جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


شهرنشینی و زوال سرمایه اجتماعی؛ با تأکید بر آرای ابن‌خَلدون و اکبر احمد


شهرنشینی و زوال سرمایه اجتماعی؛ با تأکید بر آرای ابن‌خَلدون و اکبر احمد
● مفهوم عصبیّت و سرمایه اجتماعی
ابن خلدون، در قرن ۱۴ میلادی، و بر اساس مشاهدات و مقایسات خود در محیط‌های شهری و غیر شهری، اصطلاح عصبیت (که از ریشه عصب، به مفهوم رشته و پیوند –پیوند فرد به گروه- است) را وضع کرد که به معنای همبستگی و احساس تعلق و روح جمعی است و دوام جامعه را تضمین می‌کند و قدرت مبارزه و دفاعی یک جامعه با آن ارتباط مستقیم دارد. وی، معتقد است که انسان‌ها جز از طریق اجتماع و تعاون نمی‌توانند زندگی کنند و به حیات خود ادامه دهند و به‌دلیل این‌که انسان بیشتر به صفات خوب تمایل دارد تا صفات بد، انسان‌ها به همکاری با هم روی می‌آورد اگرچه نقاط اشتراکی با یکدیگر نداشته‌باشند.
سرمایه اجتماعی، در دهه‌های پایانی قرن بیستم (به‌خصوص توسط کلمن، بوردیو، پاتنام، و فوکویاما) در علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مطرح شد و بحث‌های زیادی را برانگیخت. به‌طور کلی، سرمایه اجتماعی ‌را می‌توان در پیوند، تعامل، کنش، و روابط افراد جامعه با یکدیگر جستجو نمود. پاتنام،‌ سرمایه‌اجتماعی را‌وجوه‌گوناگون‌سازمان‌اجتماعی‌نظیر اعتماد، هنجارها و شبکه‌ها می‌داند که با‌‌هماهنگی با یکدیگر، می‌توانند کارایی‌جامعه‌را بهبود بخشند.
وی، در تحقیق بیست ساله خود در ایتالیا، بر شبکه‌های مشارکت و سازمان‌های غیر دولتی به عنوان شاخص اصلی سرمایه اجتماعی تأکید داشت. میزان اعتماد افراد به دیگران از قبیل خانواده، دوستان، خویشاوندان، غریبه‌ها، سازمان‌ها، و اعتقاد به صداقت و درستکاری آن‌ها شاخص‌های مربوط به اعتماد در سرمایه اجتماعی را شامل می‌شوند. هنجارها، به قواعد عرفی و غیر رسمی جامعه باز می‌گردند و مواردی نظیر: ایثار، حمایت عاطفی و اقتصادی، وساطت در حل نزاع‌ها، همکاری با دیگران، احساس تکلیف اجتماعی، احساس ارزش در زندگی، و رضایت از زندگی را در بر می‌گیرد و بخشی دیگر از سرمایه اجتماعی را به خود اختصاص می‌دهد. فوکویاما، اندازه‌گیری میزان جرم و جنایت و انحرافات اجتماعی را به دلیل نشان دادن فقدان سرمایه اجتماعی، به عنوان شاخص منفی سنجش سرمایه اجتماعی پیشنهاد می‌کند.
با توجه به تعریف‌های ارائه شده، می‌توان، عصبیت مورد نظر ابن‌خلدون را با سرمایه اجتماعی مورد نظر اندیشمندان معاصر مقایسه کرد و در واقع سرمایه اجتماعی را همان عصبیت - البته در مفهومی پیچیده‌تر و گسترده‌تر- دانست.
● شهرنشینی، یک واقعیت اجتناب ناپذیر و یک شیوه زندگی
ابن خلدون جامعه را به دو دسته طبقه‌بندی می‌کند: بداوه (زندگی بادیه‌نشینی) و حضاره (زندگی شهرنشینی). بداوه، از نظر ابن خلدون، هم مردم بادیه‌نشین، چادرنشین و کوچ‌نشین، و هم ساکنان روستاها و در مجموع غیر شهرنشینان را شامل می‌شود که شیوه معاش غالب آن‌ها، کشاورزی و دامپروری است. وی بر این باور بودکه: عصبیت، بین مردم بادیه‌نشین، قوی‌تر از مردم شهرنشین است و علت آن، پیوندی است که برای زندگی در مجاورت یکدیگر، همبستگی، دفاع و حفاظت افراد از خود به‌وجود می‌آید. ابن خلدون، بادیه‌‌نشینی را مقدم بر شهرنشینی و در اصل، گهواره تمدن می‌داند؛ چرا که بیشتر ساکنان شهرها، در ابتدا چادرنشین یا روستانشین بوده‌اند و پس از ورود به شهر و بهره‌مند شدن از امکانات رفاهی شهر، دیگر تمایلی به بازگشت به محیط زندگی سابق خود ندارند.
از نظر ابن خلدون، هدف عصبیت، تأسیس دولت و هدف مردم بادیه‌نشین یا غیر شهرنشین، شهرنشینی است و این مردم به‌دلیل وجود عصبیت قوی، می‌توانند به این هدف برسند. وی، شهرنشینی را اجتناب‌ناپذیر و به‌مثابه یک شیوه زندگی می‌داند که با رفاه و ثروت رابطه متقابلی دارد. از نظر او شهر مکانی با جمعیت زیاد و متراکم و با شرایط بسیار متنوع است که روز به روز گسترش می‌یابد و مناطق اطراف خود را نیز در بر می‌گیرد. وی معتقد است که شهرنشینی پیامدهای مثبتی دارد: یادگیری، علوم و هنرها در شهر ریشه می‌گیرند. علومی چون طب و کیمیاگری در شهرهای بزرگ توسعه می‌یابند و علم حساب نیز در اثر روابط تجاری شهرنشینان رشد می‌کند. اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتی‌تر می‌شود.
احمد، استاد پاکستانی دانشگاه کمبریج لندن، اعتقاد دارد: «شهر، خود، ایده بدی به‌شمار نمی‌رود و برگرفته از مفهوم متروپولیس در یونان باستان بوده که جامعه‌ای آرمانی تلقی می‌شده‌است. لندن و پاریس قرن ۱۸ و ۱۹ با خیابان‌های تمیز و زیبا، خانه‌های با شکوه و مجلل، و پارک‌های دیدنی‌شان از یاد نمی‌روند. یک یا دو قرن پیشتر از آن نیز نمونه‌های مشابهی از شهرهای اسلامی نظیر دهلی، اصفهان، و قاهره را داریم. حتی پیش از آن در اسپانیای دوران اسلامی، به شهرهای نمونه‌ای چون قرطبه (کوردوبا)، و قرناطه (گرانادا) برمی‌خوریم... در جوامع ذکر شده، به نوعی هماهنگی، توازن و تناسب اجتماعی، تکثر فرهنگی، شکوفایی هنرها و بسیاری چیزهای دیگر برمی‌خوریم».
● زوال اخلاق و سرمایه اجتماعی در شهر
از دید ابن خلدون، بدوی بودن، شیوه‌ای از زندگی و تفکر و رفتار است و نه تنها مفهومی منفی ندارد، بلکه ممکن است مترادف با مردانگی، شجاعت، آزادی، غرور و همانند این‌ها باشد. اشاره شد که از نظر وی، عصبیت یا همبستگی اجتماعی، و به تبع آن شجاعت، رهبری مردمی، خصوصیات اخلاقی، و میل به سمت خیر و نیکی، و به‌طور خلاصه "سرمایه اجتماعی" در میان بادیه‌نشینان و غیرشهری‌ها، بیشتر از شهرنشینان است. ابن خلدون معتقد است که: بادیه‌نشینان، بیشتر از شهرنشینان مستعد شجاعت هستند و این امر، آن‌ها را جهت دفاع از خودشان آماده می‌کند. شجاعت در شهرنشینان، به دلایلی چون آسایش، رفاه و کاهلی، کاهش می‌یابد و این شرایط سبب می‌شود که آن‌ها، در دفاع از زندگی و ثروت خود، به دیگران تکیه کنند. همچنین، رهبری در اجتماع بادیه‌نشین، مردمی‌تر (دموکراتیک‌تر) از اجتماع شهرنشین است و رهبر منتخب، نسبت به افراد متواضع است و به احساسات آن‌ها احترام می‌گذارد. اما در صورت پیروزی بر شهرنشینان، و استقرار در شهر، دچار نخوت و تکبر می‌شود و افراد را خوار می‌شمارد. خوش‌گذرانی و تجمل، او را از افراد پیرامون خود دور می‌کند و حکومت استبدادی بر ویژگی رهبری او غلبه می‌کند و عصبیت اجتماع ضعیف می‌شود و در نهایت به یک حاکم مطلق تبدیل می‌شود. در نتیجه، افراد اجتماع، ممکن است برعلیه وی، شورش کنند.
از دیدگاه ابن خلدوون، بادیه‌نشینان، به خیر و نیکی نزدیک‌ترند و کمتر از شهرنشینان منحرف هستند. خصوصیات نکوهیده آن‌ها، نسبت به شهرنشینانی که در لذت‌های دنیوی غرق شده‌اند بسیار کمتر است. البته، بادیه‌نشینان هم به مسایل دنیوی روی می‌آورند، لیکن در حد لازم و ضروری و برای گذران زندگی به این امر مبادرت می‌ورزند.
اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتی‌تر می‌شود. در نتیجه این امر، و به‌دلیل همین رفاه و آسایش، انسان شهری برای دفاع از خود، وابسته به نیروهای محافظ می‌شود و از این گذشته، اخلاق و مذهب شهروندان فاسد می‌شود: فساد و بی‌بند و باری، دروغ و فریبکاری، تقلب، کلاهبرداری در راه به‌دست آوردن معاش، سرقت، شهادت دروغ، رباخواری، در شهر فزونی می‌گیرد... شهر مملو از افراد فرومایه و صاحبان اخلاق‌زشت است. نسل جوان هم ویژگی‌ها محیطی و آشنایان خود قرار می‌گیرند و تحت تأثیر این اخلاق زشت قرار می‌گیرند. انحرافات جنسی نیز پیامد شهرنشینی است. اگرچه در شهر عصبیت وجود دارد اما به مرور زمان بسیار ضعیف می‌شود و درنهایت منجر به سقوط تمدن و شهر می‌گردد.
ویکو، نیز سه قرن بعد، با ابن خلدون در این مورد هم‌داستان می‌شود که: شهرنشینان، پس از ارضای نیازهای ضروری خود، به لذت و رفاه روی می‌آورند و در اثر غرق شدن در این لذت‌ها و تجملات، انسان ضعیف می‌شود. دورکیم، هم در نظر مشابهی، به لذت‌جویی و تجمل افراد در شهر اشاره می‌کند. استرونگ، نیز، شهر را محیطی صرفاً مادی می‌داند که با افزایش ثروت و جاذبه‌های آن، فرصت‌های زیادی برای فاسد شدن افراد فراهم می‌گردد. نظرات ویرث، و وبر، در خصوص تراکم عدم تجانس افراد در شهر مشابه آرای ابن خلدون هستند. زیمل، بر این عقیده است که اقتصاد پولی، ارزش غالب کلان‌شهرها به‌شمار می‌رود و از طرف دیگر، هیچ پدیده روانی به اندازه دلزدگی در کلان‌شهرها وجود ندارد. و در نهایت، بعلی، به تحقیقات متعدد و اطلاعات مستندی اشاره می‌کند که نظر ابن خلدون در مورد ارتباط بین انحراف از ارزش‌های اخلاقی و سکونت در شهر را تأیید می‌کنند.
احمد، که جنبه‌های مثبت شهرنشینی از دیدگاه وی ذکر شد، در پایان همان نوشتار، بر این نکته انگشت می‌گذارد که: «... اما در اواخر قرن بیستم است که شهر، تقریباً رو به زوال و نابودی نهاده‌است».
وی ادامه می‌دهد: «زندگی شهری، روز به روز انسان را از خود بیگانه ساخته و او را در تنها ازدحام و جمعیت تنها گذاشته‌است. از سوی دیگر گسترش امکانات و تسهیلات زندگی شهری انسان‌ها را چنان شیفته و مسحور خود کرده‌است که به هیچ وجه قادر به مشاهده سیمای زشت و کریه زندگی شهری نیستند... مشکل شهر این نیست که که انسان‌ها را از انسانیت تهی می‌سازد، بلکه این است که آن‌ها را تغییر می‌دهد... انسان در شهر، ناراحت، تندخو و عصبانی، تهاجمی، عاجز و به ستوه آمده، عصبی، و در یک کلام "عاری از انسانیت است". ممکن است عده‌ای در پاسخ به این مسئله بگویند که بشر، همواره از زمان هابیل و قابیل چنین بوده‌است. البته در این سخن نیز حقیقتی نهفته‌است، اما در هر جامعه، در طول تاریخ و در سرتاسر جهان، انسان‌های دوست‌داشتنی فراوانی نیز وجود داشته‌و وجود دارند: والدین دلسوز و مهربان، معلم‌های فرزانه، همسایگان خوب و صمیمی، سالمندان خوش‌خلق و دوست‌داشتنی، و غریبه‌های مهربان. لیکن شمار این افراد در شهر بسیار اندک است و این افراد در شهر، گونه‌هایی عجیب و غریب و رو به زوال به‌شمار می‌روند...».
«در شهر، جامعه‌ای را مشاهده می‌کنیم که کاملاً تغییر جهت و ماهیت داده و به‌طور کامل حالت تخاصمی و تجاوزگرانه دارد... خشونت‌های شهری و کشتارهای مکرر، با خود هراس شبح زندگی بدون عدالت و انسان‌هایی فاقد ترحم و عاطفه را در پی دارد و حال‌آنکه بدون این دو عنصر (عدالت و عاطفه)، بی‌نظمی، هرج و مرج و آشوب حاکم خواهد شد. یکی از پیامدهای ویرانگر این این روند، تجزیه و فروپاشی خانواده و نرخ بسیار بالای طلاق، الکلیسم، و مواد مخدر است... دوک ادینبورو، به صراحت شهرهای بریتانیا را مکان‌هایی کثیف، پرجمعیت، و متعفن برای زندگی اظهار کرد و پسر وی، پرنس چارلز، معماری شهرهای مدرن را به کلی نفی نمود». جهانبگلو، نیز در "موج چهارم" در این مورد دچار سردرگمی و تناقض می‌شود. وی از سویی می‌گوید: «وقتی صحبت از عصر مدرن می‌کنیم، صحبت از عصر شهرنشینی است؛ عصر روستاها نیست...» و در همان‌جا به بحران‌های اخلاقی شهر اشاره و اضافه می‌کند: «... اما شهر، شهروند را بلعیده‌است»! در واقع، «در غوغای بیمارگونه شهرهای بزرگ، خودکشی، یگانه کردار قهرمانانه ممکن است».
● نمونه "کیتی جنوویس" در شهر نیویورک و مفهوم اضافه‌بار در شهرها
از منظر روان‌شناسی اجتماعی، مقایسه جوامع ساده (روستاها) و پیچیده (شهرها)، در قالب "موقعیت‌های اضطراری" مورد بحث و تحقیق قرار گرفته‌است و حاصل این بررسی‌های مقایسه‌ای نشان‌دهنده این واقعیت است که با افزایش جمعیت و پیچیده‌تر شدن روابط اجتماعی، علقه‌های انسانی، تمایل به کمک به دیگران، و اهمیت دادن به گرفتاری‌های دیگران، سیر نزولی پیدا می‌کند و مردم شهرهای بزرگ، بیشتر به فکر خودشان هستند تا به فکر دیگران. نمونه کلاسیک و مشهور موقعیت اضطراری و تماشاچیان بی‌تفاوت، در شهر نیویورک، در سال ۱۹۶۴ و در مورد دختری به نام "کیتی جنوویس" روی‌داد. وی، هنگام بازگشت از محل کار خود به خانه، مورد حمله و تعرض فردی قرار گرفت و با وی گلاویز شد و بیش از نیم ساعت با فریادهای خود در طلب کمک، اهالی محل را از خواب بیدار کرد. طبق گزارش، حداقل ۳۸ نفر از پنجره آپارتمان‌های خود ناظر کشمکش آن‌ها بودند، در حالی‌که نه تنها هیچ‌کدام به یاری کیتی نرفتند، بلکه حتی یک نفر هم به پلیس تلفن نکرد تا آن‌ها در این ماجرا وارد شوند؛ و سرانجام، کیتی در مقابل چشم تماشاچیان بی‌تفاوت به قتل رسید.
البته غفلت جمعی، پخش مسئولیت، وضعیت فرد ناظر و درک او از موقعیت اضطراری، و وضعیت فرد نیازمند به کمک نیز در موارد موقعیت‌های اضطراری از اهمیت برخوردارند... اما توجیهی که در رابطه با افزایش جمعیت صورت گرفته، از جانب عده‌ای از صاحب‌نظران روانشناسی مانند میلگرام، "اضافه‌بار" نامیده شده‌است. به این معنی که هر زمان مقدار زیادی اطلاعات ورودی در فاصله کمی به شخص عرضه شود، سیستم ادراکی او قادر به پردازش آن‌ها نخواهد بود و درنیجه به حالت اضافه‌بار دچار می‌شود. این مفهوم، در زندگی شهری و به‌ویژه در شهرهای بزرگ به‌خوبی قابل درک است. زندگی شهر، با سه ویژگی جمعیت زیاد، تراکم و فشردگی، و ناهمگونی ساکنان خود، باعث می‌شود که همه با نوعی اضافه‌بار مواجه باشند. به نظر محققان، سستی علقه‌های انسانی، سطحی شدن روابط، و بی‌توجهی نسبت به مسایل دیگران، واکنش‌های طبیعی شهرنشینان و جوامع پیچیده است که در برابر اضافه‌بار نشان می‌دهند.
سعید صحرایی