دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


نقد داستان انجمن مخفی نوشته احمد شاکری جان هوای رفتن دارد


نقد داستان انجمن مخفی نوشته احمد شاکری جان هوای رفتن دارد
رمان انجمن مخفی ،حاصل تلاش چهار ساله ی احمد شاکری است که جایزه ی قلم رزین را به خود اختصاص داده است . این کتاب با ۴۵۵ صفحه و چهارده بخش از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۸۶ به چاپ رسیده است . نویسنده در این رمان علاوه برداستان پردازی ، به وجوه دیگری چون تاریخ ،سیاست ، مذهب و... نیز توجه داشته است . همچنین حوادث مهمی چون جریان مشروطه و تحریم تنباکو وعوامل مرتبط با آن ها - شهادت شیخ فضل ا... نوری و انجمن های مخفی - ، و... را نیز مورد نظر داشته است . حوادث رمان بیشتر در حوزه علمیه ای در شهر تهران ، وکمتر در لواسانات - منزل شخصیت های اصلی - رخ می دهد. نویسنده در این رمان چند داستان را به موازات هم ، با استفاده از شیوه بازگشت به گذشته ( فلش بک ) -تداعی- ، و نظیره سازی واقعه عاشورا ، با وقایع دیگر ی چون جریان سفر یحیی مکی به کربلاو حادثه حوزه علمیه ، همراه کرده است ، که غیر از واقعه ی عاشورا، بقیه داستان از تخیل خود نویسنده سر چشمه می گیرند . داستان بیشترحول محور تاریخ می گردد، اما محو ر های دیگرهم مهم هستند. رمان در قطع وزیری در شمارگان هزار نسخه ، منتشر شده است.
زاویه دید: انتخاب زاویه من راوی در داستان علاوه بر این که توانسته خصوصیات درونی خود- شخصیت اول- را نمایان کند، توانسته نقطه نظراتی را ارائه دهد که برای خواننده حتی اگر خود به آن اعتقادی ندارد قابل باور باشد و به آن ها اعتماد می کند. اگر نویسنده فقط به گزارش و نظریه پردازی می پرداخت، در حالی که خود هم آن ها را باور نداشت، راوی غیر قابل اعتماد یا راوی ساده لوح محسوب می شد. در حالی که راوی با وقوف کامل به آنچه که می گوید باورپذیری را در داستان بالا برده است. من راوی در این رمان چون به طور مستقیم در وقایع شرکت دارد، راوی درون رویداد است.
نثر: بکار بردن زبان باستان گرایی (آرکائیسم) و کلمات و عبارت و اصطلاحات قدیمی، منسوخ و مهجور، به عمد از سوی نویسنده، و بکار بردن زبان یا واژه گانی که امروز متداول نیست، توانسته است در جهت بازآفرینی حال و هوا و فضا و صحنه ها در زمان خود تأثیر بسزایی داشته باشد. بطوری که مخاطب با گذشته و مردم و شرایط و موقعیت های آن علاوه بر همذات پنداری که با شخصیت ها می کند، آشنایی بیشتری نیز پیدا کند، که البته این آشنایی به راحتی صورت نمی گیرد. خواننده درپی فکر کردن به معنی واژگان و کلمات، و از تأمل و تعمقی که باید بر نوشته داشته باشد، معنی را دریافت می کند که این خود درکی همراه با لذت است. همان که معنی هنر را دربر می گیرد. گو این که مخاطب جوان سود بیشتری نیز می برد و به این وسیله با نثر و زبان سرزمین خود بیشتر آشنا می شود و یا ملزم می شود که برای درک معنی، بیشتر فکر کند. شاید بتوان اصطلاح فاصله گذاری یا بیگانه سازی برشت را در ارتباط با این موضوع مطرح کرد و همچنین آشنا زدایی را که هردو، زمینه هایی مشترک با هم دارند. چراکه نویسنده علاوه بر این تمهید که اززبان و نثر- برای یکنواخت نبودن و خسته نشدن مخاطب- استفاده کرده است، با بهره گیری از تداعی، یا بازگشت به گذشته یا (فلش بک) و برهم زدن توالی زمان و نظیره سازی، و ارائه دیدگاه های متفاوت شخصیت ها به خصوص ایجاد تناقض (پاردوکس)ها و آشنا یی زدایی ازسایر عناصر پیرنگ نیز به این کار دست زده است.
این آشنایی زدایی به هیچ وجه فرورفتن در وجوه شکل گرایی (فرمالیستی) از سوی پست مدرن ها نیست. بلکه استفاده بهینه از وجوه مثبت یک تکنیک است که شاید همه بخش های آن را نپذیریم. نمونه موفق دیگر استفاده از این شیوه را، در داستان «آنکه آن یتیم نظر کرده» و در بعضی موارد در د استان «معصوم پنجم»، می توان یافت. تک گویی های داستان گاهی تک گویی های رمان را جستجوی زمان ازدست رفته- بزرگترین امتیاز آن کتاب- را به خاطر می آورد.
تناسب لحن، نثر، زمان، و زبان و فضا یکی از نکات مهم و برجسته این داستان است. داستان در هر زمان، با زبان خود روایت شده است. زمان قدیمی تر، زبان قدیمی تر و در زمانی دیگر با زبانی دیگر. نکته دیگر گفتگوها (دیالوگ)ها هستند. که از آن ها صرفاً برای دادن اطلاعات استفاده نمی شود. در آن ها درونکاوی کامل صورت می گیرد ؛. تغییر موقعیت ها، تغییر شناخت، شخصیت، روشن شدن معنی و... را دربرمی گیرد. اگر نویسنده از گفتگو فقط برای افشای اطلاعات و واقعی جلوه دادن شخصیت ها استفاده می کرد. ناقص کار می کرد. چرا که گفتگو کاربرد زیادی دارد.
● درونمایه:
شهادت حسین(ع) در داستان عاشورا، وفات یحیی مکی یا اگر بشود گفت به نوعی شهادت او- در سطحی دیگر- در داستان او، و کشتار و شهادت شخصیت های داستان بهاء در داستان او، شاید سبب شود در نگاه اول، مفهوم فلسفه بدبینانه نسبت به زندگی و مرگ انسان های خوب، از داستان بدست آید. اما آن چه در تم و درونمایه این اثر می توان دریافت، جدی گرفتن کل وجود و ارزش کیفی آن و اشاره به اختیار و جبر است. همان که می توان آن را به مثابه اهمیت عرض زندگی و نه طول آن، دانست. همه شخصیت های داستان که شهید شدند یا از دنیا رفتند، آگاهانه و با خواست خود قدم در راه مبارزه گذاشتند. گرچه مبارزه ها ناعادلانه و عواقب آن قابل پیش بینی بود، اما هدف چه در صورت زنده ماندن و چه زنده نماندن یکی بود. که در هر دو صورت کمال، تم و درونمایه آن بود. اشاره به اختیار گروهی مورد نظر و به بی اختیاری گروهی دیگر در داستان توسط راوی، مطلب را بهتر جا می اندازد. چنانکه می گوید: «اینکه یحیی به حسن اختیار خود، به توفیق تشرف وادی طف نائل شد. اختیار با جهل نمی سازد. آدمی که ایده بدیهیات را نفهمیده باشد، فاقد اختیار است. ص ۳۶۶» و یا در همین صفحه «این ها از سوءاختیار این کار را کرده اند. راه های دیگر را بر خودشان بسته اند تنها ضریح آن قنسولخانه را می بینند.» توجه به خوف و رجاء مفهوم دیگری از درونمایه را می رساند.
همه حوادث ناراحت کننده کتاب و کشتارهای بی رحمانه و ناعادلانه از جنبه داستانی قضیه می تواند همین موضوع را برساند. اما به لحاظ ادبی به نظر لئوناردو بیشاپ هم می توان توجه داشت که می گوید: «اگر فرصتی دست داد تا خواننده را بترسانید یا متوحش کنید که ازترس خود را جمع و جور کند، این فرصت را از دست ندهید. آن ها از این موضوع لذت می برند.» او همچنین می گوید: «شما ذائقه آن ها را با شک و انتظار، تحریک می کنید.» این رمان با طرح منسجم این امر را از همان اول داستان با شهادت شیخ فضل الله نوری، نشان می دهد. و در طول داستان ها با شهادت حسین (ع) و اصحاب و یاران او. و در ادامه این روند، تا کشتار میرزا و همایون کمال و... که همگی علاوه بر ایجاد شک و انتظار در داستان، در اثر روابط متقابل کلیه عناصر، مفهوم درونمایه را بدست می دهند. در این باب بهتر است به اصطلاح کاتالیزور و کار تاسیس به معنای پاکیزه گردانیدن و بی آلایش کردن اشاره کنم.
اصطلاحی که ارسطو آن را در هنر شاعری در بحث تراژدی به کار می برد. او تراژدی را موجب تطهیر دانسته و کلا آن را شفا بخش می داند. بکارگیری داستان عاشورا، عدم دخل و تصرف از طریق تخیل و وارد نشدن در حریم شخصیت های عاشورا با وجود اهمیت آن در دو داستان دیگر، مفهوم اصلی آن را تثبیت می کند. توجه به مفهوم خوف و رجاء در موضوع شک و یقین بهاء یعنی درونمایه دیگر استان: شناخت ویقینی که از شک بدست می آید، نیز حاصل می شود. بهاء شک و ناتوانی خود را مطرح می کند و محمد علی به او می گوید: «شک شما از یقین بالاتر است. ص .۳۵». بهاء با خود خلوت می کند. همانگونه که یحیی گفته بود « از این خاک بر نخواهم خواستن جز در این خاک نخواهم خفتن. ص ۳۸ .۴» او در خلوت خود سر بر کتابی می برد که همان معنا را برایش داشته است و سبب دگرگونی اش شده است. می گوید: «هر چه خوانده ام را بر دیوار و طاق اتاق تصویر کرده ام. ص۴۳۸» او می بیند که عزیز به او می گوید «آب شده ای قد کشیده ای؟ ص.۴۳۹» بهاء با رفتن در قالب یحیی،- همان یحیی که با حادثه عاشورا دگرگون شده است-، کم کم به قالب اصلی خود نزدیک می شود.
او می گوید زندگی تهیدست است. «می گویم بهاء را در خاک کرده ام. ص.۴۳۹» چیزی مثل آتش به جانش می افتد. می خواهد از ناراحتی جان دهد، اما مستوره می گوید: «بنده از مولایش پیشی نمی گیرد» حالی دیگر پیدا می کند. «چه حالتی است مرا؟ نفس در سینه ام تنگی می کند و جان هوای رفتن دارد. این خون دیده است یا خون خنجر که در برابرم جاری است ص۴۳۸» بوی خوش خاک می گیرد. عزیز می گوید: «این چه احوالی است که تا امروز از تو ندیده ام؟ انگار بهاء نیستی؟ ص۴۴۰» درونمایه های دیگر: انتقال مفهوم مصیبت، تبدیل عشق زمینی به عشق آسمانی، شناخت و کمال، هدایت و تزکیه، هستند. مطلب مهم دیگر درا ین بحث وجود میرزا و سیداحمد و شیخ فضل الله هستند که با گرفتن نشانی از آن ها به استادشان در نجف، میرزای شیرازی، می رسیم.
امتیاز: نویسنده تصاویر مشترک بین واقعیت و تخیل را در داستان با استفاده از تصویر بسط یافته (ایماژ) باورپذیر می کند و مخاطب را با واقعیت ناب داستانی به جای واقعیت سنجی روبرو می کند. در این حالت مرتب خواننده را با نشان دادن تصاویر معمولی یا تأثیرگذار، در فضا نگاه می دارد. برای این کار در پاره ای موارد، صحنه حال را به شکلی انفعالی و گذشته و آینده را به شکلی پر تحرک و نمایشی ارائه می دهد. برای مثال احتضار یحیی ملکی، شهادت حسین(ع) شهادت میرزا و... که این ها خود تکنیک های مهمی در زمینه پرداخت هستند.
نحوه بیان و پرداخت داستان، شیوه ای که نویسنده برای روایت بکار برده است و خلاقیت خود را در قالب آن ریخته است، جای تأمل دارد چرا که سبب شده ساختمان دراماتیک داستان کامل شده و داستان به متنی دراماتیزه تبدیل شود. علت اصلی این امر، دادن اطلاعات کامل از سوی نویسنده است. او در دادن اطلاعات به هیچ رو دریغ نکرده است. او در دادن اطلاعات پیچیدگی هایی نیز روبرو کرده. اطلاعات داده شده، از نوع پویا، و درحد و اندازه لازم، در قد قواره هر بخش و هر قسمت، موجب بوجود آمدن این امر شده است. اطلاعات ارائه شده از جریان مدرسه علمیه و وضعیت شاگردان- طلبه ها- و چگونگی اعمال و رفتار شخصیت های زمان مشروطه، نشان از وقوف و اشراف نویسنده بر اوضاع و احوال آن ها و همچنین تحولات و رویدادهای مربوط به همان زمان هاست. این درحالی است که نویسنده جوان در هیچ یک از این زمان ها زندگی نمی کرده. پس می بایست صرفاً با مطالعه و تحقیق گسترده، به آن ها دست یافته باشد که این نیز قابل تأمل است. استفاده از واژه های مختلف، نشان از انبار واژه در ذهن نویسنده دارد که در طول داستان آن را به نمایش می گذارد. گفتگو (دیالوگ )ها، دقیق، منطقی و در پاره ای موارد دارای طنزی پرمعنا هستند.
درمجموع گفتگوها ساده و سطحی نیستند، بلکه معنی دار هستند. استفاده از آیات شریفه قرآن نیز در جای جای داستان به بلاغت و نغز بودن کلام کمک کرده است: ](انک بالوادی المقدس طوی) ، (یسبح... ما فی سموات و ما فی الارض)، (و هو علام العیوب و...ص۲۲۰)[. توجه به معانی و جملات قرآن ازجمله: لشکر جنیان که میان زمین و آسمان ایستاده اند ص.۳۳۶ همانند کلمه پی کردن اسب که در قرآن پی کردن شتر است ص.۳۳ و... نیز مفاهیم قرآن را به خاطر می آورد. مطلب دیگر که حائز اهمیت است، و نظرشخصی نگارنده است، این است که داستان ممکن است اشاره هایی هرچند بسیار کوچک نیز به مفاهیم بزرگ بعضی از کتابها و فیلم ها و داستان هایی داشته باشد که به واقعه عاشورا توجه داشته اند. به عنوان نمونه: مقتل، روز واقعه و روز دهم و... که به مثابه احیای مجدد واقعه عاشورا باشد.
بعضی از کلید واژه ها:
«راه های رسیدن به خدا به اندازه نفوس خلایق است.» این جمله فقط تا صفحه ۱۰۳ پنج بار تکرار شده است.
تکرار مداوم کل راکب مرکوب.
تاریخ را از کمر می خوانند.
بعضی از جملات تمثیل گونه یا حکیمانه یا طنز معنادار:
«علم از دامن جهل رشد می کند، از دامن شک. جهل، به شک بارور می شود و علم را می زداید.»
«حکم ارتداد و ایمان در زیر همین خیمه صادر می شود. آینده مردم پابرهنه زیر همین بقعه و بیرق است.»
«این نمایشگر بازیگر کور نمی خواهد؟- کدام چشم را بسته ای و کدام را باز کرده ای؟»
«یحیی مکی پالان بر اسب و استر دوزد و سلطان بر رعایای خود؛ که اسب و استر را به کاه و نمدپالان دوزند وابنای بشر را به جهل. ص۶۳»
«حباب ها از زیر پایش می جوشد و روی کلاهش می ترکد. آب از سرشاه می گذرد. اما شاه همچنان بی خیال نشسته است.ص۲۸۷»
«میرزا گفته است کاری که یحیی می کند از کرامت دشوارتر است. چراکه در کرامت تسخیر تن حاصل می شود و همراهی کاروان جز با تطهیر جان مقدور نمی شود.»
فرخنده حق شنو
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید