دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


جلادهای‌ مدرن‌ همگی‌ به‌ صف‌


جلادهای‌ مدرن‌ همگی‌ به‌ صف‌
یكی‌ از ابزارهای‌ اعتراض‌ و بیان‌ عقاید در جهان‌ به‌ ویژه‌ كشورهای‌ اروپایی‌ و امریكایی‌ استفاده‌ از كاریكاتور است‌. در این‌ گزارش‌ تعدادی‌ از كاریكاتوریست‌ های‌ مطرح‌ جهان‌ به‌ ویژه‌ اروپا را معرفی‌ می‌ كنیم‌.
● كامل‌ یائوز
در سال‌ ۱۹۵۹ میلادی‌ (۱۳۳۸ شمسی) در شهر استانبول‌ تركیه‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌. از سال‌ ۱۹۷۳ به‌ صورت‌ جدی‌ به‌ طراحی‌ و كاریكاتور پرداخته‌ است‌. وی‌ یكی‌ از فعال‌ترین‌ اعضای‌ انجمن‌ كاریكاتوریست‌های‌ تركیه‌ در سال‌های‌ اخیر بوده‌ و در آخرین‌ انتخابات‌ مجمع‌ عمومی‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از پنج‌ عضو اصلی‌ هیات‌ مدیره‌ انجمن‌ كاریكاتوریست‌های‌ تركیه‌ برگزیده‌ شده‌ است‌.
آثار او در تركیه‌ و بیش‌ از بیست‌ و یك‌ كشور جهان‌ به‌ نمایش‌ در آمده‌ است‌ و در این‌ میان‌ چندین‌ جایزه‌ ملی‌ و جهانی‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. در سال‌ ۱۹۹۴ عضو هیات‌ داوران‌ نمایشگاه‌ جهانی‌ كاریكاتور «گابروو» در بلغارستان‌ و در سال‌ ۱۹۹۵ (۱۳۷۴) عضو هیات‌ داوران‌ نمایشگاه‌ دو سالانه‌ كاریكاتور تهران‌ بوده‌ است‌.
او نمونه‌ كاملی‌ از آن‌ دسته‌ هنرمندان‌ است‌، كه‌ اهداف‌ فرهنگی‌ را با هنر كاربردی‌ در هم‌ می‌ آمیزد.
● توماس‌ نست‌
توماس‌ نست‌ در شهر لانداو.این‌. در فالنر به‌ دنیا آمد. او پسر یك‌ ترومبون‌ نواز لیبرال‌ مسلك‌ بود. مهاجرت‌ خانواده‌ او به‌ امریكا در سال‌ ۱۸۴۶ بنا به‌ سیاست‌ پدرش‌ رخ‌ داده‌ بود. در نیویورك‌ علی‌رغم‌ میل‌ والدینش‌، به‌ تحصیل‌ هنر پرداخت‌. حضور او در آكادمی‌ ملی‌ طراحی‌ و آموزش‌ عملی‌اش‌ در استودیوی‌ نقاشی‌ تاریخی‌ «تئودور كافمن‌» كوتاه‌ بود. در تلاش‌ دوباره‌ برای‌ راحتی‌ خانواده‌اش‌ در مورد به‌ صرفه‌ بودن‌ انتخابش‌ از نظر اقتصادی‌ هنرمند جوان‌ دست‌ به‌ دامن‌ «فرانك‌ لسلی‌» ناشر بزرگترین‌ روزنامه‌ نیویورك‌ شد و از او برای‌ ورود به‌ دنیای‌ حس‌ برانگیز روزنامه‌نگاری‌ تصویری‌ اجازه‌ دریافت‌ كرد.
«توماس‌ نست‌» در طول‌ جنگ‌های‌ داخلی‌ از سوی‌ روزنامه‌ «ایلستریتدنیوز» و بعدا هفته‌نامه‌ «هاریر» در صحنه‌های‌ جنگ‌ حضور داشت‌. سرانجام‌ وی‌ به‌ عنوان‌ هنرمند اصلی‌ هفته‌نامه‌ به‌ یكی‌ از چهره‌های‌ اصلی‌ این‌ مجله‌ تبدیل‌ شد.
تاثیرپذیری‌ او در كاریكاتورهایش‌ از برخی‌ هنرمندان‌ بخوبی‌ آشكار است‌. تاثیر دراماتیك‌ ذخیره‌ هنری‌ «گوستاو دوره‌»، كار با تكنیك‌ خطی‌ و بیان‌ و مناسبات‌ كمیك‌ «جان‌ تینل‌» انگلیسی‌ و نیروی‌ بیان‌ كاریكاتوریست‌های‌ فرانسوی‌ جنگ‌ پروس‌ و فرانسه‌ و كمون‌ همگی‌ در آثار «نست‌» حضور دارند. با این‌ همه‌، این‌ هنر خاص‌ اوست‌ كه‌ سبب‌ شده‌ است‌ وی‌ جایگاهی‌ رفیع‌ در كاریكاتور امریكا به‌ دست‌ آورد.
سرزندگی‌ هنرمندانه‌ كار قلمی‌ تقریبا تربیت‌ نشده‌ او و تعهدش‌ نسبت‌ به‌ اصلاحات‌ سیاسی‌ امریكا فراهم‌ آورده‌ است‌.
«توماس‌ نست‌» به‌ عنوان‌ پدر كاریكاتور سیاسی‌ امریكا برخلاف‌ بسیاری‌ از كاریكاتوریست‌های‌ روزگارش‌ فراتر از یك‌ هنرمند مزدبگیر بود. او چهره‌یی‌ ملی‌ بود كه‌ برای‌ مدتی‌ موقعیت‌ و نفوذی‌ همچون‌ برخی‌ سیاستمداران‌ و روزنامه‌نگاران‌ معاصرش‌ داشت‌. در زمانی‌ كه‌ هنرمندان‌ كم‌ استعداد به‌ سادگی‌ از انعكاس‌ و بیان‌ احساسات‌ عمومی‌ دل‌ شاد بودند، سه‌ دهه‌ نیروی‌ قدرتمندی‌ در شكل‌ یابی‌ ایده‌های‌ سیاسی‌ امریكایی‌ بود.
توانایی‌ او در درك‌ و توصیف‌ تصویری‌ و قدرتش‌ در منحصر كردن‌ اصطلاحات‌ برای‌ عناصر در بین‌ خوبی‌ و بدی‌ اصلی‌ترین‌ استعداد او به‌ عنوان‌ یك‌ طنزنویس‌ بود. او نمادهای‌ مشخصی‌ را برای‌ نیروی‌ سیاسی‌ به‌ شكل‌های‌ فیل‌ و الاغ‌ برای‌ احزاب‌ جمهوریخواه‌ و دموكرات‌ خلق‌ كرد و به‌ كار برد. او در طول‌ مدت‌ كارش‌ امپراتوری‌ بزرگ‌ كلاهبرداری‌ «ویلیام‌ مارسی‌ توید» را به‌ زیر كشید و از سوی‌ چندین‌ رییس‌ جمهوری‌ امریكا مورد ستایش‌ و تقدیر قرار گرفت‌ و موقعیتی‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ سنت‌گذار در كاریكاتور سیاسی‌ امریكا به‌ دست‌ آورد.
«توماس‌ نست‌» یك‌ بار از سوی‌ «آرت‌ یانگ‌» به‌ عنوان‌ یك‌ «باواریایی‌ پوست‌ زیتونی‌، قلدر، با قیافه‌یی‌ جغد مانند و خنده‌یی‌ كه‌ دندان‌های‌ سفید و سبیل‌های‌ پرپشتش‌ را تا بناگوش‌ بالا می‌برد» توصیف‌ كرده‌ است‌.
● كریستین‌ ماركو
سن‌: ۳۶ سال‌
شغل‌: كارتونیست‌ و سازنده‌ فیلم‌های‌ نقاشی‌ متحرك‌
تعداد نمایشگاه‌های‌ یك‌ نفره‌: ۳
جوایز: ۲۹ جایزه‌ داخلی‌
۹ جایزه‌ بین‌ المللی‌
تقدیرنامه‌: توكیو ۱۹۸۵
جایزه‌ اول‌ توكیو: ۱۹۸۷
جایزه‌ ویژه‌ سمارنگ‌: ۱۹۸۸
جایزه‌ ویژه‌ استانبول‌: ۱۹۸۸
جایزه‌ سوم‌ آكشهر: ۱۹۸۸
«ده‌ نفر از بهترین‌ آرتیست‌ ها» ترنتو ۱۹۸۹
تقدیرنامه‌ آنكارا ۱۹۹۰
تقدیرنامه‌ توكیو ۱۹۹۰
جایزه‌ اول‌ آمستلووین‌ ۱۹۹۳
جایزه‌ اول‌ آكشهر ۱۹۹۴
● رونالد لیبین‌
كاریكاتوریست‌ معاصر بلژیكی‌ یكی‌ از بنیانگذاران‌ و فعالین‌ پیگیر فكو اتحادیه‌ انجمن‌های‌ كاریكاتوریست‌های‌ اروپا است‌. لیبین‌ طی‌ دو دوره‌ مقام‌ ریاست‌ كلی‌ این‌ اتحادیه‌ را برعهده‌ داشته‌ است‌. سردبیر خبرنامه‌ بین‌المللی‌ اتحادیه‌ و همچنین‌ به‌ عنوان‌ سفیر و نماینده‌ رسمی‌ این‌ نهاد به‌ اقصی‌ نقاط‌ جهان‌ سفر كرده‌ است‌. وی‌ یكی‌ از اعضای‌ ثابت‌ هیات‌ داوران‌ نمایشگاه‌ بین‌المللی‌ كاریكاتور «برنیگن‌» بلژیك‌ است‌.
لیبین‌ كه‌ غالبا با نام‌ مستعار كاریكاتورهایش‌ را امضا می‌كند، از معدود كسانی‌ است‌ كه‌ علی‌ رغم‌ كیفیت‌ متوسط‌ آثارش‌، عاشقانه‌ و دیوانه‌وار همه‌ امكانات‌ اقتصادی‌ و زندگی‌ مرفه‌ خودش‌ را دربست‌ وقف‌ كاریكاتور و كاریكاتوریست‌های‌ جهان‌ كرده‌ است‌.در آثار لیبین‌ رگه‌های‌ طنز سیاه‌ با حوصله‌ فراوان‌ در پس‌زمینه‌یی‌ با نقطه‌چین‌های‌ انبوه‌ شكل‌ می‌گیرند. آدم‌های‌ مغموم‌ و پریشان‌ او در آستانه‌ مرگ‌ و زندگی‌ درجا می‌زنند و اغلب‌ مانند این‌ است‌ كه‌ با تظاهر ابلهانه‌ به‌ خودكشی‌ می‌خواهند عواطف‌ ما را برانگیزند.
● جوزف‌ كپلر
حوزف‌ كپلر در سال‌ ۱۸۳۸ در وین‌ متولد شد و در سال‌ ۱۸۶۷ به‌ امریكا مهاجرت‌ كرد و والدینش‌ نیز بعد از انقلاب‌ ۱۸۴۸ و قبل‌ از آن‌ در امریكا اسكان‌ یافته‌ بودند.
كپلر در سال‌ ۱۸۷۷ مجله‌ «پوك‌» را تاسیس‌ كرد و خود كاریكاتوریست‌ عمده‌ این‌ مجله‌ بود و موفق‌ شد مقام‌ برجسته‌ترین‌ كاریكاتوریست‌ امریكا را كه‌ قبل‌ از آن‌ متعلق‌ به‌ «نست‌» بود، احراز كند.
جوزف‌ كپلر در سال‌ ۱۸۹۴ درگذشت‌.
● كونستانتین‌ سیوسو
او در سال‌ ۱۹۳۸ به‌ دنیا آمد. او معلم‌ نقاشی‌ و عضو اتحادیه‌ نقاشان‌ پلاستیك‌ است‌. او ۵۰ جایزه‌ بین‌المللی‌ برده‌ است؛ گابروو ۱۹۷۳، اسكوبچه‌ (یوگسلاوی‌ ۱۹۷۴)، وسیلی‌ (ایتالیا ۱۹۷۵، ۱۹۷۲)، نوكه‌هست‌ (بلژیك‌ ۱۹۸۱، ۱۹۹۱)، تولنتینو (ایتالیا ۱۹۸۳)، برنگن‌ (بلژیك‌ ۱۹۹۰) و سئول‌ (كره‌ ۱۹۹۱).
● دكتر رونالدو
دكتر رونالدو در سال‌ ۱۹۵۱ در جنوب‌ برزیل‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌. تحصیلات‌ پزشكی‌ خود را در یكی‌ از آكادمی‌های‌ مشهور امریكای‌ جنوبی‌ به‌ پایان‌ رسانده‌ و اكنون‌ به‌ عنوان‌ دكتر جراح‌ متخصص در دو بیمارستان‌ ریودو ژانیرو به‌ كار مشغول‌ شده‌ است‌. از سال‌ ۱۹۸۵ بطور جدی‌ به‌ كاریكاتور پرداخت‌ و با نشریات‌ كشورش‌ و دیگر نشریات‌ بین‌المللی‌ همكاری‌ می‌كند.
اولین‌ آلبوم‌ كاریكاتورهایش‌ را در سال‌ ۱۹۸۷ منتشر كرده‌ است‌. دومین‌ آلبوم‌ آثارش‌ را بیشتر به‌ شوخی‌های‌ ظریف‌ با پزشكان‌ اختصاص‌ داده‌ است‌.
او در مدت‌ ۱۱ سال‌ گذشته‌ چهل‌ و دو جایزه‌ معتبر بین‌المللی‌ كاریكاتور را برده‌ و ركورد افتخارآمیزی‌ را در میان‌ هنرمندان‌ جهان‌ بویژه‌ امریكای‌ لاتین‌ به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌.همچنین‌ مجموعه‌ آثارش‌ در بروكسل‌ بلژیك‌ و اوهایو در امریكا به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. شهرت‌ و آوازه‌ دكتر رونالدو بیشتر ناشی‌ از آثار هنرمندانه‌ او است‌. هیچ‌ كس‌ حتی‌ خودش‌ از قلم‌ تیز او در امان‌ نیست‌ مضمون‌ آثار او اغلب‌ سلاطین‌ و دلقك‌ها، بروكرات‌های‌ كهنه‌، جلادهای‌ مدرن‌، زندانیان‌، ورزشكاران‌، نظامیان‌، هنرمندان‌ و بویژه‌ برخی‌ از پزشكان‌ مزدبگیر هستند.
آدمك‌های‌ منحصر به‌ فرد او با بینی‌ متورم‌ «به‌ یاد ژنرال‌ دوگل‌» و چشمان‌ ریز سیاه‌ و قامتی‌ كوتوله‌ بیشتر معصومند تا شریر، حتی‌ جلادهایش‌ تو را به‌ ترحم‌ وامی‌دارند! در یكی‌ از كاریكاتورهایش‌ زندانبانان‌ با درست‌ كردن‌ طناب‌ از ملافه‌ها از زندان‌ فرار می‌كنند!
در آثار ورزشی‌ رونالدو، قهرمان‌ وجود ندارد. اغلب‌ ورزشكاران‌ او مغلوب‌ قدرت‌ خودند. انگار بین‌ شهامت‌ و حماقت‌ به‌ اندازه‌ تار مویی‌ فاصله‌ است‌. از لحاظ‌ شیوه‌ و سبك‌ اجرای‌ آثار او میراثدار صادق‌ استادان‌ بزرگ‌ كاریكاتور چون‌ بسك‌ و سامپه‌ و موریس‌ سینه‌ است‌. خطوط‌ رونالدو نرم‌ و چاپك‌ و صمیمانه‌ است‌ و به‌ قدر كفایت‌ سهل‌ و ممتنع‌ است‌. به‌ دور از هرگونه‌ تكلف‌، هر عنصری‌ فقط‌ در خدمت‌ موضوع‌ است‌ و عناصر صرفا تزیینی‌ كمتر در آثارش‌ پیدا می‌شود. گاهی‌ بسیار ساده‌ و عامیانه‌ شوخی‌ می‌كند و گاهی‌ به‌ زیبایی‌ آثار بسك‌ حماقت‌های‌ دیپلماتیك‌ جهانی‌ را برملا می‌كند. اگر لازم‌ باشد او قادر است‌ به‌ زیبایی‌ آثار سامپه‌ فضاسازی‌ كند و صدها شخصیت‌ مضحك‌ را در یك‌ سالن‌ مجلل‌ به‌ بازی‌ بگیرد.
دكتر رونالدو كمدی‌ موقعیت‌ را خوب‌ می‌شناسد، این‌ ظاهر آدمك‌ها و یا رفتار و گفتار آنها نیست‌ كه‌ ما را می‌خنداند بلكه‌ ماهیت‌ واقعه‌ كه‌ اغلب‌ در یك‌ مكان‌ رئالیستی‌ اتفاق‌ می‌افتد ما را در بهت‌ و خنده‌ فرو می‌برد. آدمك‌های‌ خوش‌باور او در مرز بین‌ خیال‌ و واقعیت‌ پرسه‌ می‌زنند و او به‌ ما می‌آموزد در واقعیت‌ هر پدیده‌ تامل‌ كنیم‌. شاید این‌ كوه‌ آتشفشان‌ مصنوعی‌ باشد، شاید كره‌ زمین‌ آنقدر هم‌ گرد نباشد!
● دیوید برایان‌ پاركر
مهندس‌ و كاریكاتوریست‌. در حدود ۴۰ سال‌ است‌ كه‌ به‌ طراحی‌ كاریكاتور مشغول‌ است‌ و كارهایش‌ را در سطح‌ جهانی‌ ارایه‌ داده‌ است‌ و عضو باشگاه‌ كاریكاتوریست‌های‌ بریتانیا است‌.
از نظر پاركر كاریكاتور تصاویر منفرد هنری‌ است‌ كه‌ تنها برای‌ خنداندن‌ مردم‌ می‌كشد و با آنها می‌خواهد شادی‌ را به‌ دنیای‌ بی‌رحم‌ و عبوس‌ امروز ببخشد.
در مورد طنز تلخ‌ می‌گوید: طنز تلخ‌ می‌تواند طنزی‌ همراه‌ با شوخی‌ باشد، ولی‌ گاهی‌ هم‌ ممكن‌ است‌ بی‌رحمانه‌ یا بیزار كننده‌ باشد.
او به‌ استفاده‌ رنگ‌ در كاریكاتور عقیده‌ دارد ولی‌ خودش‌ كمتر فرصت‌ كرده‌ كه‌ از این‌ نوع‌ روش‌ استفاده‌ كند چرا كه‌ منتظر فرصت‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ بهتری‌ برای‌ این‌ نوع‌ كار است‌.
در مورد سبك‌ خاص‌ خودش‌ می‌گوید: تصاویر كاریكاتورهایم‌ و سبك‌ آنها شاید متاثر از كاریكاتوریست‌های‌ دیگر باشد ولی‌ احساس‌ می‌كنم‌ این‌ تاثیر غیرارادی‌ بوده‌، با این‌ حال‌، امیدوارم‌ شیوه‌ كارم‌ سال‌ به‌ سال‌ بهتر شود.
او از هر چیزی‌ ایده‌ می‌گیرد، از گفت‌وگوهای‌ روزانه‌ مردم‌، رخدادهای‌ اطرافش‌ و گاهی‌ از كاریكاتورهای‌ دیگر. ضمن‌ اینكه‌ سختكوشی‌ و تفكر یكی‌ دیگر از شیوه‌های‌ او برای‌ الهام‌ گرفتن‌ است‌.
پاركر در مورد وضعیت‌ كاریكاتور در كشور می‌گوید: روزنامه‌ها و مجلات‌ كه‌ بزرگترین‌ منبع‌ برای‌ آثاری‌ مثل‌ كارهای‌ من‌ هستند، متاسفانه‌ سال‌ به‌ سال‌ ركود و حتی‌ پسروی‌ بیشتر را تجربه‌ می‌كنند. شاید هم‌ زمانی‌ بیاید كه‌ برای‌ همیشه‌ از صحنه‌های‌ هنری‌ محو شوند.
بنابراین‌، به‌ نظرم‌ آینده‌ بسیار نامطمئن‌ و متزلزل‌ است‌. البته‌ كاریكاتوریست‌ها عادت‌ دارند كه‌ همه‌ چیز را انكار كنند. بنابراین‌ سعی‌ می‌كنیم‌ لبخند بزنیم‌ و راه‌ خود را بسختی‌ به‌ پیش‌ ببریم‌!
● جیمز گیلری‌
جیمز گیلری‌ فرزند یك‌ مامور نعش‌كش‌ و معلول‌ جنگی‌ ایرلند در سال‌ ۱۷۵۷ متولد شد. او مانند «هورگارت‌» خیلی‌ زود با زندگی‌ فقیرانه‌ آشنایی‌ یافت‌. نخستین‌ حرفه‌یی‌ كه‌ آموخت‌، خطاطی‌ بود. اما خیلی‌ زود یكنواختی‌ این‌ كار سبب‌ شد تا همه‌ چیز را رها كند و به‌ همراه‌ گروهی‌ هنرپیشه‌ سیار خانه‌ به‌ دوش‌ آواره‌ شهر و بیابان‌ شود. ولی‌ سرانجام‌ وی‌ در رشته‌ نقاشی‌ «رویال‌ آكادمی‌» نام‌نویسی‌ كرد.
نخستین‌ كاریكاتورهای‌ «گیلری‌» مربوط‌ به‌ سال‌ ۱۷۷۹ است‌. او بزودی‌ به‌ ابتكار در ترسیم‌ و قدرت‌ و مهارتی‌ در استفاده‌ از منقاش‌ دست‌ یافت‌ و این‌ وی‌ را به‌ ترسیم‌ و حكاكی‌ مستقیم‌ بر روی‌ مس‌ وا داشت‌. در حقیقت‌، طراحی‌ برای‌ او از آن‌ اهمیتی‌ كه‌ نزد «رولاندسون‌» داشت‌، برخوردار نبود. او ظرف‌ ۳۰ سال‌ فعالیتش‌ آثار بسیاری‌ از خود بر جای‌ گذاشت‌ كه‌ اكنون‌ به‌ بیش‌ از هزار گراوور می‌رسد.
وی‌ علی‌رغم‌ آموزش‌ نامنظمش‌ در امور سیاسی‌ بسیار آگاه‌ بود و چنان‌ كه‌ از اشاره‌هایی‌ كه‌ در طنزهایش‌ به‌ تاریخ‌ ادبیات‌ داشته‌، بر می‌آمد در این‌ زمینه‌ نیز مانند دیگر زمینه‌ها اطلاعات‌ وی‌ بسیار گسترده‌ و كامل‌ بوده‌ است‌.دوستی‌ و رابطه‌یی‌ كه‌ «گیلری‌» را به‌ ویلیام‌ پیت‌، نخست‌وزیر وقت‌ انگلستان‌ پیوند می‌داد بی‌یقین‌ در گرایشات‌ سیاسی‌ او، كه‌ در بخش‌ مهمی‌ از آثارش‌ هویدا است‌، اساسی‌ بوده‌ است‌. با آنكه‌ بندرت‌ پیش‌ آمده‌ است‌ كه‌ یك‌ كاریكاتوریست‌ پیمان‌ وفاداری‌ با یك‌ دولتمرد بسته‌ باشد اما این‌ نیز بسیار نادر است‌ كه‌ یك‌ دولتمرد برای‌ تاثیر سیاسی‌ كاریكاتور چنین‌ ارزش‌ و احترامی‌ قایل‌ شود. استقبال‌ پرشور و هیجانی‌ كه‌ مردم‌ انگلیس‌ خارج‌ از آن‌ از گراوورهای‌ او به‌ عمل‌ آوردند، به‌ ظاهر حق‌ را به‌ جانب‌ «ویلیام‌ پیت‌» داده‌ بویژه‌ آنكه‌ خشم‌ یكی‌ از قربانیان‌ ثابت‌ و منظم‌ «گیلری‌» یعنی‌ ناپلئون‌ نیز به‌ این‌ استقبال‌ گرم‌ افزوده‌ شد.
از آثار «گیلری‌» می‌توان‌ همچنین‌ از مجموعه‌های‌ غالبا مستهجن‌ و تند او در مورد انقلاب‌ ۱۷۸۹ فرانسه‌ یاد كرد. این‌ انقلاب‌ آنچنان‌ دشمنی‌ متعصبانه‌یی‌ در وی‌ برانگیخته‌ بود، كه‌ وی‌ حتی‌ در انگلستان‌ نیز فوكس‌، رهبر اپوزیسیون‌ لیبرال‌ و مدافع‌ آزادی‌ افكار و عقاید در فرانسه‌ را از تیررس‌ حملات‌ خود دور نمی‌داشت‌. همچنین‌ این‌ نیز درست‌ است‌ كه‌ «گیلری‌» با لذت‌ تمام‌ پادشاه‌ كشورش‌، جرج‌ سوم‌ كه‌ خساستش‌ زبانزد خاص‌ و عام‌ بود، و افراط‌كاری‌ها و رفتار زننده‌ و بی‌ادبانه‌ پرنس‌ ولز، ولیعهد را هجو می‌كرد و خشم‌ خود را از آنها به‌ تصویر می‌كشید. او از اخلاق‌ و آداب‌ زنان‌ بورژوا و افراطی‌های‌ آنها در پوشش‌ و آرایش‌ نیز غضبناك‌ می‌شد و آنها را در لبه‌ تیز حملات‌ تصویری‌ خود قرار می‌داد.
«گیلری‌» بیش‌ از آنكه‌ یك‌ رسام‌ باشد، مخترع‌ بیان‌ حملات‌ و اوضاع‌ طنزآمیزی‌ بود كه‌ غالبا در محافل‌ اشرافی‌ و پرزرق‌ و برق‌ مشاهده‌ می‌شد و توی‌ ذوق‌ می‌زد. نزد او نقطه‌ انفصال‌ با واقعیت‌، كه‌ خنده‌ را بر می‌انگیزد، در عمل‌ اساسا در عدم‌ تناسبی‌ نهفته‌ بود كه‌ میان‌ خنده‌ و موضوع‌ مهم‌ تاریخی‌ یا اجتماعی‌ توجیه‌ كننده‌ آن‌ وجود داشت‌.
محبوبیتی‌ كه‌ جیمز گیلری‌ در زمان‌ حیات‌ خود به‌ دست‌ آورد تا بدان‌ حد گسترده‌ بود كه‌ می‌توان‌ در موردش‌ گفت‌ كه‌ او یكی‌ از بزرگترین‌ كاریكاتوریست‌های‌ فرازمانی‌ است‌.
این‌ داوری‌ هر چند مبالغه‌آمیز بار دیگر گواه‌ این‌ امر است‌ كه‌ بخش‌ مهمی‌ از تاثیر یك‌ كاریكاتور بر مردم‌ به‌ قدرت‌ انتقال‌ بصری‌ یك‌ واقعه‌ یا یك‌ اندیشه‌ وابسته‌ است‌. بدون‌ شك‌ نوآوری‌، نبوغ‌ و تازگی‌ كار گرافیك‌ «گیلری‌» بسیار شگفت‌انگیز است‌. كاریكاتورهای‌ او گرچه‌ غالبا زننده‌ و مستهجن‌ و در بسیاری‌ موارد نیز برخورنده‌ بوده‌اند، ولی‌ مانند آثار «كروئیكشانك‌» این‌ احساس‌ را در بیننده‌ به‌ وجود آورده‌اند كه‌ از قدرت‌ خارق‌العاده‌یی‌ برخوردارند. قدرتی‌ كه‌ بازتاب‌ سرزندگی‌ و شور و نشاطی‌ بود كه‌ انگلستان‌ شیفته‌ آزادی‌ را در اوج‌ توسعه‌ استعماری‌ و تجاری‌ آن‌ عصر جان‌ می‌بخشد و به‌ جنب‌وجوش‌ در می‌ آورد. به‌ درستی‌ كه‌ انگلیسی‌ها حتی‌ در زمینه‌ طنز نیز می‌توانستند به‌ داشتن‌ آزادی‌ در زمینه‌ بیان‌ و ترسیم‌ به‌ خود ببالند، چرا كه‌ بدون‌ آن‌ تصاویر گاه‌ خشن‌ و بیرحمانه‌ و در مواردی‌ ركیك‌، منافی‌ عفت‌ و حیا و تحقیرآمیز «گیلری‌» و هم‌ عصرانش‌ هرگز امكان‌ چاپ‌ و انتشار نمی‌یافت‌. با این‌ همه‌، باید این‌ نكته‌ را یادآور شد كه‌ آثار این‌ هنرمندان‌ از روحیه‌یی‌ كاملا محافظه‌كارانه‌ و حتی‌ به‌ حد افراط‌ میهن‌پرستانه‌ الهام‌ گرفته‌ است‌.
خلاقیت‌ و مهارت‌ دستان‌ «گیلری‌» پس‌ از دوران‌ فعالیت‌های‌ شدید او رو به‌ كاهش‌ گذاشت‌ و در سال‌ ۱۸۰۹، نشانه‌های‌ این‌ ضعف‌ در آثار او آشكار شد.
او سرانجام‌ به‌ دنبال‌ یك‌ جنون‌ آنی‌ در سال‌ ۱۸۱۵ با پریدن‌ از پنجره‌ به‌ زندگی‌ خود خاتمه‌ بخشید.
در تابلوی‌ نقرس‌ «جیمز گیلری‌»بیماری‌ متداول‌ قرن‌ هجدهم‌ را نشان‌ می‌دهد. در آن‌ زمان‌ تصور می‌رفت‌ این‌ بیماری‌ مخصوص‌ مردان‌ چاق‌، ثروتمند، میانسال‌ یا پیر است‌ كه‌ عمر خود را به‌ زیاده‌روی‌ در غذا و مشروب‌خواری‌ گذرانیده‌اند.
بروز این‌ بیماری‌ به‌ این‌ شكل‌ است‌ كه‌ یكی‌ از مفاصل‌ بدن‌ معمولا كف‌ انگشت‌ شست‌ پا ناگهان‌ ملتهب‌ شده‌ و بشدت‌ درد می‌گیرد.گفته‌ می‌شود كاریكاتور «گیلری‌» احساسی‌ كه‌ موقع‌ بروز این‌ بیماری‌ به‌ دلیل‌ افراط‌ در شراب‌خواری‌ به‌ شخا دست‌ می‌دهد را دقیقا به‌ تصویر كشیده‌ است‌.
امروزه‌، علت‌ این‌ بیماری‌ را ناهنجاری‌ ارثی‌ در مواد شیمیایی‌ ساختمان‌ بدن‌ تشخیص داده‌اند. بیماری‌ نقرس‌ نیز مثل‌ پزشكان‌ معالج‌ آن‌ كه‌ اكثرا آدم‌های‌ شارلاتان‌ و متقلبی‌ بودند و همچنین‌ نوشداروهایشان‌ موضوع‌ بسیاری‌ از آثار كاریكاتور قرن‌ هجدهم‌ بود.
لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ كه‌ این‌ اثر به‌ صورت‌ حكاكی‌ در سال‌ ۱۷۹۹ كشیده‌ شده‌ است‌. در كاریكاتوری‌ دیگر با نام‌ «خانواده‌یی‌ از جمهوریخواهان‌ ژنده‌پوش‌ در حال‌ تغذیه‌ بعد از خستگی‌ روزانه‌» از جیمز گیلری‌ كه‌ از نخستین‌های‌ او است‌، افراط‌كاری‌های‌ انقلاب‌ فرانسه‌ را نشان‌ می‌دهد و مثل‌ اثر «اوج‌ عظمت‌ فرانسه‌» در شمار مجموعه‌ آثاری‌ است‌ كه‌ موجب‌ افزایش‌ تنفر مردم‌ انگلیس‌ نسبت‌ به‌ انقلابیون‌ شد. این‌ تصویر ملهم‌ از كشتارهای‌ وحشتناك‌ دسته‌جمعی‌ در سپتامبر ۱۷۹۲ است‌ كه‌ عده‌یی‌ پاریسی‌ مرتكب‌ شدند و یكی‌ از سركش‌ترین‌ و خوفناكترین‌ آثار كاریكاتور گیلری‌ در زمینه‌ انقلاب‌ محسوب‌ می‌شود. این‌ اثر به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ غیرقابل‌ قبول‌ و مشمئزكننده‌ به‌ نظر می‌رسد، احساس‌ برانگیز و تكان‌دهنده‌ است‌.
● سائول‌ استاین‌ برگه‌
در سال‌ ۱۹۱۴ چند هفته‌ پیش‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، در شهر كوچكی‌ در نزدیك‌ بخارست‌ به‌ دنیا آمد، یعنی‌ مانند بسیاری‌ دیگر از گستاخان‌ رومانی‌ از قبیل‌ «تریستان‌ تارا»، «ایزیدور ایزو»، «اوژن‌ یونسكو».
وی‌ پس‌ از تحصیلات‌ متوسطه‌ به‌ ایتالیا می‌رود و در سال‌ ۱۹۴۰ از مدرسه‌ پلی‌تكنیك‌ میلان‌، دیپلم‌ دكترای‌ معماری‌ را می‌گیرد. اما این‌ معمار، دنیا را با خودش‌ از نو می‌سازد.
در سال‌ ۱۹۳۶ نخستین‌ طرح‌ هجوآمیز او در مجله‌ «برتولدو» منتشر می‌شوند. وی‌ در سال‌ ۱۹۴۰ اروپا را ترك‌ می‌كند و در سن‌ دومینیك‌ مستقر می‌شود و سپس‌ در سال‌ ۱۹۴۲ به‌ نیویورك‌ می‌رود. در آنجا است‌ كه‌ مجله‌ «نیویورك‌» اولین‌ طرح‌های‌ او را كه‌ از تاثیر «پل‌ كلد» بری‌ نمانده‌اند، به‌ چاپ‌ می‌رساند.
اوپس‌ از برگزاری‌ یك‌ نمایشگاه‌ در نیویورك‌ به‌ خدمت‌ نیروی‌ دریایی‌ در می‌آید و در فرانسه‌، آلمان‌ و ژاپن‌ وارد كارزار می‌شود. در سال‌ ۱۹۴۵، در زمانی‌ كه‌ هنوز در ارتش‌ است‌، اولین‌ مجموعه‌ طرح‌هایش‌ را كه‌ حاصل‌ جنگ‌ و آكنده‌ از طنزی‌ گزنده‌اند، تحت‌ عنوان‌ «همگی‌ به‌ صف‌» منتشر می‌كند. پس‌ از آن‌، طرح‌های‌ او در تمام‌ دنیا، در نمایشگاه‌ها به‌ صورت‌ كتاب‌ به‌ معرض‌ نمایش‌ گذارده‌ می‌شود: نقاب‌ ۱۹۶۶، بازرس‌ ۱۹۷۳، گذرنامه‌ ۱۹۷۵.استاین‌ برگه‌ تاثیری‌ فزاینده‌ بر نسل‌های‌ جوان‌تر طراحان‌ و كاریكاتوریست‌ها گذارده‌ است‌. در حالی‌ كه‌ طرح‌های‌ هجوآمیز او از صفحات‌ مجلات‌ به‌ بزرگترین‌ موزه‌ها می‌روند، او خود را از مشوب‌ شدن‌ به‌ وسیله‌ «هنر» محفوظ‌ می‌دارد. كار استاین‌ برگه‌ از یك‌ عنصر شدید انتقادی‌ برخوردار است‌. طراحی‌ می‌تواند تا آنجا پیش‌ برود كه‌ خود طرح‌ به‌ چیزی‌ مسخره‌ و گول‌زننده‌ مبدل‌ شود و این‌ كاری‌ است‌ كه‌ جیمز جویس‌ با نوشتن‌ انجام‌ داده‌ است‌: واژگون‌ ساختن‌ خط‌، دیگر وسیله‌یی‌ برای‌ محصور كردن‌ یك‌ موضوع‌ یا یك‌ چهره‌ نیست‌، ولی‌ موضوع‌ و چهره‌ وسایلی‌ می‌ شوند برای‌ نشان‌ دادن‌ خط‌ در عمل‌.
استاین‌ برگه‌ استاد بازی‌ با خط‌ها است‌، همانگونه‌ كه‌ دیگران‌ استاد بازی‌ با كلمات‌ هستند.
● فرانسیسكو گویا پدر كاریكاتور جدید
«گویا» چهره‌ زندگی‌ را از مقابل‌ می‌نگرد و آن‌ را آلوده‌ به‌ تیرگی‌ها، ستمگری‌ها و بی‌عدالتی‌ها می‌یابد.
وقتی‌ كه‌ آثار «گویا» را با آن‌ همه‌ وسعت‌ یعنی‌ از كنكور آكادمیك‌ سال‌ ۱۷۶۳ میلادی‌ الی‌ ۱۸۲۸ كه‌ سال‌ خاموشی‌ اوست‌ مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم‌ در وهله‌ اول‌ دو موضوع‌ توجه‌ ما را به‌ خود معطوف‌ می‌دارد: یكی‌ موفقیت‌ استثنایی‌ این‌ هنرمند بلندپایه‌ است‌ كه‌ در قلب‌ قرن‌ هجدهم‌ و بی‌نظمی‌هایش‌ آغاز شد و ۶۵ سال‌ بعد در تب‌ و تاب‌ رمانتیسم‌ اروپایی‌ پایان‌ می‌یابد و دیگر رشد تدریجی‌ و آرام‌ كمال‌ یك‌ نابغه‌ را می‌بینیم‌ كه‌ در پیرامون‌ ۵۰ سالگی‌ به‌ مقامی‌ می‌رسد كه‌ هر چه‌ را بخواهد می‌تواند با تمام‌ قدرت‌ به‌ زبان‌ طراحی‌ و نقاشی‌ بیان‌ كند.
«گویا» برای‌ بیان‌ احساسات‌ و دریافت‌های‌ خود ناچار به‌ آفرینش‌ الفبای‌ خاص‌ خود می‌شود چرا كه‌ در عصر گویا، هنری‌ كه‌ بتواند رهنمون‌ او باشد وجود نداشت‌. داده‌هایی‌ كه‌ افق‌ دید در دسترس‌ گویا می‌گذاشت‌، ذوق‌ خاص‌ گویا، از آنها به‌ عنوان‌ چارچوب‌ آفرینش‌های‌ خود استفاده‌ می‌كند. «گویا» پیامبر خم‌ و تاب‌های‌ جدید گرافیك‌ است‌. او اشكال‌ طبیعی‌ را تغییر شكل‌ و شكنجه‌ داده‌ و به‌ كاریكاتور كردن‌ آن‌ می‌پردازد تا آن‌ اشكال‌ جوابگوی‌ تنفر و بیزاری‌ و خردبینی‌های‌ او باشند. ما می‌دانیم‌ كه‌ ادبیات‌ اسپانیایی‌ از قرون‌ وسطی‌ الی‌ دوره‌ كلاسیك‌، سرشتی‌ تلخ‌ داشت‌، «گویا» هم‌ در واقع‌ ترجمان‌ گرافیك‌ چنان‌ ادبیات‌ بود. «گویا» چهره‌ زندگی‌ را از مقابل‌ می‌نگرد و آن‌ را آلوده‌ به‌ تیرگی‌ها، نادانی‌ها، ستمگری‌ها و بی‌عدالتی‌ها می‌یابد. «گویا» سعی‌ دارد تا حیات‌ اجتماعی‌ و نیروی‌ نابینایی‌ زنده‌یی‌ كه‌ انسان‌ها را عروسك‌وار به‌ تحرك‌ واداشته‌ توجیه‌ كند. مردان‌ و زنان‌ «گویا» را به‌ خود مشغول‌ كرده‌ و سوژه‌های‌ او را درست‌ كرده‌اند. به‌ نظر «گویا»، زن‌ها هم‌ مانند نیروی‌ كیهانی‌، مردان‌ را به‌ انحطاط‌ و بالاخره‌ به‌ سقوط‌ می‌كشانند. ناگفته‌ نماند آنچه‌ كه‌ به‌ عشق‌های‌ مریض‌ و ناخوش‌ در ادبیات‌ و هنر امروزی‌ مربوط‌ می‌شود در آثار گویا پیشگویی‌ شده‌ است‌. لازم‌ به‌ نظر نمی‌آید كه‌ «گویا» اطلاعات‌ وسیع‌ خود را از مطالعه‌ كتب‌ فراوان‌ به‌ دست‌ آورد چرا كه‌ هنرمندان‌ بزرگ‌ پلاستیك‌، این‌ خلا را معمولا با دریافت‌های‌ قدرت‌ دراكه‌ پر كرده‌ و خوب‌ می‌دانند چطور باید خروش‌ احساس‌ و هیجان‌ مشتعل‌ را در آثار خود بیاورند.
شباهت‌ «گویا» به‌ بتهوون‌ از اتفاقات‌ آفرینش‌ است‌. گویا علاوه‌ بر آنكه‌ از نظر شكل‌ و اندام‌ شبیه‌ به‌ بتهوون‌ بود بلكه‌ مثل‌ او هم‌ حس‌ شنوایی‌ خود را از دست‌ داده‌ بود.
«گویا» طرفدار فلسفه‌یی‌ است‌ كه‌ در آن‌ فقط‌ طبیعتی‌ را مورد قبول‌ قرار می‌دهد كه‌ از روی‌ دلیل‌ و منطق‌ سرشته‌ شده‌ باشد و دیگر جایی‌ برای‌ تعصبات‌ و خرافات‌ باقی‌ نمی‌ماند. «گویا» در ظهور پیاپی‌ پیشرفت‌های‌ تربیتی‌ انسان‌ امید و آرزو دارد. احساس‌ «گویا» كه‌ مدفن‌ اعتقادات‌ اسپانیولی‌وار است‌ قبل‌ از همه‌ چیز به‌ كشف‌ پرتگاه‌های‌ اولین‌ و حماقت‌های‌ مقدماتی‌ انسان‌ها پرداخته‌ و سعی‌ در توصیف‌ آنها داشته‌ است‌.
فرانسیسكو گویا، در تاریخ‌ هنر اسپانیا جای‌ ویژه‌یی‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. او در سال‌ ۱۷۴۶ میلادی‌ در سارگوی‌ متولد شده‌ و به‌ سال‌ ۱۸۲۸ در بوردو فرانسه‌ از این‌ جهان‌ می‌رود. «گویا» كه‌ به‌ صورت‌سازی‌ و چهره‌نگاری‌ نجبا و بزرگان‌ اسپانیا شهره‌ شده‌ بود در اثر جنگ‌، با مداد و قلمش‌، صحنه‌های‌ مخوف‌ جنگ‌ را رسم‌ می‌كند. از طرف‌ دیگر، غیرمعمول‌ها و شگفتی‌های‌ خیال‌ به‌ تخته‌ شستی‌ «گویا» سایه‌ می‌افكنند كه‌ حاصل‌ آن‌ پیدایش‌ آثاری‌ است‌ كه‌ موجب‌ شهرت‌ جهانی‌ وی‌ است‌.طرح‌های‌ «گویا» را كمتر از گراوورهای‌ او یا تابلوهای‌ نقاشی‌اش‌ می‌شناسند چرا كه‌ آنها مدتی‌ ناشناس‌ مانده‌ بود. طرح‌های‌ «گویا» صریح‌تر و واضح‌تر از دیگر آثار، هنر «گویا» را به‌ ما معرفی‌ كرده‌ و نشان‌ می‌دهد كه‌ چطور این‌ هنرمند بزرگ‌ در طرح‌ های‌ خود در دنیای‌ تازه‌یی‌ به‌ گردش‌ پرداخته‌ است‌.
اسپانیای‌ عصر «گویا» در سطحی‌ متوسط‌ قرار داشت‌، كم‌خردی‌ها و كوته‌بینی‌ها موجب‌ تغذیه‌ فكری‌ این‌ هنرمند برای‌ آفرینش‌ آثارش‌ آن‌ هم‌ در حد اشباع‌شده‌اند. تقریبا همه‌ طرح‌های‌ «گویا» به‌ صورتی‌ تصادفی‌ به‌ مالكیت‌ نقاش‌ و كلكسیونری‌ به‌ نام‌ والانتین‌ كارده‌ره‌را درآمد. پس‌ از چندی‌ این‌ طرح‌ها، راه‌ پراكندگی‌ را پیش‌ گرفتند. موزه‌ «پرادو» قسمت‌ اعظم‌ آنها را به‌ دست‌ آورده‌ و باقیمانده‌ها هم‌ به‌ كلكسیون‌های‌ مختلف‌ در دنیا مهاجرت‌ كردند كه‌ دسترسی‌ به‌ آنها چندان‌ آسان‌ نیست‌. در سال‌ ۱۹۲۴ میلادی‌،موزه‌ «پرادو» نمایشگاهی‌ از طرح‌ های‌ «گویا» ترتیب‌ می‌دهد. تعداد طرح‌ های‌ شناخته‌ شده‌ او را به‌ ۹۰۴ عدد رسانیده‌اند. باید توجه‌ داشت‌ كه‌ تعداد تابلوهای‌ نقاشی‌ او ۶۸۸ عدد و تعداد گراووركاری‌ و لیتوگرافی‌های‌ «گویا» به‌ ۲۹۰ عدد می‌رسد.
«گویا» در ابتدا طراحی‌ را با توجه‌ به‌ قواعد آن‌ یاد می‌گیرد و به‌ تمرین‌ می‌پردازد. كم‌كم‌ به‌ نوعی‌آزادی‌ قلم‌ می‌رسد كه‌ حاكم‌ اشكال‌ و عناصر تصویری‌ طرح‌های‌ او می‌شود. «گویا» كاغذ را با قلم‌ خراش‌ می‌داد و زمانی‌ خط‌ خطی‌ می‌كرد. در بعضی‌ از طرح‌ها اؤر ضربه‌ نوك‌ قلم‌ به‌ روی‌ كاغذ واضح‌ است‌. او با قلم‌مو، كاغذ را نقطه‌كاری‌ می‌كرد، قلم‌ و قلم‌مو گاهی‌ با همدیگر در روی‌ صفحه‌ طرح‌ به‌ كار می‌روند. «گویا» مدت‌ مدیدی‌ خطوط‌ ملایم‌ و گریم‌ مداد آجری‌ رنگ‌ را بر خطوط‌ دیگری‌ كه‌ از وسایل‌ كار دیگری‌ به‌ وجود می‌آمدند ترجیح‌ می‌داد. در اواخر عمر به‌ مداد سیاه‌ به‌ رنگ‌ مخصوص‌ لیتوگرافی‌ علاقه‌ پیدا كرد و متوجه‌ شد كه‌ كار با آن‌ مداد، چه‌ امكانات‌ غیرقابل‌ تصوری‌ را در اختیار او قرار داده‌ است‌. «گویا» را پدر كاریكاتور جدید نام‌ نهاده‌اند. در كاریكاتورهای‌ «گویا» حالت‌ تزیینی‌ و بی‌تفاوتی‌ و بی‌اثری‌ دیده‌ نمی‌شود. دومیه‌ و ژرژ گروش‌ را وارثان‌ او می‌دانند. در تاریخ‌ هنر اسپانیا، به‌ ندرت‌ به‌ طراح‌ برمی‌خوریم‌ و «گویا» از این‌ نظر هم‌ ممتاز است‌. طرح‌های‌ «گویا» را اگر در مجموع‌شان‌ ببینیم‌ بهتر است‌ به‌ آن‌ دلیل‌ كه‌ طراح‌ها بیشتر با همدیگر ارتباط‌ دارند. «گویا» برخلاف‌ تعداد زیادی‌ از هنرمندان‌ اسپانی ولی‌ كه‌ ادعا داشتند از نظر هیچ‌ استادی‌ استفاده‌ نكرده‌اند و تحت‌ تاثیر هیچ‌ هنرمند بزرگی‌ هم‌ نبوده‌اند،همیشه‌ می‌گفت‌ كه‌ استادان‌ او ولاسكز، رامبراند و طبیعت‌ هستند. اولین‌ طرح‌های‌ «گویا» مربوط‌ به‌ اولین‌ سال‌های‌ فعالیت‌ او در بین‌ سال‌های‌ ۱۷۷۲ و ۱۷۷۷ در ساراگوسا و مادرید است‌. این‌ طرح‌ها بیشتر جنبه‌ یادگیری‌ داشته‌اند.
«گویا» بعد از آنكه‌ حس‌ شنوایی‌ خود را از دست‌ داد بیشتر اوقات‌ خود را به‌ طراحی‌ می‌گذرانید و طراحی‌ برای‌ او چون‌ بیان‌ حال‌ بود. از «گویا» دو آلبوم‌ طراحی‌ در دست‌ است‌ یكی‌ به‌ نام‌ آلبوم‌ كوچك‌ «كروكی‌های‌ سان‌ لوكار»، دیگری‌ به‌ نام‌ آلبوم‌ بزرگ‌ مادرید. قد آلبوم‌ها یكی‌ بوده‌ ولی‌ در اندازه‌های‌ دیگرشان‌ با هم‌ تفاوت‌ دارند. این‌ آلبوم‌ها دارای‌ نكات‌ مشتركی‌ هستند. «گویا»از هر دو طرف‌ صفحات‌ استفاده‌ كرده‌ و تكنیك‌ «مركب‌» و آب‌ را معمول‌ داشته‌ است‌، اختلافات‌ جزیی‌ كمرنگی‌ها و پررنگی‌های‌ رنگ‌های‌ خاكستری‌ و سیاه‌ را به‌ صورتی‌ كه‌ شاد و گرم‌ باشد نشان‌ می‌دهد، در بعضی‌ جاهای‌ طرح‌ هم‌، لكه‌های‌ سیاه‌رنگی‌ كه‌ كارشان‌ تشدیدكننده‌ است‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. سایه‌ها و روشن‌ها هم‌ با كنتراست‌هایی‌ واضح‌ و در محدوده‌هایی‌ كم‌ و بیش‌ بزرگ‌ به‌ كار رفته‌اند.
«گویا» در اوان‌ سال‌ ۱۷۹۷، میهمان‌ دوشس‌ دالب‌ در منزل‌ ییلاقی‌ او كه‌ در «سان‌ لوكار آندالوزی‌» قرار داشت‌ بوده‌ است‌. «گویا» پنج‌ سال‌ قبل‌ از این‌ تاریخ‌ بعد از بیماری‌ شدید، شنوایی‌ خودرا از دست‌ داده‌ بود. «گویا» در منزل‌ ییلاقی‌ دوشس‌ به‌ طراحی‌ می‌پردازد. او ۵۱ ساله‌ است‌ و علاقه‌ زیادی‌ به‌ دوشس‌ كه‌ ۳۵ بهار از عمرش‌ گذشته‌ و بتازگی‌ هم‌ شوهر خود را از دست‌ داده‌ بود، پیدا می‌كند. در «سان‌ لوكار» در مصاحبت‌ این‌ خانم‌، گویی‌ كه‌ خوشبختی‌ را به‌ او هدیه‌ كرده‌ باشند. «گویا» به‌ طراحی‌ دوشس‌ می‌پرداخت‌ و از او به‌ وقت‌ مكالمه‌، به‌ هنگام‌ حمام‌، در وقت‌ استراحت‌ به‌ روی‌ تخت‌ یا به‌ مانند یك‌ الهه‌، طرح‌برداری‌ می‌كرد. در آن‌ محیط‌، «گویا» موجب‌ نشاط‌ دوشس‌ و خانم‌های‌ دوست‌ او می‌شد، خانم‌های‌ اخیر هم‌ مدل‌ او می‌شدند.
«گویا» زیبایی‌ دوشس‌ را می‌ستود و برای‌ او فریبایی‌ یك‌ زن‌ در زیبایی‌ دوشس‌ دالب‌ ظهور كرده‌ بود. «گویا» كه‌ در این‌ آب‌ و هوای‌ مملو از شیدایی‌ و دل‌بندی‌ كه‌ دوشس‌ به‌ وجود آورده‌ بود چند هفته‌یی‌ گذراند ولی‌ خوشبختی‌ به‌ غروب‌ نزدیك‌ شده‌ و محیط‌ «سان‌لوكار»هم‌ عوض‌ می‌شود.
آلبوم‌ مادرید، زندگی‌ اندرونی‌ خانه‌ آلب‌ را به‌ ما نشان‌ می‌دهد. در آن‌ خانه‌، هوی‌ و هوس‌ و تمایلات‌ در ستیز هستند، خیانت‌ و بدعهدی‌، افتضاح‌ و بدنامی‌، حرص‌ و آز، خست‌ و لئامت‌ و بالاخره‌ بدجنسی‌ها مدام‌ در اصطكاك‌ هستند. در این‌ طرح‌ها گناه‌ و لعن‌ ابدی‌ كه‌ خاص‌ اعتقادات‌ تعصب‌آمیز اسپانیولی‌ها است‌ تار و پود احساسات‌ مطبوع‌ و خوشحال‌ را آلوده‌ می‌كند. «گویا» به‌ هنگام‌ طراحی‌ زن‌، در عین‌ حال‌ كه‌ احساس‌ جذبه‌ و كششی‌ می‌كند میل‌ دارد كه‌ تازیانه‌ تنفر را هم‌ به‌ حركت‌ درآورد، چرا كه‌ زن‌ها در اغلب‌ موارد موجب‌ درد و الم‌ او شده‌اند و «گویا» هم‌ به‌ نوبه‌ خود به‌ تلافی‌ پرداخته‌ است‌. «گویا» دختران‌ را متلون‌ المزاج‌، عشوه‌گر و پولكی‌ می‌داند. زنان‌ سالخورده‌ به‌ نظر «گویا» یا خشكه‌ مقدس‌، یا جادوگر یا فتنه‌انگیز هستند. مردان‌ هم‌ از تیررس‌ «گویا» در امان‌ نیستند و گویا آنها را ناتوان‌ و بی‌ مغز، بی‌لیاقت‌ و بدسگال‌ و پهلوان‌پنبه‌ عشق‌ می‌داند.
در سال‌ ۱۸۲۸ كه‌ «گویا» از این‌ جهان‌ رفت‌،ویكتور هوگو و دولاكروآ با تحسین‌ از او یاد می‌كنند. بعدها هم‌ نوبت‌ به‌ «تئوفیل‌ گوتیه‌» می‌رسد. «گویا» در اروپا تنها هنرمندی‌ است‌ كه‌ توانسته‌ از طرفی‌ باروكیسم‌ و نئوكلاسیسیسم‌ و از طرف‌ دیگر رئالیسم‌ را با هم‌ آشتی‌ داده‌ و به‌ همدیگر ارتباط‌ دهد.
منبع : روزنامه اعتماد