چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


معنویت در کرشمه لیلی


معنویت در کرشمه لیلی
▪ نوشته محمد ابراهیمیان
▪ چاپ اول ۱۳۸۶
▪ نشر قطره ـ نشر صحنه ـ ۲۱۳ صفحه
وارستگی‌هایی که در عرفان اصیل و پویایی محور رویدادها و پویش یک فرد را از مبدا تا مقصد آرمانی به پیش می‌رانند، بسیار ساده و در عین حال بسیار گران بارند.
از نمونه‌های قصص کتاب‌های آسمانی در نوع داستانی بسیار می‌توان سراغ گرفت. حضرت یعقوب تا رسیدن به مقام شکیبایی فوق‌ انسانی، ده‌ها سال رنج می‌برد. اما حضرت یعقوب یا حضرت ذکریا یا معصومین هرگز از رنج‌هایشان ابزار فخرفروشی برای دیگران و طلب‌کاری از آفریدگار فراهم نمی‌سازند. رنج مقدس‌شان رنج انسان است برای درگذشتن از غرایز و فراز آمدن به عالم معنا و معنویت. در رمان «کرشمه‌ لیلی» دو شخصیت داستانی بین جمع مردم زیستن، فراز آمدن بر محدودیت‌ها و رجعت به زمان قبل از تولد (برهنه، تنها و بیگانه با لذت‌ها) باید که توشه‌ای گران و اندوخته‌ای در خور سفر به ماورا داشته باشند. نمونه‌ای از رنج بردن بسیار سوزناک جهان مادی که با قلم به شدت بی‌رحمانه و واقع‌بین بالزاک را نشان می‌دهد، مرور می‌کنیم: «... دوست من هیچوقت ازدواج نکنید، بچه‌دار نشوید! شما باعث زندگی آنها می‌شوید. آنها باعث مرگ شما. شما آنها را در اجتماع داخل می‌کنید، آنها شما را از آنجا می‌رانند... اگر ثروتم را نگاه می‌داشتم آنها حالا اینجا بودند و با بوسه‌های خود صورت مرا می‌لیسیدند! من در قصری به سر می‌بردم. اتاق‌های قشنگ داشتم. در این وضع بیماری، آنها مرا می‌بوسیدند و اشک می‌ریختند. همچنین شوهرها و بچه‌هایشان. همه چیز را پول فراهم می‌کند حتی دخترها را.
اگر گنج‌هایی از من باقی می‌ماند می‌آمدند و به زخم‌هایم مرهم می‌گذاشتند. از من مواظبت می‌کردند... ای‌کاش ثروتمند بودم تا می‌توانستم آنها را ببینم.
آن موقع که پول به خودشان و شوهران‌شان می‌دادم همیشه احترام داشتم. هر وقت معایبی داشتم می‌توانستم با پول بپوشانم... بابا گوریو ـ بالزاک صفحه ۴۸۷» بابا گوریو در مقام انسانی حریص که امور دنیوی و متغیر را یکی پس از دیگری به چنگ آورده و هرگز به خود فرصت تجربه امور معنوی را نمی‌دهد، لاجرم در از دست دادن آنها نیز سقوطی تام و تمام را می‌پذیرد. وابستگی مطلق به پول، فرزند و هر پدیده مادی، پایان هول‌انگیز هر بابا گوریو ای را فراهم می‌سازد. در رمان «کرشمه لیلی» ،‌ «پیربابا» در سفر سه روزه از روستای مشکانه به مقصد زیارتگاه «سلطانه» سرفصل‌های پرشماری را به نوه سیزده ـ چهارده ساله‌اش منتقل می‌کند که هر کدام گنجی پایان‌ناپذیرند. گنجی در درون، در ایمان و در روان که عزت نفس را سامان می‌بخشند و فرد را در گذر از ناملایمات ایمن می‌دارند. در آخر مسیر آنگاه که پیربابا محل گنج نهفته را به «گل بابا» نشان می‌دهد و به رغم آن، وی را به داشتن گنج‌های پایان ناپذیر در درون خود متقاعد می‌سازد. بنابراین وقتی «پیربابا»ی رمان کرشمه لیلی می‌میرد، خود را نه تنها حرام شده نمی‌پندارد بلکه رضایت‌مند از عمر و اعمال به سوی ملکوت آمال پر می‌کشد و این است تفاوت میان باباگوریو و پیربابا...»
گونه رمان: کرشمه لیلی رمانی افقی است که در آن (برخلاف رمان‌های نوع عمودی) دو شخصیت اصلی «پیربابا ـ گل‌بابا» بزرگ‌تر از واقعیت‌اند. آنها در طول پویش فرازمند خود بر نیروهایی بزرگ‌تر و توانمندتر از خود (بیرونی و درونی) غلبه می‌کنند. مرگ پیربابا با رجعت اوست به جهان نامیرایی معنویت و گل‌بابا نیز سفر در زمان‌ها و مکان‌ها را با موفقیت پشت‌سر گذاشته در پایان راه به حکمت‌ها و غنای ایمان مسلح و مجهز می‌شود.
در گونه داستان افقی وقایع در عرض هم روی می‌دهد. نویسنده (محمد ابراهیمیان) با پیوستن فصل‌های مختلف به هم در نقطه پایانی: «باید جرعه‌ای از باده نور بنوشید تا آن را باور کنید ـ پیر بابا گفت» که در سرآغاز نیز آمده است، خواننده را به سیاحت در عالم شگفتی‌ها و رویاهایی که در بیداری روی می‌دهند، می‌برد و برمی‌گرداند. از ویژگی‌ داستان افقی که در کرشمه لیلی دارای برجستگی است: سر و کار پیدا کردن شخصیت‌ها با کمبودها و نقصان‌هایی که باعث می‌شود انسان نتواند با زندگی آنچنان‌که با آن روبه‌رو و درگیر می‌شوند، کنار آید. موضوع چگونگی مقاومت انسان، با وجود نقصان‌ها، در برابر مشکلاتی است که زندگی در سر راهش قرار می‌دهد.
پیربابا در مقام مرشد و مربی «گل‌بابا»یی پرورش و آموزش می‌دهد که وی به هنگام بازگشت از سفر به مشکانه، در حالی که جسد پیربابا را با خود آورده است، تمامی پرندگان و چرندگان به سوگواری پیربابا در طواف هستند. او شوریده و شیدا، تنبور بر دست‌ها و موسیقی‌ای که انس و جن و وحوش را به جنبش درمی‌آورد، با موهای یک‌دست سفید سر، دلی یک‌دست از نور حق و بازگشته از ملکوت و مالامال از عشق و ۱۴-۱۳ سال عمر خود را به صد و اندی سال پربار پیربابا افزوده و آمده است.
او در آن سفر سراسر شگفت با دو انگشت پیربابا ماه را در کام خود فرو برده است تا به صافی همانندی آن درآید. مشکانه در غیاب او در خاک و دود بر هوا خاسته زخم‌هایی پذیرفته است اما او بازگشته است تا بار دیگر آزمون زندگی را بگذراند. احوال دختری را که در پی‌اش دویده بود و بر جای مانده بود ببیند. گل‌بابا بر ویرانه‌های روستایی بازگشته است که به تمامی یتیمی را تجربه کند. در غیاب پدرش و عموهایش که بعد از لت و پار شدن به وسیله گرگ‌های هار، یا مرده‌اند یا در انستیتو پاستور تهران در قرنطینه‌ها موش آزمایشگاهی شده‌اند.
او بازگشته است تا از میان تنه بریده درخت هزار ساله که «ملوک» زن عمو و شویش را با بریدن دست‌هایشان از هم و از تنه درخت جدا کرده بودند، مفهوم فنا شدن در عشق را دریابد.
او بازگشته است تا اولین تجربه فرارفتن از قالب تن را که وی در ۷۲ ساعت اول (گل‌بابا ۵-۴ ساله روی پشت‌بام با نگاه فرومانده بر مشتدانه با رفتن پاها روی گردگان گسترده بر پشت‌بام لغزیده و بر زمین افتاده، به اغما رفته و بعد از ۷۲ ساعت توسل جستن در مکان مقدس و نذر ۳ روز با دهان روزه به زیارت سلطانه رفتن) را با تجربه دوم سفر به فراسوی اقلیم و زمان در روز دوم سفر (دیدن رازهای سرزمین‌ها، آدم‌ها از دوران‌های مختلف و اموری دیگر...) در آمیخته، واقعیت عشق و حقیقت معنای آن را دریابد. او بازگشته است تا نردبام به ملکوت رساننده عشق را در مقابل مشت دانه قرار بدهد. او بازگشته است که دیگر کسی برای دیگری مرگ آرزو نکند.
از آنجایی که رمان اندیشه محور است، حوادث متولی در آن روی نمی‌دهد. بلکه اندیشه‌ها در حالتی مناظره‌گونه خواننده را دعوت به شنیدن می‌کند. بنابراین خلاصه کردن رمان با تکیه بر حوادث کاری صواب نیست. در همه صفحه‌ها اندرزها نقش بسته‌اند و در فصل نهم فشردگی بیشتری دارند. ضمن اینکه سفر ۳ روزه نامحدود در زمان و مکان است. نثر شیوا و صحنه‌پردازی‌های فوق‌العاده گویا خوانندگان رمان را برای خواننده لذتبخش‌تر کرده است. از طرفی چند لایه بودن متن امکان آن را فراهم می‌سازد که هر خواننده‌ای به فراخور سواد و پویایی ذهن خود از آن لذت ببرد بیاموزد و به تجربه‌های ذهنی و عاطفی‌اش بیفزاید. ۱۱ فصل تقطیع متناسبی از نویسنده است تا خواننده به راحتی یک به یک صحنه‌ها را هم مستقل ببیند و هم با کل رمان بسنجد.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید