دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


شهر بی آسمان


شهر بی آسمان
پاریس شهری است اسطوره ای، این را فقط فرانسوی ها نمی گویند خیلی از روشنفکران و هنرمندان جهان علا قمندند یکبار به پاریس بروند، حتی برخی از آنها به دلیل علا قه شان به فضا و اتفاقات اجتماعی این شهر، نامش را بر اثر هنری خود گذاشتند. به طور حتم آثار بسیاری در حوزه رمان، نقاشی، موسیقی، تئاتر و به ویژه سینما خوانده یا دیده اید که پاریس نام اثر یا بخشی از نام آن بوده است. اما آیا این شهر یا شهری مثل تهران که مرکز بحث در این نوشتار است بر اساس یک کهن الگو وصورتی مثالی، ساخته شده اند یا کانون تخیل هنرمندان شکلی اساطیری به آن ها داده است. برای درک این مساله به چرایی و چگونگی ایجاد شهرها می پردازیم. در ابتدا شهرسازی بر پایه معادلا ت آسمانی و ستاره شناسی ساخته شده و عموما علی رغم توجه به مباحث بومی و زیستی مباحث ماورای طبیعی هم در انتخاب محل شهر و شکل آن تاثیر داشته است.
از این شهرها در ایران نمونه های بسیاری می توان یافت، در واقع پایتخت های ایران در دوران پادشاهی های هخامنشی، ساسانی، اشکانی و ... از این دسته اند. اما دسته و گروه دوم، شهرهایی هستند که زاییده جهان صنعتی اند، جهانی که انسان به دستاوردهای سیاسی اقتصادی شهرها بیش از هر ویژگی دیگری می اندیشد. انسان در این شهرها قرار نیست کشف و شهودی از جنس سده های پیش داشته باشد، خیابان های شلوغ، بزرگراه ها، ماشین ها، ساختمان های بلند بدون توجه به الگویی فراطبیعی و گاه جادویی (در معنای کهن آن) ساخته می شوند و رشد می کنند. همین حالت و رشد ناموزون آن اتفاقات تازه ای را حاصل می شود که شکلی فرا واقعی دارند و به اصطلا ح نه چندان درست آن را اسطوره ای می خوانند . به هر حال مقصود نظر ما از اسطوره در این نوشتار شق دوم است که توسط نویسندگان و هنرمندان به شکلی تخیلی به اسطوره بدل شده اند. تهران حالا از همین شهرهای اسطوره ای است. رمان ها و فیلم های متفاوتی با نام تهران تا به حال نوشته و ساخته شده است، گدایان تهران، تهران ساعت هفت صبح، شب های تهران و ... فیلم هایی با این عنوانند و کتاب های رمانی چون تهران مخوف، تهران شهر بی آسمان و ... و البته رمان هایی و فیلم هایی که محل اتفاقاتشان تهران است اما تهران در نام اثرگنجانده نشده است.
● و خدا طهران را آفرید
دکتر جلا ل ستاری در کتاب «اسطوره تهران» می نویسد: «در تاریخ از تهران زمانی که قصبه یا آبادی کوچکی بیش نبود تا هنگامی که دارالخلا فه سلسله قاجار شد و رو به گسترش و توسعه نهاد چنین باورها و آیین هایی که پی افکنی شهر یا گزینش جایش را به امداد غیبی توجیه کند، نمی توان یافت. آنچه از نوشته های قدیم که به تهران اشاراتی مختصر دارند برمی آید این است که ساکنان اولیه قریه تهران مردمانی یاغی و نافرمان و راهزن و چپاولگر و اهل غارت وقتل بوده اند که همواره برای یاغیگری بهانه می جسته اند و بر سلطان و سپاهیانش می شوریده اند و مالیات را به زر سکوت نمی پرداخته اند بلکه به جای نقود و وجوه رایج، خروس و مرغ می داده اند و در مغاک ها وحفره ها سرداب های زیرزمینی شبیه لا نه مورچگان می زیسته اند و ساکنان محلا ت مختلف شهر دائما با هم نزاع می کرده اند و از معاشرت و هم نشینی دوری می جسته اند چون اهالی هر محل بیم داشته اند که ساکنان محله ای دیگر، اموالشان را به یغما برندو بنابراین قریه، مجتمع غارتگران و طاغیانی زاغه نشین و نیمه وحشی و بی رحم بوده است که دخمه هایشان به سبب دشواری نفوذ آنها پناهگاه مطلوبی برای فراریان و اختفای اموال دزدی به شمار می آمده است و لذا شاهان و حاکمان با آنان به رفق و مدارا عمل می کرده اند نه به قهر و جبر».
سال ها می گذرد و تهران در گذر ایام رنگ و بویی می گیرد و آدم هاش می آموزند که چگونه باید به شکلی اجتماعی زندگی کنند تا این گونه لقب نگیرند. حدود سال های ۱۲۰۰ ه.ق تهران پایتخت می شود و از شکل قدیمی اش بیرون می آید. این توضیحات برای این است که بدانیم تهران چه روزگاری را گذرانده تابه این مرحله رسیده است و این که بعد به نتیجه برسیم تهران چگونه کانون توجه هنرمندان قرارگرفته است. شهری که سابقه چندانی ندارد و انگار از حسادت خودش را بر بام ایران نشانده است. چندین سال بعد یعنی حدود سال های ۱۸۹۲ لرد جرج کرزن در نامه ای به دوستش می نویسد: «چه شباهت افسون کننده ای به هزار و یک شب دارد (منظور تهران است و وضعیت داد و ستد در آن) و این محیط همه افسون آن را بی کم و کاست در خود دارد و هیچ چیز آن تغییر نکرده است، هر روز قلندرانی پیر و بانوانی را می بینم که مطمئن هستم در صندوقی در خانه، تخت خوابی از پرقو دارند و گاهی هنگام باز کردن یک شیشه گلاب، یقین دارم که به جای رایحه آن دود غلیظ یکی از عفریت های سلیمان از دهانش بیرون خواهد آمد.» (تصویرهایی از ایران، گرتوودبل، ترجمه بزرگمهر ریاحی). آکیوکازاما نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران نیز در حدود سال های ۱۹۲۹ تهران را این گونه وصف می کند: «تهران کنونی البته هیچ حال و هوای خالص ایرانی ندارد، شهر در هم و ناموزون است و با نماها و بناهای محقر خود به ریگزاری می ماند که کلبه هایی در آن ردیف شده باشند.»
در واقع همه کسانی که به عناوین مختلف وارد ایران شده اند نظراتی راجع به وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی این سرزمین داده اند و البته در مورد تهران اغلب یادداشت های ویژه ای نوشته اند که از همه آنها این نکته و مشخصه برداشت می شود که تهران شکل موزون و متناسبی ندارد و این شهر، شهری فرنگ زده است. اساسا آن دوران شرق شناسانی که وارد ایران می شدند به شهرهایی توجه می کردند که تاریخ و فرهنگ باستانی دارند و مسلم است وقتی به شهری مثل تهران به عنوان پایتخت می رسیدند نظر چندان مساعدی درباره آن نداشتند. حال آن که تهران داشت بزرگ می شد و در خودش فرهنگی تولید می کرد و این فرهنگ هنرمندانی را پرورش می داد که از پستی و بلندی های او بنویسند و بسازند و بنگارند، انگار این غول غمگین می خواهد تاریخ کوتاه خودش و زحماتی را که کشیده تا بزرگ شود توسط عده ای هنرمند، به تاریخ بسپارد و ثبت کند و البته هنرمندان هم این چنین کردند.
● تهران در عنوان رمان ها
نویسندگان مختلفی از تهران نوشتند و از شرایط اجتماعی آن، اما برخی به نوعی واقع نگاری اجتماعی کردند و این واقع نگاری نقاط مشترک زیادی با مشخصه هایی داشت که مسافران تهران از آنها نام می بردند. حسین میرعابدینی در کتاب صد سال داستان نویسی ایران می نویسد: «اغلب نویسندگان رمان های اجتماعی بر اثر محدود بودن دید اجتماعی و تاریخی کمتر به عوامل اساسی فحشا نظیر فقر، بیکاری و محرومیت جنسی توجه کردند و غالبا به برداشت های احساساتی و اخلاقی اکتفا کردند. اما در «تهران مخوف» فساد با دید و رویکردی جامعه شناختی در ادبیات ما ظاهر می شود. مرتضی مشفق کاظمی نویسنده رمان «تهران مخوف» متولد سال ۱۲۸۱ بود و در سال ۱۳۵۶ درگذشت. تیزبینی او برای انتخاب نام کتابش در مضمون آن کتاب است.»
در جای دیگر از صد سال داستان نویسی در معرفی کتاب آمده است: «رمان «تهران مخوف» در یک هنگام مناسب مساله زن را در جامعه تحول جوی عهد مشروطه مطرح کرد و تاثیر بارزی در این زمینه باقی نهاد. «تهران مخوف» در سال ۱۳۰۱ به صورت پاورقی روزنامه ستاره ایران و در سال ۱۳۰۳ به صورت کتابی منتشر می شود. داستان در مورد عشق فرخ و میهن است. نویسنده با تکیه بر سنت حکایت های عامیانه فارسی قهرمان داستان را درگیر حوادث متعدد و اغراق آمیز می کند که نمایانگر بینش مبتنی بر قهرمان گرایی فردی نویسنده است. فرخ پسر یکی از درباریان قاجار است که بر اثر انقلا ب مشروطه مقام و ثروت خود را از دست داده است. میهن هم از آن خرده بورژواهایی است که تازه دارد به مقام و منصب می رسد. فرخ میهن را در مسیر تهران - قم می رباید و فردای آن روز ماموران دربار او را دستگیر می کنند. میهن که حالا دور از دسترس فرخ است برای فرخ نگرانی هایی ایجاد می کند، این نگرانی ها تا پایان داستان ادامه می یابد تا این که میهن آبستن می شود و مادر میهن فرخ را تبعید می کند و میهن هم سر زا می رود و می میرد.
این رمان بخشی از زندگی اجتماعی و سیاسی آن دوران تهران را نشان می دهد و این که در آن روزگار تهران در مسیری از تجدد بوده است. در حاشیه های این رمان که البته نام «تهران مخوف» شاید به دلیل به نوشتار درآوردن این حاشیه هاست مکان های نامناسبی از تهران را توصیف می کند که افراد مفسد در آنجا حضور دارند، این فضاها برای آن روزگار تهران متعجب کننده نیست! چرا که تاریخ این شهر چیزی جز این را نوید نمی داد! اما محله هایی که رمان از آن ها نام می برد مثل: چهارراه حسن آباد، دروازه قزوین، دروازه باغ شاه، دروازه یوسف آباد، دروازه دولت، میدان توپخانه، بازار، گذر وزیر دفتر، گذر تقی خان، کوچه قاجار، خیابان های شنی، نادری، ناصریه، لا له زار و ... عموما از شمال تا جنوب تهران هستند. در جایی از رمان می خوانیم: «تهران اگرچه شهر بزرگی است ولی جز در قسمت های شمال آن درشکه و واگن عبور نمی نماید و قسمت های جنوبی آن که مسکن مردم طبقه سوم و فقیر است، دارای کوچه های بسیار تنگ و پرپیچ و خم و گود می باشد. در این قسمت یعنی جنوب شهر محله ای است به نام «چاله میدان» که شباهت زیادی به محله «کورو دو میراکل» در پاریس دارد، چه در این محله چاله میدان هم مثل آن محله پاریس، عده ای از مردم وجود دارند که در اثر بی سوادی و بی اطلا عی از همه جا و همه چیز، اخلا ق غریبی داشتند، چنان که برای اختلا فات کوچکی که بر سر مختصر پول یا حرفی بین آنان پیش آید و یا حوادث بی اهمیتی مانند جلوافتادن علا مت یا نخل یا دسته محله ای بر دسته محله ای دیگر، کمر به قتل و از میان بردن یکدیگر می بندند.» این ها توصیفاتی است که از تهران آن روزگار می کند و اینجاست که مثلا آدمی که در بندرعباس، زابل، اهواز، رشت، بیرجند، نیشابور، ایلا م، اسلا م آباد، همدان و ... زندگی می کند می داند «چاله میدان» محله ای است در تهران و حتی مثلی در این مورد هست که می گویند طرف «بچه چاله میدونه» این مساله فقط درباره تهران اتفاق می افتد، شهری که با همین وسایل و ابزارها به اسطوره ای در میان سایر استان های ایران با قابلیت های شکوفای دیگر تبدیل شد. قابلیت های تاریخی ای که می توانست حتی ایران را به عنوان یک کشور متمدن و تاریخی بیش از امروز در سطح جامعه جهانی معرفی کند.رمان «شب های تهران» نوشته غزاله علیزاده دیگر رمانی است که با نام تهران، نام گذاری شده است. این رمان حکایت سرگذشت نسل جوان عاصی و طاغی است که پسری از فرنگ برگشته به آن می پیوندد و سرانجام سرخورده و تلخ کام از زندگی و دردمند از شکست در عشق به دین پناه می آورد. داستان از این قرار است بهزاد موتمن، نواده خانم نجم که در فرانسه درس خوانده و بزرگ شده کارش نقاشی است. او در ایران با پسران و دختران جوانی آشنا می شود، نسترن و برادرش فرزین، فرزندان سرهنگ کیانی بازنشسته ویک دارو دسته «وحشی» که (علا وه بر فرزین ) عبارتند از مردی سی ساله، چهار شانه و تنومند به نام اکبر شیرزاد و داوود و فرخ و احمد (که شاعر است) و ابوالعلا » (که معمار و عاشق ادبیات است). بهزاد به دعوت اکبر عضو این گروه «وحشی» می شود. این گروه با آسیه دختر دکتر فضل آشنا هستند و به حرف های او گوش می دهند اما او زبانی نیشدار دارد و عقایدی عجیب و غریب، مثل این که معتقد است عشق آدم را خار می کند! این گروه خشن و وحشی به جاهای زیادی در تهران سر می زنند. این رمان زمانی تهران را خیلی ریز توصیف می کند که اکبر شیرزاد به همراه نسترن کیانی به دنبال فرزین برادر نسترن می گردند. او چریک شده و جایی در پایین شهر تهران مخفی شده است و توصیفی از این کوچه ها و محله ها می دهند: به لا له زار رسیدند دکان ها بسته بودند، کرکره های فلزی مشبک پایین کشیده، قفل طلا یی خورده، کف پیاده رو از پوست تخمه ژاپنی و کدو، تشتک های نوشابه، روزنامه های کهنه، تفاله چای و زباله های دیگر پوشیده بود.» این رمان در «پیرنگ» اصلی داستانی، قرار است به عشق بهزاد و آسیه بپردازد، عشقی که به ازدواج منجر می شود و این هر دو به پاریس می روند و آسیه در پاریس وقتی قبر مادرش را می یابد به بهزاد می گوید عشق ما در این جا به پایان رسید و او را به حال خود وا می گذارد و در واقع پس از بازگشت و فوت خانم نجم، ثروتی عظیم به بهزاد می رسد و او به مذهب گرایش پیدا می کند و حال معنوی به او دست می دهد و با نسترن خواهرش ادامه زندگی را می گذراند، اما در عین اشاره به این عشق، تهرانی را توصیف می کند که محلی است بزرگ، کثیف و ناامن. «من در تهرانم» نام رمانی است از ابراهیم رهبرکه سال ۱۳۵۲ نوشته شده است.
در صد سال داستان نویسی درباره این اثر می خوانیم، «من در تهرانم» از دید یک شهرستانی سرگردان در جو دلمره پایتخت، آشفتگی زندگی در تهران را به عنوان نمونه ای از بی نظمی اجتماعی و روحی بازتاب می دهد و چشم انداز تاریکی از شهر بزرگ ترسیم می کند. این زندگی به دلیل بیگانگی آدم ها از هم، فقدان مفهوم واقعی زیست و تنهایی آدم ها در حصارهای آهنی و سیمانی، پوچ و زهر آلود به نظر می رسد. احساس بطالت به آرزوی نابودی همه چیز می انجامد. کارمندان به صورت عکس هایی در می آیند که در پرونده ها خاک می خورند و ذرات خاکستری تشویش و ملا ل آرام آرام نابودشان می کند.
رمان دیگری که با نام «تهران» در عنوانش به نوعی به زندگی در تهران اشاره می کند، رمان «تهران، شهربی آسمان» امیر حسن چهل تن است. او در این رمان به زندگی «کرامت» قهرمان اصلی داستان می پردازد: «این رمان از عهد کودکی کرامت است تا دوران یاری با شعبان بی مخ (گل جاهل های تهران) ، کودتای شاه، سقوط دولت مصدق و انقلا ب ایران در سال ۱۳۵۷ و بخشی از سال های پس از آن » در جایی از رمان می خوانیم: «تهرون بزرگ و درندشت بود، لا له زار و زن بی حجاب داشت، بهارستان و کافه لقانطه داشت، سینما و میدان توپخونه داشت، باغ ملی و ایستگاه قطار داشت.» «یار گرمابه و گلستان شعبان بی مخ و داش مشدی ها و لوطی ها و جاهل های پاشنه ورکشیده با کلا ه مخملی مشکی وکت روی کول و دستمال یزدی و چاقوهای ضامن دار با دسته های صدفی - مزین به نقش زن، کوه، ستاره، نخل، قایق و دریا و در این رمان به نوعی به شهرستانی ها هم اشاره هایی دارد، شهرستانی هایی که به تهران آمده اند و دلشان می خواهد در این کلا ن شهر بمانند و زندگی کنند. آنان شب ها یا کنار خیابان می خوابند یا در حاشیه شهر سکنی گزیده اند. «آن ها (شهرستانی ها) همه جا بودند بیشتر از همه در حاشیه تهرون، تهرون قدیم، مثل دریا بزرگ بود، هزار تا خیابون آسفالت داشت، صدتا میدون گل کاری شده با فواره و مجسمه. در تهرون هر کس فیلم فارسی خودش را می ساخت و بچه های شهرستان با دستمزدی نازل سیاهی لشگر همه این فیلم ها بودند» و بعد در مورد خود تهران می نویسد: «هرکجای تهرون مخصوص چیزی بود، کفش اگر می خواستی باید می رفتی کوچه باغ سپهسالا ر، کاموا، چارراه حسن آباد، لا ت، چاله میدان، جاهل، پامنار. تهرون مرکز کارهای غریب بود،مرکز حرکات عجیب، مثلا بادمجان را هم توی قوطی می کردند و می فروختند ، حتی خورش قیمه و سبزی و شیر را به اسم تغذیه رایگان به دست بچه مدرسه ای ها، پنیرهایی می دادند که کبریت شان می زدی آتش می گرفت». اینها همه توصیفاتی است از تهران که در واقع تصویر کلی این شهر را ارائه می دهد و وقتی چنین توصیفاتی که ساخته زبان هنرمندان است به استان های دیگر یا به کشورهای دیگر می رسد، تهران را به عنوان یک کلا ن شهر در دنیا مورد ارزیابی قرار می دهد. مثلا در داخل کشور به آن به شکل اساطیری نگاه می کنند. جایی که ممکن است همه آرزو هایشان را در آن بیابند، مثلا بازیگرانی را ببینند که تا به حال آن ها را فقط در تلویزیون دیده اند یا خوانندگان مطرح را در خیابات مشاهده کنند یا مثلا نویسنده ای، شاعری، نقاشی، کارگردانی یا هر آدم محبوب یا مشهوری را می توانند در این کلا ن شهر ببینند و همین مساله به اضافه هزاران دلیل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگر باعث شده است این کلا ن شهر به شکلی اسطوره ای بدل شود. اسطوره ای که زاییده انسان های اطراف آن است. «روزی روزگاری طهران» نوشته حسن هدایت، «شب های طهران یا اسرار ثروت اعیان» نوشته محمد علی خلیلی و «ولگردان تهران» نوشته عبدالله حکیم عراقی از دیگر رمان هایی هستند که در عنوان آن ها نام تهران گنجانده شده است. به جز رمان اول از حسن هدایت که موضوع آن ساختن فیلم حاجی آقا آکتور سینماست و در واقع به سینما پرداخته است دو رمان دیگر به تهران و شرایط و اتفاقات آن مربوط است و شخصیت هایش در تهران زندگی می کنند.
● تهران در مضمون رمان ها
همانطور که قبلا گفته شد، تهران چه به عنوان یک شهر که شخصیت هایرمان ها در آن زندگی می کنند و چه به عنوان یک موضوع، در بسیاری از رمان های فارسی آمده است و این حوزه آن قدر گسترده است که نمی توان آن را این گونه در نوشتار کوتاهی معرفی کرد و البته معرفی آن هم کاری عبث است چون دهها کتاب یا حتی صدها کتاب را نمی توان یکجا به عنوان «رمان هایی در تهران» معرفی و مشخص کرد. به هر حال در برخی رمان ها فضای تهران مورد نکوهش و مردمانش مورد تنفر قرار می گیرند و در بعضی دیگر این کلا ن شهر به عنوان اسطوره ای پایدار و غمگین و مردمانش هم مثل آدم های اساطیری دیریاب و قدرتمند جلوه می کنند. گرچه هر دو این ملا حظات می توانند درگیر اغراق ها و مبالغه ها باشند.
اساسا تهران هم مانند هر کلا ن شهر دیگری ویژگی ها و مشخصه های مثبت و منفی زیاد دارد. مشخصه هایی که دیگر برای آدم هایی که دارند در آن نفس می کشند نمایان نیست ، بلکه کسانی می توانند آن را درک کنندکه خارج از آن سکنی گزیده اند.
محمد مسعود در «تلا ش معاش» در باره کسانی که به تهران کوچ کرده اند می نویسد:«آب آلبالو فروش های نطنزی، قاشق تراش های خوانساری، پوست خر کن های همدانی، هجوم به طهران کرده، به طفیل کسب و کار خود، پول پیدا می کنند و حال می کنند، اما دیپلمه های طهران به واسطه بی هنری باید در دهات و بیابان ها، کاغذ نویس شده و رمالی کنند.»
و باز می نویسد: «طهران جای خوبی است واگر افکار با لیاقت و مکفی در مجرای صحیحی به کار افتد تنها در طهران است که می توان آن را به نتیجه مطلوب رسانید. طهران مرکز پستی و بلندی، کانون عزت و ذلت، جایگاه سعادت و شقاوت و بالا خره محیطی است که عموم افراد و اخلا ق و افکار و عادات و آداب و رسوم اجتماعی را در آغوش خود می پذیرد و سرنوشت خود و قلمرو خود را از روی آنها معین می کند.»
آثار محمدعلی جمالزاده، محمد حجازی در رمان «زیبا»، رمان «شکر تلخ» جعفر شهری در «هندو»، «فتنه» و «جادو»ی علی دشتی تصاویری از تهران را شاهدیم. از میان رمان های نو «چشم هایش» اثر بزرگ علوی، داستان «سگ کوره پز» اثر محمود گلا بدره ای، «شلغم میوه بهشته» و شوهر آهو خانم از علی محمد افغانی، داستان «جاوید» اثر اسماعیل فصیح و البته رمان دل کور این نویسنده، «تالا ر آیینه» امیر حسن چهل تن و ... از جمله رمان هایی هستند که در روزگار معاصر به تهران و زندگی در آن پرداخته اند.
بی شک رمان های دیگری هم هستند که می توان نام شان را در این فهرست آورد که هم در تهران اتفاق افتاده اند و هم شخصیت های شان از تهران حرف می زنند.
نویسنده : حسن گوهرپور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید