یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به «سنگ، کاغذ، قیچی»رستگاری در آسایشگاه


نگاهی به «سنگ، کاغذ، قیچی»رستگاری در آسایشگاه
بعد از اکران فیلم های طنز در ماه های اخیر اینک نوبت به فیلم حادثه یی رسیده است که بر پایه جذابیت های هیجانی این ژانر سینمایی مخاطبان خود را به سالن های سینما بکشاند. «سنگ، کاغذ، قیچی» ساخته سعید سهیلی بعد از نقاب، دومین فیلم از این مجموعه است.
این فیلم را می توان به دو بخش مجزا تقسیم کرد که از قصه یی حادثه یی با ضرباهنگ تند به سکانس های شعاری و نمایشی می رسد و آنقدر ریتم شتاب آلوده یی دارد که گویی از ابتدا قصد بر این بوده خط داستان را با عجله به نیمه دوم فیلم یعنی سکانس های آسایشگاه جانبازان برساند،«سنگ، کاغذ، قیچی» همان قصه کلیشه یی آقازاده هایی است که از اعتبار و آبروی پدر در جهت منافع و لذت های شخصی خویش خرج می کنند و از رهگذر این تارک تازی تازیانه های زیادی بر اقشار عادی و معمولی می زنند.
پسرحاجی هایی که سوار بر رانت های سیاسی- اقتصادی و موقعیت های اجتماعی پدران شان به قیمت ویران کردن زندگی کثیری از شهروندان به آبادی دنیای خویش مشغولند. قصه پدر متعصب و پسر خلافکار که همچون ترجیع بندی از درون ساختارهای اجتماعی ایدئولوژیک زاده می شوند و علاوه بر شکاف های طبقاتی-اقتصادی به شکاف های اجتماعی-منزلتی نیز دامن می زنند. محسن به خاطر تصاحب نامزد جهان توطئه یی علیه او طراحی و با اتهام سرقت او را دو سال روانه زندان می کند. جهان در زندان با یک خلافکار حرفه یی که گویی در کودکی با او همکلاس بوده آشنا می شود و با کمک مملی و نامزدش مرضیه تصمیم می گیرد تا از رئیس کارخانه به خاطر پاپوشی که برایش ساخته بود انتقام بگیرد.
غیبت رعنا نامزد جهان که هرگز در این دو سال به ملاقات او نیامده بود و مرگ مادرش که از غصه او دق کرده بود به همراه فشارهای زندان به جرم ناکرده تمام وجود جهان را سرشار از نفرت و انتقام جویی کرده بود، سرخوردگی های متعهد و عاطفی- هیجانی جهان ایزدی شجاعتی مضاعف به او بخشید تا اکنون که مجرم خود را در لباس رسمی پنهان کرده است خود حق خویش را مطالبه می کند و حتی نصیحت های عموی پلیس را برنمی تابد.
قهرمان داستان در اینجا به کاراکترهای سینمای کیمیایی نزدیک می شود و فضای انقلابی و مبارزجویانه یی را بازتولید می کند. عموی پلیس که جمشید هاشم پور نقش متفاوتی را از این کاراکتر بازی می کند، بعد از آزادی جهان به او می گوید زندان مثل دریاست، بعضی را پاک و برخی را غرق می کند اما جهان از این دریا توفان و خروش موج هایش را می گیرد و هر مانعی که در برابرش قرار دارد را از پیش پایش برمی دارد حتی اگر این مانع یک گاوصندوق آهنی باشد که پسر حاجی در آن مخفی شده است. بیل مکانیکی ابزار این سلطه است که علیه صاحب این سلطه به کار می رود. جهان نمادی از کارگری است که به واسطه تکنولوژی موجود بر ضد مالک این ابزار تولید می آشوبد تا نمایشی نمادین از انقلاب مارکسیستی را بازنمایی کند.
صحنه های مربوط به هجوم جهان با بیل مکانیکی به سمت گاوصندوق و تعقیب و گریزهای وی با پلیس، سکانس های تازه و کمتر تجربه شده یی در سینمای ایران بودند که به ویژه در صحنه برخورد اتومبیل جهان با الگانس های پلیس جذاب از آب درآمدند و مهارت و توانایی زرین دست را در تصویربرداری از این لحظه های دشوار اثبات می کند.
اما کلیت ماجرا به خاطر درگیر شدن با سکانس های نمایشی و پیام زدگی بیش از حد آسایشگاه جانبازان مخدوش می شود و از صرف یک فیلم حادثه یی- پلیسی هویتمند خارج می شود و آب سردی بر داغی داستان می ریزد.
سکانس مربوط به آسایشگاه جانبازان به آژانس شیشه یی حاتمی کیا و قهرمان و ضدقهرمان های او بدل می شود. سعید سهیلی در سکانس آسایشگاه دو گروه معترض متضاد را در تقابل با هم قرار می دهد؛ جانبازان جنگ و بچه لات های نازی آباد، دو گروه اجتماعی که هر کدام معتقدند به آنها ظلم شده و دیگران حق شان را خورده اند. دو گروه متفاوتی که فاصله ایدئولوژیکی و تفاوت فرهنگ زیادی با هم دارند اما از یک درد مشترک رنج می برند، رنجی که هر کدام آن را در نسبت با موقعیت خویش به یک شکل معنا می کند.
آنها نمایندگان دو طیف به ظاهر متفاوت موجود در جامعه هستند که همدیگر را به نادیده گرفتن حقوق همدیگر متهم می کنند، و یکدیگر را مسبب گرفتاری های خویش می بینند لذا به هم می پرند و پرخاش می کنند، یکی به اسقاطی جنگ بودن و دیگری به بچه سوسول بودن متهم می شوند. این مخالف خوانی ها تا جایی ادامه پیدا می کند که به نقد خودی و از درون می رسد و گویی می خواهد طعنه های سیاسی به اربابان قدرت بزند.
«سنگ، کاغذ، قیچی» تا آنجایی که بر اساس المان های سینمای حادثه یی پیش می رود روندی مثبت دارد اما هنگامی که فیلم در وضعیت آسایشگاه جانبازان قرار می گیرد، دچار پیام زدگی و احساسات سانتی مانتالی می شود که می خواهد با برانگیختن حس ترحم مخاطب، از عاطفه آنان به نفع ادعای خویش بهره مند شود. این شعارزدگی تا جایی پیش می رود که به فحاشی سیاسی شبیه می شود.
تمام سکانس های حادثه یی فیلم در آسایشگاه جانبازان استحاله می یابد تا رستگاری در یک سوم پایانی آن به دست آید. رستگاری به واسطه اتحاد قربانیان شطرنج سیاست تا شاه مهره این بازی را کیش و مات کنند.
سیدرضا صائمی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید