شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ارشمیدس اوباما !


ارشمیدس اوباما !
فوریه ۱۹۷۹- ۳۰ سال پیش- وقتی مجله آمریکایی تایم، آیت الله خمینی را مرد سال اعلام کرد، عزم آن نداشت که به ستایش از ملت و انقلاب ایران یا رهبری آن بپردازد. جهان بی تردید در آن ایام متأثر و متحیر از انقلابی بود که در پایگاه سیاسی- نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه رخ می داد. تایم آن زمان هشدار داد «انقلابی که آیت الله خمینی به پیروزی رسانده، معادلات قدرت را در جهان تهدید می کند و ممکن است باعث بر هم خوردن تعادل موجود قدرت در جهان پس از جنگ جهانی دوم شود». آن زمان ۳۴ سال از پایان جنگ جهانی دوم می گذشت و تحلیل تایم بی مبنا نبود. آمریکا در بحبوحه جنگ جهانی به آسانی- و بی آن که از ملت یا دولت ایران اجازه بگیرد- به همراه متفقین به اشغال ایران پرداخت و پس از آن هم در طول سه دهه، حکومتی سراپا اطاعت روی کار آورد اما اکنون از همین جزیره ثبات، زلزله و آتشفشانی بزرگ برخاسته بود. رئیس جمهور آمریکا برای اولین بار در این ۳۴ ساله پس از جنگ جهانی دوم، به دست ملتی مستضعف تحقیر می شد و هیچ از دستش برنمی آمد.
اینک ۳۰ سال پس از انتخاب آیت الله خمینی به عنوان مرد سال از سوی مجله آمریکایی تایم، هفته نامه انگلیسی «پروسپکت»، تحلیل تایم را دوباره مرور می کند و می نویسد «هنوز هم می توان ادعا کرد حادثه پیروزی انقلاب ایران بزرگ ترین حادثه نیمه دوم قرن ۲۰ است... در واقع با انتشار مقاله ای توهین آمیز در یک روزنامه دولتی علیه آیت الله خمینی و روحانیت، رژیم شاه ماشه اسلحه انقلاب ایران را کشید. تنها ۲ ساعت پس از انتشار آن مقاله، تظاهرات گسترده در قم به راه افتاد و این آغازی بود بر تظاهرات مردم در سراسر ایران تا پیروزی انقلاب».
چالش میان ایران جدید- ایران انقلابی- و آمریکا از چنین مختصاتی برخوردار است. مسئله آمریکا با ما فقط نفت و گاز و فناوری هسته ای نیست اگرچه اینها هم در جای خود بااهمیت هستند. مسئله اساسی تر این است که آن «بزرگ ترین حادثه نیمه دوم قرن ۲۰» به عنوان مهم ترین کانون الهام بخش، همچنان در اولین دهه قرن جدید میلادی نیز مشغول جوشش و جنبش و «تغییر» در قطب بندی و معادلات قدرت دنیاست. رئیس جمهور و دولت جدید مدعی «تغییر» در آمریکا در روزگاری به قدرت رسیده که سیمای جهان در حد زیر و رو شدن (انقلاب به مفهوم واقعی) دگرگون شده و رژیم مدعی رهبری بلامنازع جهانی در «قرن جدید آمریکایی»- همان پروژه گستاخانه نومحافظه کاران- اکنون مجبور است از بیراهه برگردد و لااقل در ظاهر خود را هماهنگ با این روند تغییر نشان دهد. از نگاه هیئت حاکمه اصلی آمریکا (فارغ از روبنای دموکرات و جمهوری خواه)، این زمینگیری و عقب نشینی تلخ را باید از چشم ایران جدید دید. آمریکا در این وضعیت به کسی می ماند که در اوج یک رؤیای شیرین، آب یخ برسرش بریزند یا از بلندی سقوط کند. فاتح افغانستان و عراق در کمتر از ۲ سال که خود را در آستانه فتح تمامیت خاورمیانه می دید اکنون نه تنها خاورمیانه را از دست رفته می بیند بلکه در جوار مرزهای خود در آمریکای لاتین (حیاط خلوت سابق) نیز شاهد سقوط دولت های دست نشانده یکی پس از دیگری است. تایم- به سهو و نادانی یا عمد- کم فروشی کردکه آیت الله خمینی را مرد سال ۱۹۷۹ معرفی کرد، باید می نوشت «خمینی، مرد قرن ۲۰ و ۲۱».
