دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

موضوع خنده داری به نام فرهنگ فوتبال


موضوع خنده داری به نام فرهنگ فوتبال
تعصب؛ عجب لغت بی محتوایی شده است در فوتبال ما. در زمین می بازیم و مسؤولیتش را متوجه «آقای تعصب» می دانیم. اخراج می شویم و اتهام «بی تعصبی» را تجربه می کنیم. با مربی تیم حرفمان می شود و «تعصب» را بهانه قرار می دهیم. این کلمه نازیبای «تعصب» را چه کسی به فوتبال ما گره زده است که هر اتفاقی را به آن پیوند می دهیم؟ چه کسی گفته است تعصب راه حل تمام مصائب فوتبال ما است؟
آن طرف که آدم از تماشای فوتبالش لذت تمام می برد یک چیزی را یاد نگرفته اند؛ «تعصب». به جایش «فرهنگ» را آموختند. کودک فوتبالیست از زمانی که وارد مدارس فوتبال می شود می آموزد در دنیای حرفه ای فوتبال چه حرکتی صحیح است، چه حرکتی ناصحیح. کمتر پیش می آید مربی و بازیکن در مطبوعات و رسانه ها به جان هم بیفتند مثل آنچه در استقلال یا حتی پرسپولیس دیده ایم. او می آموزد در ازای پولی که می گیرد باید چه کار کند. این یک بحث ریشه ای و فرهنگی است. صبح که به محل کارم می روم تا ظهر در انتظار فرصت یک ساعته ناهار هستم و پس از آن انتظار زمان پایان کار را می کشم. این بدفرهنگی است که موجب شده است آنها در صنعت یک جای دیگر باشند و ما اینجا. همین بحث اجتماعی و فرهنگی- فرهنگ کار- به فوتبالمان هم سرایت کرده. مگر فوتبال جزء جداشده ای از کل جامعه است؟ همان طور که من به کارم بی اهمیت هستم فوتبالیست هم همین طور است اما چون نتیجه عملکرد او در کوتاه مدت مقابل چشم میلیون ها آدم قرار می گیرد زورمان به او می رسد و من نتیجه بد کارم را پشت هزاران نفر دیگر پنهان می کنم و تمام. عیب کار همین جا است. فوتبال برش کوچکی است از بدفرهنگی جامعه ما. بدفرهنگی که به موجب آن من و بسیاری مثل من یادمان می رود با کار جزیی من و من ها است که «کل» صحیحی به بار می نشیند. در فوتبال هم همین طور است. فوتبالیست ما به جز ۲ یا نهایتا ۳ ساعتی که بر سر تمرین حاضر می شود هیچ ارتباط صحیحی با باشگاه و فوتبال ندارد. در باقی ساعات یا با روزنامه ها ارتباط برقرار می کند که از روی جلد پایین نیاید و در روزهای مبادا به فریادش برسند یا به بیهودگی محض می گذرد. باشگاه هیچ برنامه و اختیاری بر ساعات دیگر روزمره فوتبالیست ندارد. نه آموزشی نه جلسه ای جهت تقویت همبستگی و نه توجیهی برای کار گروهی که بسیاری معتقدند ما در این مورد بسیار ضعیفیم.
فوتبالیست ما توجیه نیست زیرا مسؤولان فوتبال ما توجیه نشده اند. آنها فرهنگ را مختص استادیوم و تماشاگران می دانند. هتاکی تماشاگران می شود تمام بدفرهنگی فوتبال. جلسه می گذارند، همایش برگزار می شود که چه کار کنیم فرهنگ به فوتبال بازگردد اما کسی از خود نمی پرسد تماشاگر استادیوم پایان پروسه فوتبال است. زیربنای فرهنگ فوتبال چه می شود؟ مدام می گوییم «در گذشته به پیشکسوت احترام می گذاشتند»، «زمانی که ما بازیکن بودیم جرأت نداشتیم جلوی مربی سر بالا بیاوریم»، «با سر جلوی توپ می ایستادیم» و ... آیا اینها جزیی از فرهنگ نیست که ما به غلط تمام اش را «تعصب» می خوانیم؟ آیا اینها مواردی نیستند که باید آموزش داده شوند؟ چند بازیکن استقلال یا پرسپولیس هستند که بدانند تاریخ باشگاه شان چه بوده؟ چند بازیکن آمده و رفته اند؟ معنی آرم باشگاهشان چه هست؟ توقع بیجایی است، نه؟ اینها را که ذکر کردم حتی مدیر باشگاه هم نمی داند چه رسد به بازیکن و مربی. فرهنگ اکتسابی است نه غریزی. چه کسی به این مسأله می پردازد؟ پیشتر و چیزی شاید حدود ۴۰ سال پیش ساختار فرهنگ جامعه، سنتی بود و به همین دلیل بسیاری از مسائل فرهنگی سنتی خودبه خود وارد فوتبال شده بود. مگر امروز چقدر در جامعه می بینید که یک جوان به احترام سن بالاتر از حق اش چشم پوشی کند (در هر سطحی) که توقع داریم در فوتبال این طور باشد؟ فوتبال هم مثل جامعه از دهه پنجاه شمسی دچار تحولات بسیاری (منظور خوب یا بد بودنش نیست) شد. تمام این اضمحلال را بگذارید کنار ورود مسائل مالی کلان. جوان ۱۸ ساله نه مثل جوان ۱۸ ساله دهه ۴۰ است که سنت ها برایش جذابیت فراوان داشته باشد و نه آموخته است چگونه از میلیون ها تومان قراردادش چگونه استفاده کند. نتیجه اش اگر این است که می بینیم جای تعجب دارد؟
فرهنگ یا در معنی فوتبالی اش تعصب، در اثر استمرار شکل می گیرد. آیا جز این است؟ به قدمت و سال تأسیس باشگاه های لیگ برتر نگاه کنید. چند باشگاه با عمر ۳۰ ساله جلب توجه می کنند؟ باشگاه استقلال با احتساب تاریخ قبل از انقلابش می شود ۶۰ یا ۶۵ ساله. باشگاه پرسپولیس هم به علاوه قدمت شاهین آن هم به ۶۰ سال می رسد. این در حالی است که بسیاری از باشگاه های اروپا جشن صدسالگی شان را برگزار می کنند. آیا تاریخ و استمرار بر فرهنگ تیم فوتبال تأثیر ندارند؟ فوتبالیست ما وارد باشگاهی می شود با عمر ۳ و ۵ یا ۱۰ ساله. خود مدیران باشگاه نمی دانند براساس چه فرهنگی باشگاهشان تأسیس شده است، آن وقت انتظار داریم فوتبالیست فرهنگ فوتبال را درک کند. مدیر باشگاه برای نشستن روی صندلی مدیریت تا می توانسته از خجالت مدیر قبلی درآمده، مربی باشگاه برای پیوستنش به باشگاه در روزنامه و تلویزیون و هر جا که نشسته به نفرات قبلی یا رقیب ناسزا گفته. آن وقت به بازیکن که می رسیم توقع داریم به بزرگتر احترام بگذارد، تعصب داشته باشد، خوش برخورد باشد و چه و چه و چه. کجای این معادله صحیح است؟ باشگاه های ما با این عمر کوتاه هرگز فرهنگ مخصوص خود را نداشته اند. آنچه در باشگاه شاهین دیده شد در هیچ باشگاه دیگری تجربه نشد. اگر آنجا اصل گذاشته بودند که فوتبالیست باید تحصیلات عالیه هم داشته باشد، یعنی پایه گذار یک فرهنگ بوده اند که ثمراتش مشخص است. «مکتب شاهین». «مکتب» به کدام باشگاه دیگر تعلق گرفت؟ آیا به همین راحتی شاهین دارای «مکتب» شد؟ استمرار و پافشاری بر اصول فرهنگی منطبق بر زمان شاهین را به شاهین تبدیل کرد.
فرهنگ از ریشه باید اصلاح شود، از باشگاه ها. باشگاه های فوتبال، هزینه های فرهنگی شان چه درصدی از کل بودجه شان است؟ این بودجه صرف چه می شود؟ از کجا می آید و به کجا می رود؟ بازیکنان فوتبال باشگاه ها چه اندازه در این بودجه فرهنگی سهم دارند؟ آیا جواب قانع کننده ای در این موارد وجود دارد؟ بعید می دانم این مسأله چیزی جز مزاح برای باشگاهداران ما باشد.
امیرحسین ناصری
منبع : روزنامه ایران ورزشی


همچنین مشاهده کنید