یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


پنجره ها خاموش اند...


پنجره ها خاموش اند...
▪ کارگردان: فریدون جیرانی
▪ بازیگران: سامیه لک، دانیال حکیمی، ستاره اسکندری و...
▪ خلاصه داستان: «مارال عظیمی» نویسنده یک رمان ادبی برای چاپ اولین رمانش با مشکل مواجه است و هیچکس حاضر نیست رمان او را منتشر کند تا اینکه یک ناشر به نام «حامد» این کار را انجام می دهد و همین آشنایی، به ازدواج آنان منجر می گردد. مدتی بعد رمان تازه مارال از سوی یک محفل ادبی خارج از کشور جایزه ای می گیرد و...
«فریدون جیرانی» طی چند سال اخیر و در سینما، فیلمهای زیادی را در ژانر حادثه ای و اکشن ساخته: «قرمز»، «سالاد فصل»، «شام آخر»، «آب و آتش»، «ستاره ها» و «پارک وی» هر یک به نوعی مرکزیت و محوریت داستان، طرح و توطئه و حادثه را در خود داشتند و از این بابت توانستند سینمای جیرانی را به واسطه نگاه متفاوت و جذابیتهای درگیر کننده ای که داشت، به سینمایی موفق تبدیل کنند.
حالا، جیرانی پس از پشت سر گذاشتن همه این تجربیات، به تلویزیون آمده و گویا قصد دارد تا کارش را در حوزه متفاوت دیگری با مدیوم متفاوتی در معرض آزمون ارتباط با مخاطب قرار دهد.
«مرگ تدریجی یک رویا» البته تا به حال داستانی پرحادثه و اکتیو در قسمتهای پخش شده اش نداشته، اما حتی با توجه به عنوان آن می توان انتظار داشت که حوادث بسیاری در آینده و همزمان با پیشرفت روایت- سریال و رمان جدید مارال به صورت تدریجی وارد جریان آن شوند.
همان گونه که از خلاصه داستان سریال پیداست، جیرانی این بار یک شخصیت را در مرکز رویدادها و محور کارش قرار داده است و داستان را هم براساس حضور و حرکت این شخصیت (مارال) تعریف و پرداخت می کند. قسمتهای اولیه سریال صرف شناساندن مارال شدند و به همین دلیل ما در بیشتر آنها شاهد رفتارها و شناخت اطرافیان، دوستان و خواهر مارال بودیم. در واقع در این بخشها، داستان و سریال بدون اصرار زیاد برای شروع طرح و توطئه، قهرمان و یکی از زمینه های تقابل را به ما معرفی می کرد. خانواده مارال و مشخصات طبقاتی آنها و مسایل و مشکلات غیرمتعارف و به اصطلاح زندگی روشنفکری آنها، زمینه و بستری است که از سویی قرار است نسبت به شخصیت اصلی شناخت ایجاد کرده و او را معرفی نماید و از سوی دیگر در ادامه - احتمالاً - به یک طرف درگیری و تقابل تبدیل شود.
اما رفته رفته حضور مارال در میان اطرافیان برجسته تر می شود. او به عنوان یک نویسنده و به واسطه هدف و آرمانهایش با حامد آشنا می شود و با او ازدواج می کند. این ازدواج و شروع زندگی مارال در کنار خانواده حامد، زندگی متفاوتی را در تقابل با گذشته قهرمان داستان قرار می دهد. خانواده سنتی حامد و علاقه و میل سنتی او به خانواده آن چیزی است که بعد از این در تقابل با زندگی گذشته مارال قرار می گیرد و وجود هستی - دختر مارال - به این بخش ، اهمیت و ارزشی بیشتر می بخشد. حالا دیگر مارال از یک سو با خانواده و اطرافیان پر از مسأله و مشکل خودش مواجه است و از سوی دیگر با خانواده آرام، مهربان، سنتی و بدون مسأله همسرش رو به روست. او در میانه این دو وجه متقابل تنها مانده و در این دو انتخاب، او در برزخ و مرز میان این دو دنیا با مشکل مواجه شده است؛ اول، دخترش(هستی) که ارتباط دهنده او با وظایف سنتی، مادرانه و خانوادگی اش است و دوم وسوسه انتشار رمانش از سوی محفل ادبی خارج از کشور و دغدغه کار!
جیرانی این دو وجه انتخابی را محل درگیریهای بعدی داستانش قرار خواهد داد.پیشنهادهای مرموز و مشکوک محفل ادبی و مردی به نام داریوش آریان، خروج مارال از کشور و تلاش حامد و خانواده سنتی او برای حفظ خانواده و... بسترها و موقعیتهایی هستند که به طور حتم قسمتهای بعدی «مرگ تدریجی یک رؤیا» را جذاب تر و درگیر کننده تر خواهند کرد و مطمئناً رگه هایی از سینمای پرحادثه و مرموز فریدون جیرانی را در تلویزیون به تصویر خواهند کشاند.
اما ضعف داستان و تقابل و درگیری آن در کار جیرانی هم احتمالاً نوع انتخاب همین دو وجه است؛ زیرا پیش از تقابل اولاً: قدرت به میزان مساوی بین این دو وجه تقسیم نشده است. خانواده و اطرافیان مارال به واسطه عجیب و غیرمتعارف بودن زندگی شان، قدرتمند تر و جذاب تر هستند و خانواده حامد تکراری، تک بعدی و بدون مسأله است و دوم اینکه، تکلیف ماجرا از همان ابتدا تقریباً مشخص است. مخاطب از اول می داند که باید مارال کجا برود، چه کاری باید انجام بدهد و چه کاری را نباید. بنابراین یک وجه حادثه و درگیری از آغاز به نفع زمینه اخلاقی داستان حذف شده است.
جیرانی، داستان پرداز خوبی است و مسلماً می داند برای مجذوب کردن تماشاگرش از چه ابزارهایی استفاده کند و ناگفته پیداست که خواهد توانست شرایط روایت سریالش را با خواسته ها و محدودیتهای تلویزیون هم انطباق دهد و در ادامه شاید داریوش آریان و خروج مارال از کشور موقعیتها و شخصیتهایی را به داستان «مرگ تدریجی یک رؤیا» اضافه کند که مجموعه بتواند مثل یک رمان موقعیتها و حوادث جدیدتری را نیز به همراه داشته باشد.
اما نکته مهمتر از ساختار داستان در مورد این سریال، به شخصیت اصلی آن برمی گردد. سریال جیرانی یک مجموعه قهرمان محور است و از این رو باید بیشتر عناصر و ابزارهایش را با توجه به موقعیت و اهمیت این قهرمان مورد پرداخت قرار دهد؛ زیرا جذابیت و قدرت قهرمان متضمن موفقیت و قدرت جذب کل مجموعه خواهد بود.
اما از این منظر به نظر می رسد که سریال دچار ضعفهایی است. شخصیت «مارال عظیمی» به عنوان مرز مشترک رویدادهای متضاد خانواده و جامعه و همچنین در مقام محمل و محور همه اتفاقات و ماجرا آن چنان که باید پیچیده، قوی و محکم به نظر نمی رسد.
مارال بیشتر از آنکه تضمین توجیه و حضور رویدادها و موقعیتهای دیگر باشد، خود تابع آنهاست و همین امر منطق حضور او و جذابیت داستان را کم اهمیت تر می کند. به عنوان مثال می توان به اولین شرط پرداخت خوب یک قهرمان اشاره کرد: یک قهرمان قوی باید شناسنامه کاملی برای توجیه همه رفتارها و انگیزه هایش داشته باشد تا هر عمل او برای مخاطب منطقی و باور پذیر باشد.
مارال مادر خوبی نیست و در سریال، تماشاگر دایم شاهد دوری او و فرزندش است. مارال کمتر به اتاق بچه اش می رود، آفاق پرستار بچه اوست و کمتر اتفاق می افتد که او به عنوان یک مادر فرزندش را در آغوش بگیرد. همه اینها امور ظاهری در مورد شخصیت و تمایل و رفتار او هستند، اما واقعاً داستان چه اطلاعاتی در مورد این کم میلی مادر به فرزند به ما داده است تا این رفتار را باور کنیم؟ واقعیت این است که چنین رفتاری را تنها می توان با مشاهده زندگی خواهر مارال، توجیه کرد اما آیا این مقدار زمینه و شناخت برای چنین رفتار مهمی کافی است؟
فریدون جیرانی، در تازه ترین کار تصویری اش، ویژگی ها و تکنیکهای متفاوتی را در زمینه ساخت مورد استفاده قرار داده که حداقل در تلویزیون ما تجربه جدیدی است.
یکی از این اتفاقات بصری، استفاده از چند تصویر در یک قاب است که صرف نظر از همه ویژگی ها گهگاه، کارکرد خوبی هم در روایت و ریتم روایت به دست داده است.
این چند تصویری از یک سو، دو مکان را به هم پیوند می دهد و به رغم چند گانگی مکانی، وحدت موضوع و هدف را به تصویر می کشد. به عنوان مثال، در صحنه ای از فیلم، حامد پس از مشاجره با مارال، خانه را ترک می کند و می رود و رفتن او فکر ترک خانه را به ذهن مارال می اندازد و ما همزمان با ترک خانه و خروج حامد و رفتن او به خانه خواهرش، مارال را در حال فکر کردن برای رفتن می بینیم، بدین ترتیب دو عمل و رفتار با زمینه های جدا از هم به یکدیگر متصل شده و وحدت یافته اند.
از سوی دیگر این چند تصویری، در جایی مثل مکالمه های دو نفره، جای قطع تصویر را می گیرد و به جای پلان بندی و کات خوردن هر یک از طرفین، هر دو طرف مکالمه را در دو قاب تصویر به طور همزمان با جزئیات رفتار نشان می دهد.
«مرگ تدریجی یک رؤیا» سریال خوبی است که هر چه از مدت زمان پخش آن می گذرد به سبک و سلیقه کارگردان آن نزدیکتر می شود. شاید تنها ضعف این سریال، پرداخت ناکافی شخصیت قهرمان آن باشد. همین کاستی وقتی است که بازیگری شناخته نشده و تازه کار (سامیه لک) را برای ایفای نقش قهرمان به همراه داشته باشد، شاید برخی از جذابیتها، اهداف و کارکردهای لازم را نیز از مجموعه گرفته باشد.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس