سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

خونی که در راه مشروطه ریخت


●۱۹ تیر ۱۲۸۵
عین الدوله سومین مرحله از تصمیمات خود را به مرحله اجرا گذاشت. او مانند تمام مستبدین كه فكر می كنند با گرفتن و بازداشت كردن به بقایشان افزوده می شود تصمیم گرفت وعاظ و سخنوران را بازداشت و روانه زندان و یا به نقاط دوردست تبعید كند.
صبح امروز دسته ای از قشون به رهبری احمدخان یاور، در كوی سرپولك دور حاج شیخ محمد واعظ را گرفته و با بازداشت وی او را به سمت منزل عین الدوله حركت دادند، با آنكه شیخ محمد به احمدخان یاور تذكر داده بود كه اگر مرا اینگونه تحت الحفظ ببرید در شهر بلوا خواهد شد و پیشنهاد كرده بود كه خود از جلو و سربازان از پشت سر او حركت كنند و به هر جا كه آنها می گویند بدون سروصدا بروند اما احمدخان یاور به سربازان خود دستور داد او را تحت الحفظ به منزل عین الدوله ببرند.
طلاب از موضوع آگاه شدند و دور سربازها حلقه زدند. احمدخان نیز كه نمی خواست درگیر شود شیخ محمد را در قراولخانه ای كه در آن نزدیكی بود محبوس كرد تا مردم متفرق شوند سپس وی را به سمت جایگاه عین الدوله ببرند. وقتی خبر به بهبهانی رسید او پسر خود را به واسطه برای رهانیدن شیخ محمد فرستاد اما كارساز نبود و احمدخان به اقدام خود اصرار می ورزید.
هر لحظه به تعداد مردم افزوده می شد و كنترل قراولخانه مشكل تر می شد. مرحوم الدیب الذاكرین كرمانی خود به جلو راه افتاد و مردم را نیز تحریك به شورش و حمله به قراولخانه كرد. مردم به قراولخانه حمله كرده و شیخ محمد را از حبس رهانیدند.
احمدخان به سربازان فرمان شلیك داد. بعد از چند بار شلیك هوایی توسط سربازان یك تیر به ران الدیب الذاكرین خورد ولی وی با این حال شیخ محمد را از آن میان نجات داد و خود نیز خارج شد.
سیدعبدالحمید نامی كه از درس آقامیرزا محمدتقی مجتهد گیلانی با جمعی از طلاب دیگر بازمی گشت با مشاهده این صحنه به احمدخان معترض شد و گفت: «مگر تو مسلمان نیستی، چرا امر به شلیك دادی؟ مگر اینها مسلمان نیستند، مگر این ادیب نوكر سیدالشهدا نیست كه در خون خود می غلتد؟...»
احمدخان كه از فرار شیخ محمد به شدت عصبانی بود، با شنیدن این سخنان بر عصبانیتش افزوده شد و اسلحه ای را به سمت وی نشانه گرفت و گلوله ای به طرف سینه وی شلیك كرد و سید مظلوم با همان یك تیر در جا افتاد. مردم بدن او را برداشته و به مسجد معمارباشی بردند و او در حالی كه طلب آب كرده بود قبل از رسیدن آب با لب تشنه دارفانی را وداع گفت. طبق روال دولتیان آن روزها، سربازان ریختند و جنازه را با خود بردند تا مستمسكی دست مردم برای شورش نباشد.
میرزاسیدجعفر صدرالعلما یكی از بزرگترین مراجع مذهبی آن دوران با عده زیادی از طلاب به مسجد آمدند و جنازه را از سربازها گرفته و به مسجد جامع نزد آقای بهبهانی بردند. خبر به بازار رسید، مغازه های بازارهای شهر بسته شد.
آقایان علما هر كدام با طلاب و نفرات زیادی از نزدیكان به مسجد می رسیدند. حاج شیخ فضل الله كه تا آن روز كمتر به این اجتماعات می پیوست، به نوشته ناظم الاسلام در ص ۴۸۱ تاریخ بیداری «با كوكبه و جلال همراه عده ای از مردم محله سنگلج وارد مسجد جامع شد.» مرحوم طباطبایی نیز كه به مسجد عبدالحسین رفته بود، وقتی فهمید همه در مسجد جامع گرد آمده اند، حوالی ظهر به مسجد جامع رفتند و طی سخنرانی ضمن دعوت مردم به اتحاد و همدلی چنین گفتند: «بغض و كینه و اغراض شخصیه را كنار گذارده، در زیر لوای اتحاد و توحید در این دوره سلطنت كه وزرای خائن و پادشاه رئوف و مهربان و مایل به معدلت و مساوات است... قانون معدلت را دائر كنیم.» آقایان دیگر اصرار به بركناری عین الدوله داشتند كه آقای طباطبایی گفتند: «اگر عدالتخانه را برپا كنیم دیگر عین الدوله داخل آدمی نیست.»
در آن روز همه در مسجد ماندند و دور جنازه سیدعبدالحمید كه در وسط مسجد بود به سینه زنی و عزاداری پرداختند و بعضی نیز به شهر رفتند تا علما و روحانیون دیگر را به مسجد بیاورند. با آمدن هر یك از آقایان مدارس مذهبی آن محل نیز تعطیل و طلاب و كسبه آن نیز به دنبال آقایان به مسجد می آمدند.
منابع :
ناظم الاسلام، تاریخ بیداری، بخش اول،
ص ۴۷۸- ۴۸۲ و ص ۱۸۸ الی ۱۹۳
احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص ۹۵
یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، جلد دوم، ص ۶۶
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید