دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خلافت الهی انسان


خلافت الهی انسان
انسان، خلیفه خداست و این مقام والاترین و بالاترین مقامی است که یک موجود می تواند به آن نایل شود.
خداوند متعال با لطف خاص خویش ردای خلافت را بر قامت انسان پوشاند و او را اشرف مخلوقات قرار داد. در این مقاله نویسنده کوشیده است معانی خلافت در قرآن و گستره آن را مورد بررسی قرار دهد.
اینک مطلب را باهم از نظر می گذرانیم:
● مفهوم خلافت
هرچند که در واژه شناسی عربی خلافت به معنای نیابت از دیگری است به جهت این که منوب عنه به عللی چون غیبت و عدم حضور و یا مرگ و یا ناتوانی قادر به انجام وظایف خویش نیست، از این رو جانشینی را نصب و معرفی می کند، ولی خلافت در آموزه های قرآنی فراتر از این معنا است؛ زیرا خلافت انسانی از خداوند به هیچ یک از علل پیش گفته نمی تواند معنای درست و راستی بیابد؛ چون که خداوند در همه جا حضور دارد و غیبت درباره وی معنا و مفهومی ندارد. چنان که مرگ و یا ناتوانی در انجام کاری در وی مصداقی نمی یابد و خداوند نه تنها موجودی میرا نیست بلکه توانا و قادر به هر کاری است. بنابراین تنها در تصحیح خلافت الهی انسان باید در جست وجوی علتی دیگر بود. با توجه به گزارش قرآن از مسأله آفرینش و هدف از آن می توان گفت که علت اصلی جانشینی انسان از خدا و خلافت وی شرافتی است که خداوند به انسان بخشیده و تکریمی که به فضل خویش نسبت به او روا داشته است. از این رو می توان گفت که یکی از علل خلافت می تواند شرافت بخشیدن به نایب باشد. (مفردات راغب ص۲۹۴)
● معانی خلافت در قرآن کریم
واژه خلیفه در قرآن به دو معنای به کار رفته است: معنای نخست آن خلافت به معنای جانشینی از جانب خداوند برروی زمین است که این معنا تمام نمی شود مگر این که خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر حاکی و بیانگر از کسی باشد که از جانب وی خلافت می کند. از این معنا به خلافت انسانی تعبیر می شود که به نظر می رسد اختصاص به فردی ندارد و همه انسان ها را شامل می شود و اشاره به آدم به عنوان تنها مصداق موجود از این نوع در آن زمان بوده است و این گونه نیست که خلافت تنها خاص شخص آدم بوده است و دیگر انسان ها را شامل نمی شود و پس از مرگ آدم نیز این خلافت انسان از خدا برداشته شده باشد؛ بلکه می توان گفت که همه انسان ها خلافت الهی را به عهده دارند و از این ظرفیت برخوردار می باشند ولی آن کسی که مصداق فعلی خلافت الهی می شود مصداق اتم و اکملی است که در همه شئون وجودی خود را به کمالات رسانده باشد. در این جا دو مصداق عام و خاص برای خلافت می توان درنظر گرفت: مصداق عام به معنای همه انسان ها که در موردی خاص که از توانایی و استعداد فعلی برخوردار شده اند در همان مورد خلیفه خداوند هستند و دوم مصداق خاص که به معنای آن است که شخص در همه حوزه ها خلیفه و جانشین خداست و از آن گاه به ربوبیت طولی نیز یاد می کنند که اختصاص به انسان کامل و معصوم(ع) دارد.
معنای دومی که برای خلافت بیان شده است خلافت به معنای ولایت و امامت و رهبری امت و جامعه است که در قرآن از خلافت حضرت داوود(ع) به صراحت سخن به میان آمده است و خداوند او را خلیفه معرفی می کند و می فرماید: یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق؛ ای داوود ما تو را خلیفه در زمین قرار داده ایم پس به حق در میان مردم حکم کن(نمل آیه۱۶) در این آیه سخن از خلافت خاص است که همان حکومت و داوری در میان مردم به معنا و مفهوم سیاسی آن است. هرچند که خلافت به معنای ولایت شاخه ای از خلافت کامل انسانی است، با این همه آن چه در این نوشتار مورد توجه است معنا و مفهوم نخست آن است که به معنای خلافت الهی انسان می باشد که معنای عام و کلی است.
● خلافت انسان
خلافت انسان به معنای خلافت کلی و عمومی نوعی انسان است. خداوند تنها موردی که از علت آفرینش موجودی سخن می گوید و طرح آن را با دیگران مطرح می سازد و انگیزه خود را به روشنی بیان می کند مسأله خلافت انسانی است. خداوند در گفت وگویی به فرشتگان توضیح می دهد که موجودی به نام آدم را می آفریند تا جانشین خداوند در زمین شود. (بقره آیه۳۰) فرشتگان باتوجه به دانش و علم خویش بر این باورند که نیازی نیست تا انسانی آفریده شود و به موجودات آفرینش افزوده شود. دلیل ایشان از ضروری نبودن آفرینش آدم این است که پیش از این موجوداتی در زمین آفریده و به هر عنوانی در زمین مستقر شده ولی به فساد و تباهی آن پرداختند و دیگر آن که اگر هدف تسبیح و تقدیس ذات الهی است که فرشتگان به این کار مشغول می باشند و دیگر نیازی نیست تا موجودی دیگر آفریده شود. (بقره آیه۳۰)
فرشتگان بر این باروند که انسان به علت ساختار وجودی اش موجودی فسادگر و خون ریز است بنابراین شایسته آن نیست که خلافت الهی را به عهده بگیرد.(همان) اما خداوند توضیح می دهد که این مسأله فراتر از درک و فهم فرشتگان و دانش ایشان است. آنان نیز می پذیرند که ازنظر دانش در آن مقامی نیستند که به هر چیزی آگاهی داشته باشند و قضاوت و داوری ایشان تنها بر پایه داده و اطلاعاتی است که خداوند از پیش در اختیار ایشان قرار داده است و اگر دانش و مسأله دیگری است آنان از آن بی اطلاع هستند. (بقره آیه۳۰و ۳۲)
در این آیات به روشنی معلوم می شود که آدم خلیفه خداوند در جایی به نام زمین است ولی این بدان معنا نیست که این خلافت اختصاص به شخص وی داشته باشد و هم چنین وی تنها در روی زمین و برای زمینی ها خلیفه می باشد. بلکه خلافت در آیات قرآنی به معنای خلافت انسانی و از پایگاهی به نام زمین می باشد. بنابراین خلافت مذکور در آیه۳۰ سوره بقره منحصر در حضرت آدم(ع) نیست بلکه فرزندان و نسل وی را نیز شامل می شود. موید عمومی بودن خلافت را می توان از آیات ۶۹ سوره اعراف و ۱۴ سوره یونس و ۶۲ سوره نمل به دست آورد. (المیزان ج۱ ص۱۱۶) چنان که خلافت ایشان اختصاص به اهل زمین ندارد بلکه خلافت در هستی است. از این روست که همه فرشتگان بر وی سجده تکوینی و تشریعی می کنند و ربوبیت طولی آدم را پس از انباء و آگاهی بخشی از توان و قدرت آدم می پذیرند و بر آن به سجده گردن می نهند. این به آن معناست که همه فرشتگان و موجودات عاقل دیگری چون جنیان تحت خلافت و ربوبیت طولی وی می باشند هر چند که ابلیس و شماری از جنیان (از فرزندان وی) از پذیرش تشریعی اطاعت و فرمان بری از خلافت انسانی سر باز زدند ولی این هم بدان معنا نیست که در مقام تکوین تحت خلافت انسانی قرار ندارند؛ بلکه آنان نیز چه بخواهند و چه نخواهند (طوعا اوکرها) مطیع و فرمانبر انسان هستند و از دایره خلافت الهی انسان بیرون نمی باشند.
به نظر می رسد که فرشتگان خواستار جعل خلافت الهی برای خویش بودند و بر این باورند که ایشان از هر نظر توانایی و شانیت پذیرش این عنوان را دارند. آنان با این باور که جعل خلافت الهی برای تسبیح و تقدیس است بیان می دارند که ما از این توانایی برخوردار می باشیم بدون این که جهات منفی داشته باشیم. بنابراین به جای آفرینش موجودی دیگر به نام آدم و انسان از ما برای خلافت استفاده کن (المیزان ج ۱ ص ۱۱۵). همین ادعای توانایی و شانیت از سوی ابلیس به نمایندگی از جنیان نیز مطرح می شود. حتی درخواست ابلیس از صراحت و روشنی بیش تری برخوردار می باشد و وی به صراحت خود را برتر از آدم معرفی می کند و به ماده و مایه خلقت خویش اشاره کرده و می گوید: من از نظر ماده آفرینش از برتری بیشتری برخوردار بوده و از قابلیت و توانایی افزون تری بهره مند می باشم، بنابراین لیاقت و شایستگی بیش تری از خلافت آدم برخوردار می باشم. خداوند هر دو درخواست فرشتگان و ابلیس از جنیان را رد کرده و بر قابلیت ها و توانمندی های انسان تاکید می کند.
خداوند در آیه ۶۰ سوره زخرف با اشاره به مطلبی دیگر به این نکته نیز اشاره می کند که جانشین شدن فرشتگان بر زمین و خلافت ایشان منوط و مشروط به مشیت الهی است و این اراده و مشیت تحقق نیافته است. این بدان معناست که اگر خداوند بخواهد و مشیت وی بر این قرار گیرد فرشتگان نیز می توانند و یا می توانستند خلافت خداوندی را به عهده گیرند ولی نه تنها این مشیت تحقق نیافت بلکه مشیت برخلافت انسان تعلق گرفته است و علت آن کرامت و شرافت وجودی انسان و تعلیم اسمایی و قابلیت های انسانی است.
قرآن بر این نکته نیز تأکید می کند که خلافت الهی امری نیست که بتوان با خواست افراد و یا انواع تغییر کند و هر کسی بتواند به این مقام و شانیت برسد. خداوند خود منشأ خلافت است و تنها اوست که در این مسأله تصمیم می گیرد و هر کسی که بر خلاف فرمان تکوینی و تشریعی وی قرار گیرد ملعون و مردود است و از درگاه الهی رانده می شود.
خلافت انسانی به معنا و مفهوم ربوبیت طولی انسان است تا هر موجودی را به کمال لایق و شایسته خویش برساند. از این روست که فرشتگان نیز با پذیرش ربوبیت طولی و خلافت انسانی در مقام این هستند تا از انسان علوم و دانش اسمایی را بیاموزند. آنان که پس از اعتراض خود بر ناتوانی انسان برای این مسئولیت و مأموریت خطیر و توانایی خویش با مسأله عدم علم و دانش کامل رو به رو شده و از توانایی دانشی انسان نسبت به همه اسمای الهی اطلاع یافته بودند، با پذیرش اطاعت و پیروی از وی و فرمان های انسان به روشنی خواستار بهره گیری از توانمندی های انسان برای تکامل و رشد خویش شدند. از آن جایی که دانش ایشان محدود به آموزه های مستقیم الهی بوده است از خلیفه می خواهند به حکم ربوبیت طولی خویش آنان را نیز به دانش اسمایی بر پایه ظرفیت های ذاتی هر یک از فرشتگان آگاه سازد و به مقام و شان لایق ایشان رهنمون سازد.
● شمول خلافت انسان
خلافت انسان هم از نظر دایره شمولی در برگیرنده همه ما سوی الله از فرشتگان و جنیان و دیگر موجودات می باشد و هم از نظر جغرافیایی هستی فراتر از زمین و مستقر است. چنان که این خلافت هم شامل خلافت ربوبی طولی است و هم شامل خلافت ولایتی به معنای مدیریت و رهبری انسان های دیگر است. به این معنا که انسان کامل به علت این که مصداق تام و تمام خلافت الهی می باشد و همه موجودات به جهت کمالی اطاعت و ربوبیت طولی وی را می پذیرند، دیگر انسان ها نیز می بایست ولایت و ربوبیت وی را از این نظر بپذیرند و از حکم و فرمان وی سرباز نزنند. بنابراین انسان کامل که انسان معصوم می باشد از سوی خداوند از این شانیت نیز برخوردار می باشد تا با مدیریت و تدبیر و ربوبیت خویش دیگر انسان ها را به سوی کمال ذاتی خویش هدایت کند. بنابراین استخلاف به معنای ولایت و رهبری و پیشوایی امت ها و انسان به عنوان یک وظیفه و مسئولیت و شانیت برای انسان کامل چون پیامبران و اولیای معصوم الهی ثابت است. از این روست که خداوند در آیه ۵۵ سوره نور به اعطای خلافت الهی به معنای ولایت اطاعت و رهبری پیامبران و اولیای خود بر انسان دیگر نیز اشاره می کند و بدان حکم می نماید.
اعطای خلافت به معنای مدیریت و رهبری جامعه از سوی خداوند به حضرت داود و یا سلیمان (ص آیه ۲۶) به معنا و مفهوم این است که وی از نظر خداوند بر انسان دیگری که از این نظر به حد کمالی وی نمی باشند و یا در حد وی می باشند ولایت و خلافت دارد و دیگر انسان ها نیز می بایست از وی اطاعت کنند. این گونه است که خلافت و ولایت انسان کامل در ادامه ولایت و خلافت خداوندی تفسیر می شود و تنها کسانی از این ولایت برخوردار خواهند بود که ولایت کامل را در اختیار داشته باشند. از این روست که تنها ولی الله کسانی می باشند که به عنوان انسان کامل از خلافت کامل بهره مند می باشد.
کریم صادق زاده
منبع : روزنامه کیهان