دوشنبه, ۲۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 10 June, 2024
مجله ویستا

چهره وارونه تاریخ


چهره وارونه تاریخ
بنیادگرایان مسیحی از سالهای آخر دهه ۱۹۷۰ تلاش های زیركانه ای را برای ورود به حوزه سیاست آغاز كردند و در همین مقطع نیز رئیس جمهوری آمریكا به رهبر نانوشته این جنبش بدل شد. با ورود بنیادگرایان نقش سنتی وتاریخی محافظه كاران آمریكا نیز وارونه شد، چرا كه آنها حمایت های شدید از صهیونیست ها را در دستور كار خود قرار دادند.
به طور سنتی پروتستان های بنیادگرای آمریكایی، فعالیت خاصی در عرصه سیاست ملی كشورشان نداشتند، چون همواره آن را دنیوی و فاسد می دانستند. اما این وضع در سال های آخر دهه ۱۹۷۰ تغییر كرد كه عوامل جمهوریخواه محافظه كار دست اندكار تلاشی سنجیده شدند. آنها می دانستند تا زمانی كه حزب جمهوریخواه در وهله اول با سیاست های خارجی نظامی گرایانه و آن دسته پیشنهادهای اقتصادی شناخته می شود كه به نفع ثروتمندان است، این حزب همچنان حزب اقلیت خواهد بود. در خلال پنج دهه گذشته، جمهوریخواهان فقط در چهار دوره از ۱۲ دوره انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و فقط در دو دوره از ۲۴ دوره گنگره بر آن تسلط پیدا كرده بودند. راهبرد پردازان جمهوریخواه، با بسیج رهبران دینی راستگرا و اتخاذ مواضع محافظه كارانه در مورد موضوع های اجتماعی حساس مانند حقوق زنان، سقط جنین، آموزش جنسی و همجنس گرایی، توانستند میلیون ها نفر از مسیحیان بنیادگرا را وارد حزب خود كنند. این افراد مسیحیانی بودند كه در نتیجه درآمد كمتر از حد میانگین خود، تمایلی به رأی به نامزدهای جمهوریخواه نداشتند. حزب جمهوریخواه از طریق سازمان هایی مانند Moral Majority و Christian coalition، دستور كار جمهوریخواهانه را از طریق برنامه های رادیویی و تلویزیونی و نیز سخنرانی ها ترویج كردند.
جمهوریخواهان از زمان جذب این رأی دهندگان مهم، توانسته اند در چهار دوره از شش دوره انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند، در ۷ دوره از ۱۲ دوره سنا بر آن تسلط پیدا كنند و در خلال دهه گذشته اكثریت را در مجلس نمایندگان به خود اختصاص دهند. در نتیجه این كشش سیاسی، كسانی كه با جناح راست مذهبی همزاد پنداری می كنند، بیش از میانگین آمریكایی ها رأی می دهند و سیاسی هستند. راست مسیحی حدوداً یك هفتم آمریكایی ها را در بر می گیرد و در حدود نیمی از ایالت ها به خصوص در غرب و غرب میانه، دستور كار حزب جمهوریخواه را تعیین می كند. یكی از كارشناسان ارشد حزب جمهوریخواه گفت: محافظه كاران مسیحی نشان داده اند پایگاه سیاسی بیشتر جمهوریخواهان هستند. بسیاری از این افراد به خصوص در سطح رهبری، واقعاً به این چیزها اعتقاد دارند و رأی دهندگان آنها نیز چنین اعتقادی دارند.
