چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا
برگ ریز باغ زهرا(س)
برگ ریز باغ زهرا (س)، شکوفه ریز شجره طوبی، بهار اشک و بشکوه و فصل سنگین غربت و اندوه فرارسید و دیگر بار خاطر جانسوز مصیبت عظمای فاجعه کربلا و یاد حماسه شگفت عاشورا و شور و قیامت قیام حسینی (ع) در دلها زنده شد.
توفان سهمگین خون و خاک دشت سرخ ماریه وزیدن گرفته و دریای بیکران دلهای خونین شیداییان عاشق را متلاطم کرده و نوای دلربای نی نوای حسینی نیستان دلهای کربلایی را به آتش کشیده! و باز آتش داغ لالههای خونین صحرای عشقبازان از پس خاکستر سنگین اعصار و قرون در مجمر سینه شورشیان شیعه گل کرد و خرمن هستی شیفتگان سیدالشهدا را شعله ور تر ساخت.
عطر بنفشه زاران سوگوار در دشت و صحرا پیچید و علم لالههای داغدار در کوهساران برافراشته شد و شمیم خوش گلهای بهشتی از کربلای معلای حسینی (ع) وزیدن گرفت.
ای عاشقان حسین (ع)! پنجرهها را باز کنید! و بنگرید فوج ملائکه الله را که دسته دسته در لیله القدر تاریخ بر آستان آسمان سای سردار بی سر فرود میآیند و بر قبر مقدس و شش گوشه غریب ترین و مظلومترین مردم تاریخ و زیباترین روح حماسه و پرستش بوسه میزنند!
پنجرهها را باز کنید! ببینید که چگونه کروبیان دریچههای عرش را گشوده اند و هنوز انگشت به لب شاهد شگفت ترین تابلو آفرینش هستند!
و بشنوید! مویه حوریانی را که با موی پریش بر تربت پاک حسین (ع) گرد آمده اند و غبار تربتش را سرمه چشم میسازند و با گلاب اشک و عطر بهشت به جاروی مژگان خاک آستان حرمش را میروبند و به سوغات به آن سوی سماوات میبرند!
باز کن پنجره را! که رایحه غربت روح خدا ارواح پریشان را به گرد خویش فرامیخواند و منصوران «انا الحق زن » را بر دار سربلندی میکشاند!
و گوش کن: بانگ جرس کاروان کربلا را که قرار و آرام از دل حسینیان ربوده و شمیم خون خدا را که هوش از سر بهشتیان برده و گلبانگ«هل من ناصر ینصرنی» ابا عبدالله (ع) در زیر گنبد گیتی پیچیده و هنوز طنین «هیهات من الذله» اش گوش تاریخ را مینوازد!
باز کن پنجره را! گوش کنید! این شیهه غریب اسب کدام شهیدی است «که بوی مهیب هزار زلزله دارد!»
ببینید! این برقا سرخ یال افشان و بی سوار کیست؟ که این گونه بی تاب و سوگوار در کنار خیام گر گرفته سردار عشق سم میکوبد و خبر از حادثه عظمایی میدهد که زمینیان از دیدنش شرمسارند و آسمانیان از شنیدنش بیم دارند!
باز کن پنجره را! خاکمان بر سر! این بیمار بی رمق و داغدار کیست؟ که هنوز در بستر تاب و تب میگدازد و بر سجاده خون و آتش نماز عشق میگزارد!
باز کن پنجره را! نمیبینید، آن دختر بی پناه را که گلشن دامانش شعله ور گردیده، این غزال زخمی به کجا میگریزد و این آهوی رمیده به کدام سوی میدود!
آه! جوانمردی نیست که خدا را به این خسته پناه دهد و آتش دامانش را به آب دیده خاموش سازد!
باز کن پنجره را! وای مان باد! نمیشنوید، خروش مظلومانه کودکان عطشان و معصومی که از هر سوی این صحرای آتش سوز بلند است و عرش خدا از آن لرزان.
باز کن پنجره را! این ضجه جانسوز و فریاد «مهلاً مهلای» زنی تنهاست که در معبر گردباد سهمگین زمان، هنوز از تل زینبیه میآید و در توفانی از غبار و اندوه و رنگین کمانی از اشک و خون، شاهد شگفت منظره ای است که هیچ کس را جز او تاب دیدارش نباشد؛ که طور جود موساییان در تجلای پرتو جلالش مندک؟/ و متلاشی میگردد.
یک طرف با دستهای قلم کرده اباالفضل (ع) حاشیه علقمه قلمکاری شده و یک سوی مشکی مشبک که تا قیام قیامت تشنگان زلال اسلام ناب محمدی (ص) را سیراب میسازد.
و دیگر سوی در گودال قتلگاه و از میان تلی از شمشیرهای شکسته، خورشیدی بر معراج نیزه گل کرده که هیچ گاه غروب نخواهد کرد و از لبخند به خون خشکیده اش آیات نور میتراود که: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا آیاتنا عجبا» آیا گمان بردید داستان اصحاب کهف که از مصاف ستم گریختند و در غار آرمیدند شگفت آور است یا حماسه شگفت انگیز ما که در نبرد با ظلم، سر بر دار کردیم و بر معراج نیزه سرود رهایی سر دادیم!؟
پنجرهها را باز کنید! دربها را بگشایید! آماده حرکت باشید! گوش کنید! آهنگ چاووشیان قافله عشق را و سرود سینه سرخانی را که از کوچه باغهای سرخ شهادت بگوش میرسد.
هان! این خون خواهان ثارالله و ای وارثان روح الله!
بشنوید! صدای سینه زنان سینه چاک را و زخمه زنجیرههای زنجیر زنی که ثاردلها را میلرزاند.
برخیزید! این غریو طبلها و صدای سنجهای حیدریان، شورشی است که میآید و این خروش حیدر حیدر! شورشیان شیعیست که از هر سو بلند است و این زمزمه زمزم اشکهای سوزانی است که بر کویر دلها جاری میشود و دریا دریا غدیر میسازد و فرعونیان را در آن غرق میگرداند!
بشتابید! ای پروانگان عاشق! بیایید و خود را به شعله آواز بلبلان بیدل بزنید و راز سبز ماندن را از نسیم حنجره سبز سینه سرخان شوریده بیاموزید و با کاروان اشک قافله عشق را تا معراج شهادت بدرقه کنید!
بشتابید! ای تشنگان ولایت! و ای سوگواران سرزمین توحید! که اشک بی ولایت آتش فتنهها را خاموش نسازد و التهاب درون را نکاهد.، پس بیایید و تشنگی را از زلال غدیر ولایت حق مرتفع سازید، گرچه آب دریا را نتوان کشید، اما باشد که هر شب بقدر تشنگی قطره ای از مشک سقای عشق نوشیده و اندکی از التهاب درون را کاسته و زخم دل را التیام بخشیم!
آب کم جو
تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
پس، هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله
ه که دارد سر همراهی ما، بسم الله
منبع : شبکه خبر دانشجو
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت سیزدهم رئیسی رافائل گروسی دولت رئیس جمهور رهبر انقلاب اصفهان مجلس شورای اسلامی انتخابات شورای نگهبان مجلس
سلامت هواشناسی بارش باران تهران شهرداری تهران قتل حجاب سیل پلیس آموزش و پرورش فضای مجازی شهرداری
خودرو مسکن حقوق بازنشستگان مالیات سایپا قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی بورس
نمایشگاه کتاب تلویزیون سینما تئاتر دفاع مقدس سریال سینمای ایران موسیقی کتاب
دانش بنیان اینوتکس دانشگاه آزاد اسلامی
رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین رفح حماس آمریکا روسیه چین ترکیه نوار غزه اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر ذوب آهن لیگ قهرمانان اروپا نساجی لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ آیفون گوگل مایکروسافت باتری ناسا فضاپیما
بیماران خاص استرس کاهش وزن بیمه زیبایی دندانپزشکی فشار خون