شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


داستان «سنتوری»


داستان «سنتوری»
علی بلورچی فرزند حاج آقا بلورچی یکی از کسبه قدیمی و صاحب نام صنف بلور و شیشه است. حاج آقا بلورچی که در زمان کودکی و نوجوانی سختی های زیادی را متحمل شده است تحت تاثیر عقده های آن دوران، پسرانش را آن طور که خود می خواهد تربیت می کند. حامد پسر بزرگ تر حاج آقا از همان دوران مدرسه از درس محروم شده تا نزد پدر پادو باشد و در نهایت ادامه دهنده راه او باشد.
علی پسر دوم حاج آقا است که از بچگی با ساز کهنه یی که متعلق به دایی مرحومش بوده انس گرفته و قصد داشته تحصیلات خود را در رشته موسیقی ادامه دهد اما با مخالفت مادر مواجه شده و به اجبار در رشته بازرگانی درس می خواند. علی عصیان زده از شرایط حاکم در خانه درس و خانه پدری را رها کرده و از خانواده جدا می شود.
علی به همراه دوستش «تمایل» یک گروه موسیقی تشکیل می دهد و با اجرا در جشن ها و مناسبات مختلف گذران زندگی می کند و به خاطر تبحرش در نواختن سنتور به علی سنتوری معروف می شود. علی به تدریج در پی معاشرت با دوستان و کارهای شبانه روزی هرازچندگاهی سراغ مواد مخدر و مشروب می رود ولی این استفاده تفننی از مواد مخدر به صورت عادت درمی آید.
طی مراسمی که اجرای موسیقی آن با علی سنتوری است دختری به نام هانیه مجذوب هنر علی شده و این آشنایی به ازدواج آنها منجر می شود. این اتفاق ها برای مدت کوتاهی به زندگی علی نشاطی تازه می بخشد و حتی او را تشویق به فعالیت بیشتر می کند.
علی که حالا زندگی مستقلی تشکیل داده کماکان به مصرف مواد مخدر ادامه می دهد تا به خیال خود شرایط روحی اش را تقویت کند ولی پس از مدتی به خاطر اوضاع نامناسب مالی و رفتارهای بی ثبات ناشی از مصرف مواد مخدر بین او و هانیه مشکلات زیادی پدید می آید تا اینکه هانیه به تنگ آمده و به قهر از خانه علی می رود. علی که به خاطر آلوده شدن به مواد مخدر کمتر امکان کار برایش فراهم می شود فرصتی می یابد تا به همراه دوستش «تمایل» اجرای برنامه موسیقی یک مراسم عروسی را انجام دهد.
در اثنای عروسی و اجرای موسیقی میان خانواده داماد و برخی اقوام و آشنایان آنها که اختلاف فامیلی داشتند درگیری شدیدی پیش می آید که منجر به زد و خورد بین میهمانان می شود و در این بین وسایل و آلات موسیقی علی به کلی آسیب دیده و خود وی هم از ناحیه دست به شدت مضروب می شود. آسیب دیدگی شدید علی و عدم توانایی او در ساز زدن تنها امکان پول درآوردن او را از بین می برد. صاحب خانه هم عذر او را می خواهد و علی با مقداری خرت و پرت، آواره و سرگردان می شود و بالاخره در گوشه یی از یک پارک جنگلی چادر می زند.
در این دوران با بی خانمان ها و معتادان محشور می شود و چون درمانده و نیازمند است برای پول درآوردن به هر کاری تن می دهد. زندگی در میان مشتی معتاد و آواره در حاشیه شهر علی را خموده تر، شکسته تر و آلوده تر می کند. یک شب که علی در میان معتادان و بی خانمان ها مشغول تریاک کشی است و می خواهد از این طریق خاطرات تلخ گذشته را فراموش کند، ماموران نیروی انتظامی سر رسیده و همه آنان را دستگیر می کنند.
علی به مرکز ترک اعتیاد فرستاده می شود و مسوولان این مرکز متوجه اختلالات روحی او شده و سعی در برقراری ارتباط با علی از طریق روان درمانی دارند. محیط مناسب و شرایط درمانی آنجا به علی کمک می کند تا بهبودی نسبی بیابد تا اینکه با خرید یک سنتور توسط روان شناس مرکز برای علی، او فرصت و انگیزه یی می یابد تا دوباره موسیقی را از سر بگیرد.همین اشتیاق موجب برقراری کلاس های آموزش سنتور به سایر معتادان توسط علی می شود.
حاج آقا بلورچی به همراه حامد به مرکز بازپروری می رود تا به علی بگوید که از گذشته پشیمان شده و حاضر است پس از آزادی و ترک اعتیاد علی همه امکاناتش را در اختیار او بگذارد ولی علی که دیگر معلم ویژه موسیقی برای سایر افراد در حال بازپروری به حساب می آید، می گوید با اینکه مشکل اعتیادش حل شده و وضعیت جسمانی کاملاً مناسب و سالمی دارد و در عین حال که دوران محکومیتش به پایان رسیده دیگر حاضر نیست آنجا را ترک کند چون برای اولین بار احساس امنیت و آرامش می کند و تازه خانه واقعی اش را یافته جایی که دور از هیاهوی جامعه یی بی رحم می تواند برای آدم هایی مثل خودش مفید باشد و با نغمه سازش به آنها عشق و زندگی بدهد.
در نهایت علی به همراه شاگردانش که از بیماران همان مرکزهستند، کنسرت کوچکی اجرا می کنند، چشم علی به هانیه می افتد که در بین جمعیت او را تشویق می کند ولی در پایان خبری از هانیه نیست.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید