پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


حرف بزن حافظه


حرف بزن حافظه
وقتی از بهنود حرف می‌زنیم از نویسنده، مورخ، تحلیلگر و روشنفكری یاد می‌كنیم كه در تمام سال‌های نوشتن‌اش تلاش كرده زودتر از دیگران به اتفاق‌ها و حادثه‌ها و لحظه‌های سرنوشت‌ساز تاریخی برسد.
بهنود از روزهای آغازین نوشتنش تا به امروز كه به یكی از چهره‌های مهم روشنفكری ایران تبدیل شده مدام در حال بازآفرینی واقعیت و دوباره دیدن آن چیزی است كه بسیاری از كنارش می‌گذرند یا از دركش هیجان‌زده می‌شوند.
بهنود با ذهنیت یك خبرنگار ماجراجو خود را ثبت كرد، از همان مدلی كه مثلا در فیلم كم‌نظیر «آگراندیسمان» تماشا كرده‌ایم و این خاصیت از بهنود، نویسنده‌ای آفرید كه قدرت این را دارد تا از ماجرا رد شده و روح آن را بازسازی و بازنمایی كند. در تمام این سال‌ها كه نوشته‌های او را می‌خوانم، به او ایمیل می‌زنم و گاهگاهی و از طریق تلفن صدایش را می‌شنوم تركیب خاصی را در ذهن و عملش دیده‌ام تركیب میان نگاه خلاقانه ادبی و یافتن واقعیت‌هایی كه در آغاز و نگاه اول بسیار عادی به نظر می‌رسند.
مسعود بهنود با تلفیق اینچنینی، روایت‌هایی به دست می‌دهد كه در آغاز شیفته و اسیر نثر درخشان آنها می‌شویم و در عین حال توانایی او را در دگرگونه نشان دادن واقعیت و ماجرا درك می‌كنیم. بهنود فرزند ادبیات است. فرزند شناخت ساختارهای شعر و داستان.
همنشینی و دوستی‌اش با بزرگان ادبیات ایران مانند شاملو، سایه، گلستان، اخوان‌ثالث و... جوان ماجراجوی خبرنگار را صاحب حافظه و شناختی دیگرگونه از نوشتن كرد. مقالات او و گزارش‌های نام‌آشنای‌اش از همین میراث و درك آن برمی‌آید. او نه‌تنها به شناخت این ادبیات پرداخت بلكه كوشید تا روحیه خبرنگاری‌اش را حفظ كند و همان جوانی باشد كه از ماجرا و حركت به سمتش واهمه‌ای نداشته باشد.
شاید بهنود داستان‌نویس هم‌شأن بهنود تحلیلگر و منتقد به نظر نیاید اما نگاه تاریخی‌اش و اهمیتی كه به یافتن قطعه‌های گمشده تاریخ معاصر ایران دارد فرصت دوباره‌ای برای تامل به ما داده است. بارها و بارها در روزهای گذشته، ماه‌ها و سال‌های نه‌چندان دور با تماس‌ها و درخواست‌های مخاطبانی روبه‌رو بوده‌ایم كه از روزنامه‌‌ها می‌خواستند بیشتر از بهنود مقاله و گزارش منتشر كنیم و این محبوبیت برای منتقد سیاسی- اجتماعی و فرهنگی‌ای كه از قضا چند سال است در ایران نیست و از ما دور شده همیشه برایم عجیب و رشك‌برانگیز بوده است.
در سایه این محبوبیت است كه شاید بهنود بارها و بارها متهم به جرائمی شده كه از قضا اكثر روشنفكران تاثیرگذار ایران به آن متهم شده‌اند! بهنود استاد روایت ساختن و گزارش است.
وقتی در باب صدام یا جورج بوش یا هوشنگ ابتهاج می‌نویسد، روایت‌هایی از قبل و بعد ماجراهای مربوط به اینان طراحی می‌كند و در یك بافت و مكان ملموس تاریخی به تماشای ایشان می‌نشیند. چنین است كه روایت‌های او از ورطه و هیئت خبررسانی یا اطلاع‌رسانی دور و تبدیل به قصه‌های كوچك اما از یادنرفتنی می‌شوند. تسلطش بر نثرنویسی و استفاده از دامنه‌ها ی كمتر استفاده‌شده نثر فارسی تحولی در نقدنویسی و روایت تاریخی است. در نگاهش همواره یك نكته به چشم می‌خورد و آن دعوت به تماشای تاریخ است؛ خونسرد ایستادن و جهان را نگاه كردن.
این روند درك مسعود بهنود آنقدر تكرار شده كه حالا به سبك شخصی‌اش تبدیل شده، سبكی كه روزنامه‌نگاری ایران و بسیاری از نقدنویسان این حوزه زیرچشمی نگاهی به آن دارند... مسعود بهنود زمانی روزنامه‌نگاری را انتخاب كرد كه این حرفه در میان اهالی ادبیات ایران شغلی موقت و گذرا بود.
اویی كه از همان جوانی و در كنار چهره‌های تاثیرگذار ادبیات ایران رشد كرد برعكس بسیاری از ایشان روزنامه‌نگار باقی ماند و با دقت و ممارست عجیبی به ثبت تاریخ روزگارش پرداخت. این روند بهنود را به روشنفكری تبدیل كرد كه در گزارش‌هایش نه از ماجراهای صرف بلكه از همان تاریخی می‌نویسد كه مادر ماجراها بوده‌اند.
شاید به همین دلیل است كه بهنود در پی اثبات یا تكذیب هیچ مولفه‌ای نیست. نوعی سیلان و نگاه پر از تردید اما سرشار از خاطره و گمان در نوشته‌هایش به چشم می‌آید و باز شاید بهنود به همین دلیل تبدیل شده به بخشی از حافظه تاریخ معاصر ایران. روزنامه‌نگار برای یك عمر در پی این بود تا به تصحیح آبرومندانه‌ قسمت‌های تخریب‌شده این تاریخ بپردازد. او بدون اینكه احساس‌های شخصی‌اش را در متن دخیل كند.
متن‌هایی آفرید كه دقیقا بر احساس مخاطب تاثیر می‌گذارند. مرد پركاری مانند مسعود بهنود كمتر مستندات و بازخوانی آن مستندات تاریخی مانده در گذشته را رها كرده و به پیشگویی آینده پرداخت كه اگر پیشگویی‌ای هم بوده و هست از خاصیت ادیب‌بودن‌اش برآمده است.
بهنود فرزند سال‌های دهه ۴۰ است. سال‌هایی كه مدام در حال بازخوانی‌شان هستیم و ردیف كردن نام‌های بزرگ آن. بهنود یكی از همان بازمانده‌های پرتاثیر است. مردی كه پشت دوربین ایستاد، بازیگر متن‌ها نشد و حالا به یكی از نمادهای زنده آن دهه و آن سال‌ها تبدیل شده است.
باید در باب او اسلوب نگاه و نوشته‌هایش دوباره فكر كنیم و بنویسیم. آقای خبرنگار دیگر پیر شده است و تبدیل به خاطره‌ای برای تمام آنهایی كه نوشته‌هایش را درك كرده‌اند. این خاطره زنده و سرشار راز خلاقیت در میان ما و بخشی از حافظه‌ ماست.
حرف بزن حافظه*( نام یادداشت برگرفته است از رمان ولادیمیر ناباکوف)
منبع : روزنامه هم‌میهن