پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سنت، ما و جهان نو


سنت، ما و جهان نو
یکی از گفتگوهای معاصر بحث سنت و سازگاری آن با جهان نو است. جامه­های سنتی، وسائل حمل و نقل سنتی و حتی خانه­های سنتی و وسائل درون آن­ها به همراه بسیاری دیگر از چیزهای سنتی جای خود را به وسائل و امکانات نو داده است. در بسیاری از جوامع بشری اخلاق ، رفتار و آداب سنتی هم از میان رفته یا رو به زوال است اما هنوز در مسائل فکری گروهی طرفدار سنت باز مانده­­اند. در این میان جامعۀ ما وضعی استثنائی دارد، به این معنی که عده­ای در آن، سنت و مذهب را به هم پیوند زده­اند و از هریک به سود دیگری استدلال میکنند. آنان از اندیشمندانی که مدافع سنت هستند کمک میگیرند و به گفتگوهای خود بنیادی فلسفی میبخشند. برای گشودن راهی در این زمینه، بگذارید از تعریف سنت آغاز کنیم و آنگاه ببینیم که چه چیزی از آنچه میشنویم سنت است و چه چیزی نیست.
بزرگترین دشواری ما در دادن تعریفی برای سنت و در نتیجه گشودن راهی روشن برای هر گونه گفتگو این است که در مذهب و بویژه در اسلام سخن از سنت میرود و بخش بزرگی از باورها و دستورهای دینی ریشه در همین سنت دینی دارد. بگذارید چند سنت غیر دینی را یاد آور شویم و ببینیم تفاوت آن­ها با سنت دینی در چیست. نوروز ما سنت است، به این معنی که هیچ روشن نیست که از چه روزگاری و به همت چه کسی یا بر پایۀ کدام اعتقاد پای گرفته اما همۀ ایرانیان فرهنگی، یعنی مردم بخش بزرگی ازمرکز و جنوب غربی آسیا این سنت را گرامی میدارند و رفتارهای پس از انقلاب با این سنت نشان میدهد که دینی نیست و اگر هست آن را دقیقا نمیشناسیم و به شکل کنونی رقیبی مهم در برابر رسم ها و عیدهای دینی است. (۱) همچنین است سیزده به در که وضعی مانند نوروز دارد یا چهارشنبه سوری.
از این گونه جشن­ها که شائبۀ داشتن ریشۀ مذهبی در آن ها کم است بگذریم و برای نمونه به سیاهپوشی بپردازیم. اکنون جامۀ عزای شیعیان سیاه است، اما همۀ شواهد تاریخی گویای آن است که سیاهپوشی از قیام ابومسلم خراسانی و با او آغاز شده و پیش از آن در سیاوشان که آئینی از خدائی گیاهی است، سابقه دارد و طرفداران ابو مسلم هم از همان سنت سرمشق گرفته­اند. (۲) اما این مهم است که در زمان ابو مسلم دیگر سرمنشاء سیاهپوشی به شکل آئینی برای یک خدای گیاهی فراموش شده بود و آنان نمیدانستند که چنین چیزی هیچ مناسبتی با اسلام ندارد. به کار آنان میآمد، ناچار آن را ولو با ریشه­ای غیر اسلامی پذیرفتند. به این معنی هم سیاهپوشی سنتی است که ریشۀ ناشناخته (برای عمدۀ مسلمانان) دارد.
ما شمار فراوانی کار سنتی داریم که هنوز در جامعۀ ما، با وجود صدمات شدیدی که در دورۀ جدید خورده است، کارکرد دارد، مانند قالیبافی که کاری است صرفا سنتی. این بدان معنی است که ریشۀ آن شناخته نیست و همۀ کوشش­های محققان برای رسیدن به سر منشاء آن تا کنون بی ثمر بوده است و فنون و ابزارها و نقشه­های یک روستا یا یک قبیله تا هنگامی که دخالت نابجا و نیندیشیدۀ نسل جدید نبود، از کهنترین روزگاران ثابت مانده بود. هنوز هم چنین نمونه­هائی وجود دارد. سازهای سنتی داریم که هیچ کس از ریشۀ آن­ها آگاه نیست و موسیقی سنتی که هیچ­ کس از ابداع کننده یا ابداع کنندگان آن آگاه نیست. تعدادی غذای سنتی داریم که هیچ کس ابداع کنندگان آن ها را نمیشناسد و.....
این­ها نمونه­هائی بود از سنت­های کهن غیر دینی یا دست کم شناخته شده به غیردینی که فکر می­کنم برای استدلال کافی است. میتوان از سنت­های غیر دینی ملت­های دیگر هم مثال زد، مانند سنت­های سرخپوستان، ملت­های افریقا و حتی مثلا سنت کشتی­ سازی مصر که همه و همه یا دارای ریشۀ غیر مذهبی است یا ریشه­ای ناشناخته دارد. روی هم رفته همۀ این سنت­ها ریشۀ ناشناخته دارند. پس یکی از مشخصه­های سنت­ها (ی غیر دینی) ناشناخته بودن ریشۀ آن­ها است. به همین دلیل است که در تعریف سنت میگوئیم "هر گونه ره آورد کهن از فن و صنعت گرفته تا گفتار و رفتار و آداب و رسوم که آن را نسل­ها بی آن که منشائش را بشناسند، دست به دست داده اند و به ما( آخرین نسل) رسیده است". (۳)
اما آنچه اصطلاحا سنت دینی شمرده میشود یا دست کم من آن را چنین مینامم، تنها نام سنت دارد، زیرا بر خلاف سنت، بنیانگذار و آغاز (یا تاریخ) بنیانگذاری آن آشکار و شناخته شده است و تنها محدود به آداب مذهبی است. گذشته از این، هیچ سنت دینی با تولید و کار ( به معنی وسیلۀ تولید) ربطی ندارد. در سنت­های مذهبی شادی هم نیست و اگر هست کار بنیانگذاران دین نیست (در اسلام عید به معنی چیز تکرارشونده است و نه جشن و شادی). خلاصه این که سنت دینی تنها یک اصطلاح است و ممکن بود از واژۀ دیگری بجای سنت استفاده میشد و من در این مقاله حتما سنت دینی خواهم گفت تا تمایز آن با سنت، در معنی علمی آن روشن شود.
در میان آن عده ازمدافعان سنت که من میشناسم، کمتر کسی هست که از سنت­های غیر دینی دفاع کند. آنان حداکثر همین واژۀ سنت را به کار میبرند و میکوشند از هر گونه بحثی که تمایز بین سنت و سنت دینی را طرح کند، پرهیز کنند، چرا که در آن صورت نمیتوانند از سنت به طور کلی دفاع کنند و مجبورند چهرۀ آشکارتری به گفتگوهای خود بدهند (یعنی آشکارا در صف مدافعان مذهب قرار گیرند) که در آن صورت سخنان ایشان را با نقد سنت به طور عموم روبرو میکند و روشن است که بسیاری از سنت­ها قابل دفاع نیست، مثلا نمیتوان به صرف این که با کشتی ساخته از پاپیروس توانسته­اند از اقیانوس اطلس بگذرند، تکنولوژی نو را کنار بگذاریم و کشتی­ها (یعنی حتی نفتکش­ها) را با پاپیروسی که پیدا نمیشود، بسازیم. آنان نمیخواهند این تمایز آشکار شود و با سخن گفتن از سنت­های کارآمد و مانند آن از طرح آشکار سنت دینی تن میزنند.
از میان مدافعان سنت، یک ایرانی شناخته شده است و نوشته هایش گذشته از ایران در جاهای دیگری از جهان هم بی خواننده نیست و او سید حسین نصر (مقیم ایالات متحده)، رئیس دفتر پیشین فرح پهلوی و رئیس اسبق دانشگاه آریامهر است که به شهید بهشتی تغییر نام داده است. اتفاقا او از سنتیاتی است که از دین به شکل آشکار نام میبرد و آهنگ او از سنت در بیشتر موارد سنت دینی است. او دارای کتابها و مقالات بسیار است. روشن است که در این مقاله نمیتوان به همۀ کارهای او پرداخت. در اینجا به یکی از آخرین مقالات او میپردازم که چندی پیش در چند سایت اینترنتی و حتی سایت­های ایرانی انعکاس یافت. (۴)
خلاصۀ مقالۀ سیدحسین نصر این است که چون دین­ها تمدن ساز هستند، پس گفتگوی تمدن­ها باید از دین آغاز شود. آشکارا او تمدن را به دین فرو میکاهد تا به چند هدف برسد. مهم­تر از همه این که اگر در جهان گفتگوئی صورت میگیرد، در دین خلاصه شود و چون در چنین گفتگوئی کسی نمیتواند تمدن (و در نتیجه دین) را انکار کند، گفتگوهای جهانی بر محور سنت دینی باقی خواهد ماند. خلاصه این که گفتگوی تمدن­ها هم به گفتگوی امثال سید حسین نصر منجر خواهد شد.
البته من نمیتوانم حسین نصر را چنین نادان یا مغرض بشمارم که گویا او نمیداند یا وانمود میکند باور ندارد که دین، تمدن نیست و بخشی از فرهنگ است. این روشن است که دین­ها فرهنگ­ساز هستند و نه تمدن­ساز. ما در جهان تمدن زردشتی، تمدن کلیمی، تمدن عیسوی یا تمدن بودائی نداریم. به همین منوال تمدن اسلامی هم نداریم. گره زدن دین به تمدن یا کاری است مغرضانه یا نتیجۀ نشناختن این هردو. آنچه معمولا و به نادرست تمدن اسلامی خوانده میشود، فرهنگ اسلامی است وگرنه کیست که نداند تمدن ایرانیان، مصریان و دیگر ملت­های متمدن پیش از اسلام است که در دورۀ اسلامی ادامه یافته است. شهرسازی و شهرنشینی اسلامی ادامۀ کارهای دورۀ ساسانی است وگرنه مسلمانان (و دقیقا شخص عمر) حتی در آبادکردن کوفه بر پایۀ روایات تاریخی اسلامی به آن شهر هم سازمان قبیله­ای داده بودند که از جمله محمدبن جریر طبری آن را نقل کرده است.(۵) گنبد و مناره دو پدیدۀ مهم معماری ایرانی است که مهمترین بناهای اسلامی را شکل داده است و اساسا نام مناره (آتشگاه) گویای آن است که مناره از دودکش آتشکده­های زردشتی گرفته شده است و هنوز چندین منارۀ ایرانی و از جمله منارۀ مسجد جامع کهن نائین تنها یک راه باریک برای خروج دود دارد و نه پلکان و فضای عبور انسان. بخش بزرگی از معماری اسلامی ایرانی است و این را در آثار پژوهشگران بسیاری از جمله آرتور آپهام پوپ میتوان دید. (۶)
قوانین دنیوی اسلام، یعنی قوانینی که ربط مستقیم با شریعت ندارد، از قوانین دورۀ ساسانی و فقه زردشتی گرفته شده است. (۷) در عربستان برخی از مقولات حقوقی وجود و سابقه نداشته است، مانند وقف، یاری، حقابه، حق چرا، وزن­ها و اندازه­های یکسان، صرافی ( در دورۀ ساسانی گندب به معنی صراف است) و.... همۀ این­ها از ملت­های دیگر و از جمله ایرانیان گرفته شده و دارای سند است. ( ۷)
حتی بخشی از فرهنگ اسلامی را هم ملت­های دیگر پدید آورده­اند. آثار مهمی مانند اغانی اصفهانی گویای پدید آمدن موسیقی دورۀ اسلامی (و نه موسیقی اسلامی، زیرا در اسلام موسیقی حرام است و شعر غیر دینی مکروه) از موسیقی ملت­های دیگر است. حتی با استدلال علمی و مبتنی بر زبانشناسی میتوان نشان داد که عروض عربی از جای دیگری وام گرفته شده است که در آن کوتاهی و بلندی صداها معتبر نبوده است، در حالی که در زبان عربی معتبر است. بسیاری از غذاها و شیرینی­هائی که امروزه مسلمانان میخورند، از ایران و کشورهای دیگر گرفته شده است. وقتی تا این اندازه فرهنگ اسلامی وام گرفته شده باشد، تکلیف تمدن اسلامی روشن­تر است.
باری از دیدگاه علمی، تمدن اسلامی هم مانند تمدن یهودی یا بودائی اصطلاح درستی نیست. دین­ها تمدن ساز نیستند و حداکثر فرهنگسازند، زیرا اخلاق و رفتار و کردار ویژه­ای پدید میآورند که گاه (و نه همیشه) در جامعه­ای که پدید آمده­اند، بی سابقه است. اسلام حتی نام خدای خود را از نام یکی از خدایان (بت­های) پیشین عربستان (لات) گرفته است. در یک محیط محروم نوآوری بسیار دشوار است.
اما برگردیم بر سر گفتگوی خود و تکلیف خود را با سنت روشن کنیم. گفتیم که سرو کار ما با دو اصطلاح برای سنت (و نه دو گونه سنت) است که یکی همان چیزی است که در دانش سنت خوانده میشود و اصطلاح لاتین آن هم گویای همان تعریفی است که به دست دادیم ( ترادیسیون به معنی دست به دست دادن است) و دیگری نامی است که بی جهت و به علت نبود اصطلاح در زبان­های عربی و فارسی از نام مراسم، آداب، رفتارها، اخلاق وسخن­های منسوب به پیامبر اسلام و برخی دیگر از پیشوایان وام گرفته شده و اکنون به علت کاربرد بجای ترادیسیون باعث گمراهی بسیاری از ما شده است. کاری یا گفتاری که از شخص شناخته­ای سر بزند، در دانش سنت خوانده نمیشود. گذشته از این یکی از تفاوت­های مهم سنت غیر دینی (ترادیسیون) با سنت دینی این است که سنت دینی سپندین (مقدس) است و سنت غیر دینی (ترادیسیون) نه. ممکن است ترادیسیونی محترم باشد اما جنبۀ قدسی ندارد. بنا بر این یا باید از سنت سخن گفت (بی ارتباط با دین) یا از دین که بسیاری از آداب و دستورهای آن یادگار پیامبر یا برخی دیگر از بزرگان دین است. به این تعبیر مذهب دارای دو نوع درونمایۀ فرهنگی است، یکی منسوب به خدا و دیگری منسوب به پیشوا(یان) دین که این یک را مسلمانان سنت نام داده­اند و به صرف این که تا کنون زنده مانده است، سنت نمیشود. فراوان است چیزهای دیگری که از صده­ها و هزاره­های گذشته مانده است و سنت شمرده نمیشود.
اما سنت­های دینی هیچکدام به شهروندی و شهر نشینی نمیپردازد، بلکه تنها مربوط به اخلاق و رفتار مذهبی و حداکثر، رفتار اجتماعی ( قبیله­ای) فرد و نه کارکرد جامعه است. در زمان ظهور ادیان بزرگ، جامعه به معنی علمی امروز ناشناخته بود و گرنه در جدیدترین آن­ها یعنی اسلام، خلیفۀ دویم یعنی عمربن خطاب برای شهر کوفه سازمان قبیله ای تعیین نمیکرد و دیگران، از جمله نخستین امام شیعیان و خلیفۀ چهارم آن را به رسمیت نمیشناختند. تصور اسلام محدود به عربستان و نا آشنا با تمدن­هائی مانند ایران و مصر، از جامعه، همان قبیله است که حتی در شهرهای مدینه و مکه هم صادق بود. بدین لحاظ اسلام به صرف خود چیزی برای گفتگو در بارۀ تمدن و حتی فرهنگ ندارد، زیرا ذاتا با مظاهر فرهنگی بسیار، مانند موسیقی، شعر، تئاتر، سینما و جشن­های دنیوی (فستیوال) سر ناسازگاری دارد.
پس، گفتگوی ما از سنت است در معنی ترادیسیون که پس از این به آن میپردازیم و من تا پدید نیامدن واژه­ای دقیق برای این واژه در فارسی، همان واژۀ ترادیسیون را به کار میبرم تا با سنت دینی اشتباه نشود.
ترادیسیون میراث بزرگ بشری است. برخی از کارهای ترادیسیونی ما، مانند و مشخصا قالیبافی، قرن­ها درآمدزا بوده و از ایران ساسانی و آغاز دورۀ اسلام به هند، تبت (۸)، روم، مصر و پس از آن به اروپا و امریکا صادر میشده و اکنون به دلیل نادانی مدیران آن و فساد عمومی اقتصاد ایران، آخرین نفس­های خود را میکشد. من خود در این باره تجربۀ عملی دارم و می­دانم که حتی امروزه هم میتوان این صنعت را با کارکردی سودمند، سر پا نگاه داشت. اکنون از کشور افغانستان میآیند و پشم رنگ شدۀ گیاهی ایران را به بهائی گزاف میخرند وبه صورت قاچاق (صدور پشم ممنوع است) برای تولید قالی میبرند.
اما ترادیسیون­هائی هم هست که از کارکرد بنیادین خود افتاده و قابل دفاع نیست، مانند کارهای دیگر و از جمله پارچه­بافی که هنوز در یزد و اطراف آن معمول است. به همین منوال رفتارها و هنجارهای ترادیسیونی بازمانده در روستا­ها و شهرک­ها، مانند ریش­سفیدی (در برابر مرجعیت قانونی) که هنوز کارکرد دارد و در موارد بسیاری باعث محرومیت مردم از حقوقشان میشود. روی هم رفته زندگی ترادیسیونی دیگر معنی ندارد و در هیچ کاری نمیتوان به گذشته باز گشت و البته خطاها یا بدرفتاری­هایی موجود، مانند آسیب رساندن به محیط زیست را نباید با پیشرفت یا زندگی نو اشتباه کرد.
مدافعان ترادیسیون بیشتر طرفدار سنت هستند تا ترادیسیون. کسی با ترادیسیونی که سودمند است و کارکرد دارد، مخالفتی ندارد. مدافعان ترادیسیون چندان کاری به ترادیسیون ندارند، بلکه مقصود آنان سنت است. گرفتاری ما حتی در سنت مذهبی هم نیست. گرفتاری در سنتی است که میخواهد خود را ترادیسیون بشناساند و به این شکل در همۀ کارهای دنیوی (سکولار) دخالت کند. در عین حال آنان به شکلی از سنت- ترادیسیون سخن میگویند که گوئی پیش از ظهور ادیان، مفاهیمی مانند عدالت، آزادی، حق و مانند آن در جهان وجود نداشته و یکسره با دین­ها به وجود آمده است. تمدنساز نشان دادن ادیان یکی از همین کارها است. اگر بپذیریم که دین تمدن ساز است، آنگاه باید همۀ اختیار شهروندی خود را به دین بسپاریم و این نه تنها اکنون بلکه در همۀ تاریخ غیر ممکن بوده است. این گونه افکار در دوره­های گوناگون تاریخ امتحان خود را داده و آزموده را آزمودن خطا است.
اگر در طول تاریخ و مثلا با ظهور عیسویت یا اسلام بسیاری از حقوق انسان ناشناخته ماند و بوسیلۀ مردم و حکومت­ها - همان­ها که اسلام شاهانش را فاسد خوانده (۹) - به اجرا در آمد، ربطی به ادیان ندارد و نباید همۀ ره­آوردهای انسان را در این زمینه­ها به ادیان نسبت داد. هخامنشیان یا مغولان قوانین جدیدی آوردند که هیچ ربطی به دین ایشان نداشته است.
علی حصوری
زیرنویس­ها:
۱- دانشمند معاصر تنها ذبیح بهروز در کتاب تقویم و تاریخ در ایران( آخرین چاپ. نشر چشمه. تهران ۱۳۷۸)، مبدائی را برای نوروز تقویمی یافته، اما این مغایر با وجود آن به عنوان جشنی کهن تر ولی بدون دقت ریاضی نیست.
۲- حصوری، علی(۱۳۷۸و۱۳۸۵) سیاوشان.تهران: نشر چشمه
۳- حصوری، علی. " ریشۀ واژهء قالی" در مجلۀ نقش­ها و دست­ها. سال ۱۳۷۴
۴- نصر، سید حسن، در همۀ آثارش این مطالب را میآورد. برای نمونه نک:
Nasr, seyyed Hosein. Islam: Religion, History and Civilization.
۵- طبری، محمدبن جریر. تاریخ الرسل و الملوک.
۶- Pope, A. U. ۱- ۱۹۵۴. A survey of Persian Art. New York.Vol.IV.and
Persian Architecture.New York.
این کتاب با نام معماری ایران بوسیلۀ آقای افشار به فارسی ترجمه شده است.
۷- دو کتاب مادیگان هزار دادستان و دادستان دینیگ به زبان پهلوی( فارسی میانه) و حتی آثار دیگر ساسانی، مانند شایست نشایست( که این یک توسط کتایون مزداپور به فارسی ترجمه شده) الباشته از بنمایه­های حقوقی است که مقایسۀ آنها با قوانین اسلامی بسیار جالب است.
۸- در تبت رقص ویژۀ مذهبی بایستی بر روی فرش ایرانی صورت میگرفت، به همین دلیل شماری فرش ایرانی کهن از معابد تبت به دست آمده است.
۹- همانا شاهان چون به آبادیی در آیند آن را فاسد و عزیزانش را ذلیل میکنند. قرآن.
منبع : سایر منابع