سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


ماهیت نشانه


ماهیت نشانه
بی تردید می توان رویکرد سوسور در رهانیدن نظام زبان از ارجاعات خارجی یا به تعبیر روشن تر گسست نشانه از مصداق را انقلابی در زبان شناسی به حساب آورد.
تا پیش از این انقلاب عموماً میان یک واژه و مصداق خارجی آن در عالم بیرون رابطه ای تنگاتنگ و واقعی برقرار می کرد و بر این اساس وظیفه زبان نامیدن جهان از پیش موجود بود. در برابر این نگاه برون ارجاعی به زبان، سوسور زبان را نظامی (ساختاری) بیش از پیش خودارجاع و درون ماندگار می بیند که در آن دلالت و معنا محصول مناسبات افتراقی میان اجزای زبان است.
در این راستا تز ماهیت قراردادی نشانه ها را مطرح می کند که غرض از آن رد رابطه طبیعی یا اجتناب ناپذیر میان دال و مدلول است. یعنی هیچ دلیل بنیادی و عینی وجود ندارد که آوای صوتی یا ترتیب حروفی که «گ ر ب هـ» گفته یا نوشته می شود در ذهن ما موجودی پستاندار چهاردست و پا و پشمالو به نام گربه را مجسم سازد بلکه این امر یعنی فرآیند تداعی یا دلالت صرفاً به علت قرارداد و رسم مالوفی است که در میان سخنگویان زبان فارسی رواج دارد.
هیچ استبعادی ندارد که در نظام زبانی دیگر این چارچوب مادی (صوتی یا نوشتاری) مفهوم سنگ، شیر و حتی کاغذ و دیوار را به ذهن ما متبادر سازد.
اما این نظام زبان چیست که سبب پیوند میان دال و مدلول می شود. شاید تصور کنیم که زبان چیزی مانند نوعی گنجینه لغات است، یعنی رشته ای از نام های اختیاری است که به مجموعه ای از اشیا یا مفاهیم از پیش موجود اطلاق می شود. اما سوسور این تصور را مردود دانسته و معتقد است که زبان گنجینه ای از لغات نیست به همین علت مدلول هایش نیز مفاهیمی از پیش موجود به شمار نمی روند بلکه مفاهیمی تغییرپذیر و اتفاقی اند که از وضعیتی به وضعیت دیگر دگرگون می شوند.
به خاطر دلبخواهی بودن رابطه دال و مدلول هیچ هسته بنیادینی برای معنی وجود ندارد که معنی بر حسب آن، مدلول مناسب و قطعی یک دال محسوب شود. بنابراین مدلول ها دیگر موجودیت های مستقل و خودمختار نیستند که هر یک از طریق نوعی جوهر اصلی مشخص شوند. اینها اعضای یک نظام به شمار رفته و بر حسب روابط شان با سایر اعضای این نظام امکان تعریف می یابند.
اگر بخواهیم معنی واژه ای را توضیح دهیم باید در مورد تفاوت آن با دیگر واژه ها صحبت کنیم. در واقع در زبان مساله افتراق هاست که مهم است و به همین دلیل است که واحدهای زبانی از هویتی صرفاً رابطه ای برخوردارند.هویت یعنی نقش افتراق ها در نظام. مفاهیم منحصراً افتراقی اند نه به طور مثبت به خاطر محتوایشان بلکه به طور منفی و از طریق روابط شان با دیگر واحدهای زبان تعریف می شوند.
دقیق ترین ویژگی آنها این است که چیزی هستند که دیگران نیستند. در اینجا نکته ای که از اهمیت بسزایی برخوردار است درک سوسور از مقوله دلبخواهی یا اختیاری بودن نشانه است. شاید این گونه به نظر آید که سوسور با قطع رابطه عینی و ابژکتیو میان دال و مدلول کفه ترازو را به سود نگرش های اومانیستی و اراده گرایانه نسبت به زبان سنگین کرده است.
یعنی نقش فاعل سخنگو را در نظم و نسق بخشیدن به زبان و روابط میان صورت فیزیکی و مفهوم پررنگ می کند. اما این گونه نیست. سوسور معتقد است رابطه دلبخواهی از نظام زبانی سرچشمه می گیرد و به هیچ وجه با گزینش انجام شده توسط سخنگویان چه به طور انفرادی و چه به طور دسته جمعی معین نمی شود و از آن تاثیر نمی پذیرد.
به نظر سوسور اصطلاح دلبخواهی حاکی از آن نیست که انتخاب دال کاملاً با سخنگو است و فرد توان تغییر نشانه ای را که به نحوی از انحا در جامعه زبانی تثبیت شده است دارد. ماهیت دلبخواهی نشانه در واقع آن چیزی است که زبان را از هرگونه اقدام برای جرح و تعدیل آن مصون می دارد زیرا هر موضوعی برای آنکه مورد حک و اصلاح قرار گیرد بایست قابل بررسی بوده و مبنایی معقول داشته باشد.
اما زبان نظامی از نشانه های دلبخواهی است و فاقد آن مبنای لازم و محکم برای بحث و بررسی است. در واقع نظام زبان ترجیح بلامرجع است. در اینجا سوسور جمله معروف خود را می گوید؛ «از آنجا که نشانه دلبخواهی است، از هیچ قانونی الا قانون سنت تبعیت نمی کند و از آنجایی که نشانه مبتنی بر سنت است دلبخواهی است.»در اینجا دلبخواهی یعنی سنتی و در نتیجه فاقد علت و مبنای منطقی.
این برداشت سوسور از امر سنتی به عنوان امر غیرعقلانی مورد نقد گادامر قرار گرفته است. گفتیم که سوسور برای رابطه دلالت، علت منطقی و برهانی قائل نیست. مثلاً سوسور می داند که دلیل آنکه یک انگلیسی زبان با کاربست واژه ای خاص مفهوم صندلی را افاده می کند و افراد دیگری هم که در همان سنت زبانی هستند چنین می کنند، این است که سنتی معین آنها را به هم ربط می دهد.
اما سوسور سنت را معقول و منطقی نمی داند و نتیجه نامعقول دانستن سنت ایجاد دوگانگی عام میان امر سنتی و عقلانی است که در واقع میراث عصر روشنگری است. اما گادامر این دوگانگی را مورد انکار قرار می دهد؛ تعارض مطلقی بین سنت و عقل وجود ندارد. آنچه سنت و عرف مجاز دانسته است حجیتی دارد که وصف ناپذیر و ناشناخته است.
مشخصه هستی تاریخی ما این واقعیت است که حجیت آنچه به ما ارث رسیده و نه فقط آنچه آشکار دارای اساس و مبناست همواره نگرش ها و رفتار ما را در ضبط و مهار خود دارد. پس اگر سنت مبنای ارتباط میان واژه و معنای آن نیز باشد، در این صورت این رابطه را نمی توان دلبخواهی دانست. آنچه دلبخواهی بودن دال را تضمین می کند اعتقاد به استقلال آگاهی از جهان تاریخی و انضمامی است. اعتقاد مربوط به عصر روشنگری که گادامر به آن باور ندارد.
حسین زحمتکش
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید