شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی پست مدرن


جامعه شناسی پست مدرن
در سپیده دم پست مدرنیته جامعه شناسی در قالب آنچه آنتونی گیدنز به درستی وفاق ارتودوکس می نامد، قدم به عرصه نهاد. این قالب بیش از هر چیز با راهبرد تحلیل عقلانی جامعه، که همه به نام دولت _ ملت از آن یاد می کردند، پایه گذاری شد. همگان به گونه ای پذیرفته بودند که چنین جامعه ای اگر چه گهگاه آشفتگی و تناقضاتی _ یا به بیانی پسرفت های گذرا- را به چشم می بیند، همواره در خطوط عقلانیت پیش خواهد رفت و در گذر زمان سیطره انکارناپذیری به دست می آورد تا در چارچوب هایی ایمن، علیه این آشوب ها و تناقضات دسیسه چینی کرده و واقعیت اجتماعی را در خود سازمان دهد. اما در چشم انداز ارتودوکس از واقعیت اجتماعی،ایده قدرتمند سیستم اجتماعی در آن سوی پرده نهان شده بود _ که بیانگر فضایی ساخت یافته و نظام کند برای کنش متقابل بود که از آن رهگذر کنش های محتمل به نوعی با مکانیزم های سلطه و ارزش های مشترک پیش گزینش شده بود. اگر بخواهیم از زبان پارسونز سخن بگوییم (آنجا که می کوشید مفاهیم وبر را توسعه دهد)، این چارچوب فضایی همساز بود، فضایی که در آن سطح فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در سازمان های فرافردی هم آوا بوده و کارکردهای یکدیگر را کامل می کردند. پارسونز در تعبیر به یادماندنی اش گفته بود که جامعه شناسی بیش از همه به چشم تلاشی مستمر برای حل «مسئله هابز» نگریسته می شود: و آن ابهامی است که در تصادفی نبودن و نظام یافتگی رفتار سوژه هایی نهفته است که اصالتا آزاد و خودمختارند. از این رو وفاق ارتودوکس بر سازوکارهایی صحه گذاشت که تصادف و چند خطی بودن کنش انسان را پالوده و کنار می نهد و برای اساس با تمام توان کوشید همسازی را بر سایر نهادهای مرکز گریز چیره کند، انتظام بر شالوده آشوب.
نخستین قربانی بی دفاع پست مدرنیته، شبح ناپیدا، همیشه حاضر و بدیهی انگاشته شده سیستم بود که همواره بر پروژه جامعه شناسی یا به بیانی وفاق ارتودوکس سایه افکنده بود و معناداری آن را تضمین می کرد. نتیجه بلافصل این امر، احساس غریب و فراگیری از بی قراری و فرسایش اطمینان بود. حتی پیش از آن که ماهیت راستین دگرگونی پست مدرن آشکار شود، نشانه هایی مبنی بر نارضایتی از شیوه هایی که از جامعه شناسی در وفاق ارتودوکس دستمایه کار خود ساخته بود، نمایان شده بود. در این شرایط بود که نمادهای آن دوره (به ویژه کارکردگرایی ساختی پارسونز) غالباً به دلایلی نه چندان مرتبط با تغییرات جاری، بیش از پیش آماج حمله و انتقاد قرار گرفت. به راستی آنچه در این میان رخ داد: بیش از آن که به اصطلاح شبیخون به حساب آید، گونه ای مشروعیت زدایی گسترده و ریشه کن از وفاق ارتودوکس و تلاش برای جایگزینی فرضیات نظری و اصول راهبردی متفاوت به شمار می رفت. همان گونه که تی.اچ.مارشال در جای دیگری نوشت جامعه شناسان می دانستند که از چه می گریزند، با این حال نمی دانستند به کجا پناه ببرند. هنگامی که عصیان آغاز شد کمتر کسی از پیوند میان نگرش بدیهی که در چهره بی قرار التهاب راهبردی و نظری متبلور شده بود و از یک سوء واقعیت اجتماعی در حال گذار از سوی دیگر، آگاه بود. در این بحبوحه، جهان یکپارچه و یکصدا خواستار بازنگری روش های جامعه شناسی شد. مسئله این نبود که وفاق ارتودوکس فرسوده و دیگر کارایی ندارد و از این رو باید اصلاح یا بازسازی شود، بلکه برعکس همه این وفاق را از ریشه تباه و فاسد خواندند، یک خودفریبی باطل، اشتباهی غم انگیز یا واماندگی ایدئولوژیک که ما را به قهقرا برده است، عجیب این که تلاش برای خدشه دار ساختن بینش مدرن از جهان اجتماعی، خود نیازمند درکی بس مدرن از حقیقت و اعتبار بود. عصیانگران بی آن که لزوماً در بیانیه های عریض و طویل گوشزد کنند، بر آن شدند تا وفاق جدید را جانشین وفاق کهنه و رنگ باخته کنند و اگر چه اغلب با عنوان یافتن پارادایمی جدید از آن یاد می کردند. به واقع، تلاش آنها به پایه گذاری جنبشی انجامید که به درستی می توان جامعه شناسی پست مدرن نامید (که البته متمایز از جامعه شناسی پست مدرنیته است) جامعه شناسی پست مدرن عمدتاً از تکنیک گادفینکل کمک گرفت که از شکنندگی و بی ثباتی رایج واقعیت اجتماعی، زمینه های مطلقاً شفاهی و سنتی آن چانه زنی های بی وقفه،جریان مداوم و عدم قطعیتی التیام ناپذیر در بستر آن پرده برداشت. به زودی جامعه شناسی پست مدرن، آلفرد شوتزوانیای معنوی خود قلمداد کرد و دغدغه های او را از خود دانست، دغدغه هایی از جمله تأمل بر خصیصه شگفت کنش اجتماعی و خصلت خود پیش برنده آن، باطل دانستن تبیین های معطوف به علیت به عنوان انگیزه های عامرانه و پنهان، نفی نظم در سیستم ها، تأکید بر واقعیت های چندگانه و جهان های بی شمار معنا همه از دغدغه های اصیل این جامعه شناسی است. جامعه شناسی پست مدرن اندکی بعد برای پذیرش و حیثیت آکادمیک به ویتگنشتاین و گادامر رو آورد و آموزه های فلسفی آن دو را سرمشق خود ساخت. بدین سان ایده بازی های زبانی را از ویتگنشتاین وام گرفته و با مهارت آن را به گونه ای سازگار نمودند تا توجیهی برای کنار نهادن بنیادهای «شق و رق» و «فراگفتمانی» واقعیت اجتماعی بیابند. تلقی گادامر از زیست _ جهان به عنوان فراورده ای برساخته اجتماع و انبوهه ای از معانی که صرفاً در سنت ارج و اعتبار یافته است، به آنها جرأت بخشید از جستجوی حقیقت کیهانی، فرامحلی و عینی (که فارغ از تجارب محدود محلی است) دست شویند.
جامعه شناسی پست مدرن بازتابنده جهان پست مدرن است، همان گونه که کلاژهای هنری پست مدرن به گونه ای واقع گرایانه تجارب جسته گریخته زندگی پست مدرن را بازتاب می دهند. با این حال جامعه شناسی پست مدرن از رویارویی با پست مدرنیته به مثابه فرم ویژه ای از واقعیت اجتماعی که از آن ریشه گرفته رویگردان است و بدین گونه گسستی تازه با خصیصه های جدید متمایز می شود. جامعه شناسی پست مدرن خویشاوندی خود با برهه معینی از تاریخ و زندگی اجتماعی را انکار می کند و جالب این که این جامعه شناسی که خود مولود خشم و نارضایتی از دیدگاه های کیهانی سرشته در آرمان های زندگی سرمایه داری است، اینک خود را کیهانی و فارغ از زمان و مکان می پندارد. جامعه شناسی پست مدرن به جای این که خود را پدیده ای انطباقی بداند که در راستای دگردیسی ابژه نمایان شده دستاوردهای خود را اصلاح اشتباهات ابلهانه، کشف حقیقت و یافتن مسیر درست می داند. مؤلفه های واقعیت اجتماعی که از پس امیدهای رو به زوال فرهنگ ارشادگر مدرن برآمده و در جهان بینی پست مدرن بالیده بودند، جامعه شناسی پست مدرن را برآن داشت تا خود را حامل جوهره ای جاودان (که تا آن زمان نادیده انگاشته شده بود) بداند. ممکن است بگویید جامعه شناسی پست مدرن با پست مدرنیته بیگانه است. ممکن است تصور کنید جامعه شناسی پست مدرن نمی تواند مفهوم پست مدرنیته را فراوری کرده و مشروعیت بخشد، مگر آن که آن را یکسره دگرگون کند. این وضعیت از آن رو است که جامعه شناسی پست مدرن عمیقاً در پیکره فرهنگی پست مدرن سرشته شده و این که جامعه شناسی پست مدرن (که در همان حال بر آن است خصلت کیهان زدوده حقیقت را به شیوه ای کیهانی بیان دارد) نمی خواهد خود را رخدادی تاریخی بداند. در حقیقت، اگر دو پدیدار همزاد منطق تسلسل تاریخ و بستر اجتماعی ایده ها را جدا سازیم، به بیراهه رفته ایم.
جامعه شناسی پست مدرن به نوعی سامانه پست مدرن را در خود طنین انداز می کند، او این سامانه را غیرمستقیم و در قالب رمزگان در خود نمودار می سازد، ساختار آن را در قالبی دیگر پیاده می کند و همواره میان ساختار خود و ساختار آن واقعیت فراجامعه شناختی که خود بخشی از آن است، در نوسان است. می توان گفت جامعه شناسی پست مدرن همچون دال و سامانه پست مدرن مدلول است. در واقع با تحلیل روش های جامعه شناسی پست مدرن می توان به بینشی راستین از سامان پست مدرن رسید. به هر حال، با درک دانش گفتمانی پست مدرنیته به مثابه گونه ای واقعیت اجتماعی که دارای جایگاه ویژه ای در فضای اجتماعی و تاریخ است به پاسخ های اجتماعی دیگری احتیاج داریم.
باید یادآور شوم که جامعه شناسی پست مدرن گونه ای گرته برداری از سامانه پست مدرن است. با این حال می توان آن را پاسخی پراگماتیک به این سامانه دانست. از این رو است که توصیف جان اجتماعی در آن به گونه ای انکارناپذیر با گزینه های کنش گرا پیوند می خورد. در حقیقت پذیرش خودبنیادی اجتماع در چارچوبه فرآوری معنا و اعتبار حقیقت، آشکارا جامعه شناسان را بدل به تفسیرگران می کند و آنها را به عرصه رمزگشایی نشانه ها می کشاند تا ارتباط میان اجتماعات و سنت ها را بیش از پیش تسهیل کند. جامعه شناس پست مدرن کسی است که به شدت در تار و پود سنت بومی خود تنیده شده و عمیقاً در لایه های پی درپی معنا فرو رفته است. لایه هایی که با سنت های نسبتاً ناشناخته ای که باید در بوته آزمون نهاده شوند، انسجام و روایی می یابند. این فرآیندهای کنکاش و بازیابی در عین حال مترادف ترجمه اند.از این رو همواره دو سنت یا بیشتر درون جامعه شناس با یکدیگر ارتباط و تماس دارند که باید به یکدیگر ترجمه شوند و از این رهگذر بن مایه های منحصر به فرد خود را در متن یکدیگر بریزند و پیداست که هر آنچه در این میان انتقال نیابد، مبهم و نامفهوم می ماند. جامعه شناس پست مدرن بر آن است تا فرهنگ هایی را که بی نیازی او برای دیگران گنگ و نارسا می مانند، گویا کند. جامعه شناس پست مدرن در تقاطع «بازی های زبانی» یا «فرم های زندگی» ایستاده است و امید می رود فعالیت میانجیگرایانه او طرفین را غنا دهد. محبوبیت بی اندازه رهنمود راهبردی کلیفورد گیدنز مبتنی بر «توصیف سرشار» که بدان واسطه روش های مردم شناختی ابژه های خود را به مثابه ابژه های فرهنگی بیگانه تلقی می کند و از این رو آنها را نیازمند ترجمه و رمزگشایی می دانند. در میان، بسیاری از جامعه شناسان معاصر به خاطر پژواکی است که این رهنمود از جهان بینی پست مدرن ارائه می دهد و به نوعی با راهبردهای جامعه شناسی پست مدرن همنواست. توضیح عامی از این راهبرد همچنان که سوزان هکمن ارائه کرده است، سبک کارل مانهایم از جامعه شناسی شناخت را به یاد می آورد که معطوف به پارادایم جامعه شناسی تام است (البته باید مفهوم ایدئولوژی منفی مانهایم به عنوان نیرویی کژدیسه و دشمن قدرت را جانشین مفهوم اثباتی ایدئولوژی کنیم. بگذارید بگویم مفهوم سنت اجتماع مند یا اجتماع زبانی یگانه چارچوب، مولد و سامانه حقیقت است.)
زیگمونت باومن - ترجمه: محمود اکسیری فرد
منبع : روزنامه همشهری