یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


بحثی پیرامون «هنر عمومی»


ارزش میانجیگری
سیاوش ارمجانی، متولد ۱۳۱۸ تهران است كه در سال ۱۳۴۲ از كالج ماكالستر در رشته نقاشی فارغ التحصیل شده است. ارمجانی تاكنون در نمایشگاه های انفرادی و جمعی بسیاری از جمله گالری ها و موزه های آمریكا و دیگر نقاط جهان آثار خود را به نمایش گذاشته است. از آثار معروف وی می توان به «باغ مطالعه شماره یك» در رونك، ویرجینیا و «پل های نوآ» در سیاتل واشنگتن اشاره كرد.
مطلبی كه در پی می آید، مربوط به بخشی از متن سخنرانی سیاوش ارمجانی است كه در زمینه هنر عمومی ایراد شده است با این طول تاریخ ما، شاید می بایست انتظار داشت كه تاكنون، ماهیت فرهنگ عمومی ایران، تعریف شده و حد و مرز یافته و كاملاً، شناخته شده باشد. در حالی كه امروزه ایران به نظر برخی، غرق اندیشه های ماور اء الطبیعه است و برای بعضی، تلاشی منحصراً در مصلحت اندیشی است.
ماهیت واقعی فرهنگ عمومی ایران چیست؟
آیا فرهنگ ماهیتاً ثابت است یا هر نسلی بر مبنای تعبیری از تاریخ گذشته خود، باز دوباره آن را از نو تعریف می كند؟ آیا فرهنگ، واقعیتی جهانی دارد یا با جغرافیا و سرزمین های متفاوت تغییر می كند؟ آیا فرهنگ، واقعیتی عمومی دارد یا فرهنگ متعالی و زندگی هر روزی عموم، ماهیتاً تفاوت دارند؟
گفتگو، درباره این سؤالات را به طور كلی، اول بار، در آمریكا، رالف والدو امرسون فیلسوف و والت ویتمن شاعر، آغاز كردند.
امرسون، درباره هنر عمومی، چنین گفت: «زیبایی را باید، به هنرهای كاربردی بازگردانیم. جدایی میان هنرهای زیبا و هنرهای كاربردی را، باید فراموش كنیم. اگر تاریخ درست گفته می شد، هرگز چنین تفكیكی، سهل و ممكن نمی بود. زیبایی را، نه می توان قانونگذاری كرد و نه انتظار داشت، تاریخ هیچ دوره ای را دوباره تكرار كند. زیبایی همیشه، ناخوانده و بی خبر، ولی همیشه، همقدم با مردم شجاع و راستگو، پدیدار می گردد. انتظار بیهوده ای است كه معجزات نبوغ، در قالب هنر دوره های قدیم، متجلی گردد. ذات نبوغ در آن است كه زیبایی و تقدس را، در تجربیات تازه و ضرورت های امروز زندگی بیاید: در كنار جاده ها و دشت ها، در میان شهرها و كارگاه ها.» والت ویتمن، درباره هنر معماری عمومی، چنین گفت: «وقتی لوازم ساختمان، تمام و كمال، مهیا شد: آرشیتك سازنده آن هم، مهیا می شود. من ایمان دارم و به شما هم اطمینان می دهم، آرشیتك سازنده ظهور خواهد كرد. بهترین آنها، كسانی خواهند بود كه شما را به خوبی می شناسند، همه را به خوبی می شناسند و به همه، وفادار باقی می مانند. آنهایی كه پذیرفته اند، شما ذره ای كمتر از آنها یا هیچ دیگری، نیستند. شما در آنها، شكوهمند خواهید شد.»
عمومی چیست؟
تمام آنچه در فضای عمومی قرار می گیرد. تمام آنچه به عموم تعلق می گیرد. تمام آنچه از انحصار مالكیت شخصی به در آمده و در فضای عمومی قرار می گیرد. «عموم» در لغت، به تمام زندگی، بازارها، خیابان ها، ساختمان ها، مغازه ها، كارگاه ها و اداره جات، اشاره می كند- تمام مكان هایی كه مردم در آن رفت و آمد می كنند. رابطه میان معماری، زیباسازی فضاها و هنر عمومی، فقط چون همگی در فضای عمومی واقع می گردند، برقرار است. حضور در فضاهای عمومی، این رابطه را ممكن می سازد.
هنر عمومی چیست؟
هنر عمومی، درباره وجود فرد نیست، درباره وجود دیگران است. درباره ذوق و سلیقه های شخصی نیست، درباره احتیاجات دیگران است. درباره بیم و امید هنرمند نیست. درباره نشاط و خشنودی دیگران است. درباره شخصیت افسانه ای هنرمند نیست، درباره جامعه سازی هنر است. بنا نیست كه حس كوچكی و بی اهمیتی به مردم بدهد. بناست كه حس تعالی و شكوهمندی، به مردم بدهد. بنا نیست كه میان فرهنگ متعالی و عموم مردم، فاصله بیندازد. بناست كه هنر را عمومی كند و هنرمند را هم، یكی از عموم.لغت «هنر» در عبارات «هنر عمومی» به حضور كارهای عظیم الجثه هنری، در میدان های وسیع شهری، اشاره نمی كند و البته آن نیست كه قاب می شود و به دیوار آویزان می گردد. هنر عمومی آن است كه از طرف عموم تجربه می شود.
هنر عمومی، هنر عموم هم نیست: آنچنان كه مثلاً هنر نازی های هیتلری و كمونیست های استالینی، هنر عموم بود. هنر عمومی، تعبیری نردبانی از تاریخ نیست، تعبیری افقی از تاریخ است. در تعبیر نردبانی تاریخ، آنچنان كه مثلاً در فلسفه هگل شكل گرفته است: انسان، مطلق طلب است و كل جهان هم، وجود مطلق یگانه ای است. در تعبیر افقی تاریخ، آنچنان كه مثلاً پل تیلیش شكل داده است: در هر لحظه، چندین تعبیر متضاد و به هم وابسته وجود دارند و هر یك هم می تواند به «وجود جدیدی» تبدیل گردد.هنر عمومی، افسانه سازی و تخیل پردازی نمی كند، مشكل گشای تمام مسائل اجتماعی هم نیست.هنر عمومی، جانشین كمك رسانی های اجتماعی نمی شود و جایش را هم هرگز، فضای سبز كنار برج ها، پر نمی كند.امروزه، چون هنر، از چندین جهت متفاوت، هدف انتقاد قرار گرفته است، هنرمندان بسیاری شجاعت یافته، زندگی منزویشان را ترك كرده، به زندگی های اجتماعی مشغول شده اند از درون استودیوها بیرون آمده، شهروندان فعالی شده اند. هنر عمومی سعی می كند، تمام هنرها را، در دسترس عموم قرار دهد. هنر عمومی، هنر آرام و بی تفاوتی نیست. هنر عمومی، مانند مبلغ مذهبی، متعهد به انجام وظیفه می باشد. در هنر عمومی، هنرمند، فن و مهارتش را به جامعه ارائه می دهد و مقامی هم در جامعه، به عنوان تولید كننده و سازنده كسب می كند. در اینجا، احتیاجات اجتماعی و فرهنگی عموم، از هنر و هنرمند پشتیبانی می كنند.هنر عمومی، فقط یك خلاقیت هنری نیست. یك تولید فرهنگی و اجتماعی است كه از درون احتیاجات فرهنگی و اجتماعی عمومی، منشأ می گیرد. اشخاص بسیاری، علاوه بر شخص هنرمند، در تولید هنر عمومی شریك و مسئولند كه اگر فقط شخص هنرمند را سزاوار افتخار و پاداش بدانیم، نادرست گفته و به گمراهی رفته ایم.هنر عمومی، وابسته به رابطه متقابلی است كه با عموم مردم قرار دارد ، رابطه ای، مبتنی بر فرضیات مشترك، میان مردم. هنر عمومی، نباید عموم مردم را تحقیر كند، مورد حمله قرار دهد یا بخواهد كنترل كند. هنر عمومی، باید در مقام همسایه دیوار به دیوار عموم، قرار بگیرد.همه فیلسوفان و منتقدین هنر در غرب، به جز استثنائات انگشت شماری، در تكامل مفهوم «فضای عمومی» ، كوتاهی كرده اند. آنهایی كه در این باره، مطالبی نوشته اند عبارتند از: والتر بنیامین، هنری لفب ور و فردریك جیمسون.هنر عمومی، وظیفه عمومی دارد. از كارهای بزرگ، درجایگاه های به خصوص، گذر كرده، به كارهای هنری، مملو از محتوای اجتماعی، تبدیل شده است. زبان آن هم، پیوندی است از جامعه شناسی، هنر، معماری و شهرسازی. در این مورد، نوشته های رابرت اسمیت سون و دونالد جاد و رابرت موریس ارزشمند اند.
هنر عمومی، معتقد است كه «فرهنگ متعالی مدرن» هم عموم مردم را جا گذاشته و هم رابطه خود با تك تك هنرها را قطع كرده است و فقط اگر رابطه تازه ای با عموم مردم- نه فقط آنهایی كه در محافل هنری حضور می یابند- برقرار كند، می تواند بعد اخلاقی خود را، به تك تك هنرها باز گرداند.هنر عمومی، سعی می كند عمل خلاقیت را از پس پرده «رمزداری و اسرار ناشناخته» بیرون آورد. هنر عمومی، به هر كار هنری در هر مكان عمومی، اطلاق نمی شود. عده ای سعی می كنند، كاری را، در اینجا یا آنجایی قرار دهند. عده دیگری آرزو می كنند، اینجا و آنجایی بوجود بیاورند. یكی را باید «هنر، در مكان های عمومی» نامید، دیگری را «هنر عمومی». ما باید از خلاقیت های سربسته هنری، گذر كنیم و به تولید بازفضاهای عمومی، مشغول شویم. ما باید از وابستگی های خویش به هنرمندی- به عنوان یك شغل و مهارت به خصوص- كم كنیم تا بتوانیم حافظ تمام هنرها، برای تمام مردم باشیم.
مجسمه عمومی، با تسخیر فضاهای جدید برای مجسمه، زمینه گسترده ای برای تجربیات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن، فراهم آورده است و ما می توانیم در آغاز یك تاریخ فرهنگی، یگانگی بنیانی میان هر كار هنری و زمینه اجتماعی آن را، طلب نماییم.
هنر عمومی، باید فرض جهانی بودن هنر را رد كند و تأكید نماید كه كل فرهنگ، با جغرافیا تغییر می كند. مفهوم «سرزمین» ، در سرزمین های متفاوت، ارزش متفاوتی، به خود می گیرد. هر چیزی كه ساخته می شود، زمینه مصرف و فرهنگ سازنده آن را همیشه با خود دارد. لوازمی كه برای استفاده های هر روزی ساخته می شوند، به دلیل همان موارد استفاده شان، كشف می شوند و این مستلزم آن است كه زمینه ای از قبل وجود داشته باشد، تا هر چیزی كه ساختنه می شود، به عنوان چنان چیزی كه هست، ساخته شود. مشكل آن است كه زمینه های متفاوت، به آسانی از یكدیگر جدا نمی شوند. هر یك، دیگران را در خود پنهان می كند و هر یك، «زیربنای سایه واری» هم دارد. زمینه یك واقعیت دیدنی نیست. جنبه هایی از زندگی مردم و راه و روش مناسب آن است. زمینه، واقعیتی محدود در مرزهای مشخصی نیست. واقعیتی است كه در خود جمع می كند و یگانگی می سازد، آنچنان كه كوزه هم واقعیتی است كه در خود جمع می كند و یگانگی می سازد. زمینه، در یك قسمت «همیشه خالی» است و در یك قسمت، به محتواسازی دعوت می كند. خالی بودن هم، حالتی از وجود است و هیچ نفی و كمبودی را در برنمی گیرد. آنچنان كه مثلاً فضای خالی، در دو طرف هر دری، باید همیشه خالی باشد واگر نه ، در نمی تواند وظیفه خود را انجام دهد. در عین حال، هیچ زمینه ای هرگز نمی تواند آنچنان كه در هندسه می تواند، فضاهای خالی بسازد.
مجسمه عمومی را به طور كلی، نمی توان گفت كه سبك و محتوای معینی دارد. از این رو، اشتباه است كه مدل معینی را برای آن ارائه دهیم. فقط می توانیم درباره هر مجسمه به خصوص، در زمان و مكان به خصوص، یك نظر كلی به دست آوریم و شاید بعدها بتوانیم از درون همین نظرات، یك مدل معینی را، برای مجسمه عمومی شكل دهیم. در هر حال، مجسمه عمومی، از درون اثرات به خصوصی كه در مكان به خصوصی به جا می گذارد، حضور و شخصیت به خصوص خود را به دست می آورد. هنر، آنچنان كه تاكنون مكرراً تعریف شده، اثر نظرات فلسفی كانت است: كه «چون هنر، هیچ وظیفه به خصوصی را، بهتر از هیچ عامل دیگری انجام نمی دهد، باید آن را، در ماورای فایده و سودمندی، تعریف كنیم.» این فلسفه معتقد است، هنر خوب است. چون هیچ فایده ای ندارد. ما معتقدیم، هنر خوب است، چون فایده و سودمندی به خصوصی دارد. هنر، وظیفه و فعالیت های اجتماعی انجام می دهد.هر چند فلسفه كانت و پیروان او، آزادی و استقلال را برای هنر تضمین كردند و هنر را از جیره خواری دربار شاهان و كلیسا و كشیش ها نجات دادند، ولی باز هم، در آخر قرن هیچ تلاشی در رفع آن همه فاصله، میان فرهنگ متعالی و زندگی هر روزی عموم دیده نمی شود. تئوری «بی غرضی هنر» كه سرچشمه در فلسفه كانت دارد، عموم مردم را، غریب و غربت زده كرده و از فرهنگ متعالی، محروم نگه داشته است.از قرن هیجدهم تاكنون، تمام فیلسوفان و منتقدین هنر در غرب، با معدودی استثنائات، نوعی جدایی ابدی را میان فرهنگ متعالی و زندگی عادی، فرض كرده اند. آنهایی كه از درون جایگاه های دور و منزوی خود، زندگی عادی و مشروعیت های متداول را مورد انتقاد قرار می دهند و تمام تضادهای اجتماعی را به مفاهیم فرهنگی تقلیل می دهند و مردم را میان زمین و آسمان، معلق می سازند. آنهایی كه فرهنگ متعالی را آسمان خود قرار می دهند و زندگی عادی را، به زیرزمین و هزاران بارش برف، دفن می كنند. ولی اگر هر موضع و اختلاف نظری، به مفاهیم فرهنگی وابسته است، ما باید با فردریك جیمسون همصدا شده و سؤال كنیم: پس وظیفه سیاسی فرهنگ چه می شود؟
هنر عمومی، میانجی گر است و تمام ارزش آن هم، در همین است. میانجی گری هنر عمومی، تمام آنهایی را كه از او بهره می گیرند، به گسترده های وسیع تری، دربرگیرنده تمام زندگی و عموم مردم و تمام خیابان ها و شهر، متوجه می گرداند و از این طریق، فضای زندگی همسایه وار و دوستانه را توسعه می دهد.هنر عمومی، باید جزیی از زندگی باشد و نه هرگز، راه و هدفی منحصراً برای خودش، هنر عمومی، باید تمام ساختمان ها، خیابان ها، تزیینات و تمام مردم را دربر بگیرد و برای شعر و هنرهای دیگر هم، جا بازكند.
ما، هنرمندان هنر عمومی، باید از زندگی خصوصی گذر كرده، به زندگی اجتماعی برسیم.ما باید از دنیای شخصی گذر كرده، به دنیای عمومی برسیم.
منبع : بنياد انديشه اسلامي