جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کمپانی انرژی من و جرج دبلیو بوش


کمپانی انرژی من و جرج دبلیو بوش
اوایل سال ۱۹۸۱ دولت رولدوس لایحه هیدروكربن ها را رسما به كنگره اكوادور ارائه داد كه اگر تصویب می شد به اصلاح روابط اكوادور با كمپانی های نفتی می انجامید. در مقایسه با خیلی از استانداردها، این یك عمل انقلابی و حتی رادیكال ارزیابی می شد و قطعا تغییر جریانات تجاری را هدف گرفته بود. تأثیر چنین قانونی می توانست از مرزهای اكوادور فراتر رفته و بیشتر آمریكای لاتین و سراسر جهان را تحت تأثیر قرار دهد.
همانطور كه انتظار می رفت كمپانی های نفتی واكنش نشان دادند و از هیچ كاری كوتاهی نكردند. افراد روابط عمومی هایشان به میان مردم رفتند تا جیم رولدوس را بدنام كنند و لابیست هایشان نیز با اندوخته ای از تهدید و تطمیع در كوئیتو و واشنگتن وارد عمل شدند. آنها سعی داشتند نخستین رئیس جمهور منتخب دموكراتیك اكوادور را به عنوان كاسترویی دیگر تصویر كنند. اما رولدوس مرعوب نشد و توطئه سیاسی، نفتی و حتی مذهبی علیه خود را محكوم كرد. آشكارا موسسه زبان شناسی سامر را به همدستی با كمپانی های نفتی متهم كرد و در یك اقدام جسورانه، شاید بی پروا، دستور اخراج SIL را از كشور صادر كرد.
رولدوس چند هفته بعد از ارسال بسته تقنینی خود به كنگره و چندین روز بعد از اخراج میسیونرهای SIL، نه تنها كمپانی های نفتی بلكه تمامی ذی نفعان خارجی را تهدید كرد كه اگر برنامه های آنها در راستای كمك به مردم اكوادور نباشد از كشور اخراج خواهند شد. رولدوس پس از ایراد سخنرانی مهمی در استادیوم المپیك آتاالپای كوئیتو عازم اجتماعی كوچك در جنوب اكوادور شد.و در آنجا، در ۲۴ می ۱۹۸۱، در جریان سقوط آتشین هلیكوپتر در گذشت.
جهان شوكه شد. آمریكای لاتین به خشم آمد. روزنامه های نیم كره جنوبی تیتر زدند «ترور سیا!». گذشته از این كه واشنگتن و كمپانی های نفتی از او متنفر بودند، شواهد زیادی این مدعا را تقویت می كرد و همزمان با آشكار شدن حقایق بیشتر چنین ظن هایی نیز شدت گرفت. هیچ چیزی هیچ گاه اثبات نشد اما شاهدان ادعا كردند كه او به دنبال تهدیدهای قبلی مبنی بر تهدید جانش احتیاط هایی را در پیش گرفته بود از جمله اینكه سفرهایش را با دو هلیكوپتر انجام می داد. در آخرین لحظه، یكی از افسران امنیتی اش او را قانع كرد كه سوار هلیكوپتر طعمه ای شود كه منفجر شد.
با وجود واكنش جهانی اخبار این جریان به سختی به روزنامه های آمریكا راه یافت.اسوالدو هورتادو رئیس جمهور اكوادور شد. او Sil و كمپانی های نفتی حامی آن را در موقعیت اولیه خود تثبیت كرد و آخر سال نیز یك برنامه جاه طلبانه حفاری نفتی را در خلیج گویاكیل و حوزه آمازون توسط تكساكو و سایر كمپانی های خارجی به اجرا گذاشت.
فصل ۲۸-كمپانی انرژی من، انرون و جرج دبلیو بوش
چند ماه بود كه پائولا را ندیده بودم و با چندین زن دیگر، از جمله وینفرد گرنت، معاشرت داشتم. وینفرد طراح محیط زیست گرایی بود كه در MAIN با او آشنا شده بودم و پدرش نیز معمار ارشد Bechbel بود. پائولا نیز با یك ژورنالیست كلمبیایی معاشرت داشت. ما دوستان همدیگر باقی ماندیم اما توافق كردیم كه روابط عاطفی خود را قطع كنیم.
من در آن موقع متخصص ناظر نیروگاه اتمی سیبروك بودم. وینفر كمك بزرگی برای من در این دوران بود. او یك محیط زیست گرای قسم خورده بود كه در ناحیه بركلی خلیج شرقی سانفرانسیسكو بزرگ شده و فارغ التحصیل دانشگاه بركلی بود. او آزاداندیشی بود كه دیدگاه هایش در مورد زندگی با دیدگاه های سفت و سخت والدین من و آن در تضاد بود.
روابط من و وینفرد گسترش پیدا كرد. او یك مرخصی بدون حقوق MAIN گرفت و با كشتی كوچك من از ساحل آتلانتیك تا فلوریدا را پیمودیم. من در بسیاری از بنادر توانستم برای ارائه گواهی متخصص ناظر كشتی را ترك كنم. سرانجام به ساحل وست پالم فلوریدا رسیدیم و آپارتمانی اجاره كرده و ازدواج كردیم. دخترمان، جسیكا، در ۱۷می ۱۹۸۲ متولد شد. در آن زمان ۳۶ساله بودم و برای پدرشدن پیر شده بودم.
قسمتی از كار من در مورد نیروگاه اتمی سیبروك مربوط به قانع كردن كمیسیون خدمات عمومی نیوهمشایر در مورد این نكته بود كه نیروگاه اتمی بهترین و اقتصادی ترین گزینه ممكن برای تولید الكتریسیته در ایالت است.
پس از مدتی این كار سودآور را رها كرده و تصمیم به ایجاد شركتی گرفتم كه ایده های تكنیكی نوین را در عمل پیاده كند. وینفرد با وجود ریسك های موجود و این نكته كه برای اولین بار در حال تشكیل خانواده بود كاملا در این مورد از من حمایت كرد.
چندین ماه بعد از تولد جسیكا در ۲۸۹۱، شركت سیستم های نیروی مستقل IPS را كه ماموریتش گسترش نیروگاه های سودمند برای محیط زیست و ایجاد مدل هایی كه الهام بخش دیگران باشد را بنیان گذاشتم. این یك كار پر ریسك بود، به طوری كه بسیاری از رقبای ما با شكست مواجه شدند. «اتفاقات» ما را نجات داد. در حقیقت مطمئن بودم كه در بسیاری از مواقع یك نفر به خاطر خدمات گذشته من و تعهدم به سكوت به كمكم می آمد.
برونو زامبوتی كه پست مهمی را در بانك گسترش اینتر آمریكن برعهده داشت عضویت در هیئت مدیره IPS و كمك به پشتیبانی مالی این كمپانی نوظهور را پذیرفت. ما توسط ESI Energy Bankers Trusb، كمپانی بیمه Chadboune and Parke Porudential (شركت حقوقی مهمی در وال استریت كه سناتور پیشین، نامزد ریاست جمهوری و وزیر كشور سابق، Ed Muskie یكی از شركای آن بود) و شركت Rily Stoker (شركتی مهندسی تحت مالكیت كمپانی نفتی كه به طراحی و ساخت بویلرهای نیروگاهی جدید و پیچیده می پرداخت) مورد حمایت واقع شدیم. حتی كنگره آمریكا نیز با مستثنا كردن ما از یك قانون مالیاتی به حمایت از ما بر خواست و در حقیقت باعث برتری ما بر رقبا شد.
در ۶۸۹۱، IPS Bechbel همزمان -اما مستقل از هم- شروع به تولید ساخت نیروگاه های مبتكرانه و مدرنی برای سوزاندن تفاله زغال سنگ بدون تولید باران اسیدی كردند. در اواخر همین دهه این دو نیروگاه انقلابی را در صنعت صنایع همگانی بوجود آوردند و با اثبات این نكته كه از مواد به اصطلاح به درد نخور می توان الكتریسیته به وجود آورد و تفاله زغال سنگ می تواند بدون تولید باران اسیدی سوزانده شود مستقیماً یك بار و برای همیشه با كمك به قانون جدید ضدآلودگی، صنایع رقیب را از میدان به در كردند. نیروگاه ما همچنین ثابت كرد كه چنین فناوری های اثبات نشده و مدرنی می توانند از طریق وال استریت و سایر ابزارهای سنتی تامین مالی شوند. به عنوان ارزش افزوده نیز نیروگاه IPS گرمای خروجی را به جای حوضچه ها یا برج های خنك كننده، به گلخانه ای سه و نیم جریبی می فرستاد.
نقش من به عنوان رئیس IPS كانال ارتباطی درونی ای را در صنعت انرژی برایم ایجاد كرد. با تعدادی از موثرترین افراد این تجارت شامل حقوقدانان، لابیست ها، بانك های سرمایه گذاری و مدیران عالی رتبه شركت های بزرگ ارتباط داشتم. همچنین از مزیت داشتن پدرزنی كه سی سال در بچتل كار كرده بود، به مقام معمار ارشد ارتقاء پیدا كرده و هم اینك مسئول ساخت شهری در عربستان سعودی -نتیجه مستقیم كارهای من در اوایل سال های ۱۹۷۰در جریان سیاست پول شویی عربستان سعودی- بود برخوردار بودم. وینفرد نیز در نزدیكی مراكز جهانی بچتل در سانفرانسیسكو بزرگ شده بود و اولین شغل او بعد از فارغ التحصیلی كار در بچتل بود.
صنعت انرژی در حال تجربه نوسازی بزرگی بود. شركت های مهندسی بزرگ درصدد تسلط و یا حداقل رقابت با شركت های صنایع همگانی كوچكی بودند كه قبلا از مزیت های انحصارات محلی سود می بردند. مقررات زدایی شعار روز بود و قوانین به سرعت تغییر می كردند. در نتیجه جریاناتی كه دامنگیر كنگره و دادگاه ها شده بود فرصت های زیادی برای افراد جاه طلب پدید آمد. متفكران صنعت این دوران را «غرب وحشی انرژی» نامیدند.
یكی از قربانیان این فرآیند MAIN بود. همانگونه كه برونو پیش بینی كرده بود او ارتباط خود را با واقعیت از دست داده بود و كسی نیز جرأت گفتن این نكته را به او نداشت. پاول پریدی هرگز نتوانست اوضاع را كنترل كند و مدیریت MAIN نه تنها نتوانست از مزیت های تغییراتی كه صنعت را در بر می گرفت استفاده كند بلكه اشتباهات مهلكی را نیز مرتكب شد. تنها چندین سال بعد از اینكه برونو ركودهای سودآوری را برجای گذاشت، MAIN نقش EHOM خود را از دست داد و در تنگنای شدیدی قرار گرفت.
در حالی كه در ۱۹۸۰ من به ازای هر سهم سی دلار می گرفتم، چهار سال بعد شركای باقی مانده نصف این مقدار را دریافت می كردند. به این ترتیب بود كه صدسال خدمات افتخارآمیز با خفت پایان گرفت. از دیدن غرق شدن كمپانی ناراحت می شدم اما از سوی دیگر از بابت ترك كمپانی احساس محق بودن می كردم. نام MAIN برای چندی تحت مالكیت دیگری به حیات خود ادامه داد اما سرانجام سقوط كرد. نامی كه زمانی اعتبار فراوانی در كشورهای جهان داشت چنین به فراموشی سپرده شد.
MAIN نمونه شركتی بود كه نتوانست به خوبی از عهده فضای معتبر صنعت انرژی برآید. در نقطه مقابل كمپانی ای بود كه برای ما، صاحبان اطلاعات درونی، جالب بود: انرون. یكی از سریع ترین سازمان های رشدكننده كه به نظر می آمد از نیستی پدید آمده بود و به سرعت موفق به عقد قراردادهای هنگفت شد. بیشتر نشست های تجاری غالبا با چندین دقیقه پچ پچ در حالیكه شركت كنندگان سر جای خود می نشستند، در حال ریختن قهوه برای خود بوده و كاغذهای خود را مرتب می كردند آغاز می شد. در آن روزها این صحبت های درگوشی برروی انرون متمركز شده بود. در بیرون از كمپانی كسی نمی توانست دلیل چنین معجزاتی را درك كند و كسانی كه در داخل كمپانی بودند نیز به ما لبخند می زدند و سكوت اختیار می كردند و گهگاه، هنگامی كه تحت فشار قرار می گرفتند، از دیدگاه های نوین در مدیریت و «تامین مالی خلاقانه» و تعهد آنها در به خدمت گرفتن مدیرانی كه می دانستند چگونه از راهروهای قدرت پایتخت های جهان عبور كنند صحبت می كردند.
همه این ها برای من نسخه جدیدی از آموزه های قدیمی EHM به حساب می آمدند.برای آنهایی كه علاقه مند به مباحث نفتی در صحنه بین الملل بودند موضوعی وجود داشت كه مكررا مورد بحث قرار گرفته بود: پسر معاون اول رئیس جمهور، جورج دبلیو بوش. اولین كمپانی انرژی او، Arbusto به شكست انجامید و در نهایت پس از ادغام سال ۱۹۸۴ با Spectrum۷ از شكست نجات یافت. بعد از آن بود كه Spectrum۷ خود را در آستانه ورشكستگی یافت. در ۱۹۸۶، Harken Energy، اسپكتروم را خرید و جورج دبلیو بوش، به عنوان عضو هیئت مدیره با حقوق سالانه ۰۰۰۰۰۲۱ دلار در مقام خود ابقا شد.
برای همه ما مسجل بود كه داشتن پدری كه معاون اول رئیس جمهوری ایالات متحده بود، دلیل این كار بود و نه سوابق مدیریتی بوش جوان. همچنین اتفاقی نبود كه هاركن از این فرصت برای گسترش فعالیت های خود به عرصه بین الملل، برای اولین بار در تاریخ فعالیت خود سود جست و فعالانه شروع به سرمایه گذاری نفتی در خاورمیانه كرد. مجله Vanity Fair گزارش داد «هنگامی كه بوش صندلی خود را در هیئت مدیره بدست آورد چیزهای عجیبی برای هاركن شروع به اتفاق افتادن كرد؛ سرمایه گذاری های جدید، منابع تامین مالی غیرمنتظره و امتیازات حفاری پرمنفعت».
جان پركینس/ مترجم: توحید احمدی
منبع : روزنامه کیهان