [و در این‌باره مولاناشناسان ایرانی چه تعاملی با آنان دارند؟].
در شرایطی كه از یك‌سو پدیده‌ی «جهانی‌سازی» با نگرش نادیده انگاشتن نقش عظیم مشرق‌زمین در بنیادگزاری فرهنگ بشری با تكیه‌ی همه‌جانبه بر فرهنگ مغرب‌زمین، نگرانی‌های وسیعی را به‌وجود آورده و از سوی دیگر قدرت‌های جهانی برای در ناتوانی نگه‌داشتن كشورهایی با موقعیت استراتژیك بالایی چون ایران، سیاست ویرانگر «هویت‌سازی قومی» را برای ایجاد شكاف در پیكر واحد ملت به منظور فراهم ساختن زمینه‌های آشفتگی برای متزلزل ساختن وحدت
ملی و آسیب‌پذیر نشان دادن یكپارچگی و استقلال كشور، با زیركی، طرح و مورد حمایت قرار می‌دهند، بالا بردن سطح شناخت گسترده‌ی جامعه و نسل جوان آن نسبت به تاریخ و فرهنگ خویش، در راستای یك اقدام راهبردی كلان باید به عنوان مهم‌ترین و اساسی‌ترین سیاست‌گزاری كشور در چارچوب حفظ امنیت ملی مورد توجه قرار گیرد. ملتی می‌تواند از كیان ملی و استقلال كشور خویش پاسداری كند كهبا ژرفای وجودش هویت ملی و تاریخی و فرهنگ سرزمینش را حس كند، دوران‌های فراز و فرود آن را بشناسد و چگونگی آن را دریابد. نسل جوان ملت ایران باید بداند كه به سرزمینی تعلق دارد كه كهن‌ترین و دیرپاترین فرهنگ و تمدن جهانی را بنیان نهاده و تمدن‌های صاحب‌نامی چون تمدن «سومری» و تمدن‌های دره‌ی سند با بهره ‌جستن از آن پدید آمده و شكوفا شده‌اند. این نسل جوان باید بداند كه پیش از ظهور شاهنشاهی‌ای مادی و هخامنشی، نیاكانش فرهنگ توانمند و دولت بلندآوازه‌ی ایلامی را از سه هزار سال پیش از میلاد بنیان نهاده است.
باید بداند كه تاریخ جهان، شاهنشاهی چون دوران هخامنشی را در هیچ بخشی از جهان، چه از نظر وسعت، چه آبادانی و چه نیروی سازماندهی گسترده در ابعاد گوناگون سراغ ندارد. باید بداند كه چگونه ملتش با توانمندی در برابر فرهنگ یونانی ایستادگی كرد و هویت همه‌جانبه‌ی خود را حفظ كرد. «رنه‌گروسه» به روشنی اشاره دارد كه: «در هر یك از جبهه‌هایی كه ایرانیت با ملیت دیگری مقابله می‌كرد، تفوق ایرانیان به ثبوت می‌رسید».
ایران‌شناس ایتالیایی، «ساباتینو موسكاتی» در بحث مربوط به هخامنشیان دولت آنها را «پادشاهی عالم‌گیر جهان‌شمول و مملكت چهار بخش جهان» یاد كرده، در توجیه دلایل عظمت شاهنشاهی هخامنشی به تحلیل شخصیت و سیاست كورش پرداخته و یادآور می‌شود كه: «وجود یك سلسله اصول و مبانی اخلاقی، داشتن روحیه‌ای مبتنی بر تساهل كه در بطن نظام حكومتی پابرجا گردیده و پرورانده شده باشد، پایبندی به همزیستی‌ای كه با برداشتی مبتنی بر هدفی فراتر از ملاحظات محتمل سیاسی همراه باشد، مبین علو طبع بی‌چون و چرای یك قوم و ملت‌اند و حكایت از روحیه‌ی آزاداندیشانه‌ای دارند كه در رفتار انسان تبلور عینی یافته باشد… در این امر بازتابی از تفوق اخلاقی دیده می‌شود، آن‌گونه كه آنان [هخامنشیان] به اداره‌ی جهان می‌‌پردازند، چنین استنباط می شود كه در عمل، درستی و دادگری، ستون‌های جامعه را تشكیل می‌دهند و بازتاب این عناصر در انسان بازیافته می‌شود».
باید این نسل بداند كه میهنش گهواره‌ی نخستین آیین یكتا‌پرستی در جهان بوده و دین زرتشت تا پیش از آن‌كه در میان دوران ساسانی بازیچه‌ی قدرت‌طلبی
روحانیت زرتشتی شود، از چه ارزش‌های والایی برخوردار بوده است. تا جایی كه رنه‌ گروسه درباره‌ی ارزش‌های این آیین چنین می‌نویسد: «غیرممكن است این حقیقت را انكار كنیم كه این آیین (زرتشتی) تا چه اندازه جلوتر از معنویت یونان، یا كتاب مقدس بوده است».آن‌چه به كوتاهی گفته آمد به آن جهت بود كه نشان دهیم با پرداختن به این مطالب تا چه حد می‌توانیم افق دید نسل جوان را در راستای خودباوری، ژرفا بخشیم و آن را برای حضور توانمند در مرحله‌ی نوینی از تاریخ وطن خویش آماده كنیم.
در همین‌جا بگویم كه به باور من نباید بر نامرادی‌ها و شكست‌ها چشم بربست. بلكه در كنار توانمندی‌ها و پیروزی‌ها جا دارد تا از تلخی‌ها نیز یاد شود و دلیل ناكامی‌ها، ضربه خوردن‌ها و به حقارت كشیدن‌ها نیز باز شناخته شود. این‌كه مردمی با تمدن درخشان دوران ساسانیان، بر اثر چه عوامل اجتماعی و سیاسی به ناتوانی كشیده شدند و در برابر عرب‌ها به زانو درآمدند یا چرا میهن‌مان به وسیله‌های مغولان درهم كوبیده شد؟ باید نسل جوان بداند كه چگونه نیاكانش در برابر تجاوزگری‌ها و خون‌ریزی‌های تركان عثمانی و تجاوزگران ازبك، سلحشورانه مقاومت كردند و پیروز گشتند و چرا این ملت در برابر تجاوزگران روس و انگلیس در قرن نوزدهم به زانو درآمد و وطنش تجزیه گردید، قفقاز از پیكرش جدا گشت، بخش‌هایی از آسیای مركزی را از دست داد و هم‌خانواده‌های افغانستانی‌اش از او جدا شدند؟آگاهی بر رویدادهای پر فراز و فرود این سرزمین برای نسلی كه در معرض باطل‌نویسی‌های تنی چند بی‌دانش قرار دارد كه جز تحریف و دگرگون ساختن واقعیت‌های مسلم تاریخ نقشی بر عهده ندارند، یك وظیفه‌ی ملی است؛ باشد كه در برابر پلشتی‌ها، دروغ‌نویسی‌ها، آگاهی‌های لازم در اختیار نسل جوان قرار داده شود و به اعتبار اسناد بی‌چون‌وچرا ضرورت هم‌بستگی ملی و تكیه بر هویت ایرانی برای همه‌ی باشندگان این مرز و بوم به گونه‌ای روشن بازشناسانده شود.
بی‌توجهی به ارج گذاردن قهرمانان پرشمار تاریخ ایران چه نارسایی‌هایی را در جامعه، به‌ویژه در روحیه‌ی نسل جوان، می‌تواند پدید آورد. كشوری چون ایران با چنین پیشینه‌ی تاریخی و آن چهره‌های ماندگار، با شناساندن قهرمانان ملی و فرهنگ‌آفرینان بزرگ خویش به نسل جوان و برپایی مراسم بزرگداشت برای آنها، می‌تواند جامعه را به خودباوری لازم رسانیده و آمادگی همیشگی برای پاسداری از استقلال و یكپارچگی وطن را در نسل جوان زندهنگه دارد. ولی دریغ و درد كه حاكمیت چنان‌‌كه یادآور گشتم، نه تنها این مهم را باور ندارد كه در عمل در جهت نفی پیشینه‌ی تاریخی و نقش‌آفرینان آن گام برداشته است.
این نحوه‌ی عملكرد سبب شده تا شناخت لازم برای توده‌‌ی جامعه، درباره‌ی واقعیت‌های تاریخ سرزمین خویش فراهم نشود و از سویی و شرایط نابه‌سامان حاكم بر كشور و بی‌توجهی به حقوق و آزادی‌های مردم و جامعه، فرصت لازم برای جمعی از عوامل وابسته به بیگانگان را فراهم سازد تا در جهت زمینه‌سازی برای لطمه وارد ساختن بر وحدت ملی و یكپارچگی كشور، فریبكارانه چهره‌های تابناك این سرزمین را كه شجاعانه برای آزادی و سربلندی ایران جان شیرین را فدا كرده‌اند، برای افكار شوم بیگانه‌پرورشان به خدمت بگیرند.
از آن جمله است جریانی كه طی سه چهار سال اخیر در حدود دهم تیرماه درقلعه‌ی بذ در كلیبر برنامه‌ای را به‌نام «بزرگ‌داشت روز تولد و سالگرد قیام تاریخی بابك خرم‌دین، قهرمان ملی آذربایجان»[؟] برپا می‌كند. در اصل، برپایی بزرگ‌داشت برای قهرمان بزرگ ملت ایران، بابك، كاری است بایسته كه باید برعهده‌ی دستگاه‌های فرهنگی دولتی چون وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان میراث فرهنگی، بنیاد ایران‌شناسی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و… باشد و به اعتباری موظف به انجام آن هستند، كه در نهایت اندوه نه درباره‌ی بابك كه درباره‌ی هیچ چهره‌ای صورت نمی‌پذیرد. در حالی كه در طول سال كنگره‌ها، همایش‌ها و سمینارهای گوناگونی برای بزرگ‌داشت افرادی خاص برپا می‌دارند و هزینه‌های گزافی صرف آن می‌كنند.
این‌كه به صورت خودجوش از سوی باشندگان این سرزمین در بخش‌های مختلف برای قهرمانان بزرگ تاریخ ایران مراسمی برپا گردد نیز ستودنی است، چنان‌كه اگر مردم خراسان نیز بزرگداشت ابومسلم و مردم تبرستان بزرگداشت مازیار را برپا بدارند، كاری است پرارج. ولی بهانه قرار دادن این قهرمانان بزرگ و فریب مردم برای كشیدن آنها به منطقه‌ای خاص و سپس بهره‌برداری سیاسی مغایر با منافع ملی، استقلال و یكپارچگی كشور از آن به وسیله‌ی عناصر وابسته و گروهی فریب‌خورده كاری است ناروا كه با واكنش توده‌ی مردم میهن‌پرست ایران‌ مواجه می‌شود.
هر بزرگ‌داشتی برای قهرمانان ملی یك كشور باید عامل مؤثری در ایجاد هم‌بستگی و وحدت هر چه بیش‌تر میان همه‌ی باشندگان آن سرزمین بگردد.
قهرمانان بزرگ ملی چون بابك، ابومسلم، مازیار و… از تعلق داشتن به مردم یك منطقه فراتر بوده به همه‌ی ملت ایران تعلق دارند و یاد سلحشوری‌ها و جانفشانی‌هایشان باید عاملی مؤثر در تحكیم هرچه بیشتر وحدت ملی باشد، به‌ویژه در شرایط بحرانی امروز ایران. در شرایطی كه گروهی خاص، حق اعمال حاكمیت ملی را از همه‌ی مردم این سرزمین سلب ساخته‌اند، در شرایطی كه نیمی از مردم كشور به دلیل ناتوانی و فساد دستگاه، زیر خط فقر به‌سر می‌برند و مدیریت آگاه و كاردانی نیست كه از بضاعت‌های فراوان این سرزمین در جهت توسعه‌ی پایدار جامعه و بهروزی همه‌ی باشندگان آن بهره بگیرد، در شرایطی كه به دلیل عملكرد نسنجیده و انحصارطلبانه‌ی حاكمیت و ناآگاهی از اوضاع سیاسی جهانی و منطقه، ملت ایران از چهار جهت در محاصره‌ی پایگاه‌های نظامی قرار دارد و قدرتی چون آمریكا به یاری كشورهای هم‌سو با خویش، ایران را زیر فشار گذارده و یك جمهوری كوچك فقر‌زده، وقیحانه چشم طمع به بخش‌هایی از این خاك دوخته است، آیا می‌توان پذیرفت كه چارچوب پان‌تركیسم، مردم برومند آذربایجان را كه از ارزشمندترین فرزندان ایران‌‌زمین به‌شمار می‌روند و از كهن روزگاران تا به امروز در پاسداری از استقلال و یكپارچگی ایران و توانمند ساختن فرهنگ پربار ایرانی، نقشی بزرگ برعهده داشته‌اند «ترك» بنامند.
این‌كه شماری از هم‌وطنان عزیز آذربایجانی، از حدود قرن یازدهم هجری به تدریج به جای زبان آذری ( شاخه ای از فارسی میانه یا پهلوی) به تركی آذربایجانی سخن می‌گویند، نمی‌تواند دستاویزی شود تا این ایرانیان شرافتمند را كسانی گستاخانه متصف به ریشه‌ی غیرایرانی بگردانند و زمینه‌ساز گسترش جریان بیگانه‌ساخته‌ی پان‌تركیسم برای لطمه زدن بر وحدت ملی ایران شود.
برای نشان دادن این‌كه تركی آذربایجانی چگونه از نیمه‌ی دوران صفوی به تدریج در بخش‌هایی از ایران متداول می‌شود بی‌مناسبت نیست به دو سند تاریخی اشاره ۱۰۲۷ شود. پیترو دلاواله، جهانگرد معروفی كه در سال ۱۶۱۸ میلادی برابر ه. ق. در دوران شاه عباس به ایران سفر كرده است در مورد دیدار خود با شاه عباس در قزوین در حضور درباریان چنین می‌نویسد: «همین كه پهلوی شاه قرار گرفتم به زبان تركی از من علت آمدنم به این كشور را سؤال كرد… همین كه جواب‌های من تمام شد، شاه چنان كه عادت اوست گفته‌های مرا به زبان فارسی برای اطرافیان نقل كرد… در حقیقت شاه میان من و دیگران كار مترجمی را بر عهده گرفته بود. یك‌بار كه به توضیح مطلبی مشغول بودم، چون به زبان تركی قسطنطنیه كه ایرانیان، عثمانی می‌گویند سخن می‌گفتم و این زبان با تركی ایرانیان كاملاً متفاوت است، شاه كه سخن مرا نفهمیده بود سؤال كرد آیا مترجمی همراه خود آورده‌ام یا خیر».اولئاریوس، جهانگرد معروف دیگر كه در سال ۱۶۳۷ میلادی برابر ۱۰۴۷ ه. ق. به ایران سفر كرده است، در بحث مربوط به جنبه‌های فرهنگی و آموزشی در ایران به نكته‌ای اشاره دارد كه به روشنی حكایت از آن می‌كند كه زبان اصلی مردم بخش‌هایی كه در آن‌جا به تركی صحبت می‌كرده‌اند فارسی بوده و آن مردم به
دلیل شرایط حاكم بر منطقه و تجاوزگری‌های پی‌درپی تركان عثمانی خود را ناگزیر دیده بودند تا تركی رایج در میان قزلباشان را نیز بیاموزند. اولئاریوس چنین می‌نویسد: «خیلی از ایرانیان، در ضمن زبان اصلی خودشان، تركی هم یاد می‌گیرند.
مخصوصاً در ایالتی كه مدت‌های مدید در اختیار قانونی و تحت حكومت [سلطه‌ی] امپراتوری عثمانی بوده است مانند، شروان، آذربایجان، عراق، بغداد و ایروان».در تیرماه سال ۱۳۷۹ در پی یك زمینه‌سازی سازمان‌یافته از سوی رادیوها و رسانه‌های تركیه و جمهوری آذربایجان و برخی رسانه‌هایی كه ساعتی از وقت خود را به پان‌تركیست‌ها می‌فروشند و برخی روزنامه‌های دوزبانه، تبلیغ گسترده‌ای صورت گرفت كه در دهم تیرماه، جشن زادروز بابك در قلعه‌ی «بذ» در كلیبر با شركت شجریان، عاشق چنگیز از باكو و ابراهیم تاتلیس از تركیه برپا خواهد گشت. این شگرد برای كشیدن گروهی پرشمار كه برخی آن را تا ۱۵۰ هزار نفر نیز یاد كرده‌اند توفیق می‌یابد. مردمی كه برای شركت در یك جشن با حضور شماری از هنرمندان سرشناس موسیقی روانه‌ی كلیبر می‌شوند، خبری از هنرمندان مذكور نمی‌یابند و به جای آنها با دو سه گروه از نوازندگان محلی روبه‌رو می‌شوند. ولی در جریان كار چند دسته‌ی كوچك چند نفری به پخش اعلامیه می‌پردازند و گاه ‌شعارهایی در زمینه‌ی پیوند ترك‌ها و جدایی آذربایجان سر داده می‌شود.
پان‌تركیست‌ها در دو سه نقطه، چادرهای آبی برپا كرده و پرچم‌هایی به رنگ آبی به نشانه‌ی وحدت ترك‌ها برمی‌افرازند. سال بعد با وجود تلاش‌های دقیق، فقط حدود ۱۶ هزار نفر حضور پیدا می‌كنند.
این افراد كه برای یك برنامه‌ی گردشی و بازدید از قلعه‌ای كه روزگاری قهرمانی بزرگ در آن فرماندهی داشته و خواب از چشم متجاوزان به ایران‌‌زمین ربوده بود، در آن‌جا حضور یافته بودند بار دیگر با یك جمع دویست، سیصد نفره از پان‌تركیست‌ها مواجه می‌شوند كه به گونه‌ای چشم‌گیر جدا از انبوه مردم به پخش اعلامیه و سردادن شعارهای خاص خود مشغول بودند. نكته‌ی قابل توجه در این است كه در كشوری كه دستگاه‌های اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی در برابر اهل قلم، روزنامه‌نگاران، نمایندگان مجلس، دانشجویان و مبارزان سیاسی ملی، گروه گروه را روانه‌ی زندان‌ها می‌سازند، چگونه است كه در برابر اعلامیه‌ها و شعارهای ضدملی و تجزیه‌طلبانه‌ی آنها كوچك‌ترین واكنشی نشان نمی‌دهند. این در حالی است كه به گونه‌ای چشم‌گیر با واكنش منفی و بی‌تفاوت مردم شریف آذربایجان در برابر آنها مواجه هستیم.
در این‌جا باید به چند نكته اشاره داشته باشیم. نخست آن‌كه در هیچ منبع معتبر تاریخی اشاره‌ای در مورد تاریخ زادروز بابك و یا آغاز خیزش و رهبری او در دست نیست. تنها تاریخ دقیق مربوط است به روزی كه این چهره‌ی تابناك را به فرمان رذیلانه‌ی خلیفه آن‌چنان وحشیانه به شهادت می‌رسانند. شمار زیادی از تاریخ‌نویسان روز ششم صفر سال ۲۲۳ قمری برابر ۱۷ دی ماه ۲۱۶ شمسی را به عنوان روزی كه آن فاجعه‌ی بزرگ آفریده شد، یاد كرده‌اند. بر این اساس برگزاری مراسم دهم تیرماه به هیچ وجه سندیت تاریخی ندارد.
به باور من به یاری شماری از پژوهشگران صاحب‌نظر می‌توان با بررسی‌های لازم، تاریخی نزدیك به واقعیت را یافت و اعلام كرد. در پی آن باید كوشید تا مجسمه‌ای سترگ از خارا در شأن بابك ساخت و در برابر راه ورودی قلعه برپا داشت و اجازه نداد تا تصویری نامناسب و حقیر با نوشته‌ای به خط و زبان تركی استانبولی به نشانه‌ی بابك نصب كنند. كار مرومت قلعه همراه با كوشش‌های لازم باید در اولویت در آن‌جا به اجرا درآید، باشد كه شماری چشم‌گیر از مردم ایران به سوی كلیبر و قلعه «بذ» روانه شوند و از جایگاه فرماندهی آن سردار بزرگ ایران‌زمین بازدید كنند و یاد و نامش را گرامی‌ بدارند.
دکتر پرویز ورجاوند
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی یادمانهای باستانی