آقای اوباما که ارشمیدس وار به میان میدان دویده و یافتم یافتم می کند، در این میان ۳۰ سال دیر آمده است. جامه بی قواره و گشاد تغییر با وجود اتفاقات بزرگی که در همین ۳۰ سال در ایران و جهان رخ داده، بر تن او زار می زند. انقلاب ایران و ارزش های جهانی شده و مستقر آن، چنان جهان را دیگرگون کرده و توقع تغییر را بالا برده که سخن گفتن یکی مانند اوباما به عنوان نماینده هیئت حاکمه آمریکا در قیاس با آن تغییرات ، فرمالیته و بی پایه جلوه می کند. او لااقل ۳۰ سال دیر آمده و هیئت حاکمه آمریکا لزوم سردادن شعار تغییر را با ۳۰ سال تأخیر- که کار از کار گذشته- فهمیده اند. اوباما باید جای ریگان و کلینتون و بوش پدر و پسر می آمد یا آنها باید از تغییر دم می زدند.
اوباما در قبال برنامه هسته ای ایران چه می کند؟ آیا به وعده خود برای مذاکره با ایران عمل می کند؟ یا آن را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری عقب می اندازد؟ از ایران برای مهار بحران های عراق و به ویژه افغانستان استمداد می کند؟ اگر چنین درخواستی کند پس توقع او مبنی بر توقف برنامه هسته ای ایران چه می شود؟ و... چنین سؤالاتی اگرچه در مقام تحلیل مسائل روز مهم می نمایند اما عمق چالش آمریکا با ایران را مورد توجه قرار نمی دهند.شعار تغییر از سوی رئیس جمهور جدید آمریکا اگرچه به عنوان یک ابتکار ناگزیر مطرح شده اما واقعیت این است که این شعار بیش از آن که فرصت ایجاد کند، پدید آورنده دردسرها و دشواری های تازه تر است هرچند که با هدف به تاخیر انداختن بحران بزرگ طراحی شده باشد. براساس اخبار متعدد و متواتر، مشاوران و تصمیم سازان دولت اوباما مذاکره با ایران را امتیازی معنادار برای کشوری می دانند که ۵ سال بر سر حق خود ایستادگی کرده و اکنون می تواند اعلام پیروزی تازه ای کند. آنها در عین حال بر این باورند که عقب نشینی از مذاکره، به مفهوم عقبگرد در شعار انتخاباتی خود و در واقع افتادن در سیاه چاله ای است که در دولت بوش و با همدستی انگلیسی ها به راه افتاد اما خود بوش را بلعید. نگرانی دیگر آن است که ایران به سرعت مشغول توسعه فناوری هسته ای است و اگر تا پس از انتخابات- به خیال تغییر دولت در ایران و روی کارآمدن دولتی تسلیم پذیر- صبر کنند لااقل بین ۶ماه تا یک سال زمان حیاتی و تعیین کننده را از دست خواهند داد. در حالی که دورنمای روی کارآمدن دولتی مرعوب هم منتفی است. به همین دلیل هم رفتارها و مواضع ناموزونی از تیم جدید در آمریکا دیده می شود. هم از دیپلماسی مستقیم سخن می گویند، هم اظهار می کنند که ایران اتمی را به هیچ وجه نمی پذیرند. هم می خواهند رویه قفل شده بوش را در زمینه تهدید و فشار به قصد مهار ادامه دهند و در عین حال مراقب باشند افکارعمومی ایران احساس تکرار سیاست های گذشته را نداشته باشد! بنابراین تزلزل و تردید تبدیل به ویژگی بارز رفتار دولت جدید آمریکا می شود.
اما این چالش یک راه حل بیشتر ندارد؛ پذیرفتن گستره و عمق نفوذ ایران در معادلات قدرت جهانی به عنوان یک تغییر ناگزیر در جهت گشودن قفل از دست و پای سیاست خارجی آمریکا. مسئله آنها با ایران در آن سطح از ابتذال نیست که با نشستن پای میز مذاکره یا امتناع از آن قابل حل و فصل باشد همچنان که بازی با کلمات تغییر و مذاکره مستقیم و بدون شرط یا دیپلماسی هوشمند و قاطع و... نمی تواند افقی تازه پیش روی آنها ترسیم کند. همچنین بیهوده خواهد بود که با تقسیم مسئولان به میانه رو و تندرو ادعا کنند دنبال میانه روها برای مذاکره و تفاهم می گردند. نتیجه انتخابات هرچه باشد، تکلیف ملت و حاکمیت ایران با منش مستکبرانه آمریکا روشن است. آنها بی تردید میانه روهایی را که ادعا می کنند در جستجویشان هستند پیدا نمی کنند. این سخن شعار نیست، شهادت رابرت گیتس وزیردفاع به ارث مانده از دولت بوش برای کابینه اوباما (و رئیس اسبق سازمان جاسوسی سیا) است که همین یکی دو ماه پیش اذعان کرد «طی ۳۰ سال گذشته به طور مداوم به دنبال عناصر میانه رو و معتدل در ایران برای مذاکره و توافق بوده ایم اما به نتیجه نرسیده ایم». چرایی این ناکامی را می شود به طور مبسوط تحلیل کرد اما شاید کوتاه ترین پاسخ، همان تحلیلی باشد که به تازگی خبرگزاری اینترپرس سرویس ارائه کرد. به نوشته این خبرگزاری، گیتس خود یک عنصر تندرو است که در دولت بوش پدر با اقدامات خرابکارانه مانع از اعتمادسازی با ایران شد و آن هنگام که رئیس سازمان سیا بود اغلب در جمع کارکنان CIA تکرار می کرد «ایرانی معتدل، کسی است که با گلوله کشته شده باشد»! ایرانی خوب و معتدل، ایرانی مرده است. یعنی همان موضعی که در طول این ۳۰ سال برخی مقامات آمریکایی به کرات تکرار کردند که «ریشه ملت ایران را باید از جا کند»، «ایران محور شرارت است»، «تمدن ایران وحشی است»، «باید به ایران حمله اتمی کرد» و قس علی هذا. بی تردید حلقه اصلی قدرت در آمریکا تا چنین تلفی کینه توزانه ای نسبت به ملت عزتمند و شجاع ایران دارند، نمی توانند از گفت وگو و تفاهم و مسالمت دم بزنند. البته واقعیات یکی پس از دیگری بر آنها تحمیل می شوند همچنان که حال مست لایقعل و دیوانه عربده جویی چون بوش را سر جای خود آوردند تا تحقیر حضور در نشست تیرماه گذشته ژنو را پس از ۵ سال رجزخوانی و تکبر و تبختر به جان بخرد. اما مرور سرنوشت طواغیت و مستکبران در طول تاریخ حاکی از آن است که نوع آنها جز به هنگام سقوط و سرنگونی و گذشتن کار از کار سر عقل نمی آیند. فرعون هم وقتی خود را معلق در میان آب نیل یافت و چند سطل از آب آن را خورد، فریاد زد که خدای موسی ایمان آوردم! آیا اوباما آخرین فرعون کاخ سفید خواهد بود؟ ۳۰ سال کم زمانی نیست برای باخبر شدن از اینکه آب دریا تا گلو و زیرچانه بالا آمده است.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان