چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بررسی ابعاد مختلف عملیات روانی آمریکا


بررسی ابعاد مختلف عملیات روانی آمریکا
قدرتمندان در طول تاریخ از روش های گوناگونی به منظور تحمیل اراده خود بهره برده اند كه یكی از این ابزارها كاهش و تخریب روحی ملت های هدف ، از طرق مختلف است. جنگ روانی، با هدف قرار دادن اندیشه یا بینش، عقل و در نهایت اراده مخاطبان و نوع رفتار آنها در زمره خطرناك ترین ابزارها قرار دارد.
جنگ روانی در عصر حاضر، با توجه به انقلاب ارتباطات و گسترش روزافزون وسایل ارتباط جمعی حربه ای است كه به كمك آن برخی قدرت ها با مردم كشورهای هدف ارتباط برقرار كرده و بر افكار و تمایلات، نگرش ها و رفتارهای آنها تأثیر می گذارند. جمهوری اسلامی ایران نیز از بدو تأسیس، پیوسته آماج جنگ روانی قدرت های استكباری بوده و هست؛ از این رو بررسی و شناخت عوامل روانی و چگونگی شكل گیری و محتوای آن در حال حاضر ضروری به نظر می رسد. در این مقال به بررسی مفهوم جنگ روانی، تاریخچه، اهداف و انواع آن و شیوه ها و راهكارهای مقابله با آن می پردازیم.
اصطلاح جنگ روانی در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن در آمریكا رواج یافت. ارتش آمریكا در مارس ۱۹۵۵ در آیین نامه رزمی خود، چنین تعریفی از جنگ روانی ارائه كرد: «جنگ روانی، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است كه منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروه های دوست به نحوی كه پشتیبانی برای برآوردن اهداف و مقاصد ملی باشد». اما تعریف جامع تر از جنگ روانی بدین شرح است: «جنگ روانی عبارت است از فرآیند بهره برداری صحیح و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اقدام هایی كه هدف اصلی آن نفوذ در عقاید، احساسات، عواطف، تمایلات و رفتار مخاطبان (افراد دشمن، بیطرف و هم پیمان) و تأثیرگذاری بر آنان برای دستیابی به اهداف و مقاصد ملی باشد».
نیروی دریایی آمریكا نیز در یكی از جزوات آموزشی خود جنگ روانی را بدین شرح تعریف كرده است: «وظیفه عمده جنگ روانی، تحمیل اراده ما بر اراده دشمن به منظور حاكم شدن براعمال آنان است از راه هایی غیر از راه های نظامی و وسایلی غیر از وسایل اقتصادی».
ژنرال مارك كلارك از فرماندهای آمریكایی نیز معتقد است: «جنگ روانی شامل هر عملی می شود كه دشمن را وادار به خارج ساختن افراد و تجهیزات خود از عرصه فعالیت در جبهه كند و او را مجبور سازد تا افراد سلاح خود را برای آمادگی جهت مقابله با حمله ای كه صورت نخواهد گرفت، درگیر كند.
البته انگلیسی ها عبارت «جنگ سیاسی» را برمی گزینند. رابرت بروس لاكهارت، مدیر كل كمیته اجرایی جنگ سیاسی بریتانیا در جنگ دوم جهانی می گوید: «اجرای تبلیغات در جنگ با هدف هموار نمودن راه برای نیروهای مسلح و تسهیل كار این نیروها جنگ سیاسی است.»
● اهداف جنگ روانی
در نبردهای نظامی ، كشتن سربازان دشمن و نابود كردن تجهیزات آنان ممكن است ساده باشد و نمودهای آن آشكار واضح است ولی باید گفت شكست حقیقی دشمن درعملیات فكری نهفته است.
درواقع باید گفت ممكن است نظامیان در جریان جنگ به پیرزوی هایی دست یابند اما پیروزی حقیقی زمانی حاصل می شود كه دشمن، شكست را پذیرفته و آماده تسلیم خود باشد و این دقیقاً به جنگ روانی بستگی دارد. برخی محققان این اهداف را به اهداف سیاسی، سیاسی ـ نظامی و نظامی صرف تقسیم می كنند.
۱) اهداف سیاسی:
این اهداف شامل عملیاتی می شود كه برضد دول دیگر به منظور جلوگیری از روی كارآمدن دولتی خاص اعمال می شود. به عنوان مثال كوشش های تبلیغی آمریكا در انتخابات سال ۱۹۴۸ ایتالیا توانست از روی كارآمدن دولتی كمونیستی در این كشور كه برای منافع آمریكا خطرناك بود، جلوگیری كند.
در آن زمان حزب كمونیست ایتالیا از قوی ترین احزاب فعال در كشورهای غربی به شمارمی رفت وناظران غربی بسیار می ترسیدند كه با روی كار آمدن دولتی كمونیستی در این كشور نسبت میان كشورهای بلوك شرق و غرب در اروپا از بین برود.
آمریكا در همین جهت ابتدا طرح مارشال را با هدف كمك اقتصادی به كشورهای اروپایی از ایتالیا آغاز كرد. سفیر آمریكا نیز در نقش یك خیّر تمام عیار به مراكز خیریه سركشی و به آنان كمك مالی كرده و وعده می داد در آینده این كمك ها بیشتر خواهد شد.
آمریكا همچنین با تحریك ایتالیایی های سرشناس و پولدار مقیم آمریكا از آنها خواست با ارسال پیام هایی به بزرگان احزاب و خاندان های صاحب نفوذ در ایتالیا آنها را تشویق به رأی دادن به نخست وزیر مورد خواست این كشور كنند.
۲) اهداف سیاسی - نظامی:
این اهداف را می توان به این شكل تعریف كرد:
ـ ممانعت از این كه هیچ ملتی با كشور دشمن متحد نشود و یا به یك پیمان مخالف نپیوندد.
ـ تضعیف یا از بین بردن وحدت بین كشورهای عضو هر پیمان سیاسی ـ نظامی مخالف.
ـ ترغیب حالت فروپاشی و از هم گسیختگی در كشور دشمن.
ـ یاری رساندن در امر هدایت سیاسی مجدد مناطقی كه بتازگی آزاد شده اند.
ـ حمایت از روحیه مقاومت در بین ملل شكست خورده.
ـ تضعیف ساختار نظارت و سلطه اجتماعی و سیاسی در كشور دشمن.
ـ حمایت از هسته های برگزیده مبارزه در كشور مورد نظر.
۳) اهداف نظامی:
جنگ های روانی كه بر ضد سربازان صورت می گیرد برای تحقق دو نوع عكس العمل روانی مختلف از یكدیگر در فكر وی به كار می رود كه نوع اول آن به طور كلی از بین رفتن روحیه یا كفایت نظامی سرباز است. در این حالت، سرباز درباره مسأله جنگ بی علاقه می شود و برخوردی منفی پیدا می كند به این نوع عملیات عنوان عملیات روحیه اطلاق می شود.
اما نوع دوم عملیات روانی با این هدف صورت می گیرد كه تأثیر شدیدتری بر سرباز بگذارد و او را به انجام عملی بارز كه دارای تأثیر مستقیم در نبرد است، بكشاند. برای مثال او را وامی دارد كه تسلیم شود یا موضع خود را ترك كند یا دست به شورش بزند.
● تاكتیك ها و روش های جنگ روانی
محققان از مؤلفه های مختلف و متنوعی به عنوان روش های جنگ روانی نام می برند.
▪ فریب:
یكی از راه های تأثیرگذاری بر مخاطبان دادن اطلاعات دروغین و جهت دار یا تصویر وارونه از وقایع است كه اغلب با ارائه و نمایش قسمت هایی از واقعیت یا برگزیده ای از آنها این امر تحقق می یابد.
▪ تخدیر:
دراین روش، متخصصان جنگ روانی برای كند و متوقف كردن رفتار مخاطبان، پشتوانه احساسی ـ عاطفی آنهارانشانه می روند و شور و احساس حاكم بر رفتار ایشان را به تدریج كم رنگ و زائل می كنند.
▪ تشجیع:
برخلاف روش قبلی یعنی تخدیر، دراین روش، متخصصان جنگ روانی باید شور و شوق و تلاش و حركت به سوی هدف مطلوب را در مخاطبان برانگیزند و عواطف و احساسات و رفتار آنها را تقویت كنند.
▪ تطمیع:
مخاطبان برای دستیابی به هدف اصلی خود، ناچارند برخی از اهداف فرعی را فراموش و برخی امتیازات را رها كنند.
متخصصان جنگ های روانی با شناخت و آگاهی از این مهم، می كوشند اهداف قابل دسترسی و بی دردسرتری را به مخاطبان پیشنهاد كنند و یا برای آنان پاداش در نظر بگیرند .
▪ ارعاب:
یكی از روش های مؤثر و كارآمد استفاده از ارعاب توسط طرف های متخاصم و درگیر است. استفاده ازحربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروهای درگیر به منظور تضعیف روحیه و سست ساختن اراده آنها است.
▪ القای غیرمستقیم:
این روش معمولاً هنگامی به كار گرفته می شود كه مخاطبان نسبت به دریافت مستقیم پیام و اطلاعات از خود مقاومت نشان می دهند. در این شیوه، متخصصان جنگ های روانی بدون موضع گیری آشكار منظور خودرا به مخاطبان منتقل می كنند به عبارت دیگر آنان منظور و پیام خود را در قالب موضوعاتی به ظاهر بی ارتباط یا دوپهلو بیان می كنند.
▪ تحریك:
منظور از تحریك، انجام اقداماتی است كه بر روی حالات و رفتار مخاطبان تأثیر می گذارد. در این روش، متخصصان جنگ های روانی با ارائه پیام ها و اطلاعاتی آگاهی دهنده، به تحریك احساسات مخاطبان می پردازند و آنان را به سوی تحقق اهداف مطلوب نظر خود سوق می دهند.
● جنگ روانی آمریكا در جریان اشغال عراق
نمونه ای قابل لمس از جنگ روانی با استفاده از تكنیك های گفته شده برای انسان امروزین كه حوادث اخیر ۱۱ سپتامبر و در پی آن دو جنگ افغانستان و عراق را به عینه دیده و لمس كرده است؛ شایدكاركرد جنگ روانی آمریكا و انگلیس در این دو جنگ باشد.
در جنگ دوم خلیج فارس (۲۰۰۳) آمریكاو انگلیس جنگ روانی گسترده ای را علیه مردم عراق دیگر به پا كردند. نخستین مورد جالب توجه در این جنگ، شباهت بیش از حد بیانیه جرج بوش با بیانیه ناپلئون بناپارت (در زمان حمله به مصر) است.
این دو، برظالم بودن رژیم های مصر و عراق، طرفدار مذهب بودن، تفكیك میان مردم و حاكمیت و رفاه آتی تأكید كرده اند و این نشان می دهد هر چند روش های جنگ روانی به علت ورود فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی تغییر كرده اما استراتژیها همچون گذشته است و تقریباً در اكثر جنگها مشابه هستند.
مورد دیگر، استفاده از چارچوب فكری خاص برای جهانیان با استفاده از واژه و عباراتی همچون «عملیات آزادسازی عراق» است كه به این ترتیب كلیه برنامه های خبری در قالب این موضوع قرار می گیرد و مخاطبان جهانی به سمت اشغال كشور و... كشیده نمی شدندو تنها در چارچوب فكری تعیین شده به فراوری اطلاعات جنگ می پرداختند.كنترل خبرنگاران از دیگر مواردی برای دستكاری اذهان جهانیان است.
رژیم های آمریكا و انگلیس به صورت غیرمستقیم و غیرعلنی اكثر خبرنگاران را كنترل می كردند و در بین نیروهای مهاجم خود برای نخستین بار در یك جنگ، از ۶۰۰ خبرنگار همراه از سراسر جهان بهره بردند و در عین حال اطلاعات ارسالی آنها را نیز كنترل می كردند و آنها كه از حد فراتر می رفتند را به انحای گوناگون در كنترل خود می گرفتند.
خصوصیات اصلی خبرنگاران همراه، آموزش هایی بود كه قبل از جنگ به آنها داده شده بود و نیز قوانینی كه برای تصویربرداری و تهیه گزارش از جبهه ها به آنها تحمیل شده بود. این امر به علاوه حركت خبرنگاران همراه با سربازان آمریكایی، باعث شد اكثر تصاویر ارسال شده مورد قبول نیروهای مهاجم و در اصل در جهت اهداف آنها باشد.
● انگاره سازی و آگاهی كاذب
«آگاهی كاذب» یكی از شیوه ها در جنگ های روانی به خصوص در حوزه «دیپلماسی رسانه ای» است. در این شیوه اكثر اطلاعات عرضه شده قابلیت استفاده در برنامه ریزی و تفكر مخاطبان را ندارند و بیشتر جنبه صوری و ظاهری دارند.
در جنگ آمریكا و انگلیس علیه عراق نیز این امر محقق شد و اكثر اطلاعات و خبرهای پخش شده مربوط به نمایش نظامیان، شلیك گلوله و حركت رو به جلوی نیروهای مهاجم بدون نشان دادن مكان های اطلاعاتی بود كه هیچ گونه امتیازی برای مخاطب در جهت شناخت علل جنگ، پیامدهای آن، عوارض جانبی آن برای مردم عراق و جهانیان نداشت اما در عین حال هیچ یك از رسانه ها نیز متهم به سانسور خبری نشدند.
یكی دیگر از شگردها «كسب وجهه» توسط خبرنگاران و رسانه های خبری بود. در این جنگ اكثر رسانه ها سعی داشتند با تمهیدات گوناگون مانند تهدیدات، بدی شرایط، حضور مستقیم در درگیری ها و یا انعكاس مطالبی برخلاف منافع ظاهری خود، مخاطبان بیشتری را به سمت خویش جلب نمایند و به این ترتیب افكار و اندیشه های خود را بر مخاطبان تحمیل كنند.
نكته جالب دیگر این كه مخاطبان شاید بتوانند در عرصه های داخلی اقدام به تحلیل و تفسیر مطالب خبری كنند ولی در عرصه های خارجی، تنها كارشناسان هستند كه می توانند به تحلیل و تفسیر خبر بپردازند و نشان دهند كه رویدادها در زندگی مخاطبان چه تأثیری می تواند داشته باشد . اما در جریان تهاجم آمریكا و انگلیس به عراق اكثر رسانه های مطرح دنیا تنها به پخش اخبار و اطلاعات خام بسنده نمودند و در این وادی تخصصی، مخاطبان را رها و بی برنامه قرار دادند و از سوی دیگر با پخش كامل بیانیه های ارتش های مهاجم، دیدگاه ها و نظرات آنها را بر مخاطبان تحمیل كردند.
«تصویرسازی یا انگاره سازی» یكی دیگر از شیوه های جنگ روانی است. در این روش نیروهای مهاجم سعی می كنند تصویری مطلوب از خود در اذهان ایجاد نمایند و در مقابل تصویری مخدوش و ناموجه، از نیروهای مدافع در اذهان مخاطبان خلق كنند. برای تحقق این هدف، رسانه های غربی با پخش كمك های ارتش آمریكا و انگلیس به مردم عراق اعم از رساندن موادغذایی، كمك های پزشكی و همچنین شادمانی مردم عراق از حضور آمریكاییان سعی در ایجاد تصویری موجه از مهاجمین داشتند و درمقابل با گورهای دسته جمعی و غیره تصویری خشن از عراق و رژیم حاكم بر آن خلق كردند.
● بازی در دو نقش
سانسور خبرها توسط ارتش آمریكا و محدودسازی خبرنگاران از شیوه های بارز سانسور در این جنگ روانی بود اما انتشار اخبار دروغ همچون اخبار تصرف بصره و فاو و مشخص شدن این دروغ پس از چند روز كه با عنوان «اخبار متناقض» معروف گردید از دیگر شگردهای جنگ روانی در این مقطع به شمار می آید.
استفاده گسترده از رادیوهای برون مرزی به خصوص شش رادیوی ویژه در این عملیات اشغالگری با طول موج های كوتاه و متوسط یكی دیگر از شیوه های جنگ روانی آمریكا و انگلیس علیه مردم عراق بود. از شیوه های تبلیغات سیاه در این دوره می توان به «رادیو تكریت» اشاره داشت كه تا قبل از شروع رسمی جنگ، خود را طرفدار رژیم بعثی عراق معرفی می كرد ولی در زمان حمله نظامی نشان داد كه رادیویی صددرصد وابسته به آمریكا است.
البته در این راستا پخش برنامه های تلویزیونی از طریق هواپیما و یا ارسال پست های الكترونیك برای فرماندهان عراقی نیز مؤثر بودند.پخش ۴۳ میلیون اعلامیه بر روی عراق یكی دیگر از شیوه های عملیات و جنگ روانی آمریكا و انگلیس بود. در این راستا مخاطبان اعلامیه ها به دو دسته مردم غیرنظامی و نظامیان تقسیم شده بودند كه برای هر یك اعلامیه های خاص، پخش می شد. به طور مثال مردم تشویق می شدند كه در منازل خود باقی بمانند و یا در ایستگاه های بازرسی بانیروهای مهاجم همكاری كنند و در صورت برخورد با نیروهای درمانده مهاجم، آنها را كمك نمایند كه به یگان های مربوطه خود برگردند.
اما برای نظامیان، بیشتر اعلامیه های پخش شده اولاً آنها را به زنده ماندن و در كنار خانواده ماندن تشویق می كرد و سپس عواقب وخیمی برای مقاومت آنها ترسیم نموده و در نهایت شیوه های تسلیم را به آنها نشان می داد.
البته جنگ روانی آمریكا و انگلیس نیز یك طرفه نبود. رادیو تلویزیون عراق و برخی شبكه های تلویزیونی عربی نظیر الجزیره، العالم، العربیه، ابوظبی و... در جهت مخالف آنها حركت كردند.در این راستا این شبكه ها به انعكاس تصاویر اسرای آمریكایی از تلویزیون های خود پرداختند كه پس از این اقدام، مقام های انگلیسی و آمریكایی دولت عراق را به عدول از قوانین بین المللی متهم كردند و این گونه نشان دادند كه این كشور برخلاف قوانین بین المللی عمل می كند و البته در خصوص حمله غیرقانونی خود به عراق به مخاطبان هیچ نگفتند!
پس از ناكام ماندن ارتش مهاجم در كنترل كامل خبرنگاران و شبكه های خبری به خصوص الجزیره آمریكایی ها به استفاده از خشونت متوسل شدند كه مرحله اول تیراندازی به اتومبیل این شبكه و سپس انهدام كامل دفتر این شبكه توسط موشك بود.
نهایت این جنگ روانی در مقطع تهاجمات نظامی، وارونه نشان دادن نظرات مردم عراق در سطح جهانی و بهره برداری از آن به نفع خود بود. مردم عراق همانند دیگر مردمان، اشغال كشور خود را نپسندیده و علیه اشغالگران اقدام به تظاهرات نمودند ولی مسئولان آمریكایی و انگلیسی تظاهرات های مردمی را امری معمول و بیشتر در اثر خروج از زیر سیطره حكومت دیكتاتوری صدام نشان داده و این گونه القا می كردند كه در زمان صدام كسی جرأت تظاهرات ضدرژیم را نداشته ولی آمریكایی ها و انگلیسی ها به قدری آزادی خواه و دموكرات هستند كه اجازه تظاهرات به افراد قلیل مخالفان را نیز می دهند و این از بركات و دستاوردهای تهاجم نظامی قلمداد شده و به تصویر كشیده می شد و نه مخالفت مردم عراق با حضور اجانب در كشور خودشان.
● جنگ روانی آمریكا علیه ایران
پس از واقعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ موج گسترده ای از حملات لفظی تند و افراطی از سوی برخی سیاستمداران و گروه های متنفذ آمریكا علیه چند كشور از جمله جمهوری اسلامی ایران شكل گرفت. از مهمترین این گروه ها كه در دستگاه دیپلماسی ایالات متحده صاحب نفوذ هستند، نومحافظه كاران می باشند.
اعضای این جناح، مشی سخت افزاری را در عرصه نظام بین الملل در مقابل برخی از كشورها كه از نظر آنان «محور شرارت» محسوب می شوند، الزامی می دانند. نئوكان ها (بازها) حوادث یازدهم سپتامبر را بهترین فرصت برای تحقق ساختار تك قطبی بین الملل تلقی كرده و بر این باورند كه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اسلام سیاسی كه جمهوری اسلامی ایران نماد برجسته تفكر آن است، بزرگ ترین خطر و رقیب برای آمریكا محسوب می شود.
به همین دلیل این گروه، تغییر در ماهیت نظام سیاسی و یا حكومت ایران را در اولویت سیاسی خارجی خود قرار داده است.
به باور نومحافظه كاران برای تحقق اهداف ایالات متحده، پیروی از سبك و سیاق دولتمردانی چون ریگان كه «زمان» را از دست نمی داد و با هر وسیله ای (حتی نیروی نظامی) از منافع آمریكا دفاع می كرد، ضروری است و در مقابل این گروه، به سیاست های كارتر، كلینتون، كسینجر،... با دیدی انتقادی می نگرند، زیرا از نظر آنان این سیاستمداران زمان را از دست دادند. نومحافظه كاران برای تأمین منافع آمریكا در كوتاه ترین زمان سه اقدام را سرلوحه كار خود قرار داده اند:
۱) تسلیح دوباره آمریكا
۲) جلوگیری از رقابت دیگر كشورها با آمریكا و مقابله با آن
۳) مواجهه با كشورهای به اصطلاح محور شرارت
نومحافظه كاران همچنین معتقدند سازمان ملل در دنیای امروز نمی تواند نقش ایفا كند. به باور آنان جهان امروز، جهان دیروز نیست و باید سازمان هایی بر آن حاكم شوند كه كاركرد آنها بتواند با شرایط نوین جهان منطبق باشد.
● جنگ جهانی چهارم
نومحافظه كاران نخستین گروهی بودند كه برای نخستین بار عبارت «جنگ جهانی چهارم» را به كار بردند. از نظر این گروه، جنگ جهانی سوم همان جنگ سرد بوده كه با پیروزی آمریكا به پایان رسید و جنگ جهانی چهارم، جنگ آمریكا و متحدان آن با جهان اسلام می باشد. به باور آنها این جنگ، همان «جنگ ادیان» است. نگرش نئوكان ها در قبال جمهوری اسلامی ایران بسیار خصمانه و مداخله جویانه است؛ زیرا هدف اصلی آنها تغییر نظام در ایران می باشد. لیكن آنان در رسیدن به این مقصود راهكارها و شیوه های گوناگونی را مطرح می كنند.
لابی صهیونیسم و سلطنت طلبان از جمله گروه هایی هستند كه گرایش بسیار نزدیك با نومحافظه كاران درباره ایران دارند. دو گروه مذكور، از جمله عوامل تأثیرگذار بر تفكرات بازهای واشنگتن در خصوص ایران به شمار می آیند.
البته عواقب نتایج غیرقابل پیش بینی در معادله سیاست و قدرت در خاورمیانه به ویژه در عراق به تغییر الگوی رفتار سیاسی ایالات متحده منجر شد و در همین راستا الگوی رفتار و تقابل ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران نیز در چارچوب فضای سیاسی جدید خاورمیانه مورد ارزیابی قرار می گیرد.
لیكن به هر اندازه كه درگیری های سیاسی و استراتژیكی ناشی از عملیات جنگی و اشغال نظامی در عراق افزایش یابد، مطلوبیت عملیات سخت افزاری به دلیل صرف هزینه های سنگین و همچنین عواقب نامطلوب سیاسی اعم از عدم مشروعیت كاهش پیدا می كند.
از این رو تهاجم آمریكا به عراق را می توان به عنوان نقطه عطف جدید در اقدامات مداخله جویانه دولتمردان كاخ سفید، محسوب كرد؛ زیرا ایالات متحده با عملیات نظامی گسترده و اشغال عراق به مدت سه هفته، همچنان در تحكیم قدرت سیاسی خود ناكام مانده و به همین دلیل است كه در ساختار سیاسی آمریكا، رویكرد ابزار محور برای نیل به برتری ژئوپلیتیكی و هژمونی بین المللی كاهش یافته است.
● به سوی جنگ نرم
عملیات روانی محافظه كاران ایالات متحده علیه ایران را می توان در موارد ذیل خلاصه كرد:
۱) تغییر در رویكرد سخت افزاری به نرم افزاری علیه ایران:
برخی از نظریه پردازان بزرگ آمریكا، شكل جدیدی از معادله قدرت را طراحی كرده اند. به باور آنان ویژگی های «جنگ بزرگ» با تغییراتی همراه شد كه علت اصلی آن نیز به مطلوبیت های ناشی از منازعات نظامی و امنیتی كه براساس نتایج حاصله از فرآیندهای عملیاتی پس از جنگ عراق مربوط می شود، بازمی گردد. «جوزف نای» با رویكرد انتقادی از قدرت سخت افزاری می گوید: مشخصه پیروزی بزرگ آن نیست كه كشوری در اقدامات نظامی خود بتواند ارتش كشور دیگری را مغلوب یا مجموعه ابزارها و ساختارهای نظامی آن را نابود كند. مشخصه جنگ بزرگ را باید در این امر دانست كه عملیات نظامی علیه كشوری خاص چه نتایجی را به وجود می آورد و چه موقعیت هایی را می آفریند.
۲) دیپلماسی عمومی:
نمادهای رفتاری ایران در سال های گذشته نشان داده است كه خطرپذیری مقام ها و جامعه ایرانی در پاره ای از مواقع غیرقابل پیش بینی و در نتیجه فراگیر است. به تبع آن، هرگونه عملیات نظامی آمریكا علیه ایران نتایج مشخص و مبهمی را به وجود خواهد آورد. به همین دلیل است كه در شرایط موجود آمریكایی ها ترجیح می دهند كه از الگوی «جنگ نامتقارن» و عملیات روانی علیه ایران استفاده كرده و از ابزار دیپلماسی عمومی در مواجهه با ایران بهره ببرند. بویژه نتایج ناموفق اشغال عراق این رویكرد را تقویت می كند.
۳) عملیات نامتقارن:
این نوع عملیات دارای ویژگی های مشتركی با «جنگ كم شدت» است. اینگونه عملیات مبتنی بر نبرد غیرمستقیم بوده و در نتیجه آمریكایی ها در سطح فراگیر خود را درگیر اقدامات نظامی و عملیاتی نمی كنند. شاید بتوان این امر را جلوه هایی از ایجاد تعادل در رفتار استراتژیك ایالات متحده به شمار آورد. الگوی عملیات نامتقارن مبتنی بر همكاری غیرمستقیم در حوزه هایی است كه ایران و آمریكا از منافع مشتركی برخوردارند. در این روند آمریكا تمایلی به بهره گیری از ابزارهای نظامی نشان نمی دهد و درنتیجه تلاش می كند تا اهداف خود را در روند طولانی تری تحقق بخشد.
در چارچوب عملیات نامتقارن علیه ایران می توان به طرح «دموكراسی در ایران» كه دولتمردان كاخ سفید درصدد به اجرا درآوردن آن می باشند، اشاره كرد. این طرح را سازمان های اجرایی ایالات متحده ازجمله وزارت امورخارجه و سازمان اطلاعات مركزی (سیا) موردحمایت و نظارت قرارمی دهند.
یكی از مهمترین مؤسساتی كه بر عملیات نامتقارن علیه ایران تأكید می كند، مؤسسه آمریكایی «اینترپرایز» می باشد. در این مؤسسه افرادی مانند مایكل لدین، برنارد لوئیس و سام براون بك فعالیت می كنند.
افراد یادشده بر ضرورت تعارض علیه ایران تأكید داشته، لیكن در شرایط موجود بهره گیری از ابزارهای نظامی را غیرمؤثر و نامطلوب می دانند. مؤسسه یادشده درصدد طراحی انقلاب رنگین در ایران است. به باور این عده، هرگونه اقدام سریع و عملیات شتابزده منجر به شكل گیری فرایندهایی می شود كه احتمال مهار آن ممكن نیست.
● جمع بندی
تقابل ایران و آمریكا به انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن بازمی گردد؛ زیرا نزدیك ترین متحد آمریكا در منطقه غنی خاورمیانه كه از زمره ی كلیدی ترین كشورهای منطقه از جهت موقعیت ویژه اقتصادی، سیاسی، راهبردی و... محسوب می شد، به دشمن درجه اول این كشور بدل شد. این مخالفت ها و تنش ها پس از ۲۸ سال نه تنها كاهش نیافت بلكه به دلیل «سیاست زورمدارانه» ایالات متحده در پاره ای از مواقع حتی به بالاترین حد خود رسید.
در شرایط كنونی نیز این وضعیت به دور تازه ای رسیده و حتی تشدید نیز شده است. به نظرمی رسد علت اصلی آن را باید در راستای مخالفت های مغرضانه سیاستگذاران كاخ سفید علیه فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران ارزیابی كرد. قریب به پنج سال كه از آغاز توانمندی هسته ای ایران می گذرد، دولتمردان واشنگتن به طرق گوناگون در صدد تضعیف نظام جمهوری اسلامی در منطقه و جهان می باشند تا از این راه بتوانند دولت و ملت ایران را از خواسته برحق خود درراستای این فعالیت صلح آمیز منصرف سازند.
نومحافظه كاران برای تحقق این امر، از ابزارها و محركه های گوناگون بهره برده و می برند. لیكن آنان كه در ابتدا خواهان برخورد علیه ایران با قدرت سخت افزاری بودند، باتوجه به مشكلاتی كه در افغانستان و بویژه در عراق با آن مواجه شدند، به رویكرد نرم افزاری روی آورده و كاربرد توأمان این دو قدرت برای آنان حائز اهمیت است.
البته لازم است كه عنایت خاص مسئولان، سیاستمداران، تحلیلگران و... را به این نكته سوق داد كه از آن جهت كه عملیات روانی و تبعات آن معمولاً مقدمه و زمینه ای برای تسهیل در مداخلات نظامی است و همچنین باتوجه به این كه تصمیم گیران كاخ سفید منطقی عمل نكرده و اصولاً خودسرانه و بدون توجه به نظرات دیگر دولتها و سازمان ها پیش می روند، تصور اینكه رویكرد نرم افزاری، تنها استراتژی ایالات متحده علیه ایران اسلامی است و خیلی خوشبینانه است.
دلیل اصلی این مدعا هم سند جدید امنیت ملی آمریكا منتشره در سال ۲۰۰۶ است.
در این سند دیگر بار بر «دكترین جنگ پیشدستانه» كه در سال ۲۰۰۲ نیز به آن اشاره شده بود، تأكید گردیده است. در این سند بیش از ۵۰ بار از ایران نام برده شده و مؤكداً از نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان «بزرگترین چالش» آمریكا یادشده است و می توان گفت محور استراتژی امنیت ملی جدید آمریكا در واقع گسترش و ارزیابی گزارش پیشین در سال ۲۰۰۲ می باشد.
این سند را می توان بازتابی از مبارزات آینده آمریكا تلقی كرد، زیرا آنان به ارزیابی اقدامات گذشته و تشریح مبارزات پیش رو پرداخته اند.
محمد وفا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید