سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

سکولاریزاسیون و فهم صد تکه


سکولاریزاسیون و فهم صد تکه
در غرب، راجع به تعریف و مضمون سکولاریزاسیون، جدلی بزرگ میان فیلسوفان، جامعه شناسان، تاریخ نگاران، سیاست ورزان و متکلمان مسیحی در گرفت. به ویژه در حوزه فلسفی در آلمان، سامانی که سکولاریزاسیون با رفرم دین و پروتستانیسم همزاد و همراه می‌شود و در حوزه جامعه شناسی دین در کشورهای آنگلوساکسون (از جمله انگلستان و ایالات متحده)، آن جا که بیش از هر جای دیگر این رشته مورد توجه قرار می‌گیرد.
اما با وجود اختلاف و مناقشه در تعریف و تبیین سکولاریزاسیون، امروزه اکثر نظریه پردازان تصدیق می‌کنند که سکولاریزاسیون در غرب فرآیندی واحد و یگانه نبوده بلکه معنا و مضمونی چندگانه و چند بعدی دارد. زمان‌هایی و جنبه‌هایی مختلف و متفاوت داشته است. من در جایی دیگر، به تشریح زمان‌های سکولاریزاسیون پرداخته‌ام (در مقاله‌ای زیر عنوان مداخله‌ای در جدل سکولاریزاسیون در ایران، رجوع کنید به کتابنامه). در این گفتار، به طور خلاصه و در یک جمع‌بندی کلی، به سه معنای اصلی سکولاریزاسیون اشاره می‌کنم. سه معنایی که متفاوت و تاحدی متضادند. بغرنج مقوله سکولاریزاسیون و کاربردهای متفاوت آن، از جمله برداشت‌های تقلیل گرایانه مخالفان ایرانی کاربرد مقوله سکولاریزاسیون برای جامعه ما، از همین جا ناشی می‌شود.
- معنای اول سکولاریزاسیون عبارت است: افول سیادت دین در جامعه. پایان یافتن نقش سیاسی و اجتماعی آن در سازماندهی جامعه. خودمختاری و تمایزیابی حوزه‌های مختلف اجتماعی و تبدیل مذهب به امری خصوصی. سکولاریزاسیون، در این معنا، نزدیک به لائیسیته است. از این رو گاهی لائیسیزاسیون خوانده می‌شود. با این همه، سکولاریزاسیون، در همین معنای خود، به مفهوم «جدایی دولت و دین» که در لائیسیته وجود دارد، نیست.
- معنای دوم سکولاریزاسیون، سکولاریزاسیون مسیحیت است. منظور از آن، گیتی گرایی Verweltlichung (هگلی) (که در زبان فرانسه mondanisation می‌خوانند) یا دنیایی شدن دین است. امروزی شدن دین و به طور مشخص مسیحیتی که خود را با الزامات و شرایط زمانه و جهان مادی و کنونی هماهنگ و هم‌ساز می‌کند. مسیحیتی که خود را به رنگ روز در می‌آورد (هایدگر). آن چه که پایه بحث مخالفان استفاده از واژه سکولاریزاسیون در ایران را تشکیل می‌دهد، همین تعریف دومی دینی از آن است.
- اما معنای سومی از سکولاریزاسیون وجود دارد که از آن زیر عنوان «قضیه سکولاریزاسیون» نام می‌برند و عبارت است از انتقال نمودارها، مضمون‌ها و بازنمایی‌ها از حوزه دینی و الهیات به حوزه غیر دینیprofane.
در رابطه با هر کدام از این تعریف‌ها، لازم است که توضیحاتی کوتاه به دست دهیم.
● سکولاریزاسیون چون افول سیادت دین بر جامعه
در این معنا صحبت از سکولاریزاسیون در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی... می‌شود. این بدین معناست که نهاد‌های مختلف جامعه به تدریج خود را از سلطه هنجارهای دینی و برین آزاد می‌کنند. در شرایط امروز ایران، این معنا و تعریف از سکولاریزاسیون مورد توجه و بررسی کاربردی ما قرار می‌گیرد. در این تعریف، روشن است که افول سلطه دین به معنای زوال یا پایان دین در جامعه نیست. چند فرآیند تحقق بخشی افول سیادت دین را میسر می‌کند. به طوری که سکولاریزاسیون را نمی‌توان جدا از آنها توضیح داد. به سه فرآیند اصلی اشاره می‌کنیم.
یکی، خودمختاری و تمایزیابی حوزه‌های مختلف اجتماعی است: چون هنر، علم، حقوق، سیاست... دینامیسم اجتماعی فوق را ماکس وبر با مفهوم Eigengesetzlichkeit Autonomisation توضیح می‌دهد که به معنای خودمختار شدن ساحت‌های اجتماعی است. در هر یک از زمینه‌های فعالیت اجتماعی، گروه‌ها و افراد متعلق به آن، خواستار حق خودمختاری در حوزه حرفه‌ای خاص خود می‌شوند. بدین معنا که تنها از قوانین و هنجارهای «درونی» خود، متعلق به خود، از ویژگی‌ها، ارزش‌ها و «منطق ذاتی» حوزه فعالیت خود – در هنر، اقتصاد، حقوق، سیاست و غیره - پیروی کنند. افراد و گروه‌های اجتماعی، در عین حال، هر گونه هنجار برونی‌ای که بخواهد از خارج، از حوزه دیگر ارزشی، به‌طور نمونه از حوزه دینی یا ایدئولوژیکی دیگر، محدودیت یا ممنوعیت برای آنها ایجاد کند را رد می‌کنند. تمایزیابی کارکردی به معنای جدا شدن حوزه‌های مختلف اجتماعی از نقطه نظر کارکردهای متفاوت آنهاست. در همین رابطه نیز، از راسیونالیزاسیون یا عقلایی کردن مناسبات اجتماعی، چون مضمون این خودمختاری و تمایزیابی نام برند. در این جا، نقش مذهب چون ملات پیوند دهنده اجتماعی در جهت «یک» گرایی و همگونی اجتماعی- سیاسی، همان طور که از نامش هویداست (Religion)، از بین می‌رود. فضای اجتماعی و فضای جامعه مدنی، به فضای اختلاف، نفاق، چند گانگی، تنازع و تعارض تبدیل می‌شود. مساله اصلی، نه ایجاد اتحاد و انسجامی ناممکن بلکه سازماندهی همزیستی در اختلاف و تعارض است.
دومین فرآیند، تکثرگرایی دینی و عقیدتی و خصوصی شدن ایمان است که زمینه مشترک سکولاریزاسیون در غرب را تشکیل می‌دهد. همراه با انقلاب دینی سده شانزدهم اروپا، ایمان تبدیل به رابطه‌ای ذهنی و شخصی میان فرد و خدا، بدون میانجی‌گری روحانیت clergé و کلیسا می‌شود. از سوی دیگر، فردیت یافتن ایمان، ناگزیر، با تجزیه و چندگرایی دینی، فزونی می‌یابد. دین، از این پس، خصلت «فراگیرنده» و «انبوهی»(Massif) خود را در هدایت کلیت جامعه از دست می‌دهد. از همه مهمتر، پس از یک دوران طولانی تفتیش عقاید و اختناق دینی، سرانجام شرایطی در غرب پیش می‌آید که وجود انشقاقات مذهبی و کلیساهای مختلف یعنی کثرت‌گرایی دینی به رسمیت شناخته می‌شود. همچنین نیز، تغییر دین، گرایش از مذهب و کیشی معین به مذهب و کیشی دیگر، ترک دین یا اقرار به آته‌ایسم و لاادریگری... همه به امور مسلم و پذیرفته‌ای در می‌آیند. تکثر عقاید و جهان بینی‌های مختلف به رسمیت شناخته می‌شوند. عقیده‌ها و جهان‌بینی‌های مختلف در چالش و رقابت با هم قرار می‌گیرند. برتری هیچ یک بر دیگری به رسمیت شناخته نمی‌شود. از این پس، دین چون یکی از این جهان‌بینی‌ها به شمار می‌رود و امتیازی بر سایر جهان‌بینی‌ها ندارد.
سرانجام، سومین فرآیند، تثبیت دولت و سکولاریزاسیون قدرت سیاسی است. این فرآیند در اروپا محصول انقلاب سیاسی است که در نیمه اول سده هفده، پس از انقلاب دینی (رفرماسیون) در نیمه‌اول سده شانزده و همراه با انقلاب علمی صورت می‌پذیرد. فرآیندی است که به سکولاریزاسیون قدرت سیاسی و تثبیت نهاد دولت به جای نهاد کلیسا می‌انجامد. مجموعه تحولات و دگرگونی‌هایی است که به اشکال مختلف، شرایط خودمختاری دولت نسبت به نهاد دین و کلیسا را فراهم می‌کنند. سکولاریزاسیون قدرت سیاسی یعنی خودمختاری نهاد دولت. دولت به عنوان نهادی مستقل نسبت به مذاهب مختلف در جامعه در می‌آید و از معیارها و هنجارهای فراسوی حوزه عمل خود چون معیارها و هنجارهای دینی، پیروی نمی‌کند.
● سکولاریزاسیون چون فرآیند گیتی‌گرایی مسیحیت
اما سکولاریزاسیون در غرب معنای دیگری نیز دارد که از آن تحت عنوان سکولاریزاسیون درونی مسیحیت (۱) نام می‌برند و این همان جنبه‌ای است که در مفهوم سازی سکولاریزاسیون مشکلاتی به وجود می‌آورد.
خاستگاه تبارشناسیک سکولاریزاسیون را در مسیحیتی باید یافت که قائل به دو جهان متمایز قدسی و غیر قدسی، ازلی و فانی است. یکی «آن جهان» یعنی قلمرو مسیح است که «به این جهان Saeculum تعلق ندارد» (انجیل به روایت ژان قدیس، ۱۸-۳۶) و دیگری، «این جهان» یعنی جهان گذراست، «زیرا می‌گذرد، هم چنان که چهره جهان می‌گذرد» (نامه به کورنتی‌ها، پولیس قدیس، ۷-۳۲). اصطلاح لاتین Saeculum برگردان aiôn یونانی (ایام؟) و ôlâm ابرانی (عالَم؟) ( به معنای سده، صد سال، دنیا، عمر انسان، زمان و عصر حاضر، نسل، عمر یک نسل است. سکولاریزاسیون، در زمان و معنای بنیادین و مسیحی‌اش، به مفهوم دنیوی شدن است. گذار از جهان قدسی به جهان غیر قدسی، این جهانی شدن، گیتی‌گرایی و دنیوی شدن است. از این رو صحبت از سکولاریزاسیون املاک کلیسایی (انتقال مالکیت کلیسایی به مقامات سکولار (غیر کلیساوند) یا مالکین خصوصی یا گذار دین‌دار کلیساوند (روحانی) به دین‌دار غیر کلیساوند (غیر روحانی)، دین‌دار سکولار می‌کنند.)
سکولاریزاسیون در معنای «این جهانی شدن مسیحیت» در حوزه فلسفه و جامعه‌شناسی ادیان به ویژه در پی بحث‌های هگل، وبر و کارل اشمیت مطرح می‌شود. در بحث‌های هگل پیرامون Verweltlichung یا تحقق پذیری روح مسیحیت در این دنیا(۲). در نظریه ماکس وبر در اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری، آن جا که او از «جادوزدایی جهانEntzauberung der Welt و Beruf و سکولاریزاسیون در نحله‌ای از پروتستانیسم (کالوینیست‌ها) (۳) سخن می‌راند: «در عصر جدید، همه پدیدارهای برآمده از مفاهیم مذهبی تسلیم رشد مداوم فرآیند ویژه سکولاریزاسیون Säkularisationprozeß می‌شوند(۴). سرانجام در بحث‌های کارل اشمیت پیرامون الهیات سیاسی با این فرمول آشوبگرانه او که «همه مفاهیم پرمغز نظریه مدرن دولت چیزی جز مفاهیم الهیات سکولار (یا سکولاریزه) نیستند» (۵). در این جا، سکولاریزاسیون، نه به معنای زوال دین (مسیحیت) در جامعه بلکه به مفهوم تغییر و تحول آن، دنیوی یا امروزی شدن آن است. آن مسیحیتی که مارسل گوشه «دین خروج از دین» می‌نامد(۶). سکولاریزاسیون، در این تعریف، یعنی «انتقال و تحویل»، «جا به جا شدن» و «تغییر و تبدیل»(۷) قدسیت (sacralité) و مضامین مذهبی از قلمرو قدسی و الهیات مسیحی به قلمرو غیر قدسی، دنیای کنونی، جهان تغییر پذیر سیاسی و اجتماعی یا در یک کلام دنیای سکولار. با توسل یکجانبه و تقلیل گرایانه و حتی ناقص به این معنای دوم از سکولاریزاسیون چون سکولاریزاسیون مسیحیت است که مخالفان کاربرد این مقوله در ایران، به حکم اختلاف مبانی دو دین اسلام و مسیحیت و دنیوی بودن اولی از ابتدا، موضوعیت و مشروعیت سکولاریزاسیون در ایران را نفی‌کردها منتفی می‌دانند.
● سکولاریزاسیون چون انتقال و جا به جا شدن مضامین دینی
در نیمه دوم سده بیستم، نظریه ای، «تجدد» مدرنیته نسبت به عصر پیش از خود را زیر سوال می‌برد. «قضیه سکولاریزاسیون» طرح می‌شود که بلومبرگ آن را چنین فرموله می‌کند: «ب چیزی نیست جز سکولاریزاسیون الف» (مشروعیت عصر مدرن، ر. ک. کتابنامه). در راستای این گونه «تقلیل ساده انگارانه تاریخ به تکرار-همیشه-همان» (بلومبرگ در همانجا) و بینشی جوهر باورانه از تاریخ، طرح می‌شود که تمامی فلسفه تاریخ و ترقی، چیزی نیست جز سکولاریزاسیون فرجام شناسی مسیحی. ماتریالیسم تاریخی مارکس نیز همانا «مسیحاباوری (منجی باوری) به زبان اقتصاد سیاسی» است (کارل لوویت در تاریخ و رستگاری – پیش انگاشت‌های یزدان شناختی فلسفه تاریخ – ۱۹۴۰). در همین حال، تز‌هایی درباره «انتقال»، «جا‌به‌جا شدن» یا «تغییر شکل» مقوله‌ها از قلمرو دین و الهیات سیاسی به ساحت سکولار و دنیای سیاسی و اجتماعی ارائه می‌شوند و فرمول معروف کارل اشمیت که «همه مفاهیم پرمغز نظریه مدرن دولت چیزی جز مفاهیم الهیات سکولار (سکولاریزه) نیستند» (الهیات سیاسی، ر. ک. کتابنامه) راهگشای نظریه‌هایی می‌گردد که «مشروعیت» عصر جدید در «گسست» از سده‌های میانی دینی را منکر می‌شوند. در یک کلام، پرسشی طرح می‌شود که آیا مدرنیته - و سکولاریزاسیون چون «چکیده فرآیندهای تشکیل دهنده آن» – برش یا گسستی ریشه‌ای و آغازی نو بوده یا در حقیقت ادامه و تکرار همان گذشته دینی است، اما در شکل‌های نامقدس، این جهانی، این زمانی و در یک کلام «سکولار»اش؟
● جدل بر سر سکولاریزاسیون
جدل سکولاریزاسیون تنها در غرب رخ نداد. بین صاحب‌نظران ایرانی نیز مناقشه‌ای در رابطه با مشروعیت سکولاریزاسون در ایران - البته با منطق و انگیزه‌ای دیگر – در گرفته است. مخالفان «سکولاریزاسیون» (و به طریق اولی لائیسیته) در ایران، از دریچه تاریخ، سیاست، فلسفه، اسلام و مسیحیت... و به حکم شرایط ویژه و متمایز ایران و اسلام نسبت به جهان یهودی - مسیحی، وارد میدان می‌شوند (۸). آن‌ها، با تقلیل سکولاریزاسیون به‌یکی از جنبه‌ها، نمودها و زمان‌هایش - یعنی سکولاریزاسیون درونی مسیحیت - کاربرد این مقوله در شرایط ایران را موجه نمی‌دانند. بنا این استدلال که: اسلام و مسیحیت متمایزند و دو نظام الهیاتی کاملا متفاوت دارند و احکام یکی بر دیگری سازگار نیست؛ که سکولاریزاسیون تحولی در مبانی نظری الهیات مسیحی است و بنابراین اطلاق آن به ایران نادرست است. که اسلام، خلاف مسیحیت، همواره دین دنیا نیز بوده و هست؛ که در اسلام، امر حکومت و دین چنان به هم آمیخته است که اسلام دین همواره حکومت گر بوده است؛ که سکولاریزاسیون اسلام در درون اوست و اسلام نیازی به آن نداشته و ندارد؛ که اسلام از همان آغاز سکولار بوده و در نتیجه، مساله جدایی دین و دولت در ایران کاملا ویژگی خود را دارد و از الگوی غربی نمی‌تواند پیروی کند.
● تقلیل سکولاریزاسیون به معنای مسیحی آن
یکی از ایرادها که مهم ترین است، درک یک‌سویه و یک‌بعدی از سکولاریزاسیون است. در پرتو نگرشی تقلیل گرایانه، سکولاریزاسیون در زمان‌های مختلف‌اش، در چندگانگی و چند بعدی‌اش، به ویژه در معنای افول سیادن دین بر جامعه، مورد توجه قرار نمی‌گیرد، بلکه تنها در یکی از جنبه‌ها و زمان‌های آن که جنبه و زمان دینی، کلیسایی و مسیحی باشد - هر چند که در تبیین تبارشناسانه مقوله و فرآیند تاریخی نخستین یا بنیادین نیز باشد - مورد اهمیت قرار می‌گیرد. باید توجه داشت که هیچگاه مفهوم سازی و کاربری سکولاریزاسیون در ساحت الهیات مسیحی باقی نمی‌ماند و محدود و محصور در این حوزه نمی‌شود. اینکه بسیاری از اصطلاحات، ابتدا در گستره دین و الهیات طرح و حتی ابداع می‌شوند و سپس به تصرف دیگر زمینه‌ها و حوزه‌های فعالیت فکری در می‌آیند و حتی در چنین مسیری تغییر و تحول معنایی و مفهومی پیدا می‌کنند، نه تنها شگفت انگیز نیست بلکه رایج و حتی می‌توان گفت که طبیعی است. مقوله سکولاریزاسیون، از ابتدای هزاره اول و به‌ویژه از سده شانزدهم به بعد، با شکل‌گیری مدرنیته، چون مفهوم یا پارادیگم، مورد استفاده دیگر حوزه‌های تفکر و عمل در می‌آید: فلسفه، هنر، ادبیات، سیاست، حقوق، جامعه شناسی، تاریخ. . . سرانجام، سکولاریزاسیون، به طور خاص، در یکی از تبیین‌ها و معنا‌های اصلی‌اش، چون فرآیند خروج از سلطه دین، چون فرآیند خود مختارشدن جامعه و نهادهای سیاسی و اجتماعی و در یک کلام، چون خودمختاری امر عمومی Res publica نسبت به دین، تعریف و تبیین می‌شود.
در یک کلام، مخالفان سکولاریزاسیون در ایران، به مفهوم مدرن (غیر دینی) سکولاریزاسیون که فرآیند خودمختاری اجتماعی - سیاسی از سلطه مذهب باشد، نمی‌پردازند. پاره‌ای نیز، به بهانه ویژگی‌های ایران و اسلام، روادار استمرار گونه‌ای تلفیق و آمیزش، یعنی سازش دولت و دین در ایران می‌شوند. اینان، در حقیقت، از چنین منظری است که با کاربست سکولاریزاسیون یا لائیسیته در ایران، به بهانه «غربی» بودن این مقولات و «عدم انطباق آنها با شرایط ایران»، مخالفت می‌ورزند. اما در بحث ویژگی‌های تمایزدهنده دو دین مسیحیت و اسلام که به حکم آنها، سکولاریزاسیون در ایران منسوخ می‌گردد، باید گفت که در اینجا نیز درک منتقدان ایرانی ما خالی از یک‌سویه نگری، بدفهمی و جزمیت نیست.
● کدام معنای سکولاریزاسیون
جامعه شناسی با حرکت از ماکس وبر و هم چنین مارکس و اُگوست کُنت، صحبت از «پارادیگم سکولاریزاسیون» می‌کند و آن را فرآیند افول و زوال سلطه و اقتدار دین و نهاد آن در جامعه می‌نامد. این همان معنایی است که می‌توان صرف نظر از ریشه‌های دینی و مسیحی غیر قابل انکار سکولاریزاسیون، به عنوان جنبه عمومی و جهان روای سکولاریزاسیون تلقی کرد. به چند تعریف سکولاریزاسیون از زبان نظریه پردازان پارادیگم سکولاریزاسیون اشاره می‌کنیم.
- سکولاریزاسیون چون «افول اهمیت یا معنای Bedeutung نهاد دین به مثابه ابزاری برای کنترل اجتماعی» (هوارد بِکِر Howard Becker).
- سکولاریزاسیون چون «فرآیندی» که «در آن، اندیشه، عمل و نهادهای مذهبی اهمیت (معنای) اجتماعی خود را از دست می‌دهند» (بریان ویلسون) Bryan R. Wilson.
- سکولاریزاسیون چون «فرآیندی» که «در آن، بخش‌های کاملی از جامعه و فرهنگ از زیر نفوذ و اقتدار نهادها و نمادهای دینی خارج می‌شوند» (پیتر بِرژه Peter L. Berger.)
- سکولاریزاسیون چون فرآیند استقلال و خود مختاری سه ساحت اجتماعی، سازمانی و خصوصی (کارل دوبل آئر Karel Dobbelaere.)
در این تعریف‌های مشابه، سکولاریزاسیون، چون پارادیگمی سیاسی – اجتماعی، به فرآیندی گفته می‌شود که به کاهش نقش و نفوذ مسلط دین در امور اجتماعی و سیاسی می‌انجامد. جامعه «سکولاریزه» به جامعه‌ای گویند که در آن حوزه‌های مختلف اجتماعی: جامعه مدنی، دولت، حقوق (قوانین)، دانش و هنر «خودمختار» و متمایز می‌شوند و نسبت به دین و دستگاه آن «مستقل» و آزاد می‌گردند. در این تعریف، دین و دستگاه دین نقش محوری و غالب خود را در سازماندهی و هدایت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه از دست می‌دهد و از عامل فراگیر در جامعه به‌یکی از عامل‌های اجتماعی در کنار دیگر عامل‌ها قرار می‌گیرد. و می‌دانیم که دین همواره گرایش به تجانس حوزه‌ها تحت سلطه فراگیر و تام و تمام خود داشته است. بدین ترتیب، سکولاریزاسیون، در یک معنای مدرن و غیر دینی اش، معنایی که در این جا مورد نظر ما است، فرآیند خودمختاری «سیاست» و «جامعه مدنی» و استقلال آنها نسبت به دین و دستگاه آن است.
● بغرنج کاربرد مفهوم سکولاریزاسیون
با این همه، طرح «سکولاریزاسیون» در مملکت ما بدون مشکل و مانع نیست. بغرنج مفهوم سکولاریزاسیون به طور کلی را می‌توان در سه نکته چنین فرموله کرد:
۱)چند معنایی سکولاریزاسیون. از این مقوله، بر حسب اینکه در چه حوزه‌ای قرارگرفته‌ایم، سیاسی، فلسفی، یزدان‌شناسی، جامعه شناسی، فرهنگی، هنری، تاریخی یا اجتماعی، تعریف‌هایی به دست داده‌اند که در این نوشته نیز به سه معنای اصلی آن اشاره کردیم. پس هر بار که از سکولاریزاسیون نام می‌بریم، باید تاکید کنیم که کدام معنای آن مورد نظر است. در این میان، هستند اندیشمندانی، چون‌ هایدگر و دریدا، که حتی اصل واژه را زیر سوال می‌برند (۹).
۲) پیوند سکولاریزاسیون با مفاهیم مسیحی. مشکل دوم این است که سکولاریزاسیون، در زمان‌ها و زمینه‌هایی، با دین و بطور مشخص مسیحیت در پیوندی ژرف قرار می‌گیرد. جدل بزرگ متفکران سده ۱۹ و ۲۰ (از فوئرباخ، مارکس و نیچه تا وِبِر، ‌هایدگر و آرنت… از کارل اشمیت، لئو اشتراس… تا کارل لوویت، ‌هانز بلومنبرگ و دِریدا...)، بر سر همین «گره گاه» اصلی است: آیا «سکولاریزاسیون» گسست از مسیحیت است یا تحولی در مسیحیت؟ پرسش فوق ما را به نقطه‌ای بس مهمتر سوق می‌دهد و آن این است که خود «مدرنیته» که به کمک مقوله سکولاریزاسیون توضیح داده می‌شود، تا چه حد نسبت به گذشته «نوین» است؟ آیا اندیشه مدرنیته، پدیداری نو در گسست ریشه‌ای از گذشته است یا ادامه یزدان‌شناسی مسیحی در تغییر، تحول و امروزی شدنش؟ آیا مفهوم سازی جدیدی صورت پذیرفته است یا اینکه مفاهیم مسیحی خود را با شرایط عصر کنونی منطبق کرده‌اند؟ پس در برداشتی که بر خصلت «مسیحایی» مدرنیته و سکولاریزاسیون تاکید می‌ورزد، با ادامه تقدسی سر و کار داریم که خود را در «شکلی» دیگر – و این بار نه «ترافرازنده» و «آن جهانی» بلکه درون بودی و این جهانی – نشان می‌دهد. در چنین برداشتی، فرجام‌شناسی مدرن انشعابی از فرجام شناسی دین سالارانه (تئوکراتیک) مسیحی می‌شود (نیچه). «ترقی» جانشین «مشیت الهی»، «دولت» جانشین «کلیسا» و. . . «کمونیسم» (در نمونه مارکسیسم) جانشین «رستگاری موعود»… (کار لوویت). مدرنیته و گیتی‌گراتی در حقیقت «خدا زدایی» (۱۰) است و در این معنا، تحولی در مسیحیت است که «آرمان زندگی خود را به بینشی نسبت به جهان تبدیل می‌کند (بینش مسیحی از جهان) و بدین ترتیب خود را به رنگ روز در می‌آورد. » (هایدگر)(۱۱). و سرانجام نزد دریدا، گیتی‌گرایی چیزی نیست جز جهان- لاتینی شدن mondialatinisation و سکولاریزاسیون مقوله‌ای است «آغشته به مضامین مسیحی»(۱۲).
۳) سکولاریزاسیون مساوی با «جدایی دولت و دین» نیست. مشکل سوم این است که از لحاظ تاریخی، سکولاریزاسیون، در کشورهای پروتستان، با فرآیند پروتستانیسم و رفرماسیون (لوتریسم) به صورتی ژرف عجین می‌باشد. برخی از مهمترین نظریه‌پردازان سکولاریزاسیون، چون ارنست ترواِلچ(۱۳)، از یزدان شناسان پروتستان بودند. در کشورهای پروتستان (یا به طور غالب پروتستان)، سکولاریزاسیون هیچ‌گاه به «جدایی» دولت و دین نمی‌انجامد بلکه این دو، همواره در همزیستی و همکاری با هم به سر برده‌اند و همچنان به سر می‌برند. در یک کلام و به طور کلی، در سکولاریزاسیون، چیزی به نام «جدایی دولت و دین (کلیسا)» وجود ندارد. این ایده و فرآیند را تنها می‌توان در لائیسیته نشان داد.
یادداشت‌ها در دفتر نشریه موجود است
منبع : روزنامه اعتماد ملی