شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خلق و رمانتیزم انقلابی یعنی چه؟


خلق و رمانتیزم انقلابی یعنی چه؟
در یک مرحله از «حماسه‌ی سیاهکل»، روستایی‌ها به چریک‌ها حمله کرده و بعد از مضروب کردن، آن‌ها را تحویل ژاندارمری دادند.
حمید اشرف ضمن انتقاد از عملکرد چریک‌ها گفت: رفقا برای مردمی که از صبح تا شام دنبال لقمه نانی می‌دوند و توسط رادیو، تلویزیون، فوتبال و غیرو شستشوی مغزی داده شده‌اند، در آن شرایط حساس سخنرانی می‌کنند و انتظار همکاری دارند!...
مشکلات قبل و بعد از انقلاب نشان داد، به مردمی که سال‌ها زیر فرهنگ دیکتاتوری و بی‌خبری زندگی کرده‌اند، به آنان به مفهوم مارکسیستی کلمه نمی‌توان خلق گفت. مردم عادی بیشتر تحت تاثیر جو حاکم و فرهنگ پوپولیستی قرار دارند و دوست را به آسانی از دشمن تشخیص نمی‌دهند و به همین دلیل هم ضرر سنگینی را تحمل می‌کنند.
زمانی که در پیشرفته‌ترین حکومت‌های سرمایه‌داری می‌توانند مردم را مثل گوشت دم توپ به عراق و افغانستان بفرستند و بعد جنازه‌ی آن‌ها را تحویل خانواده‌شان بدهند، بعد تکلیف بقیه‌ی کشورها معلوم است. اکثریت خاموش در آمریکا، یعنی اکثریت مردم آمریکا که از صبح تا شب دنبال یک لقمه نان هستند و کاری هم به سیاست ندارند.
کارگری که از صبح تا شب یاد گرفته سر مردم را کلاه بگذارد، عاشق فوتبال، سریال‌های تلویزیونی و زندگی لوکس است، هر چه باشد دیگر خلق یا پرولتاریا نیست. حتا بعضی از روشنفکران ما که گرفتار رمانتیزم انقلابی و احساسات افراطی هستند، درست تفاوت پرولتاریا و لمپن پرولتاریا را نمی‌شناسند. بارها مشاهده شده کارگری که خود صاحب کار شده تحت تاثیر فرهنگ حاکم پوست کارگران زیر دست خود را می‌کند.
«مارکس» می‌گوید: فرهنگ حاکم بر مردم، فرهنگ طبقه‌ی حاکم است. زنده یاد صادق هدایت در شاهکار خود «حاجی آقا» می‌گوید: اگر مردم این‌جا دزد و معتاد و لات شده‌اند، در اثر تربیت زمامداران خود به این روز افتاده‌اند وگرنه کسانی که بر آن‌ها حکومت می‌کنند، برتری خاصی به آن‌ها ندارند.
اگر بخواهیم از جنبه‌ی علمی به قضیه نگاه کنیم می‌توانیم بگوییم: مردمی که هویت طبقاتی و تربیت سیاسی ندارند خلق نیستند و برداشت رمانتیزم از خلق غالبا بلای جان روشنفکران شده است.
در کشورهای عقب مانده، روشنفکران از یک‌طرف با حکومت‌های خودکامه و از طرف دیگر با مردم نادانی طرف هستند که خوراک فاشیسم می‌شوند.
در تاریخ همیشه اقلیت روشنفکر از دست اکثریت بی‌سواد عذاب می‌کشیده، مثلا زمانی که گالیله نظریه‌ی حرکت زمین را کشف کرد، کلیسا و اکثر مردم با او مخالف بودند. به‌همین دلیل است که «ایبسن» نمایشنامه نویس معروف نروژی در نمایشنامه‌ی «دشمن مردم» می‌گوید: اکثریت زور دارد اما جق ندارد. افلاطون هم می‌گوید: عوام صدای کسانی را که بلندتر است بهتر می‌شنوند!
منوچهر بصیر
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه