سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

خلقت


خلقت
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که فرو می رود ، ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات ، پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب .
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید
یکی از معماهای حل نشده آفرینش اثبات علمی خلقت حضرت آدم (ع) و حضرت حوا (ع) به عنوان مبدأ و منشاء خلقت انسان می باشد . خلق آدم (ع) در چند هزار سال پیش به صورت انسانی کامل و دارای دانائی و علم لدنی و آموخته های کامل از تمام علوم و به صورت جهش یافته مغایرت اساسی با وجود انسانهای اولیه ، با سابقه چند میلیون ساله دارد . انسانهایی که برای رسیدن به مرحله حداقل آگاهی آدم طبق کشفیات و مستندات علمی و آثار به جامانده که حکایت از یک سیر تکاملی دارد میلیونها سال وقت نیاز داشته اند تا به تمدن ، خداشناسی ، اجتماع و قانون دست پیدا کنند . در حالی که آدم (ع) بنا بر خاص بودن و حکم و حکمت خداوند ، عالم به حقیقت تمامی اسماء بوده و این میراث را برای فرزندان خود بجا گذاشته است . انسان اولیه که از یک تک سلولی جهش یافته به یک موجود چند سلولی و موجودی دارای اعضاء و جوارح مبدّل گردیده و برای ادامه حیات قدم به خشکی نهاده و توانسته روی دست و پا راه برود و کامل و کاملتر شده تا به شکل یک موجود دو پای دارای قدرت تفکر و تکلم گردد ، با آدمی که در نهایت کمال توسط خداوند آفریده شده فرق دارد و همین تفاوت ما را به تفکر وامی دارد که کدامیک منشاء آفرینش انسان است و ما از نسل کدامین هستیم . برای رسیدن به حقیقت لازم است ، نگاهی دوباره به دور از تعصب و غرورِ نژادی به سابقه خود داشته باشیم ؛ تعصب تیره ترین پرده در مقابل تلألو نور حقیقت و آشکار شدن واقعیت می باشد ، چشم آدمی را نابینا و گوش او را ناشنوا و جز توهمات و خیالات در ذهن وی نمی پروراند . بدترین و خبیث ترین ابزار شیطان برای سلطه بر آدم و گمراه ساختن بنی بشر تعصب و غرور است که هر یک به تنهایی می تواند از انسان کامل ، نادانترین و خطرناکترین مخلوق خدا را به وجود آورد تا چه رسد که هر دو در وجود این مخلوق هوشمند آمیزش پیدا کند . هرگاه آدمی بر تعصب تکیه کرده خواسته یا ناخواسته رفته رفته از نور حقیقت دور افتاده و در دام توهمات و بافته های ذهنی به باورهای غلط ایمان آورده و هر چه غیر آن را منکر و زشت تلقی نموده است . هرگاه شیطان در گمراه کردن انسان عاجز و زبون گردیده او را به هر مکر و حیله ای که توانسته ، سوار بر مرکب غرور کرده ، تا به نیستی و دیار تاریکی و جهل هدایت نماید و زمانی که پیوند تعصب و غرور را در درون کسی به حد کمال برساند با فراق بال به سقوط او در در ورطه سیاهی و تباهی توجه می دارد . وقتی فردی به این مرحله برسد به دست خود رشته های گمراهی و هلاکت را چنان محکم و منسجم در اطراف خود می تند که دیگر هیچ نوری از حقیقت نتواند بر قلب و وجود او راه یابد . پس باید همیشه از این دو عفریت گمراهی برحذر و بر اعجاز معجون آن دو آگاه باشیم ، تا حقیقت را گم نکنیم . شاید بتوان سخت ترین قسمت نبوت حضرت محمد (ص) را شکستن و از میان بردن تعصب کورکورانه اعراب نسبت به باور و اعتقادات بی پایه و اساسشان دانست . تعصبی که جز رسول خدا کسی را یارای از میان برداشتنش نبود ، همانا بزرگترین جنگ امام علی (ع) از میان برداشتن گروه خوارج بود ، ایشان می فرمایند ؛ من چشم فتنه را در آوردم و جز من کسی جرأت این کار را نداشت ، چرا که خوارج از متعصب ترین افراد نسبت به اجراء احکام الهی بودند و سوار بر مرکب غرور خود را تنها هدایت یافتگان مکتب اسلامی می دانستند و باقی مسلمین را کافر و مرتد بر می شمردند .
و امّا بعد :
حلقه گمشده خلقت ؛ خداوند بر آن شد که آدم (ع) را خلق نماید ، فرشتگان سئوال کردند ؛ آیا اراده الهی بر آن قرار گرفته است تا موجودی که بر روی زمین فساد و خونریزی کند خلق نمائید ؟
حال آنکه ما به تسبیح و ستایش خداوند مشغولیم و خداوند فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید !
اراده الهی انجام پذیرفت و بر کالبد خاکی روح الهی دمیده شد و خداوند بر خلقت خود آفرین گفت و جمله فرشتگان سجده به جا آوردند ، مگر ابلیس که غرور ورزید و رانده درگاه خداوند و دشمن آدمیان گشت . آدم و حوا (ع) ساکن بهشت گردیدند ، اما دیری نپائید که با وسوسه و فریب شیطان نافرمانی کرده زشتیهایشان بر آنان پدیدار گشت و به امر خداوند به زمین خاکی هبوط کردند . از پس گناه ، نادم و پشیمان شده ، گریان و سرگردان رو به درگاه الهی توبه بجا آورده و تقاضای عفو و بخشش کردند . خداوند توبه آنان را پذیرفت و آدم را بر زمینیان به پیامبری مبعوث گردانید . خداوند از پس نعمات فراوان هابیل و قابیل را به آنان عطا کرد . فرزندان آدم به جوانی رسیدند و ازدواج آنان لازم گردید . فرزندان آدم برای تداوم نسل آدمی و بنابر نیاز ذاتی باید ازدواج می کردند و اینجاست که جای خالی حلقه گمشده همسران و ادامه نسل بشر پدیدار می شود . آدم (ع) برای فرزندان چگونه و از کجا همسر بیابد ؟ این سئوال قرنهاست که بدون جواب مانده است . این حلقه گمشده نوعی گمگشتگی و آشفتگی در ذهن آدمی ایجاد می کند که من از چه ریشه ای پدید آمدم . بنابر روایتی هابیل و قابیل با خواهران دوقلوی مخالف هم ازدواج کردند ، اما بنابر سنّت الهی ثابت گردیده این امر محال و غیرممکن است که خداوند و پیامبر او اجازه ازدواج خواهر و برادر را صادر فرمایند و در هیچ یک از ادیان الهی در این مورد جز تقبیح و زشتی چیز دیگری وجود ندارد و همیشه از آن به عنوان یک گناه بزرگ نابخشودنی یاد شده ، جز در موارد غیر انسانی و در زمانی که آدمیان همچون حیوانات رفتار می کنند ، هیچ خواهر و برادری جز احساس کراهت و پلیدی از این موضوع درک نخواهند کرد . پس این فرض که خواهر و برادر با هم ازدواج کرده باشند مردود و مسدود می باشد . فرض دیگر این است که برای هابیل و قابیل از بهشت دو فرشته یا پری یا جن فرستاده شده که این فرض نیز قابل استناد پذیرفتنی نیست ، چرا که اولاً دیگر فرزندان آدم (ع) چگونه همسر پیدا کردند ، ثانیاً تعامل و تجانس جنیان یا فرشتگان بر روی کره خاکی با آدمیان امری بعید و غیر ممکن است تا چه رسد به تولید نسل ، ثالثاً نژاد آدم خاکی در زمین با موجودی غیر زمینی حکمت الهی را مبنی بر خلقت انسان زیر سئوال می برد و قطعاً چنین فرضیه ای که دهها جن به عنوان همسر برای زمینیان از سوی خداوند مقرر گردند امری نامعقول و غیرمنطقی می باشد و اگر چنین بود ما نیمی از آتش و نیمی از خاک می شدیم .
فرضیة دیگر آن است که خداوند برای هابیل و قابیل از باقیمانده گِل خلقت همسرانی خلق نمود . اوّلاً با این فرضیه اهمیت و حکمت یگانگی آفرینش آدم ابوالبشر زیر سئوال می رود و بشریت دارای چندین پدر و مادر می گردند ، که خداوند همه را از گِل خلقت خلق کرده ، ثانیاً اگر خداوند می خواست دوباره اقدام به خلق آدمیان دیگر نماید چرا از همان اوّل دو آدم و حوا نیافرید تا مجبور نباشد چندین زن و مرد برای فرزندان آدم (ع) بیافریند ؟ نتیجه اینکه این سه فرضیه از مهمترین فرضیه های موجود در این خصوص بوده که هر سه قطعاً مردود و باعث ایجاد اشتباه می شوند . و اما فرضیه چهارم ؛ نکته مهم در خلقت آدمیان ، دقت و توجه بیشتر به تئوری تکامل داروین می باشد .
این تئوری کامل نیست ، اما صحیح می باشد . قطعاً حیواناتی دوپا ، هوشمند و به تمدن رسیده ناشی از تکامل قبل و در زمان خلقت آدم (ع) وجود داشته اند که فرشتگان از شباهت آدم (ع) با آنان متوجه طغیان و سرکشی و خونریز بودن نسل بشر شده اند و دلایل علمی و زیست شناسی کافی در این زمینه بسیار است و نمی توان قبول کرد که این حیوانات باهوش و متکلم به ناگهان منقرض شده اند و دیگر اثر و نسلی از آنان بجا نمانده است ، پس باید از خود بپرسیم چه به سر آنان آمد و این موجودات چگونه از گردونه هستی و تاریخ محو گردیدند . اولاً ارادة خلقت حضرت آدم نمی تواند ناقص وجود موجودات هوشمند و یا حیوانات انسان نما ناشی از تکامل طبیعی باشد ، کما اینکه دانشمندان سالهاست در جستجوی پیدا کردن موجودات دارای عقل و هوش در سراسر گیتی تلاش و بررسی می کنند و حتی گاهی اعتقاد بر این است که آنان از انسانها باهوشتر و متمدنتر هستند . ثانیاً وجود موجودات انسان نما از ریشة حیوانی نیز مانع اراده خداوندی مبنی بر خلقت آدم از عدم نیست . فی المثل در دو هزار سال پیش در حالیکه میلیونها انسان بر روی کره خاکی زندگی می کردند اراده خداوند بر آن شد تا دست به خلقتی بسیار مشابه با خلقت حضرت آدم (ع) بزند و ثابت نماید که هر آنچه حکمتش باشد انجام خواهد شد و حضرت مسیح را خلق فرمود . با مقایسه خلقت حضرت آدم (ع) و حضرت عیسی (ع) می توان به این نتیجه رسید که هر آنچه ارادة خداوند باشد همان خواهد شد . همچنین در خلقت حضرت عیسی (ع) به سادگی ثابت گردید که حضرت آدم (ع) نیز در زمان و مکانی هبوط کرده که انسان نماها وجود داشته اند و این حیوانات هوشمند نیز از مخلوقات خداوند بوده و همه اینها ، نشانة قدرت و علم و حکمت یگانه هستی می باشد .
ثالثاً اگر در خلق و خوی ، و ذات و عمق وجود نسل بشر دقیق شویم به یقین می رسیم که آدمیان ، هم دارای مقام انسانیت ، روح الهی و بلند پروازانه در جستجوی تعالی ، و هم خلق و خوی و غریزه حیوانی و گاهاً وحشیگری و درندگی و نیز تعصب شدید به تکامل هستند و همین ذات دوگانه انگیزش شر و خیر ، هدایت و گمراهی گذشت و انتقام و تکامل و تعالی را در سرنوشت و سرانجام هر آدمی رقم می زند و در یک جمله وجود انسان از ترکیب تکامل طبیعی و تعالی روح الهی دمیده شده در کالبد خاکی حضرت آدم (ع) با هم آمیخته و سرشته شده و این ترکیب ناشی از آمیزش فرزندان آدم (ع) با موجودات انسان نمای هوشمند که رفته رفته تکامل یافته بودند به وجود آمده .
پس نتیجه اینکه فرزندان آدم (ع) برای ازدواج و تکثیر نسل بنا بر ارادة ازلی به همزیستی و آمیزش با نوع دیگری از خلقت خداوند که در طول زمان بسیار به تکامل رسیده و دارای هوش و توان تکلم بودند رجوع آوردند تا ارادة الهی انجام پذیرد و حکمت خدائی جاری گردد .
تلاش و تکاپو و غریزه آدمیان و گاهاً کارهای عجیب و غریب آنها در طول تاریخ بنا بر مستندات و ادله بسیار محکم و انکارپذیر برای رسیدن به منتهای سیر کمال نشان از تکاملی بودن وجود آنان دارد ، حرکتی که از میلیونها سال پیش آغاز شده و تا پایان این تکامل ادامه دارد و از سوی دیگر حس خداجوئی و خداشناسی و دست یافتن به بالاترین درجات تعالی نشان از الهی بودن روح آدمی دارد ، روح بلندی که می تواند تمام موانع را برای اوج گرفتن به سوی آسمان از سر راه بردارد و شگفتی های تحسین برانگیزی به وجود آورد ، تا آنچه تقدیر و خواست خداوند است مبنی بر اوج تعالی بشریت به وقوع پیوسته و حکمت الهی ثابت گردد .
در آخر به یک نکته مهم نیز می توان اشاره کرد که آدمی برای ادامه حیات بر چهار ارگانیسم تکیه دارد و بدون وجود هر یک از آنها تداوم حیات به مخاطره خواهد افتاد و این چهار عنصر نیز دلیلی بر صحت تئوری تکامل و تعالی می باشد .
شعور ـ هوش ـ غریزه ـ وسوسه ، انسانها برای بقاء بطور مطلق نیازمند بهره گیری از این چهار عنصر اصلی هستند . جایگاه عنصر شعور در قلب ، عنصر هوش در سر ، عنصر غریزه در خون و عنصر وسوسه در حواس پنجگانه می باشد که اگر هر کدام از آنها را حذف کنیم ادامه زندگی را قطع نموده ایم ، اما نقش این چهار عنصر دائماً نسبت به یکدیگر کمرنگ و پررنگ می شود و هر کدام در مقطعی نسبت به دیگری حاکم می شوند . اگر آدمی بتواند در مجموعِ عمر خود شعور را برهوش مسلط نماید ، غریزه را کنترل کرده و افسار بر وسوسه های شیطانی خواهد زد و به تعالی و تکامل توأم خواهد رسید ، اگر هوش حاکم بر شعور شود آنرا مهجور کرده ، حسابگرانه غریزه را تطمیع می نماید و از آن لذت می برد و سوار بر مرکب وسوسه به جمع آوری بازیچه ها و لهو لهب دنیا میپردازد و اگر غریزه بر هوش و شعور تسلط داشته باشد آدمی حیوانی هوشمند می شود که بر اثر وسوسه های شیطانی جز به توحش و شکم پرستی و شهوترانی نمی پردازد .
در پایان اگر وسوسه در مجموع زندگی انسان مسلط بر شعور و هوش و غریزه گردد شعور را به زنجیر اسارت کشیده و هوش را پرورش داده و غریزه را سیراب نموده ، موجودی مخوف و نابود گر از آدمی به وجود می آورد .
و اما اگر هوش را در وجود آدمی بی رنگ کنیم کار انسان به جنون و دیوانگی و زندگی در دنیای خیالی ختم می شود و اگر شعور را کنار بگذاریم حتی علی رغم هوش بالا در نهایت حماقت بر او قالب می شود و اگر غریزه را حذف نمائیم ، علاقه به تداوم حیات و بقاء را در آدمی نابود کرده ایم و اگر وسوسه را محو نمائیم ، رسیدن به اهداف بزرگ و هدفمندی انسان را از او سلب کرده ایم .
پس مایه حیات و بقاء انسان برای رسیدن به تعالی و تکامل ، زنجیره به هم پیوسته چهار عنصر شعور ، هوش ، غریزه و وسوسه می باشد که هوش و غریزه آن نتیجه تکامل و شعور و وسوسه آن حکمت تعالی می باشد که هرکدام در زمان خود باعث حرکت و پیشرفت در آدمی می گردند و آنچه که سرنوشت و سرانجام انسانهارارقم می زند ، برتری و سبقت وقوی بودن این عناصر نسبت به یکدیگر است که جای بحث بسیار دارد . والسلام .
ستایش کنم ایزد پاک را که بیناو دانا کند خاک را به موری دهد مالش نره شیر کند پشه بر پیل جنگی دلیر
نام فرستنده : صادق بهکامیان


همچنین مشاهده کنید