پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

توهمات مذهبی در مغز


توهمات مذهبی در مغز
آزمایشها نشان می دهد که نیمی از مردم بطریقی تجربیاتی شبیه تجربیات مذهبی در عمر خود داشته اند.
عصب شناسان نشان دادند که قسمت لب آهیانه مغز در ایجاد حس "یگانگی با جهان" موثر است.
مردمی که دچار حملات صرعی میگردند گاهی در حین حملات خود با این تجربیات مواجه می شوند.
دانشمندان با ایجاد میدان مغناطیسی ( حدود ۱ میکروتسلا ) در اطراف قسمتی از مغز (تمپورال لوب ) باعث شدند که تعدادی از آزمایش شوندگان حضور یک روح را در اطاق خود تجربه کنند . اما تمام آزمایشات نشان دهنده این امر است که آنچه مردم تجربه می کنند تابع اصول و اعتقاد خود آنها می باشد.
آیا نمی توان گفت که تمام آنچه که تجربیات و حقایق مذهبی می نامیم نوعی تجربیات شخصی است که در مغز روی می دهد ؟
● تبیین عصب شناسی پدیده های فرا حسی
پائول چرچلند فیلسوف معروف ذهن و استاد دانشگاه سن دیه گو اخیراً مدلی جدید برای ادراک رنگ ها از سوی انسان پیشنهاد کرده است که به ادراک رنگ ها بسنده نمی کند و بسی از ادراکات دیگر انسانی را در برمی گیرد.
چرچلند که معتقد است پژوهش های عصب شناسی نه تنها رفتار انسانی را تبیین می کنند که تبیینی خوب از تجربیات فراحسی صورت می دهند.
وی مدلی برای عصب شناسی بصری پیشنهاد کرده است که بر طبق آن فهم انسانی از فعالیت های عصبی مغز ناشی می شود. به نظر وی این مدل بسیار شبیه پردازش تصاویر تلویزیونی است.
او تصریح می کند که همه انسان ها رنگ را به شیوه ای یکسان درک می کنند و این ادراک ناشی از کیفیت پاسخ به رنگ است.
اطلاعات نوری که از شبکیه می گذرند به سوی سلول های عصبی رهسپار می شوند که رنگ را ارزیابی می کنند و بر طبق گونه ای نظام معادل سازی هر رنگ ارزش خاصی اخذ می نماید و بنابراین رنگ خاصی اطلاق می شود.
به نظر چرچلند می توان در اینجا مدلی ریاضیاتی ترسیم کرد که با آن معادله صورت گرفته در سلول های عصبی رابطه این همانی دارد که بر طبق آن مدل سه بعدی از پردازش بصری مغز، رنگ های جهان طبیعی را باز می نمایاند.
به نظر این فیلسوف ذهن، این مدل نه تنها ادراک بصری که پاره ای از تجربیات انفسی را نیز پیش بینی می کند.
او تصریح می کند که بخشی از مغز که متکفل درک تصویر است قابلیت هایی به مراتب بیشتر از آنچه جهان از آن طلب می کند را دارا است و مغز ما اطلاعات بصری را بر مبنای یک وضعیت اولیه ترجمه می کند .هنگامی که این مبنای اولیه تغییر کند ادراکات رنگی نیز حتماً تغییر خواهند کرد.
چرچلند به این مدعا اکتفا نمی کند و معتقد است مدل پیشنهادی وی تأثیر بسیاری بر نظریه های اخلاقی و حقوقی نیز دارد چرا که مدل وی پیش بینی می کند مکانیسم های عصب شناسی مشابه برای مفاهیم انتزاعی چه ها هستند. به نظر وی کودکان همانگونه که رنگ ها را می شناسند از مفاهیمی چون اعتماد، عشق و وظیفه اطاعت و شناخت کسب می کنند. بنابراین این مدل را می توان برای ادارکات فراحسی نیز به کار برد.
● الهیات عصبی
در سال ۱۹۹۹ کتابی با عنوان «ذهن عرفانی: کندوکاوی در بیولوژی تجربه دینی» The mystical Mind منتشر شد. «آندرو نیوبرگ» Newberg و «دی آکیلی» نویسندگان کتاب که از سال ها پیش تحقیقات در این زمینه را آغاز کرده بودند، معتقدند که : ساختارهای مغز انسان موجب شوق معنوی می شوند.
این دو از اصطلاح «الهیات عصبی» (Neurotheoligy) استفاده کردند.
دکتر «پرسینگر» نیز در این زمینه تحقیقات بسیاری انجام داده است. اکثر آزمایشات انجام شده بر روی راهبان فرانسیسکانی و بوداییان تبتی بوده است. در این آزمایشات از تکنیک های تصویربرداری مغز استفاده شده که مهمترین آنها «توموگرافی با گسیل پوزتیرون» (PET) است. این تصویر برداری ها اطلاعاتی کامل از کارکردهای تک تک ساختارهای مغز به ما می دهند.
تصویرهای پایان مراقبه فعالیت افزاینده در لوب های فرونتال (که نواحی توجه و مراقبه هستند) و کاهش فعالیت در لوب پارتیال فوقانی خلفی را نشان دادند. لوب پارتیال فوقانی خلفی به طور اولیه برای شناخت جهت مکان است. افرادی که دچار آسیب این ناحیه هستند در تعیین مکان مشکل دارند. «پرسینگر» حتی این آزمایشات را بر روی افرادی که با مصرف LSD تجربیات دینی داشتند، انجام داد و جالب بود که نتایج کاملاً مشابه بود. در بیماران با تشنج لوب تمپورال نیز که بعضی اوقات همراه با تجربیات دینی است، نتایج کاملاً مشابه است.
«نورو تئولوژی» که پایه ای نورولوژی برای تجربیات دینی قائل است، می تواند دین را از دیدگاه های تکاملی، بیولوژیکی یا هر منظر دیگری تبیین کند. اکنون این سئوال مطرح است که:
مطالعه دین به عنوان پدیده ای نورو فیزیولوژی چه دلالت هایی برای تئولوژی خواهد داشت؟
«نیوبرگ» معتقد است که بیولوژی می تواند در تبیین این که چرا تئولوژی وجود دارد به ما کمک کند. «بیشاپ الیو اسگرشیا» مسئول مباحث اخلاق پزشکی در واتیکان در پاسخ به «نیوبرگ» می گوید: «شما نمی توانید بگویید که مغز دعا و نیایش را ایجاد می کند. در واقع شما علت و معلول را با یکدیگر خلط کرده اید.» «نیوبرگ» در پاسخ گفته است: «یافته های ما را هرکس می تواند به شیوه ای تحویل گرایانه تفسیرکند ما نمی گوییم که مغز، خدا را خلق کرده است بلکه منظور این است که مغز به طور طبیعی تکامل پیدا کرده تا مکانیسم هایی برای تجربه دینی داشته باشد.»
برخی بر نوع تجربه دینی ای که این دانشمندان معتقد به بیولوژیک بودن آن هستند، اشکال وارد کرده اند. یعنی میان تجربیات دینی «Erlebnis» (تجربه زیسته) و «Erfahrang» (تجربه ذهنی) باید تفاوت قائل شد.
«نورو تئولوژی» با سئوالات بسیار دیگری روبه رو است؛ مثلاً:
اگر تجربه دینی قابل تحویل به سیستم عصبی است پس چرا تنها یک دین وجود ندارد؟
و اگر معتقدین به ادیان مختلف، پدیده های دینی مشترکی را تجربه می کنند مثلاً احساس بی زمانی، این پدیده ها از کجا ناشی می شوند؟
«نورو تئولوژی» رشته ای است که بیش از ۱۰ سال از عمر آن نمی گذرد. اگرچه بانیان آن انسان های بی دینی نبوده اند اما تفسیرهای تحویل گرایانه ای از یافته های آنها به عمل آمده که دینداران را با مباحث جدیدی روبه رو ساخته است
منبع : کانون دانش