جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قرائت‌ها و انتخابات


قرائت‌ها و انتخابات
بی‌تردید، نمی‌توان همه قرائت‌های متعددی که از انتخابات آذر ماه از سوی اشخاص و جناح‌های مختلف به عمل آمده است را صحیح و صائب دانست، چه اینکه تفاوت قرائات مزبور، گاه به حد تعارض و تضاد می‌رسد و جمع متضادین همان‌گونه که در منطق ثابت است، ناممکن می‌باشد. اما طریقه یافتن قرائت صائب از میان قرائات ناصواب کدام است؟
به عقیده نگارنده، قواعد منطقی استنتاج و داده‌های غیرقابل انکار در تاریخ سیاسی و اجتماعی، مجموعا طریقه روشنی جهت یافتن قرائت درست از قرائات نادرست را برمی‌سازند و چندان پیچیدگی خاص روش شناختی در این زمینه وجود ندارد. تنها مسئله اصلی آن است که هنگام مواجهه با یک قرائت، بدون آنکه مسحور تصویر بدیع آن و محو چینش خاص واقعیات در آن شویم، از جایگاه استعلایی منطق بر بافت استدلالات آن و نحوه گزینش‌گری آن (استفاده از برخی واقعیات و حذف واقعیات دیگر) نظر افکنیم.
به عنوان مثال، آقای محمدرضا تاجیک (۱) در مورد انتخابات ۲۴ آذر ماه بیان داشته‌اند: “فعال شدن تعداد بسیاری از قشر خاکستری جامعه نشان از نارضایتی آنان از پاداش دریافتی در قبال کنش قبلی خود (عدم مشارکت) دارد.” این تحلیل و قرائت، تمایزها و تفاوت‌های جنسی، سنی، فرهنگی، قومی، نژادی، دینی، تحصیلاتی و زیستی را چندان در نظر نگرفته است و همه یا عمده کسانی را که جزء “قشر خاکستری” لحاظشان نموده، دارای هدف و انگیزه‌ای واحد یعنی نارضایتی از کار قبلی خود یعنی عدم مشارکت در انتخابات پیشین شمرده است.
البته این قرائت، یک اشکال دیگر دارد و آن اینکه میزان مشارکت در انتخابات اخیر، هرچند نسبت به انتخابات مشابه در چهار سال گذشته، با افزایش مشارکت مواجه بود، اما نسبت به انتخابات ریاست جمهوری نهم، افزایش مشارکت را تجربه ننموده است و بنابراین نمی‌توان از افزایش مشارکت در این دوره به فعال‌شدن قشر خاکستری تعبیر کرد، زیرا چنین فعال شدنی از انتخابات پیشین (دوره نهم ریاست جمهوری) شکل گرفت و تحصیل حاصل محال است. همچنین اگر آنچه آقای تاجیک، آن را “فعال‌ شدن قشر خاکستری” می‌نامد، نتیجه‌ای معکوس و متقابل با انتخابات پیشین ایجاد می‌کرد، آنگاه مجال تفسیر آن به نارضایتی از رفتار قبلی یعنی عدم مشارکت وجود می‌داشت، زیرا معنا ندارد که فی‌المثل کسی از نرفتن به بازار و عدم ابتیاع کالایی پشیمان شود (بدین دلیل که عدم ابتیاع او و دیگران باعث ورشکستگی سازنده آن کالا خواهد شد)، اما در فرصتی دیگر، به بازار رفته، کالای رقیب را ابتیاع نماید!
به عنوان مثالی دیگر جهت نقد منطقی به این عبارت آقای محمدرضا تاجیک اشاره می‌کنیم: “تفاضل رای رایحه خوش خدمت نسبت به رای اصولگرایان نشان از آن دارد که گروه نخست، فاقد خاستگاه و پایگاه اجتماعی جدی در جامعه بوده و هست و پیروزی آنان در انتخابات ریاست جمهوری مرهون حمایت پایگاه‌های اجتماعی سنتی اصولگرایان بوده است.” توجه کنید که ایشان دو زمان ماضی نقلی و حال حاضر را برای نفی خاستگاه و پایگاه اجتماعی رایحه خوش خدمت به کار برده است، حال آنکه این حزب، پیش از ایام منتهی به انتخابات ۲۴ آذر، وجود خارجی نداشته است و لذا عبارت “رایحه خوش خدمت فاقد خاستگاه و پایگاه اجتماعی جدی بوده است” را باید از باب سالبه به انتفاء موضوع قلمداد کنیم تا کاذب یا فاقد معنا نباشد. بنابراین فرض، می‌توان گزاره‌های صادق فراوانی از باب سالبه به انتفاء موضوع ساخت. مثلا: “اصلاح‌طلبان، پیش از خرداد ۷۶ فاقد پایگاه و خاستگاه اجتماعی بوده‌اند”، “حزب اعتماد ملی و طیف طرفداران جناب آقای کروبی، پیش از ۸۴ فاقد پایگاه اجتماعی بوده‌اند”، “حزب باران”، ... می‌بینید که چقدر این جملات، فاقد قدرت در کشف حقیقت و بیان مطلب در مورد عالم خارج و عرصه سیاسی هستند!
نکته دیگر که از ذکر “پیروزی آنان در انتخابات ریاست جمهوری” فهمیده می‌شود آن است که جناب آقای محمدرضا تاجیک، رایحه خوش خدمت را با آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد، یکی و مترادف انگاشته‌اند، حال آنکه رایحه خوش خدمت، تنها یک حزب همانند احزاب دیگر است با این خصوصیت که خود را به طور خاص، حامی دولت معرفی کرده است و اتفاقا همین عنوان از سوی دولت مورد انکار و اعتراض واقع شد و رئیس‌جمهور محترم به گروه مزبور، تذکر داده‌اند که از نام حامیان دولت استفاده نشود (۲) و لذا آنان با قرار دادن نام پروین احمدی‌نژاد در لیست و با سخنرانی‌ها و تبلیغات خویش تلاش کردند خود را حامی دولت قلمداد نمایند.
تفاضل آرای رایحه خوش با دیگر اصولگرایان به خاطر ناشناخته بودن این گروه بوده است. اعضای آن، جوان و در عرصه سیاسی تازه کار بودند و از تشکیل این حزب، مدت بسیار کوتاهی گذشته بود. آیا این همه برای رای نیاوردن کافی نیست؟! آیا رای آوردن خانم پروین احمدی‌نژاد در میان لیست رایحه خوش موید همین امر نیست که عدم آشنایی مردم با نام‌های لیست رایحه خوش، در کنار آشنایی آنان با چهره‌های شاخص اصولگرایی همچون آقای مهندس چمران دلیل اصلی برای رای نیاوردن رایحه خوش بوده است؟! چرا باید در توجیه این امر به توجیهاتی نظیر روی‌گردانی مردم، مخالفت مردم با افراط‌گرایی و... توسل جست؟! اگر چنین توجیهاتی در کار می‌بودند و مردم به واقع از احمدی‌نژاد و هر که به او منتسب شود روی‌گردان شده‌اند، آنگاه انتخاب خواهر احمدی‌نژاد موجه نمی‌گردید، بلکه پیروزی غالب اصولگرایی که اولین راه‌گشایندگان جهت ورود احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری بودند توجیهی نمی‌یافت.
با پیش فرض گرفتن ناصحیح “یکسانی و ترادف رایحه خوش خدمت با رئیس‌جمهور و همکاران وی”، جناب آقای تاجیک به بنا نهادن نتایجی پرداخته است که طبیعتا آنها نیز نادرست هستند. مثلا ایشان رویگردانی مردم از دولت و رئیس‌جمهور نهم را نشانه مقهور و محصور نشدن آنان در فضای عوام‌زده گروه حاکم و تقویت مشارکت تدبیری آنان در مقابل مشارکت تکلیفی دانسته‌اند و از “عقیم بودن تئوری‌های پوپولیستی در تحلیل و تبیین رفتار [مردم ایران خصوصا مردم استان‌ها و شهرستان‌ها]“ سخن گفته‌اند و آنگاه از اینکه مردم فقط یک سال و نیم، دولت جدید را تحمل کردند و بزودی از آن رویگردان شدند، نتیجه گرفته‌اند که آستانه تحمل مردم پایین آمده است و “دیگر، به راحتی نمی‌توان فضای ذهنی مردم را با شعارها و سخنرانی‌ها ایدئولوژیک و آتشین اشغال کرد، زیرا مردم به طور فزاینده‌ای در مسیر باور به چیزی که می‌بینند، قرار گرفته‌اند.”
مشاهده می‌شود که وقتی پیش فرض فوق‌الذکر کنار گذاشته شود و پیروزی غالبی اصولگرایان در کل کشور به رغم مشارکت بسیار بالا (یعنی همان عنصری که اصلاح‌طلبان پیش از انتخابات، به شدت طالب و حامی آن بودند زیرا آن را عامل اصلی به حاشیه رانده شدن اصولگرایی می‌شمردند) و منتخب شدن پروین احمدی‌نژاد در تهران، به عنوان واقعیاتی غیرقابل انکار، پیروزی تفکر اصولگرایی احمدی‌نژاد تلقی شود، هیچ‌یک از گزاره‌های فوق، حاکی از واقعیت سیاسی نخواهند بود.
این گزاره‌ها، جز دور ساختن ذهنیت اندیشمندانی نظیر آقای محمدرضا تاجیک از عینیت اجتماعی و سیاسی ثمره‌ای نخواهد داشت. وجود چنین بینش و نگرشی نسبت به جامعه در میان عمده متفکرین اصلاح‌طلب موجب اتخاذ تاکتیک‌ها و استراتژی‌هایی از سوی آنان خواهد شد که بی‌ثمر بوده، عرصه فعالیت سیاسی را بر آنان دشوارتر خواهد ساخت، زیرا اولین گام در موفقیت سیاسی، شناخت مردم و گرایشات و مطالبات آنان است.
یکی از پیشنهادات راهبردی آقای تاجیک برای اصلاح‌طلبان که مبتنی بر پیش فرض و تحلیل‌های فوق‌الذکر است چنین مطرح شده است: “ضرورت بعدی در این مرحله، تلاش برای بازسازی چهره و وجهه دینی خود و بازیابی پایگاه‌های اجتماعی از دست رفته است” و سپس توضیح می‌دهند که “انتخابات اخیر همچنین در گستره موثری نقشه راه اصلاح‌طلبان را فراهم آورده است”.
اصلاح‌طلبی به جای آنکه اقبال مردم به اصولگرایی را ریشه‌یابی کند، به ظواهر اکتفا کرده است. اصولگرایان، چهره و وجهه دینی مقبولی دارند و به ارزش‌ها و اصول مذهبی و انقلابی و آرمان‌های امام راحل پایبند هستند.
این امر، میان همه طیف‌های اصولگرایی مشترک است، چنانکه آقای حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی می‌گوید: “در میان اصولگرایان، مهمترین چیز اشتراک نظر کامل در مبانی است. خوشبختانه اصولگرایان در مبانی اشتراک نظر دارند و اگر اختلافی هم وجود داشته باشد در مورد تفاوت سلیقه‌هاست.” (۳)
اما آیا می‌توان پایبندی اصولگرایی به مذهب و ارزش‌ها را اقتباس و کپی‌برداری کرد و به اصلاح‌طلبی الصاق نمود؟ شاید بتوان پاسخ مثبت بدین سوال داد، اما مشروط بر اینکه جریان اصلاح‌طلبی، به دنبال اصلاحات دینی از همان سنخ عصر رنسانس اروپا نباشد و پروژه فروکاستن دین به تجربه دینی یا ایمان یا عنصری از این دست را تعقیب ننماید و سراب پروتستانیسم اسلامی را فراموش کند.
بلی با اکتفا به ظواهر دینی، نمی‌توان پایگاه مردمی برای خود ایجاد کرد و بدون پرداختن به زیربنایی اصول دینداری یعنی باور به وحی عاری از خطا نمی‌توان چهره‌ای مقبول نزد عامه مردم متدین یافت. با نگاه ابزاری به دین به مثابه وسیله‌ای سیاسی جهت کامیابی در انتخابات، ره به جایی نتوان برد و نقشه راهی که بر پیش فرض‌ها و تحلیل‌های نادرست و نگاهی ابزاری به دین مبتنی شده باشد، جز به ناکجا آباد ختم نخواهد گردید.
پی‌نوشت‌ها:
۱- روزنامه کارگزاران، ۲۰/۱۰۱۳۸۵، شماره ۲۰۵، ص۸
۲- رک. کارگزاران، ۳/۱۰/۱۳۸۵، سخنان آقای محمدعلی رامین
۳- روزنامه رسالت، سه‌شنبه ۲۶/۱۰/۱۳۸۵، شماره ۶۰۶۲، ص ۲
‌مصطفی تبریزی
منبع : روزنامه رسالت