سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


شب زنده داری


شب زنده داری
در فرهنگ سنتی لهستان واژهٔ «Czuwanie» در بین مردم به معنای چیزی است كه در جشن عروسی یا مراسم سوگواری‌ِ مرگ كسی، اتفاق می‌افتد. «Czuwanie» یك واژهٔ قدیمی است كه كم به كار برده می‌شود و این معناها را می‌رساند: مراقب چیزی بودن، دقیق شدن در چیزی و قبل از چیزی حضور پیدا كردن [حاضر شدن].
یاتسك زمیسلوفسكی۴
«شب‌زنده‌داری» پروژه‌ای است كه توسط یاتسك زمیسلوفسكی كارگردانی شد؛ (من از بهار ۱۹۷۷ در لهستان تا بسط و گسترش نهایی آن در زمستان ۲ـ۱۹۸۱ در نیویورك در آن كار می‌كردم.) پروژه‌ای كه به همراه سازنده‌اش به فراموشی سپرده شدند. تعریفها و تحلیلها كمی كه به این كار اختصاص پیدا كرد؛ به دلیل كم بودنشان از نظر تعداد، نتوانست اهمیت زیاد این كار را، برای آنهایی كه از دور یا نزدیك پژوهشهای «تئاتر لابراتوار» را دنبال می‌كرده‌اند، منعكس كند. من تا حدی برای جبران این كمبود و به‌عنوان كوششی برای روشن ساختن‌ِ این مرحله بنیادین «تئاتر لابراتوار» از دو منبع استفاده می‌كنم:
از یك‌سو به كنفرانسی كه یرژی گروتفسكی به «Czuwanie» اختصاص داده بود (در ماه مه ۱۹۸۱ در كالج Hunter در نیویورك) و از سوی دیگر به گفت‌وگوی بین اعضای «گروه راهنما» در پروژه Czuwanie (و به‌طور مشخص و اختصاصی به زمیسلوفسكی) كه در ۱۹۷۹ در میلان توسط آندره گرگوری۵ برای فیلم مستندی كه توسط مرسدس گرگوری۶ كارگردانی شد، اشاره می‌كنم. این فیلم به وسیلهٔ گروه تئاتر اطلس۷ تهیه شد. برای ساده‌تر كردن این عنوان و پرهیز و اجتناب از تكرار، این دو متن را با هم درآمیخته‌ام و از طریق شماره‌گذاری، آنها را از هم تفكیك می‌كنم؛ شماره (۱) برای گروتفسكی و شماره (۲) برای زمیسلوفسكی است. (۱) [گ] در آغاز سال ۱۹۷۰ «تئاتر لابراتوار» جهت پژوهشهای خود را كاملاً تغییر داد. از این لحظه بود كه كارهای این مركز، دیگر به‌طور دقیق [صرفاً] تئاتری نبود. تجربه‌های جدیدی كه با حضور تماشاگرِ غیر فعال سنتی [در تئاتر] به مقابله برخاست و برای حضور فعال آنها در فرایند خلاقی كه آنها می‌خواستند تا در آن حضور پیدا كنند، امكاناتی فراهم كرد. در آغاز، فقط گروههای كوچكی از مردم، به دقت انتخاب شدند تا بتوانند در این پروژه‌های پیشنهادشده حضور پیدا كنند. در ۱۹۷۵ بود كه برای نخستین بار درهای «تئاتر لابراتوار» به روی تعداد بیشتری از مردم گشوده شد. در طول این دانشگاه تحقیق (University Researh) كه در لهستان برگزار شد مردمی كه از سرتاسر دنیا می‌آمدند قادر بودند تا بدون هیچ انتخاب شدن‌ِ مقدماتی در یك یا چند فعالیت حضور پیدا كنند. در سال ۱۹۷۹ یاتسك زمیسلوفسكی یكی از جوان‌ترین اعضای «تئاتر لابراتوار» با این هدف كه بر روی پروژهٔ بسیار پیچیده‌ای كار كنند، یك گروه چندملیتی تشكیل داد: «شب‌زنده‌داری»، «راه»۸، و اتفاق نهایی، كه دو هفته به طول می‌انجامید، «كوهستان آتش»۹.
در پایان این پروژه بود كه «شب‌زنده‌داری»، كاری كه درباره‌اش صحبت می‌كنیم، شكل گرفت و كامل شد.«امكانات مختلف این عمل۱۰ مثل تعداد شركت‌كنندگان، در طول‌ِ اتفاق، مورد آزمایش قرار گرفت ولی همیشه قوانین اساسی و بنیادین سر جای خودشان بودند: [و مورد توجه بودند.]
شركت‌كنندگان انتخاب نمی‌شدند، از ارتباط كلامی و شفاهی استفاده نمی‌شد و هیچ تماشاگر و یا نظاره‌كنندهٔ غیر فعالی وجود نداشت. (۲) [ز] تا این لحظه ما عادت كرده بودیم كه همیشه با مردم در جلساتی كه داشتیم صحبت كنیم و تلاش كنیم تا از بین آنها گروههای كوچكی را انتخاب كنیم. ولی در این روش [انتخاب كردن مردم] اشكالی وجود داشت، چیزی بود كه درست كار نمی‌كرد، یا حداقل اینكه من الان این‌طوری فكر می‌كنم، برای اینكه تنها راه ممكن برای شناخت فردی دیگر، دیدن یكدیگر و كار كردن با یكدیگر است و فقط داشتن‌ِ یك مكالمهٔ ساده كافی نیست. در این عمل تنها چیزی كه وجود دارد فضای خالی است؛ مردمی كه حضور دارند و نه هیچ چیز دیگر. در این لحظه چیزهای ساده‌ای اتفاق می‌افتند؛ ساده به این معنی كه هر كس در حد ظرفیتی كه دارد می‌تواند در این فضا، در این اتاق، هر كاری انجام دهد. كسی كه از بیرون به این امر نگاه كند ممكن است به نظرش ساده بیاید، عده‌ای دارند حركت می‌كنند، گاهی در یك مسیر خیلی دقیق و نرم حركت می‌كنند، درست همان‌طوری كه افراد پیر [كهن‌سال] این نوع كارها را انجام می‌دهند. ولی این جریان خیلی خیلی متفاوت با هر چیز دیگری است كه ما به‌عنوان عادتهای روزمره در زندگی خودمان انجامش می‌دهیم. وقتی كه ما در زندگی روزمره خودمان، حركت نمی‌كنیم، در سطح كاملاً متفاوتی ارتباط برقرار می‌كنیم. می‌خواهم بگویم كه معمولاً ما عادت داریم حرف بزنیم، ما از كلمات استفاده می‌كنیم ولی در «شب‌زنده‌داری» ما به هیچ وجه از صدا۱۱ در هیچ كجا استفاده نمی‌كنیم. در حقیقت این كنشی است كاملاً بدون سر و صدا. برای كسی كه برای نخستین بار وارد فضا می‌شود، این سكوت چیز عجیبی است به دلیل اینكه در بیرون سكوت وجود ندارد، فقدان ارتباط كلامی چیز عجیبی است.این امر، موقعیت متفاوتی را به وجود می‌آورد و در بین مردمی كه تا پیش از این یكدیگر را نمی‌شناخته‌اند، روابط متفاوتی ایجاد می‌كند. (اگر هم من ملاقاتی با بعضی از این مردم داشته باشم، هیچ چیزی دربارهٔ آنها نمی‌دانم.) اما برای اینكه این جریان بسیار ساده است، گاهی اوقات برداشتن قدم اول خیلی سخت می‌شود. من فكر می‌كنم یكی از كارهایی كه ما باید انجام دهیم این است كه كمك كنیم تا این نخستین قدم برداشته شود و هیچ‌كس از اینكه حركت كند نترسد، از طریق این واقعیت كه در آنجا هیچ قضاوتی وجود ندارد، ما نمی‌خواهیم دربارهٔ مردمی كه آمده‌اند قضاوت كنیم. «من نمی‌خواهم به وسیلهٔ دیگران قضاوت شوم.» (۱) [گ] اكنون من می‌خواهم دربارهٔ ساز و كار «شب‌زنده‌داری» صحبت كنم، یا بیشتر دربارهٔ نوع استراتژی كه در مورد شركت‌كنندگان و، نیز در میان خود اعضای گروه وجود دارد. هنگامی كه یاتسك مردم را به داخل ب‍ُرد و آنها را در اتاق نشاند، مثل همیشه از تمام «فضا» استفاده كرد درحالی‌كه در اطراف و در بین مردم مسیرهایی نیز، برای عبور باقی گذاشت. این امر برای راهنمایان این امكان را فراهم می‌كرد تا در اطراف و در بین شركت‌كنندگان حركت كنند و نوعی شبكهٔ به هم پیوسته از حركت درست كنند. راز این حركت این حقیقت است كه در مورد شركت‌كنندگان، این امر كارگردانی نشد ولی در بین اعضای گروه راهنمایان، هنگام تماس۱۲ دوسویه آنها با یكدیگر وجود داشت. این شبكه حركت كه در اطراف شركت‌كنندگان پدیدار شده بود، به روش خاصی به وجود آمده بود، گستره یا ما می‌توانیم بگوییم باند پروازی كه به همهٔ آنها امكان می‌دهد تا وارد «عمل» شوند. از لحظه‌ای كه شركت‌كنندگان شروع به حركت می‌كنند، كار در حالی آغاز می‌شود كه آنها خودشان ریتم «كنش» را به گروه راهنمایان پیشنهاد دادند. این ریتم به تناسب ظرفیت شركت‌كنندگان، به تناسب انرژیها و سستیها، به‌عنوان یك كلیت، ك‍ُند یا ت‍ُند بود.این‌طور می‌شود گفت كه گروه راهنمایی بیشتر به روش نامحسوسی، فضا را برمی‌انگیزند تا اینكه اشخاص را برانگیزند. در نهایت، آنها به حال خودشان وا گذاشته می‌شوند. دیر یا زود آنها، بدون اینكه اجباری در كار باشد، وارد «عمل» می‌شوند. مرحلهٔ نخست كنش یا ساختار بازداشت كه در آن نوع پوزیسیونها و حركتها هرگز ثابت [غیر قابل تغییر] نشده بودند و ریتمی كه به تناسب رابطه گروه‌ِ شركت‌كنندگان تغییر داده می‌شد. مرحلهٔ دوم «كنش» وقتی آغاز شد كه گروه راهنمایی شركت‌كنندگان را در پس حركت، در شبكهٔ حركت، به دام انداخته بودند. این مرحله خیلی بازتر بود و به چیزهایی كه اتفاق می‌افتادند مربوط می‌شد.به‌طور كلی دو نوع موقعیت وجود داشت: اگر حركت شركت‌كنندگان به سمتی می‌رفت كه اجازه دهید بگویم غلط و یا اگر «كنش» شروع می‌شود به سمت آشفتگی برود [می‌رفت كه آشفته بشود] در این لحظه، راهنمایان به نزدیك‌ترین مرحلهٔ قبلی باز می‌گشتند و درحالی‌كه یك فاصله مشخص را حفظ می‌كردند با آنها در فضا ادامه می‌دادند. اما اگر شركت‌كنندگان به خودشان اجازه می‌دادند كه حركت خود را بین راهنمایان نیز بیاورند، راهنماها فوراً در رابطه با حركت شركت‌كنندگان واكنش نشان می‌دادند. در اینجا اصول شخصی‌گری، برای یاتسك، خیلی مهم بود. متمركز كردن توجه یك فرد روی همگی، غیر ممكن است. در آنجا یك، دو یا سه نفر شركت‌كننده بودند كه واقعاً در وضعیت مطلوب خود را در یك لحظه قطعی پیدا می‌كردند. بر این اساس، این نیاز وجود داشت كه همه چیز با عمل شركت‌كنندگان هماهنگ شود، دیگران به سادگی خودشان را در رابطه با آنها پیدا كردند. این استراتژیِ «دلبستگی محرمانه» با بعضی دیگر كه دیگران را در مسیر مشخصی كه دوست دارند قرار می‌دهد، به كمبود یا فقدان «كنترل عمل» اشاره نمی‌كند اما این را ممكن می‌سازد تا بر آدمهایی تمركز شود كه زنده‌تر هستند و نه لزوماً فعال‌ترینها؛ ولی ما می‌توانیم بگوییم بیشترین حد ارگانیك بودن... پرسشی كه برای فردی كه در حال انجام كار است دست یافتن به یك جرقه است، به مقداری انرژی. بیشتر اوقات، برای پیدا كردن این جرقه لازم است كه تلاش بدنی خیلی زیادی انجام شود. در انجام این كار تصورات [رؤیاها] و یا كارهای خارق‌العاده قابل قبول نیستند، سدها۱۳ و محدودیتهای یك فرد قابل قبول اند، فضایی كه فرد در آن قرار دارد پذیرفته است. چیزهای دیگری كه پذیرفتنی هستند، از قبیل آیینه، از قبیل مكانی [جایی] كه فرد تصویر ذهنی خودش را (البته نه به صورت خودپرستانه) پیدا می‌كند. فرد فضا را به مثابه، دریاچه‌ای كه قادر است در آن شنا كند می‌پذیرد. این واقعیت كه او در بین شركت‌كنندگان متولد شده است یك واقعیت ساده مربوط به انرژی است؛ و به این واقعیت مربوط است كه شخص شنا می‌كند و انرژی می‌گیرد. افراد داخل اتاق همان‌طوری هستند كه هستند، اتاق نیز همان‌طوری است كه هست: یك فضا. اینها نكات روشنی هستند در این واقعیت ساده كه به وسیلهٔ اشخاص به وجود آمده است و در حركت جاری شده است، نه در تصویرهای ذهنی... پایان كنش هرگز از پیش ساختاربندی نشد ولی همیشه در سكوت بود. این یك سكوت روحانی نبود؛ و نیز سكوت به این معنی ساده كه صحبت نمی‌كنیم، نبود ـ ولی به علت شدت حركت، همیشه عمل به نقطهٔ اشباع می‌رسید. در اینجا بود كه راهنمایان نظارت می‌كردند؛ چرا كه اگر «عمل» خیلی دیر تمام می‌شد، سكوت شكسته می‌شد. آنها در لحظه‌ای كه همه چیز به حد اشباع می‌رسید، تمام می‌كردند. در این سكوت هیچ‌كس منتظر بازگشتن صدا نبود. [به سكوت ادامه می‌دادند.] در این سكوت بود كه مقداری انرژی جریان پیدا می‌كرد. می‌توان گفت این یك «سكوت عمیق» بود. در آن لحظه بود كه یاتسك نخستین فرد را انتخاب، و او را به خارج از این فضا هدایت می‌كرد. (۲) [ز] با وجود این حقیقت كه این یك گردهم‌آیی ساده است، من احساس می‌كنم این اهمیت دارد كه برای لحظهٔ «واقعیت ناب»۱۴ صبر كرد سپس جدا شد. من فكر می‌كنم كه این یك موقعیت صادقانه است زیرا همهٔ افرادی كه آمده‌اند امكان كار كردن دوباره با ما را دارند.این یك كار كاملاً باز است چرا كه شخص از آغاز كنش درگیر نمی‌شود، بلكه از آخرین نقطه پایان، درست از همان جایی كه عمل قبلی پایان پذیرفته است، آغاز می‌كند و بدین ترتیب، همیشه امكان پیدا كردن چیزهای تازه در این كار وجود دارد. بر اساس تجربهٔ شخصی خودم، می‌خواهم بر چند واقعیت۱۵ اصلی تأكید كنم. یاتسك در تمام طول كار هرگز عمل‌ِ Czuwanie را نظریه‌پردازی نكرد. در طول كار مقدماتی، كنش به سمت ایجاد حال و هوای پیدا كردن یك ارتباط زنده در بین راهنماها، نه به‌عنوان یك گروه بلكه به‌عنوان تك فردها، هدایت شد. در طول شب‌زنده‌داری، این نشانه۱۶ [اثر‍] بود كه داشت ما را راهنمایی می‌كرد؛ حسی شبیه به وقتی كه كنش به لحظه‌های «واقعیت ناب» یا این نشانه بازمی‌گشت، ما هرگز دربارهٔ آن حرف نمی‌زدیم. فقط هنگامی‌كه ملاقات داشتیم یا وقتی كه بین ما شجاعت و جسارت داشت كاهش می‌یافت یاتسك با ما به‌تنهایی صحبت می‌كرد و همیشه هم خیلی عینی و ملموس. وقتی كه یاتسك از واژهٔ «ساده» استفاده كرد، نشان‌دهندهٔ یك انتخاب ضروری در كارش بود، اینكه این امر خیلی بیشتر از اینكه زیبایی‌شناسانه باشد اخلاقی بود. این سادگی بر حقیقت حق انتخاب تأكید می‌كرد، حق انتخاب برای خود او و، نیز اعضای گروه، تمام اشیاء، تمام تزئینات، تمام آداب، همه چیزهایی كه در پشت چیزهایی كه ممكن بود پنهان شوند وجود داشتند، تمام قضاوتهای غلط. این انتخاب واقعیت (زمان، فضا، اشخاص واقعی)، نبودن كلام (همچنین در بین‌ِ اعضای گروه)، انتخابی نبودن شركت‌كنندگان، اینها به ساده‌ترین نكته برمی‌گردد، به این موقعیت كه رابطه‌های میان نوع انسانها كه از هر چیز لزوماً مربوط به زیبایی‌شناسی عاری [ل‍ُخت] شده است؛ (اما نمی‌توانم بگویم بی‌بهره از زیبایی) زمینهٔ اساسی برای كار پژوهش را فراهم می‌كرد كه تا به امروز با روشهای پیدا یا ناپیدا در حال گسترش است. (۱) یاتسك همیشه برای این حقیقت تأكید می‌كرد كه چه چیزهایی در كار و در نهایت‌ِ سادگی به حساب می‌آیند: حركت و فضا ـ بدن و فضا ـ بدن و حركت.همین و نه چیزی بیشتر، واقعاً چیزی بیشتر نه، نه كار خارق‌العاده‌ای، نه رمز و رازی، نه متافیزیك، نه روحانی‌گری؛ فقط ساده‌ترین چیزها. او همیشه در این تعریف و توضیحات برای همكارانش بر این حقیقت تأكید می‌كرد كه پذیرفتن سد‌ّهای اصلی ضروری است، مخصوصاً سد‌ّهای فیزیكی [بدنی]. برای مثال، ما می‌دانیم كه قادر نیستیم پرواز كنیم، بنابراین ما، دربارهٔ اینكه چگونه پرواز كنیم حرف نمی‌زنیم.

پانویسها:
۱ـ این نوشته عیناً از فصل بیست و چهارم كتاب The Source book of Grotowski ترجمه شده است.
واژهٔ «شب‌زنده‌داری» در انگلیسی معادل با The Vigil و در لهستانی معادل با Czuwanie است. در متن گاهی اصل واژهٔ لهستانی به كار رفته است، در ترجمه هر جا كه نیاز دیده شده است، اصل لهستانی حفظ شده است.
۲ـ Ania Zmyslowska
۳ـ Francois Kahn
۴ـ Jacek Zmyslowski
۵ـ Andre&#۰۳۹; Gregory
۶ـ Mercedes Gregory
۷ـ Atlas Theatre Company
۸ـ در انگلیسی: The Way و در لهستانی: Droga
۹ـ در انگلیسی: The Mountain of flaim و در لهستانی: Gora Plomienia
۱۰ـ Action
۱۱ـ Voice
۱۲ـ Contact
۱۳ـ Limits
۱۴ـ Clear Reality
۱۵ـ Fact
۱۶ـ Evidence

مسعود نجفی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر