شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


اسفار هفت‌گانه، پیش از تواریخ ایام یا افسانه تا تاریخ تکامل اجداد بشر «اسفار تکامل‌»


اسفار هفت‌گانه، پیش از تواریخ ایام یا افسانه تا تاریخ تکامل اجداد بشر «اسفار تکامل‌»
● سفر آغازین‌: هجرت و اسارت
در سال ۲۰۲۹ در ایست‌گاه تحقیقاتی فضایی ایالات متحده‌، آزمایشات و سفرهای اکتشافی صورت می‌گیرد. در فیلمی به نام «سیاره‌ی میمون‌ها» عده‌یی مشغول کارند و میمون‌هایی را برای برخی سفرهای فضایی آماده می‌کنند و می‌فرستند. در آن‌جا دوران گذشته تحت عنوان توفان‌های الکترومغناطیسی به سوی سفینه می‌آیند.
شخصی (کاپیتان‌) به گونه‌یی خودسر و با سرپیچی از دستورات فرمانده‌، درون یکی از سفینه‌ها نشسته و ناخواسته به درون توفان‌های الکترومغناطیسی کشیده شده به گذشته می‌رود و خود و سفینه‌اش را در سرزمینی جنگلی سقوط کرده می‌یابد. در سرزمینی که میمون‌ها در تعقیب انسان‌ها هستند. در آن‌جا برتری با میمون‌های بدون دم است و آنان‌اند که انسان‌هایی را که ابتدایی به نظر می‌رسند، دنبال کرده‌، به دام انداخته به برده‌گی می‌برند!
انسان‌ها هم‌چون حیوانات گاری‌هایی را می‌کشند و برخی در قفس انداخته می‌شوند. کودکان میمون‌ها از دیدن انسان‌ها به وجد آمده و به سوی آن‌ها سنگ پرتاب می‌کنند. میمون‌ها انسان‌ها را کثیف دانسته و میمون تاجری هم‌چون تجار دوران برده‌داری که به خرید و فروش اشتهار داشتند، بر سر مبلغ قابل پرداخت با دیگران چانه می‌زند. میمون‌ها هم‌چون انسان‌ها از قوانین حقوق بشر (کدام بشر، انسان یا میمون‌؟) برخوردارند.
بچه میمون‌ها به مانند برخی از کودکان انسان‌ها که از حیوانات خانه‌گی در منزل نگه‌داری می‌کنند، به انسان‌ها قلاده زده‌، آن‌ها را به خانه برده با آنان خود را سرگرم می‌سازند. میمون‌ها به مانند تمدن‌های کهن برده‌دار، هر یک از انسان‌های ابتدایی را با فلزی داغ‌، علامت‌گذاری می‌کنند. در میان میمون‌ها نیز مثل انسان‌های هر عصری‌، برخی هستند که از رفتارهای ظالمانه‌ی نوع خود با زیردستان ناخورسندند و از این روی‌، در مقابل آزار و اذیت‌شان مقاومت می‌کنند.
اکثر میمون‌ها بر این باورند که انسان‌ها نادان و وحشی‌اند، و تنها معدودی از میان‌شان‌، انسان‌ها را صاحب هوش و توانایی یادگیری می‌دانند. در این‌جا «سیاره‌ی میمون‌ها» مدعی‌ست که قدرت برای مشروعیت کافی‌ست و قدرت است که عقل و ذکاوت را اعتبار می‌بخشد، نه بر عکس‌. این ملاک مشروعیت در عصری که «سیاره‌ی میمون‌ها» روایت می‌کند، درست است: عهد عتیق که در آن‌، قدرت محور همه چیز از جمله مشروعیت است‌.
در ضیافتی از میمون‌ها تقریبا تمامی خصایص و الگوهای حاکم بر مردم (شهروند) و برده‌گان را در جوامع دوران باستان می‌توان یافت‌. مجلس سنا با سناتورهایی که از مقام و منصب سیاسی برخوردارند و انسان‌هایی به شکل برده‌ زیردست آنان هستند.
فرمان‌ده ارتشی که به شدت خواهان برخورد قاطع‌تر با برده‌گان است‌. اشخاصی سنتی‌تر از بقیه که دیگران را به رعایت اصول دینی و آداب مربوط به آن دعوت می‌کنند (هم‌راه با کمی خشونت‌) و حتا از پدر آسمانی‌شان که آنان را از سر لطف آفریده است‌، تشکر کرده آمین‌گویان دعای خویش را به پایان می‌برند! آن‌ها بر این باورند که انسان‌ها دارای روح نیستند، همان‌طور که انسان‌ها چنین تصوری از میمون‌ها دارند.در نزد میمون‌ها نیز بسیاری از پیش‌نهادها برای وصلت زناشویی با مقاصدی سیاسی هم‌راه است و برای جاه‌طلبی و کسب اقتدار بیش‌تر صورت می‌گیرد.
میمون‌ها دارای سیاست‌مدارانی هستند که از تعطیلات در مکان‌های خوش آب و هوا بر می‌گردند و از شلوغی شهر و مشغله‌های کاری بدان‌جا پناه می‌برند. بحث‌ها بر سر اداره کشور و کنترل برده‌گان دور می‌زند و مخارج سرسام‌آور کنترل زاد و ولد آن‌ها و بیماری‌هایی که از آن‌ها به میمون‌ها می‌رسد، مواردی از مشکلات آن دوره‌اند. توجه بیش از حد به مسائل جنسی از جمله اتهامات انسان‌های ابتدایی‌ست‌. جمله‌گی آن‌ها ما را به شکلی دقیق و مو به مو به دوران برده‌داری جوامع باستان می‌رسانند.
● سفر خروج
اشخاصی که سقوط موجودی از فضا را دیده‌اند یا هر گونه اطلاعاتی در موردش دارند، کشته می‌شوند، چرا که دانستن در برخی موارد می‌تواند بسیار خطرناک باشد! انسان‌هایی که در بند میمون‌ها هستند، هم‌چون برده‌گان از اسارت فرار می‌کنند.
«سیاره‌ی میمون‌ها» در حقیقت «سفر خروج» آنان را روایت می‌کند. کاپیتان‌، انسانی که از فضا آمده است، به «آری‌»، میمون صلح‌طلب‌، می‌گوید که اگر راه فرار را به وی و هم‌راهان‌اش نشان دهد، در مقابل چیزهایی را به او نشان خواهد داد که دنیایشان را برای همیشه عوض کند. آن‌ها از طریق راهی مخفی فرار می‌کنند.
میمون‌ها نیز چون انسان‌ها تصور می‌کنند در چرخه‌ی تکامل بالاتر از انسان‌ها قرار دارند. میمون‌ها مانند بسیاری از انسان‌های عهد کهن‌، تکنولوژی برتر را نوعی جادوگری می‌پندارند. انسان‌ها و میمون‌ها توسط کاپیتان که نوید آزادی و رسیدن به سرزمینی به‌تر را وعده می‌دهد، ره‌بری و راه‌نمایی می‌شوند. کاپیتان از این پس شروع به کسب هویتی می‌کند که می‌تواند از او یک «راهنما» بسازد.
در درگیری مختصری که بین میمون‌ها و انسان‌ها رخ می‌دهد، آریِ صلح‌طلب‌، این‌بار سوی میمون‌ها را می‌گیرد، چرا که اکنون آن‌ها ضعیف‌ترند و مورد تعرض قرار گرفته‌اند. آری با قرار گرفتن در جلو اسلحه‌ی کاپیتان که به سوی برده‌فروش نشانه رفته است، به او می‌گوید: "اگر اونو بکشی تا سطح اون خودت رو پایین آورده‌ای‌." سناتور برای نجات دخترش‌، که از طرف‌داران حقوق انسان‌هاست‌، مجبور می‌شود تا به فرمان‌ده ارتش برای سرکوب انسان‌ها اختیارات بیش‌تری بدهد. میمون‌های ارباب به دنبال انسان‌های برده می‌گردند تا فراریان را گرفتار و تنبیه کنند.
● سفر پیدایش
میمون‌ها از موجودی سخن می‌گویند که در گذشته‌های دور از دنیایی دیگر آمده است‌. میمون‌های مسن‌تر از چیزی خبر می‌دهند که از پدران‌شان نسل به نسل به گوش آن‌ها رسیده است‌: "در ازمنه‌ی قدیم ما برده بودیم و آن‌ها حاکم بودند." در حالی که میمون جوان‌تر، به عنوان نماینده‌ی نسل جدید در ابتدا سخنان پدرش را باور نمی‌کند. میمون پیر از قدرت تکنولوژی و برتری انسان‌ها سخن می‌گوید. اسلحه‌یی که قدرت ده‌ها نیزه را دارد و از خشونت موجود پدیدآورنده‌ی آن حکایت می‌کند.
فراریان می‌خواهند به منطقه‌یی بروند که دست‌گاه گیرنده‌ی راه‌نمایشان (کاپیتان‌)، وجود سفینه‌ی مادر را نشان می‌دهد. آن در مسیر «کالیما»، «منطقه‌ی ممنوعه و مقدس» قرار می‌گیرد. کالیما بدین سبب منطقه‌یی مقدس شده که راز پیدایش میمون‌ها را نشان می‌دهد.
میمون‌ها هم‌چون انسان‌های بدوی‌، علائمی اسطوره‌یی و آیینی را در مسیر گذاشته‌اند که به مکان مقدس منتهی می‌شود. بر طبق علائم و نوشته‌های اسطوره‌ها و افسانه‌ها، کالیما جایی‌ست که سیموس‌، نخستین میمون‌، از خداوند جان می‌گیرد.
بدین ترتیب «اسطوره‌ی خلقت» شکل می‌گیرد و «سیاره‌ی میمون‌ها» «سفر پیدایش‌» آنان را به «سفر اعداد» پیوند می‌زند. آن‌ها هم‌، داستان خلقت و پیدایشی دارند! میمون‌های تحصیل‌کرده چنین داستان‌هایی را به مثابه‌ی افسانه‌یی بیش نمی‌پندارند؛ استعاره‌هایی که اجداد نخستین برای پیدایش خود آفریده‌اند! و شک دارند که اصلا سیموسی وجود داشته باشد. فراریان برای این که به «سرزمین موعود» برسند باید از رودخانه‌یی عبور کنند که میمون‌ها از آن می‌ترسند. و راه‌نما با عبور دادن‌شان نقش «هدایت» و «ره‌بری» را نیز تحقق می‌بخشد.
در حالی که «ارض موعود» نزدیک است‌، آن‌هایی که قرار است باقی بمانند از بابت جدایی از نجات‌یابنده‌گان نگران‌اند. هنگامی که کاپیتان به آری می‌گوید که قولی به هم‌راهان نداده است، آری به درستی اشاره می‌کند که او با توصیف دنیایی به‌تر در سایر سیارات و آسمان‌ها، آنان را تهییج و هدایت کرده است. او «پیام‌آور» دنیایی دیگر بوده است‌.
چون به مکان سفینه می‌رسند، آن دقیقا با مکان مقدس کالیما یکی می‌شود. اما کاپیتان و فراریان با کمال تعجب شخصی را در آن‌جا نمی‌یابند. فراریان به کاپیتان خاطرنشان می‌سازند که: "تو به ما گفتی که آن‌ها به دنبال ما خواهند آمد!" برخی ناامید می‌شوند. چون آن‌چه تحقق یافته با انتظار مردم یکی نبوده است‌، گله‌هایی را خطاب به شخص مسؤول و راه‌نمایشان می‌کنند. راه‌نما سفینه‌ی مادر را در درون تلی از غبار گذشته شناسایی می‌کند. آنان در می‌یابند که آن خرابه‌ها قدمتی هزاران ساله دارند، اما راه‌نما با استفاده از برخی وسایل سفینه که هنوز کار می‌کنند، وارد سفینه شده و وجود چنان چیزی را برای سایران اثبات می‌کند. سفینه‌یی که با نیروی هسته‌یی کار می‌کند.
● سفر لاویان
راه‌نما در نمایی کلیدی‌، واژه‌یی را که به شکلی مورب کالیما خوانده می‌شد، غبارزدایی می‌کند و آن‌گاه جمله‌یی که شکل کامل و دقیق آن پنهان بود و تنها بخش‌هایی از آن کالیما تصور می‌شد، هویدا می‌گردد. فیلم با چنین نمایی به گونه‌یی زیبا، این استعاره را شکل می‌بخشد که روایت کالیما در غبار زمان به سان افسانه متجلی می‌گردد، ولی افسانه از واقعیت تهی نیز نیست و همواره رد پای تاریخ را می‌توان در افسانه جست‌، همان گونه که کالمیا از واقعیت تهی نبود.
جمله‌یی که کالیما از بخش‌هایی از آن استخراج شده بود از این قرار بود: «مواظب باشید! (مکان حیوانات زنده‌)» در هنگامی که چنین جمله‌یی حک شد، برای اجتناب از خطر شکل گرفت که حکایت از محدوده‌ی ممنوعه داشت و تأویل «تابو ممنوعه» را شکل می‌بخشید، ولی هنگامی که تاریخ به افسانه نشست‌، آن به محدوده‌ی مقدس بدل شد و تأویل «تابو مقدس» پدید آمد که هیچ یک از حقیقت تهی نبودند و هیچ یک نیز از خطا مبرا نبودند، چرا که افسانه به تعصب نشست و تاریخ‌ با خط بطلان کشیدن روی افسانه‌، حقایق به ودیعه گذاشته شده در آن را نیز به دور افکند. اما «سیاره‌ی میمون‌ها» با روایتی که به محدوده‌ی ممنوعه و «سفر لاویان» می‌رسد، راز ممنوعه‌ی آن را به استعاره بیان می‌کند و تابوی آن را می‌شکند.
● سفر اعداد
ره‌سپاران به سوی سرزمین موعود و دنیایی به‌تر، به سوی تاریخ و افسانه کشیده می‌شوند و در دنیای حقایق نهفته در تأویل‌ها را به سوی خود و دیگران می‌گشایند. آن‌ها با رجوع به حافظه‌ی سفینه به آن‌چه در گذشته اتفاق افتاده پی می‌برند.
پس از خروج خودسرانه‌ی کاپیتان‌، سفینه‌ی مادر به دنبال او وارد توفان الکترومغناطیسی شده است و خود را در آن سرزمین می‌بیند. آن‌ها پس از این که پیاده می‌شوند، در می‌یابند که میمون‌های آزمایش‌گاهی‌شان باهوش‌تر از آنی هستند که آنان می‌پنداشتند. میمون‌ها به سرکرده‌گی سیموس (میمون کاپیتان سابق و راه‌نمای کنونی‌شان که سفینه را ترک گفته بود) اوضاع را در دست می‌گیرند و تمامی تاریخ بعدی سیاره آفریده شده تا به زمان آنها می‌رسد.
پس «سفر اعداد» شکل می‌گیرد. این چنین بود که «تاریخ» در غبار زمان «افسانه» شد. آری‌، حادثه‌ی سرپیچی کاپیتان‌، کاملا اتفاقی‌، تمامی تاریخ آن‌ها را پدید آورده است! آنان در می‌یابند که تنها به خاطر «اشتباه» کاپیتان (راه‌نمای کنونی‌) و در حقیقت «اتفاق عصیان» او زنده‌اند! افسانه‌ها حق داشتند که او و سیموس را مقدس می‌پنداشتند! تاریخ نیز محق بود که تمامی رفتارها و تعصبات نشأت‌گرفته از افسانه را برای مشروعیت‌شان کافی نمی‌دانست‌.
چنان که سیموس خواب آن را نمی‌دید که هویت و روایت زنده‌گی او را دست‌آویزی سازند برای از بین بردن مخالفان و حتا کاپیتانی که آموزگار سیموس بود! هر یک از دو تأویل متناقض افسانه و تاریخ صحیح است و نیست! آن‌ها هر یک حقیقتی را قربانی می‌سازند، همان گونه که حقیقتی را بیان می‌کنند. دو تأویلی که نه تنها با یک‌دیگر متناقض‌اند، بل‌که در درون نیز با تمایل به وجهی از حقیقت و تعمیم‌اش به بعدی دیگر، نقیض هم‌دیگر خواهند بود و تنها با آگاهی نسبت به حوزه‌ی دلالت هر یک و تفکیک‌شان از یک‌دیگر قادر به رفع آن تناقضات خواهیم بود.
● سفر داوران
انسان‌های دیگری که خبر و نوید نجات خویش به دست شخصی از دنیایی دیگر را شنیده‌اند، جمله‌گی بدان‌ها می‌پیوندند. در حالی که کاپیتان با روشن شدن گذشته‌ می‌فهمد برای نجات‌شان کاری از دست‌اش ساخته نیست‌.
میمون‌ها با سپاهی عظیم به جنگ انسان‌ها می‌آیند و کاپیتان از مردمی که در رکاب‌اش جمع شده‌اند می‌خواهد تا پراکنده شوند، چرا که بر این باور است‌ آن‌ها اقبالی برای پیروزی ندارند. او به سایران می‌گوید تنها کاری که می‌تواند انجام دهد، آن است که دشمنان را به سمت خود بکشد تا بقیه جان سالم به در برند. از این‌جاست که او حقیقتا «نقش مسؤولانه»ی یک راه‌نما را ایفا می‌کند و تمایز حقیقی‌اش با سایران را متجلی می‌سازد. کاپیتان دیگر دریافته است که هیچ نیروی کمکی به آن‌ها نخواهد رسید.
میمون‌های فراری که با انسان‌ها هم‌راه بودند، چون راهی به جز تسلیم نمی‌بینند، از میمون‌های جنگ‌جو می‌خواهند آنان را ببخشند، ولی با پاسخ منفی آنان مواجه می‌شوند، اما این تنها تأویلی‌ست که در نگاه نخست به نظر می‌رسد. گفت‌وگوهای فید با آری پرده از تأویلی دگر بر می‌دارد. آری این بار نیز به خاطر انسان‌ها فداکاری می‌کند و حتا حقارت تسلیم شدن در دست کسی را که از او (فید) متنفر است‌، پذیرا می‌شود و داغ آن را نیز در درون‌اش حک می‌کند، همان طور که مهر زجر برده‌گی را بر دست‌اش داغ می‌کنند!
وان‌گهی‌، شرم و وقاحت در عهد عتیق این چنین زاده شدند. شرم هنگامی که متولد شد، چون خودخواهی نداشت‌، حتا بر برتری‌هایش نیز اصرار نورزید و حتا وقتی که دیگران را با تمامی کاستی‌هایش دید، بیش از پیش شرمنده شد. اما وقاحت حتا بر پلیدی‌های خود نیز پافشاری ورزید و حتا نقاط ضعف خود را بر سر دیگران کوفت و این چنین خودخواهی خود را پرچم پیروزی‌اش ساخت‌. پس وحی عهد عتیق نازل شد تا شرم را یاری دهد و وقاحت را لگام زند.
ناگهان در اوج ناامیدی کاپیتان تصمیم می‌گیرد که در مقابل جنگ‌جویان مقاومت کند. او با عطف به خاطرات جامعه‌ی خود، با میمون‌ها از تاریخی سخن می‌گوید که پر است از کارهای عجیب مردان بزرگ‌. پس او وعده‌ی زمان و «روز موعود» را نیز بدان‌ها می‌دهد. کاپیتان که پیش از این‌ راه مقابله با میمون‌ها را نمی‌دانست‌، ناگهان در می‌یابد که انرژی هسته‌یی سفینه‌، چون «صندوق مقدسی» هنوز قابل استفاده است و با کشاندن میمون‌ها به سوی آن می‌تواند از انرژی‌اش برای نابودی‌شان استفاده کند.
● سفر پایانی‌: روز موعود و بازگشت موعود
جنگ آغاز می‌شود و انرژی ذخیره‌شده با رها شدن‌، شمار زیادی از میمون‌ها را از بین می‌برد و بسیاری نیز با حمله‌ی انسان‌هایی که روحیه‌ی مضاعف یافته‌اند، کشته می‌شوند. در گرماگرم نبرد نوری در آسمان دیده می‌شود. در افسانه‌ها آمده بود که سیموس گفته است‌، روزی باز می‌گردد. وعده‌های افسانه‌ها راست افتاده است‌، و این چنین «افسانه» «تاریخ» می‌شود! سیموس آمده است و «بازگشت موعود» تحقق یافته است‌.
سیموس چون در جوار راه‌نما قرار می‌گیرد، فید به راه‌نما و او حمله می‌برد. هم‌چون برخی از افسانه‌ها، غافل‌گیری مانع از پیروزی کسی می‌گردد که سلاح برتر دارد. فید، فرمان‌ده ارتش میمون‌ها نسب خود را به سیموس می‌رساند و از آن طریق مشروعیت حکومت بر سایران را کسب می‌کرد. فید هنگامی که در مقابل سیموس قرار می‌گیرد، حمایت نظامیان و زیردستان خویش را از چنگ می‌دهد، زیرا دیگر حکومت او مشروعیت «نَسَبی‌» و «آسمانی‌» خود را از دست داده است. در انتها انسان‌ها و میمون‌ها، آن چنان امتزاج می‌یابند که از هم قابل تفکیک نخواهند بود!
کاپیتان با سفینه‌یی که سیموس آورده است‌، به آسمان‌ها می‌رود و در فضا در توفان الکترومغناطیسی دیگری وارد شده و به زمان دیگری منتقل شده و در سیاره‌ی زمین و درست همان مکانی که از آن‌جا آمده بود، فرود می‌آید. جایی که پای‌گاه سابق نیروی هوایی او در کشورش قرار داشته است‌. همه چیز از ماشین‌ها، خیابان‌ها و نوع معماری گرفته تا مجسمه‌ی آبراهام لینکن حکایت از این دارد که او در زمان ما فرود آمده است، ولی ساکنان کنونی زمین به جای انسان میمون‌اند!
اما آیا این تأویل‌، همه چیز را واژگون نمی‌سازد؟ اگر کاپیتان هم انسان است‌، پس آن میمون‌ها چه کسانی هستند؟ اگر آن میمون‌ها ما هستیم‌، پس کاپیتان کیست‌؟ و آیا آن میمون‌ها و اعتقادات و روابط بین آنان که در ابتدای فیلم دیدیم و دقیقا از شرایط، خصایص و فرهنگ جوامع باستان حکایت داشت‌، نمی‌توانست تأویلی از تاریخ خود ما باشد و آن‌گاه کاپیتان و سفینه‌اش‌، گذشته‌ی موجوداتی برتر یا آینده‌ی خود ما؟ شباهت اسطوره‌ها و افسانه‌های روایت‌شده با آن‌چه از آنِ انسان‌هاست چه‌طور؟ اسرار پشت این واژه‌ها، استعاره‌ها و تأویل‌ها چیست؟ اما آیا «سیاره‌ی میمون‌ها» تعمدا از فاش‌سازی راز سرباز نمی‌زند؟ آیا سیاره میمون‌ها برای ما افسانه و اسطوره‌یی را به استعاره روایت و تأویل نمی‌کند؟ و در این صورت آیا آن نیز چون افسانه‌ی سیموس به واقعیت بدل شده است‌؟
کاربرد واژه‌های میمون و انسان‌، تنها نشانه‌هایی متفاوت‌اند که فرقی نمی‌کند کدام یک را میمون و کدام یک را انسان بپنداریم‌. «سیاره‌ی میمون‌ها» داستانی از پیدایش حیات موجوداتی هوش‌مند در سیاره‌یی‌ست توسط موجوداتی برتر، که اتفاق عصیان‌ زنده‌گی آن‌ها را رقم زد و موجودات هوش‌مند زیردست با تکوین و تکامل‌، بر موجودات هوش‌مندی که برتر بودند، تفوق یافتند و آن گاه گذشته از «تاریخ»" رنگ باخت و به «افسانه» نشست‌، با ردپای تأویلی که بتوان افق‌اش را از آینده دید؛ برای آنانی که وسعت اندیشه و شجاعت نگاه به فراسوی افق را در خویشتن بیابند!
کاوه احمدی علی‌آبادی
دارای گواهی دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از دانش‌گاه راچ ویل تگزاس در آمریکا
منبع : دو هفته نامه فروغ


همچنین مشاهده کنید