●این جنبش قدرت می گیرد
روزنامه واشنگتن پست نوشت: برای نخستین بار از زمانی كه محافظه كاران مذهبی به جنبش سیاسی نوینی تبدیل شدند، رئیس جمهوری آمریكا به رهبر نانوشته این جنبش بدل شده است . لیبرال های آمریكا از مدت ها قبل، از اسرائیل به عنوان مأمنی برای یهودیان آزاردیده حمایت كرده اند. به لحاظ تاریخی این لیبرال ها كه بر اثر نفوذ سیاسی چشمگیر یهودیان صهیونیست در حزب دموكرات از قدرت زیادی برخوردارند، حزب دموكرات را به اتخاذ موضعی سخت در برابر فلسطینیان و سایر اعراب وا می داشتند. با وجودی كه جمهوریخواهان موضع جنگ طلبانه تری در مورد بیشتر موضوع های سیاست خارجی داشتند، به طور سنتی در این زمینه موضع نسبتاً معتدل تری داشتند. علت این امر پیوندهای حزب جمهوریخواه با صنعت نفت و تا حدی این نگرانی حزب بود كه حمایت بیش از حد از اسرائیل می توانست ملی گرایان عرب را به گرایش طرفدار شوروی یا در سال های اخیر طرفدار اسلام گرایان سوق دهد. اما این جنبش از رهگذر نفوذ راست مسیحی تغییر كرده است. با وجودی كه سابقه حمایت بنیادگرایان مسیحی از اسرائیل به سال ها قبل برمی گردد، اخیراً این امر به یكی از موضوع های اصلی جنبش بدل شده است.
در نتیجه تجدید علاقه بنیادگرایان به اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن نفوذ سیاسی این جنبش، یهودیان آمریكا اكراه كمتری برای پیوستن به راست مسیحی دارند. مثلاً از گری بائر از رهبران بنیادگرایان به طور مكرر دعوت می شود تا در گردهمایی های سازمان های یهودی اصلی سخنرانی كند. تا پیش از ریاست جمهوری بوش، سازمان های یهودی نسبت به این جنبش تأمل بیشتری داشتند. این امر تا حدی پدیده جمعیتی است. یهودیان فقط ۳ درصد جمعیت آمریكا را تشكیل می دهند و به زحمت نیمی از آنها از دولت فعلی اسرائیل حمایت می كنند. اسرائیلی ها نیز قدرت سیاسی راست مسیحی را به رسمیت می شناسند. از سال ۲۰۰۱، بائر با چندین وزیر دولت اسرائیل و آریل شارون نخست وزیر سابق آن دیدار كرده است. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر سابق اسرائیل گفت: ما دوستان و متحدانی بهتر از مسیحیان دست راستی آمریكا نداریم.
پیشتر اینگونه بود كه دولت های جمهوریخواه توان آن را داشتند كه در مواقعی كه برای منافع آمریكا مهم تشخیص داده می شد، در برابر فشار گروه های لابی صهیونیست بایستند. مثلاً دولت آیزنهاور در جریان بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ به اسرائیل فشار وارد كرد، دولت ریگان در سال ۱۹۸۱ هواپیماهای آواكس به عربستان سعودی فروخت ودولت بوش اول اعطای ضمانت وام ۱۰ میلیارددلاری را به اسرائیل تا معلوم شدن نتایج حیاتی انتخابات سال ۱۹۹۲ اسرائیل به تأخیر انداخت.
اما با نفوذ فزاینده راست مسیحی، دیگر چنین تفكیكی به سادگی امكان پذیر نیست. برای نخستین بار، حزب جمهوریخواه دارای مؤلفه طرفدار اسرائیل چشمگیری است كه نمی تواند نادیده بگیرد. مقامات ارشد كاخ سفید از جمله الیوت آبرامز، دیدارهای منظم و طولانی با نمایندگان راست مسیحی دارند. به گفته یكی از جمهوریخواهان برجسته، آنها بسیار صریح هستند و گرانیگاه را به سوی اسرائیل و مخالفت با امتیازات سوق داده اند. در واقع میزان حمایت دولت بوش از شارون حتی تندروترین یهودی های صهیونیست را نیز شگفت زده می كرد.
●رشد قدرت صهیونیست های مسیحی
به نظر می رسد در این مقطع تأثیر صهیونیست های مسیحی راست گرا بر صورت بندی سیاست آمریكا در قبال اسرائیل بیش از صهیونیست های یهودی است. سه رویدان این را نشان می دهد:
* پس از محكومیت اولیه سوءقصد به جان عبدالعزیز رنتیسی از فلسطینیان پیكارجوی اسلام گرا در ژوئن ۲۰۰۳، راست مسیحی اعضای خود را برای ارسال هزاران ای میل به كاخ سفید و اعتراض به این اقدام بسیج كرد. یك عنصر اصلی در این ای میل ها این تهدید بود كه اگر چنین فشارهایی بر اسرائیل ادامه یابد، راست مسیحی روز انتخابات در خانه خواهد ماند. ظرف ۲۴ ساعت، تغییر محسوسی در لحن رئیس جمهوری پدید آمد. در واقع وقتی در آوریل ۲۰۰۴ كه رنتیسی ترور شد، دولت آمریكا به مانند مورد ترور شیخ احمد یاسین در ماه قبل تا حد زیادی از اقدام اسرائیل دفاع كرد.
* در آوریل ۲۰۰۲ كه دولت بوش بر توقف عملیات نظامی اسرائیل در كرانه غربی اصرار كرد، كاخ سفید بیش از یك صدهزار ای میل در اعتراض به این عمل دریافت كرد. تقریباً طولی نكشید كه بوش به دفاع از اسرائیل پرداخت. به رغم اعتراض های وزارت خارجه، كنگره در اختیار جمهوریخواهان با تصویب قطعنامه هایی، از اقدامات اسرائیل حمایت و تقصیر خشونت را منحصراً به گردن فلسطینیان انداخت.
* هنگامی كه بوش حمایت خود را از نقشه راه برای صلح خاورمیانه اعلام كرد، كاخ سفید ظرف دو هفته پنجاه هزار كارت پستی از محافظه كاران مسیحی دریافت كرد كه با هر گونه طرحی برای تأسیس كشور فلسطینی مخالفت كرده بودند. دولت آمریكا به سرعت جا زد و نقشه راه عملاً مرد.●تأثیر الهیات: خیر در برابر شر
الهیات مسیحی وار بر این اعتقاد مبتنی است كه سیطره اسرائیل طلیعه ظهور دوم مسیح است. با وجودی كه این آموزه بخشی مهم از حمایت راست مذهبی از تمایلات گسترش طلبانه و نظامی گرایانه حكومت یهودی است، صهیونیسم مسیحی بنیادگرا در آمریكا به عقیده حزبی خطرناكتری پایبند است: یعنی مانویت، اعتقاد به اینكه حقیقت به خیر مطلق و شر مطلق تقسیم می شود .
روز پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بوش اعلام كرد: این ستیز عظیم خیر در برابر شر خواهد بود. اما خیر غلبه خواهد كرد. به اعتقاد بوش، آمریكا نه به خاط حمایت از حكومت های استبدادی عرب، حضور گسترده نظامی در خاورمیانه، حمایت از اشغالگری اسرائیل یا پیامدهای انسانی سیاست آمریكا در قبال عراق، بلكه صرفاً به این خاطر هدف قرار گرفت كه از آزادی ما متنفر هستند. به رغم تأكید انجیل بر اینكه خط فارق بین خیر و شر نه بین ملل بلكه درون هر انسان است، بوش از متون مسیح شناختی برای حمایت از اهداف جنگی خود در خاورمیانه استفاده و اعلام كرد: و نور (آمریكا) در تاریكی (دشمنان آمریكا) پدیدار شده است و تاریكی بر آن غلبه نخواهد كرد (آمریكا بر دشمنان خود پیروز خواهد شد) .
نكته نگران كننده تر این است كه بوش بارها گفته است خداوند از وی خواست برای ریاست جمهوری نامزد شود. باب وودوارد روزنامه نگار در این زمینه گفت: رئیس جمهوری مأموریت خود و كشورش را در نگرش كلان طرح خدا قرار داد و در آن وعده كرد مرگ و خشونت را برای دفاع از این كشور بزرگ و خلاص كردن دنیا ای شر به چهار گوشه جهان صادر كند. به طور خلاصه، بوش بر این باور است كه مسئولیت رهبری جهان آزاد را در چارچوب طرح خدا پذیرفته است. وی حتی به محمود عباس نخست وزیر وقت فلسطین گفت: خداوند به من گفت القاعده را بكوبم و من آنها را كوبیدم و بعد به من دستور داد صدام را بزنم كه این كار را كردم. عراق بابل جدید است و جنگ با تروریسم جایگزین جنگ سرد و شوروی است. جنگ با تروریسم نبرد همیشگی بین خیر و شر محسوب می شود.
●قرابت های فرهنگی
وجه مشترك بسیاری از آمریكاییان با اسرائیل ریشه در یك مأموریت مشترك تاریخی دارد. بخشی از جمعیت اسرائیل و آمریكا را قربانیان گریزان از آزار مذهبی تشكیل دادند كه مردی با آرمان های عالی یك نظام سیاسی مبتنی بر نهادهای نسبتاً مترقی و دمكراتیك پدید آوردند. هر دو مردم، هویت ملی خود را با سركوب، قتل عام و جابجایی مردم بومی ایجاد كردند. مانند بسیاری اسرائیلی ها، آمریكایی ها اغلب باور مذهبی اصیل را با ایدئولوژی ملی گرایانه اشتباه می گیرند.
جان وین تروپ، عالم دینی ذینفوذ پیوریتن در قرن هفدهم، آمریكا را شهر روی تپه (صهیون) و روشنایی بر فراز كشورها می دانست. در واقع، نوعی صهیونیسم آمریكایی به وجود تجرد الهام گرفته از خدا باور دارد كه آنچه را در حالت مادی رفتار غیرقابل پذیرش تلقی می شود، قبول دارد. همان طور كه وین تروپ از كشتار مردم بومی پیكو (Pequot) در ماساچوست به عنوان بخشی از طرحی الهی دفاع كرد، علمای دینی قرن نوزدهم از گسترش آمریكا به سمت غرب به عنوان سرنوشت آشكار (Manifest Desting) و خواست خداوند دفاع كردند. چنین بزرگ نمایی ناشی از اعتقادات دینی در مرزهای اقیانوس اطلس متوقف نشد. تهاجم به فیلیپین در سال های دهه ۱۹۸۰ را ویلیام مك كینلی رئیس جمهوری وقت و سایرین به عنوان بخشی از تلاش برای ارتقا و مسیحی كردن بومیان توجیه كردند و این حقیقت را نادیده گرفتند كه فیلیپینی ها (كه تا آن زمان تقریباً كشور را از استعمارگران اسپانیایی زدوده و نخستین قانون اساسی دموكراتیك آسیا را تدوین كرده بودند) با اكثریت بیش از ۹۰ درصد مسیحی بودند.
به همین شكل، امروز به نظر راست مسیحی دكترین بوش و گسترش قدرت نظامی و اقتصادی آمریكا بخشی از یك طرح الهی است. مثلاً دیك چنی معاون رئیس جمهوری و همسرش لیندا در كارت تبریك كریسمس سال ۲۰۰۳ این نقل قول را نوشتند: و اگر گنجشكی بدون اذن او نمی تواند به زمین بیفتد، آیا احتمال دارد یك امپراتوری بدون مدد او بتواند برخیزد؟
اما آیا چنین تفكری در ایالات متحده عادی است؟ نظرسنجی ها نشان می دهد اختلاف ایدئولوژیك بین محافظه كاران مسیحی و سایر آمریكاییان در مورد تهاجم آمریكا به عراق و جنگ با تروریسم بیشتر از اختلاف ایدئولوژیك بین محافظه كاران مسیحی و سایر آمریكاییان در مورد اسرائیل و فلسطین است.
از بسیار جهات، بیشتر راستگرایان آمریكایی ممكن است دست كم به همان اندازه نگران این باشند كه اسرائیل چگونه می تواند به آمریكا كمك كند كه نگران آن باشند كه آمریكا چگونه می تواند به اسرائیل كمك كند. به علت یهودستیزی ذاتی در بخش اعظم ایدئولوژی صهیونیست مسیحی، از مدت ها قبل معلوم بوده است كه حمایت بنیادگرایان آمریكایی از اسرائیل، از دغدغه نسبت به مردم یهود فی نفسه سرچشمه نمی گیرد؛ بلكه ناشی از میل به استفاده از خاك پرستی یهود برای تسریع دومین ظهور مسیح است. چنین فرصت طلبی نیز در مورد كسانی صادق است كه به علل كلامی یا غیره در پی پیشبرد امپراتوری آمریكا در خاورمیانه هستند. و با وجودی كه می توان استدلال نیرومند كرد كه حمایت آمریكا از اشغالگری اسرائیل، نهایتاً به منافع آمریكا لطمه می زند، همچنان این عقیده به طور گسترده وجود دارد كه اسرائیل عنصر مهمی برای اهداف راهبردی آمریكا در خاورمیانه و فراتر از آن است.
●توجه به محاسبه راهبردی عنصر قومی دینی
نهایتاً، پشتیبانی واشنگتن از اسرائیل به مانند حمایت آن از سایر حكومت های اختناق بخشی از محاسبه راهبردی است نه صرفاً سیاست اخلاقی. هر جا انتخابی باید صورت بگیرد، ملاحظات ژئوپلتیك بر وفاداری های قومی می چربد. مثلاً حدود یك ربع قرن آمریكا از اشغال بی رحمانه تیمور شرقی توسط اندونزی حمایت كرد و تا امروز از اشغال صحرای غربی به دست مغرب حمایت كرده است، هر چند كه هیچ نیروی لابی قومی اندونزیایی آمریكایی یا مغربی آمریكایی نیرومندی وجود ندارد. ناشناختی نسبی این موارد سبب شد آمریكا به خاطر حمایت از اشغالگری اندونزی و مغرب مورد انتقاد قرار نگیرد.
مسلماً این امر در مورد اسرائیل و فلسطین درست نیست. راست مسیحی مدت ها هدف مورد علاقه حزب دمكرات به خصوص شاخه لیبرال آن بوده است، چون بیشتر آمریكاییان عمیقاً از هر گونه تأثیرگذاری بنیادگرایان بر سیاست های دولتی كه سابقه چند قرنی جدایی دین از سیاست دارد، نگران هستند. با این حال، مواضع بیشتر لیبرال دمكرات ها در كنگره در مورد مناقشه اسرائیل فلسطین بسیار به مواضع ائتلاف مسیحی ارتجاعی نزدیك تر است تا مواضع شورای ملی كلیساها، بسیار نزدیكتر به گروه محافظه كار وجدان اخلاقی (Moral Majority) تا گروه لیبرال كلیساهای طرفدار خاورمیانه و بسیار نزدیكتر به گروه بنیادگرای معاهده تعمیدی جنوبی تا مواضع كلیساهای اصلی پرتستان. كسانی كه از عدالت برای فلسطینیان حمایت می كنند، به جای آنكه این لیبرال های سابق را به خدمت به لابی یهودی متهم كنند اتهامی كه خواهی نخواهی اتهام متقابل یهود ستیزی را به همراه دارد باید در عوض دمكرات های كنگره را توبیخ كنند كه در خدمت راست مسیحی قرار گرفته اند.
كسانی كه از عدالت برای فلسطینیان حمایت می كنند یا صرفاً اعمال حقوق بشر دوستانه ابتدایی بین المللی باید از حد ارتقا آگاهی از این موضوع فراتر روند و تا مستقیماً با كسانی مقابله كنند كه سكوتشان نگرش های اختناق آمیز جاری را تسهیل می كند. تا زمانی كه قانون گزاران مسیحی و سایر مقامات انتخابی مترقی در بند فشارهای رأی دهی بنیادگرایان باشند، مقابله با نفوذ راست مسیحی در شكل دهی به سیاست های آمریكا در خاور میانه امكان پذیر نخواهد بود. اما بعید است این دموكرات ها و جمهوریخواهان میانه رو تغییر كنند مگر آنكه كلیساهای طیف لیبرال تا اصلی، امكانات خود را برای مطالبه عدالت بسیج كنند. درست به همان قوتی كه بنیادگرایان راستگرا امكانات خود را برای حمایت از اختناق بسیج كرده اند.
نویسنده: استیفن زونس
منبع : روزنامه همشهری